«جلوه هایی از منش اجتماعی ومبارزاتی شهید آیت الله محمد صدوقی«درگفت وشنود باحجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم مناقب
□ جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با شهید آیتالله صدوقی آشنا شدید؟ آیا این آشنایی زمینه قبلی هم داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. خانواده بنده با خانواده شهیدآیتالله صدوقی(رضوان الله تعالی علیه)، آشنایی و دوستی دیرینه داشتند. پدربزرگ بنده از وعاظ مشهور یزد بود و با ایشان رابطه صمیمانهای داشت و خانوادهها هم با یکدیگر مراوده داشتند. آیتالله صدوقی هم در یزد و هم نواحی اطراف و بلکه درکل ایران، چهره شناختهشدهای بودند.
بنده در سال 1329، برای تحصیل به قم رفتم و در کنار شرکت در درس سایر علما در درس ایشان هم شرکت میکردم. شهیدبزرگوار در سال 1335 به یزد رفتند و به دلایلی چون فوت پدر همسرشان و دلایل دیگر، بهناچار در یزد اقامت گزیدند و امام جماعت مسجد حظیره شدند. قبل از ایشان پدر خانمشان مرحوم آیتالله کرمانشاهی و پیش از ایشان پدر آیتالله صدوقی مرحوم میرزا ابوطالب صدوقی، امام جماعت این مسجد بودند.
□ از ویژگیهای مدیریتی شهید آیتالله صدوقی بسیار گفتهاند. شنیدن این ویژگیها از زبان شما به عنوان داماد ایشان شنیدنی است؟
شهیدآیت الله صدوقی روحانی مدیر و مدبری بودند که در کنار تربیت شاگردان مبرز و شایسته، وجهه همت خود را خدمت به جامعه مسلمین قرار داده بودند، از همینروی در شهر یزد به تعمیر مساجد، مدارس آبانبارهای بسیاری پرداختند. بسیاری از مدارس حوزوی، تبدیل به مخروبه شده بودند، از جمله مدرسه شفیعیه و مدرسه عبدالرحیم خان که در بهترین نقاط شهر یزد واقع شدهاند .این مدارس تبدیل به ویرانه شده بودند که با همت شهید بازسازی و برای تأمین آب آنها، منبعی در طبقه پایین این مدرسهها تعبیه شدند و شرایط رفاهی مناسبی برای طلاب فراهم شد.
□ به خدمات عامالمنفعه شهید صدوقی اشاره کردید. منابع مالی برای انجام این امور چگونه تأمین میشدند؟
روحانیون نهایت تلاش را میکردند که از وجوهات شرعی برای این کارها استفاده نکنند، بلکه از کمکهای مردمی استفاده کنند. مردم یزد هم وقتی میدیدند فردی نیت خیر دارد، از دل و جان به او کمک میکردند. شهید صدوقی مورد وثوق تام و تمام مردم یزد بودند، لذا هر بار که در کاری پیشقدم میشدند، همه مردم، بهخصوص متمولین به کمک ایشان میآمدند و کار را پیش میبردند. ایشان در امور خاصی هم سرمایهگذاری میکردند تا از منافع آن برای رفع مشکلات مردم استفاده کنند، از جمله صندوقی به نام ولیعصر(عج) ایجاد کردند که از دهه 40 به فقرا وام میداد. ایشان وجوهاتی را که دریافت میکردند، به این صندوق واریز میکردند.
□ خود ایشان درحوزه چه دروسی را تدریس میکردند؟
در قم که بودند سطح و شرح لمعه را درس میدادند. ایشان بر متون شرح لمعه احاطه کامل داشتند و با بیانی شیرین و با تعریف حکایتهای زیبا، بهگونهای تدریس میکردند که انسان ذرهای احساس خستگی نمیکرد. بنده خودم در کلاس فرائدالاصول شیخ انصاری که ایشان تدریس میکردند، شرکت میکردم.
