«منافقین وتلاش نافرجام آنان برای قبضه قدرت درایران»درگفت وشنود با دکتر جواد منصوری
در ماههای اخیر، شاهد تلاش و تکاپوی کم رمق منافقین برای احیای نام وابراز وجود مجدد بوده ایم، درقالب برگزاری تجمع درپاریس و حضور مقامات امنیتی عربستان سعودی. با این همه برای بسیاری از جمله جوانان جای این پرسش باقی است که این گروه از آغاز درپی چه بوده که تا هم اینک برای به دست آوردن آن، تمام توان ِالبته اندک و مصنوعی خویش را به کار گرفته است. درگفت وشنود پیش روی، دکتر جواد منصوری به این پرسش پاسخ گفته است.
□ همانگونه که استحضار دارید،در دهه های 40و 50 ،بسیاری از روحانیون مبارز و حتی شاگردان حضرت امام به استثنای چند چهره معدود، صراحتاً یا تلویحاً از سازمان مجاهدین خلق حمایت و به آنها کمک مالی میکردند. علت این حمایت چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در دهه 50، گروههای چپ به مبارزات مسلحانه روی آورده بودند و اینگونه به نظر میرسید که مبارزان مذهبی، درعرصه مواجهه بارژیم شاه حضور ندارند. حضور گروه موسوم به مجاهدین خلق -که رنگ و لعاب مذهبی را هم یدک میکشیدند و عملیات مسلحانه آنها بهویژه همزمان با برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، احساسات و عواطف عموم مردم را در حمایت از آنان برانگیخته بود-برای برخی امیدهای واهی به وجود آورده بود. سابقه اینها به نهضت آزادی برمیگشت که به هر حال گروهی مذهبی تلقی میشدند. اینها توانسته بودند همه جریانها را به شکلی به خود جذب کنند. البته افرادی هم جذب نشدند، از جمله خود من!
□ چرا؟
در سال 1350 چند جزوه از آنها را خواندم و متوجه شدم تفکرات ضد دینی آنها، بیشتر از آرای دینیشان است. اینها بسیاری از مبانی دینی را اساساً قبول نداشتند وصرفا مبارزه برایشان اصل بود! در سال 1350 و در زمان ادغام تشکیلات حزبالله در مجاهدین خلق، حاضر نشدم به آنها ملحق شوم و اینها از همان زمان بسیار با من بد شدند و گفتند: بیسواد و مرتجع هستم!
در سال 1351 که دستگیر شدم و زیر شکنجه تاب آوردم و بعد هم به زندان قصر منتقل شدم، دیگر برچسب مبارز نبودن و بیسواد بودن و بریدن به من نمیچسبید و نهایت اتهامی که به من زدند این بود که: منصوری تفکر علمی ندارد یا یکسویهنگر است!
□ آیا در زندان ماهیت اینها آشکار شده بود؟
بله، افرادی چون مرحوم آیتالله انواری، مرحوم عسگراولادی و شهید لاجوردی به ماهیت این جریان پی برده بودند، اما بیرون از زندان به خاطر جو سیاستزدگی و مبارزه، هنوز خیلیها از اینها حمایت میکردند.
□ با وجود همه این حمایتها، حضرت امام هیچوقت به آنها روی خوشی نشان ندادند.به نظر شما علت این امر چه بود؟
خب طبیعی بود که حضرت امام شناخت عمیقی از اسلام داشتند و هیچوقت تحت تأثیر احساسات ظاهری و مقطعی قرار نمیگرفتند و اهل ملاحظهکاری و رو در بایستی هم نبودند. سازمان مجاهدین خلق در فاصله سالهای 1350 تا 1352، خیلی سعی کرد موقعیت خود را در بین طلاب، بازاریها و دانشجویان مذهبی تثبیت کند. تا سال 1352 تا حد زیادی موفق هم بود، ولی از سال 1352 با روشن شدن ماهیت آنها، بهتدریج حامیان قدرتمند خود را از دست داد.
□ مثلاً چه کسانی؟
یکی از آنها مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بود که تا سال 1352 بهشدت از آنها حمایت میکرد، ولی وقتی به ماهیتشان پی برد، مخالفتهای بسیار جدی خود را با آنها آغاز کرد، بهطوری که قاسم باقرزاده بارها در زندان به خودم گفت: اگر به خاطر مسائل زندان نبود، او را میکشتم! باقرزاده با من و آقای ربانی هماتاق بود. مرحوم آقای ربانی بر فلسفه و مبانی مارکسیسم تسلط داشت و خیانتهای شوروی و حزب توده را هم میدانست و از این منظر، به سازمان میتاخت که دارد همان راهی را میرود که حزب توده رفته بود و به همان عاقبت هم دچار خواهد شد. از سوی دیگر هم در باره قدرت روحانیت و اسلام حرف میزد و میگفت: شما از جریان مبارز مذهبی شکست خواهید خورد. همین برخوردها آنها را خیلی زجر میداد.