□ شهید آیتاله صدوقی جزو مبارزین پیشتاز و از یاران نزدیک حضرت امام بودند. درباره پیشینه مبارزات سیاسی ایشان به نکاتی اشاره بفرمایید؟
در زمانی که در قم بودند، مبارزات سیاسی جنبه علنی نداشت. در آن زمان آیتالله بروجردی مرجعیت تام داشتند و هدف اصلی شان تقویت حوزه بود و به شکل آشکار وارد سیاست نمیشدند...
□ با این حال گویا آیتالله صدوقی با فداییان اسلام هم ارتباط داشتند؟
بله،شهید نواب صفوی قرابت و خویشاوندی دوری با آیتالله صدوقی داشت. شاید از این جهت ایشان را با فداییان اسلام مرتبط دانستهاند.البته خود ایشان هم به فدائیان علاقمند بودند.
□ یکی از رویکردهای رضاخان برای تقابل با دین، ممانعت از برگزاری جلسات عزاداری و روضه بود، اما آیتالله صدوقی با کمال شجاعت جلسات روضهخوانی برگزار میکردند. از آن روزها چه منقولات وخاطراتی وجود دارند؟
بله، ایشان عصرهای جمعه در منزل خود ، یکی دو ساعت جلسه روضهخوانی برگزار میکردند و مجالس عزاداری دهه عاشورا و ماه صفر هم برقرار بود. در قم هم از اذان صبح تا طلوع آفتاب، مجالسی را به شکل پنهانی برگزار و آشنایان ایشان در این مجالس شرکت میکردند. مردم یزد به دلیل ریشههای مذهبی قوی و علاقه شدید به امام حسین(ع)، بهرغم محدودیتهایی که رضاخان ایجاد کرده بود، هیچوقت این مجالس را تعطیل نکردند.من کودک که بودم، همراه پدرم به مجالس روضهخوانی مرحوم اصفهانی در محله سرپل میرفتم. این جلسات هم از اذان صبح شروع میشدند و تا طلوع آفتاب ادامه مییافتند. یادم هست منزل مرحوم اصفهانی با اینکه بسیار بزرگ بود، بهقدری جمعیت زیادی میآمد که با کمبود جا مواجه میشدیم! در منزل مرحوم هرندی در کنار امامزاده جعفر هم، مجالسی از ساعت یک و دو بعد از ظهر تا غروب برگزار میشدند.
□ ظاهراً هنگامی که انگلیسیها رضاخان را از کشور بیرون میکنند، سر راهشان برخوردی هم با آیتالله صدوقی داشتهاند. شرح آن ماجرا هم از زبان شما شنیدنی است؟
این داستان را از زبان خانودهشان شنیدهام. شهید صدوقی زمانی که در قم بودند، برای امرار معاش زمینی را در منطقه عباسآباد اجاره کرده بودند و در آن کشاورزی میکردند تا از وجوهات شرعی استفاده نکنند. رضاخان موقع خروج از کشور، به مزرعه آیتالله صدوقی میرسد و تصمیم میگیرد کمی در آنجا استراحت کند. آیتالله صدوقی بدون اعتنا به حضور رضاخان، به مطالعه کتابی که در دست داشتند ادامه میدهند و سرشان را بلند نمیکنند. رضاخان متوجه میشود که ایشان روحانی است و ماندن را جایز نمیبیند و میرود!
□ از مقطع آغازین قیام نهضت اسلامی در شهر یزد چه خاطرهای دارید؟
اتفاقاً در آن ایام در یزد بودم. هنوز مبارزات انقلابی در یزد شکل نگرفته بود و علما سکوت اختیار کرده بودند.جرقه این جریان دریزد،توسط آیت الله صدوقی خورد.
بنده در سال 1337 داماد آیتالله صدوقی شدم و لذا از نزدیک در جریان این مسائل بودم. پس از رحلت آیتالله بروجردی، نظر اکثر مردم به مرجعیت مرحوم آیت الله آقا سید عبدالهادی شیرازی از نوابغ فقه بود که مورد قبول اکثر شخصیتهای علمی حوزوی هم بودند، ولی متأسفانه ایشان یک سال بعد فوت کردند. بعد از ایشان عدهای مایل به مرجعیت آیتالله آقا سید احمد خوانساری و تعدادی مایل به مرجعیت آیتالله سید محمود شاهرودی یا آیتالله سید محسن حکیم بود. بنده چون از شاگردان حضرت امام و بسیار به ایشان علاقمند بودم، در مراسم ختم آقای حکیم در مسجد ملاصفدر به منبر رفتم و صراحتاًحضرت امام را به عنوان مرجع معرفی کردم و به همین دلیل تحت تعقیب قرار گرفتم و ممنوعالمنبر شدم!
□ نظر شهید آیت الله صدوقی چه بود؟
ایشان ابتدا به آیتالله سید احمد خوانساری گرایش داشتند، ولی بالاخص پس از سخنرانی حضرت امام در روز عاشورا در مدرسه فیضیه، به ایشان گرویدند. البته افراد زیادی بودند که امام را قبول داشتند، ولی در خفقانی که رژیم ایجاد کرده بود، سکوت اختیار کرده بودند. آیتالله صدوقی به دلیل شجاعت کمنظیری که داشتند، در شهر یزد در دفاع از امام و خط امام سنگ تمام گذاشتند. ایشان مدیر با درایت و هوشمندی بودند و لذا در زمینه مبارزات نیز، شیوههای بدیعی را به کار میگرفتند و عملاً دست راست امام محسوب میشدند. در قضیه دستگیری حضرت امام و گردهمایی علما و مراجع در تهران، ایشان جزو نخستین افرادی بودند که به تهران آمدند.البته درآن روزها، بنده خودم برای رسیدگی به برخی از امور در قم بودم و نمیدانم در تهران چه اتفاقاتی روی دادند.
□ ازپیشینه ارتباط حضرتامام و شهید آیتالله صدوقی چه اطلاعاتی دارید؟
رابطه بین این دو بزرگوار، به دوره طلبگی آنها برمیگردد. در آن دوران با هم مراوده داشتند. گاهی امام به مزرعه آیتالله صدوقی هم میرفتند. در آن دوران بین مردم عادی رایج شده بود که: اگر روحانی را سوار ماشینشان کنند، ماشین پنچر میشود! یک بار امام از مزرعه شهید صدوقی برگشتند و کسی ایشان را سوار نکرد و بالاخره بهناچار به مزرعه بازگشتند و به شهید صدوقی گفتند: «باید فکری کرد!»
□ دهم فروردین 1357 یکی از فرازهای تاریخی شهید یزد در مبارزه علیه رژیم گذشته است. با توجه به اینکه شهر یزد اساساً جای آرام و بیسر و صدایی بود، شعله مبارزه چگونه در آنجا سر برکشید؟
همینطور است. یزد جای بیسر و صدایی بود. مردم زندگیشان را میکردند و گاهی هم مجلس روضهای برگزار میشد. روحانیون هم مشغول تدریس و تحصیل بودند و کاری به امور سیاسی نداشتند. حتی بعضی از یزدیها دخالت در سیاست را کفر میدانستند! این فضا حاکم بود تا زمانی که عدهای را به عنوان تبعیدی به شهر یزد فرستادند و آنها در سخنرانیهایشان از علمایی که در مسائل سیاسی دخالت نمیکردند، بهشدت انتقاد کردند. این سخنرانیها باعث شد مردم یزد بهتدریج با مسائل سیاسی آشنا شوند. شهیدآیت الله صدوقی که به یزد آمدند، با اینکه با نهایت احتیاط با مسائل سیاسی برخورد میکردند، اما زمانی که نام امام مطرح شد و مبارزات شدت گرفتند، مبارزات خود را علنی کردند. در روز 10 فروردین سال 1357، شهید صدوقی در مسجد روضه محمدیه برای شهدای تبریز مجلسی را برگزار کردند. آقای راشد که از دوستان قدیمی شهید صدوقی بودند، در آن مراسم سخنرانی آتشینی را ایراد کردند. پس از این سخنرانی، مردم به خیابانها ریختند و شعارهای کوبندهای دادند. هنگامی که جمعیت به چهارراه رسید، مأموران به مردم تیراندازی کردند و دو نفر به شهادت رسیدند و شهر در سوگ عمیقی فرو رفت.