□ با توجه به موضعگیریهای صریح شهید آیت الله مطهری و چهرههایی چون مرحوم آیت الله ربانی شیرازی، با اینکه حضرت امام قبل از هر کس دیگری متوجه انحراف مجاهدین شده بودند، چرا علیه آنها موضعگیری صریح نکردند؟
در سالهای 1350 تا 1354، هنوز ماهیت مجاهدین برای بسیاری از مردم روشن نشده بود. امام هم بنا نداشتند حتی با جریاناتی هم که با آنها مخالف بودند، مخالفت علنی کنند، مگر اینکه از سوی آنها احساس خطر جدی میکردند. مجاهدین خلق در آن مقطع خطری نداشتند و امام حتی وقتی به ایران هم آمدند، علیه آنها موضعگیری صریح نکردند تا وقتی که توطئه و فتنهانگیزی آنها آشکار شد.
□ شما در باره ماهیت مجاهدین خلق با سران نظام بحث و گفتگویی هم داشتید؟
بله، در دی ماه سال 1357 که از زندان بیرون آمدم، ملاقاتی با شهید آیت الله بهشتی کردم و به ایشان گفتم: اینها برای رسیدن به حکومت، از انجام هیچ عملی ابا ندارند! ولی ایشان تصور کردند موضعگیریم ناشی از تعلقات شخصی است! البته بعدها ماهیت جنایتکار آنها برای همه روشن شد، اما متأسفانه خسارات جبرانناپذیری را هم پرداختیم، از جمله شهادت خود دکتر بهشتی.
□ اشاره کردید مجاهدین خلق برای رسیدن به حکومت از هیچ عملی ابا نداشتند. در این باره سندی هم دارید؟
بله، در روز نهم آبان سال 1357 موقعی که آقای منتظری و بعد هم آقای هاشمی رفسجانی از زندان اوین آزاد میشوند، سعادتی به آنها میگوید: به امام بگویید ما خودمان دولت را تعیین کردهایم و اگر ایشان دولتی را تعیین کند، همکاری نخواهیم کرد و آن دولت شکست میخورد! بنابراین کاملاً مشخص هست که اینها خود را برای رسیدن به حکومت ذیحق میدانستند و اصلاً کس دیگری را قبول نداشتند.
□ سران سازمان مجاهدین خلق ملاقاتی هم با حضرت امام کردند، اما صدای آن را در نیاوردند. به نظر شما علت این امر چه بود؟
چون امام در آن جلسه با آنها اتمام حجت کرده بودند. اینها کارشان این بود که خود را به افراد و گروهها میچسباندند تا در جامعه اینگونه القا کنند که مورد قبول آنها هستند، اما در واقع هیچ اعتقادی به خود اسلام هم نداشتند، چه رسد به نظام و امام. در زندان دیده بودم که اینها به چند درجه بالاتر از امام هم اعتقاد ندارند، منتهی میدانستند مردم فقط امام را به رهبری قبول دارند و لذا سعی میکردند از این حربه استفاده کنند. واقعاً اصطلاح منافق برازندهشان بود، چون مثلاً در زندان که بودند دین نداشتند، اما برای اینکه دیگران را فریب بدهند نماز میخواندند. تقی شهرام از سال 1350 تا 1352 در زندان پیشنماز بود!
□ مجاهدین خلق پس از اینکه هر ترفندی که زدند نتوانستند از امام تأیید بگیرند، سعی کردند مرحوم آیتالله طالقانی را در برابر امام قرار بدهند و در واقع رهبرتراشی کنند، اما موفق نشدند.به نظر شما علت این امر چه بود؟
مرحوم آیتالله طالقانی تا سال 1353 هر طور بود سعی کردند اینها را برگردانند و به صداقت برخی از آنها اعتقاد داشتند، اما در سالهای 1353 به بعد خود ایشان هم در زندان بودند و ازنزدیک به ماهیت آنها پی برده بودند. در سالهای 1357 و 1358 و در فضای سیاسی اجتماعی اوایل انقلاب، صلاح نمیدیدند آنها را مستقیماً و علناً محکوم کنند، اما دریکی از آخرین نماز جمعه های عمرشان دیدیم چگونه علیه آنها موضعگیری کردند. مرحوم آیتالله طالقانی کسی نبودند که نه به خاطر مجاهدین، نه به خاطر هیچ فرد، گروه و جریانی دست از اعتقادات بردارند.
□ یکی از جریاناتی که مورد حمله مستقیم مجاهدین خلق بود، حزب جمهوری اسلامی بود. راهکار حزب برای مقابله با این حملات چه بود؟
افشاگری و آگاهسازی که باعث شد بسیاری از طرفداران جدی آنها برگردند. حزب جمهوری اسلامی نمیتوانست برخلاف نظر امام حرکت کند. امام هم تا سال 1359 معتقد به برخورد با مجاهدین خلق نبودند و میفرمودند: بگذارید اینها ماهیت واقعی خودشان را به مردم نشان بدهند. البته این نگاه به صبر و مرور زمان نیاز داشت که کار دشواری بود. امام در مورد مهندس بازرگان و بنیصدر هم همینگونه موضع گرفتند، در حالی که خودشان هیچیک از آنها را برای تصدی مقامی که اشغال کردند، شایسته نمیدانستند.