□ شهید آیتالله صدوقی از نخستین افرادی بودند که در دوره اقامت امام در پاریس به دیدار ایشان رفتند. از این سفر چه خاطرهای دارید؟
چون همراه ایشان نبودم در جریان موضوعاتی که امام و آیتالله صدوقی در باره آنها صحبت کردند نیستم، اما میدانم در باره زمان آمدن امام به ایران صحبت کرده بودند. آیتالله صدوقی در زمره کسانی بودند که با آمدن امام به ایران موافق بودند. بعد هم که از پاریس آمدند، همراه با بزرگواران دیگری مقدمات استقبال از امام را فراهم کردند و در روز 12 بهمن هم در بهشتزهرا در کنار امام حضور داشتند.
□ اشارهای هم به نقش شهید صدوقی در دفاع مقدس کنید.ایشان دراین باره چه روشی داشتند؟
با شروع جنگ و حتی قبل از آن، هنگامی که ایشان باخبر شدند که بسیجیها و سپاهیها در کردستان دچار مشکل شدهاند، بلافاصله کمکهای مالی زیادی را ارسال کردند. ایشان برای تشویق رزمندگان اسلام گاهی خودشان هم در جبههها حضور مییافتند.رزمنده ها خاطرات زیادی از حضور ایشان در میادین جبهه وجنگ دارند.
□ از روز شهادت ایشان برایمان بگویید.با عنایت به اینکه درآن روز،خود شما سخنران پیش از خطبه نمازجمعه یزد بودید؟
بله،آن روز قبل از ایشان، برای مردم سخنرانی و در طی آن از خط مشی دولت انتقاد کردم. بعد ایشان نماز جمعه و خطبه را خواندند. همه ما روی زمین نشسته بودیم. ایشان از مقابل صف رد شدند و چند لحظه بعد صدای انفجار به گوش ما رسید! مدتی بود که مسئول امنیت خانه ایشان، اجازه نمیداد برای اقامه نماز به مسجد بروند و بنده یا سایر دوستان اقامه نماز را به عهده داشتیم، اما خود ایشان پس از مدتی گفتند:« دوست ندارم در خانه حبس شوم و خواهم آمد، حتی اگر کشته شوم». ایشان جمله معروفی داشتند و در پاسخ به کسانی که احتمال شهادتشان را میدادند، میگفتند: «مرغابی را از آب میترسانید؟ مرا از مرگ میترسانید؟» ایشان میگفتند باید نماز جمعه برگزار شود، حتی اگر 50 نفر، از جمله خود ایشان کشته شوند!
□ و سخن آخر؟
ایشان در عین زیرکی و خوشفکری، از مدیریت و قدرت اجرایی و شجاعت بالایی برخوردار بودند و به همین دلیل هم نظیر ایشان بسیار کم است. به نظر من رمز موفقیت ایشان اخلاص و توکل بود. شهید صدوقی از امدادهای غیبی برخوردار بودند. محبوبیت ایشان در بین عام و خاص کمنظیر بود که یکی از نمونههای آن انتخاب ایشان برای مجلس خبرگان قانون اساسی با 99 درصد آرا بود. مردم یزد غیر از ایشان کسی را قبول نداشتند.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.