□ جنابعالی در چند سال گذشته معتقد بودید که شبکه گسترده مجاهدین، بهرغم ضربات کاری که به این جریان خورده، همچنان در کشور باقی است. هنوز هم بر این باور هستید؟
صد در صد! نمونهاش را در روز عاشورای سال 1388 دیدیم که عدهای از نفوذیهای آنها دستگیر شدند. استراتژی ثابت غرب و یکی از بازوهای اجرایی آن، بیثباتسازی کشوراست تا نظام نتواند به کارهای زیربنایی خود برسد. در مقطعی با ترور، زمانی با بیانیه و تظاهرات و گاهی با افشای اسناد و اطلاعات یا حرکتهایی در خارج از کشور علیه سفارتخانههای ما و خلاصه هر روز با برنامهای، ثبات کشور را به هم میریزند و با اعتبار و حیثیت جمهوری اسلامی مقابله میکنند. کاری که در سال 1388 هم کردند و صدمههای جدی به حیثیت نظام زدند. بخش اعظم خبرسازیها، فیلمسازیها و سایتها در داخل و خارج از کشور دست آنها بود که متأسفانه دستگاههای مسئول ما جرئت اعلام نام آنها را ندارند!
□ چرا؟
چون چیزی بدتر از این نمیشود که با این کارشان اعتراف کنند که اینها 30 سال است در دستگاه ما هستند و ما متوجه نشدهایم! اعتراف به این واقعیت، جرئت میخواهد. اگر بیایند و اعتراف کنند، آن وقت باید به مردم جواب بدهند که پس تا به حال چه کار میکردهاند؟
□ آیا حضور و نفوذ این گروه در حاکمیت،تا به حال وبرای همه ناشناخته بوده است؟
خیر، ما قضیه را جدی نگرفتیم و تلاش نکردیم بشناسیم و سرکوب کنیم. هنوز هم این نفوذ کاملاً جدی است. تصور نکنید اینها به خارج رفتهاند. خودشان میگویند: در ایران تشکیلات داریم و واقعاً هم دارند!
□ آیا موفق میشوند؟
موفق به براندازی نظام نمیشوند، اما استراتژی آنها تضعیف نظام و سقوط تدریجی و ضربه زدن به حیثیت نظام است. کافی است بروید خارج و مدتی اخبار را از رسانههای داخلی نگیرید و کاملاً در فضا و جو آنجا قرار بگیرید تا متوجه شوید در دنیا چه ذهنیتی در باره ایران ساختهاند! حتی مسلمانها بعد از قضیه سال 1388 میپرسیدند: آیا رژیم شما میماند؟ این نوع سئوالات و شبهات جدی است و باید به آنها پاسخهای جدی داد. مسلمانان دنیا میگویند: ما به امام و جمهوری اسلامی اعتقاد داریم، ولی یک سئوال جدی داریم که با این وضعی که حرکت میکنید، به کجا میروید؟اینگونه ذهنیت سازی ها،کار این گروه است.
□ برگردیم به تحلیل شما از مجاهدین خلق. به نظر شما اگر مجاهدین دست به اسلحه نمیبردند، در هدف خود موفق میشدند؟
تنهاحماقتشان همین بود که عجله کردند!اگر آنها کار سیاسی میکردند، با توجه به تشکیلات عریض و طویلی که داشتند، قطعاً در دو سه انتخابات بعدی پیروز میشدند و زمام امور را در دست میگرفتند. خدا خواست که حماقت کنند. بنیصدر هم همین اشتباه را کرد. او 86 درصد آرا را به دست آورده بود و اگر عجله نمیکرد، میتوانست کلاً مسیر انقلاب را عوض کند! باز هم خواست خدا بود که او حماقت کرد، والا ما کار مهمی نکردیم. در بسیاری از کشورهای دنیا بعد از انقلابشان، افراد و جریاناتی آمدند و ده بیست سال با حوصله کار سیاسی کردند و انقلابشان را به مسیر انحرافی کشیدند و بردند! نمونههایش در روسیه، چین و کشورهای دیگر است. هوشیاری حضرت امام بود که کمترین ضعفی نشان ندادند، چون بسیار خوب میدانستند مجاهدین تشکیلات بسیار گستردهای دارند و حمایت شرق و غرب را همزمان به دست آوردهاند و لذا باید با آنها برخورد قاطع کرد، چون اگر بمانند ریشهکن کردن آنها کار سادهای نیست. امروز قدرت دشمن در کار رسانهای فرهنگی سیاسی ، بسیار بیشتر از دهههای 60 و 70 است که مقابله،صرفا نظامی و سیاسی بود. ما برای جنگ نرم برنامه و پیگیری نداریم و پاشنه آشیل ما همینجاست. در این زمینه هیچ فرد و نهادی مسئول نیست که اگر کوتاهی کرد بتوانید یقهاش را بگیرید!این همه سمینار، مقاله و دفتر و دستک، آخرش چه شد؟ اول مسئول قضیه را تعیین کنید تا بعد بشود از او پرسید چرا کاری نکرده است یا نمیکند. دراین باره حرف بسیار است.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.