«آیت الله خزعلی درقامت یک استادِ مبارز»درگفت وشنود باحجت الاسلام والمسلمین محمود محمدی عراقی
□جنابعالی از چه مقطعی وچگونه با نام وشخصیت مرحوم آیت الله خزعلی آشنا شدید وچه خصالی را در منش ایشان برجسته دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.بنده در سال 1342 در مدرسه حقانی قم طلبه شدم و درآن دوره حضرت آیت الله خزعلی(رضوان الله تعالی علیه) استاد ما بودند. مرحوم شهید آیتالله قدوسی مقید بودند حتی برای دروس ادبیات ما هم، بهترین استادان رابه مدرسه بیاورند. یادم هست مرحوم آیتالله خزعلی با اینکه یکی از اساتید برجسته حوزه بودند، به ما ادبیات عرب،بخش معانی و بیان را درس میدادند و ما کتاب «مختصر تفتازانی» را خدمت ایشان تلمذ کردیم و طبعا از همان موقع با ایشان آشنا شدیم. از شخصیتهایی بودند که حقیقتاً، هم از نظر علمی و درسی و هم از نظر اخلاقی و انقلابی، برای ما الگو بودند.چیزی که به طور مشخص درچشم من بزرگ آمد، آن سخنرانی تاریخی وجذابی بود که ایشان در سال 1343، پس از آزادی حضرت امام از حبس و حصر، درمجلس جشن مدرسه فیضیه که از طرف حوزه علمیه برگزار شد،انجام دادند. شکل ایراد آن سخنرانی بسیار جالب وابتکاری بود که در کتاب های تاریخی وخاطرات به آن اشاره شده است.یکی از ویژگیهای برجسته مرحوم آیتالله خزعلی از همان ابتدا، ذوق هنری و ادبی سرشار ایشان بود که طبیعتاً در سخنرانیهای ایشان هم جلوه میکرد. یادم هست درآن سخنرانی،ایشان حضرت امام را به مناسبت نامشان روحالله، به حضرت مسیح(ع) و حضرت معصومه(س) را به حضرت مریم(س) تشبیه کردند ودر آن سخنرانی فوقالعاده جذاب و ادبیانه،گفتند: حضرت معصومه(س) به قم آمدند تا در دامن ایشان امثال حضرت آیت الله روحالله خمینی پرورده شود! این سخنرانی بسیاری از طلاب جوان، امثال بنده را، عاشق مرحوم آیتالله خزعلی کرد.
پس از آن ودر طول دوران مبارزات، این آشنایی ادامه داشت. ایشان مرتباً تحت تعقیب بودند و تبعید میشدند و به عنوان یک خطیب انقلابی برجسته شناخته میشدند. بنده کرمانشاهی هستم و یادم هست در تمام طول دوران مبارزات، پدر ما(شهید آیت الله حاج شیخ بهاء الدین محمدی عراقی) ایشان را به کرمانشاه دعوت میکردند و من هم که طلبه جوانی بودم ، پای منبر ایشان میرفتم. در مسجد آیتالله بروجردی و در حوزه علمیه کرمانشاه که به حوزه «حاج شهبازخان »معروف بود، در شبهای تابستان منبر می رفتند و سخنرانیهای انقلابی و حقیقتاً حماسی ای ایراد میکردند .ایشان با سخنرانیهایشان، نقش عجیبی در ترویج اندیشههای انقلابی امام داشتند و به همین دلیل دائماً تحت تعقیب بودند. گاهی ممنوعالمنبر و دستگیر میشدند و در طول پانزده سال تبعیدِ امام، همواره در صف مقدم مبارزات بودند. ما هم طبعا در آن دوران، عاشق اینگونه چهره ها و افراد بودیم.
□آیت الله خزعلی به رغم اعتقاد به «مکتب معارفی خراسان»عشق وارادت ویژه ای به حضرت امام داشتند واین از اسناد زندگی ایشان به خوبی مشهود است.از منظر شما علت این امر چه بود؟
بله،همانطور که اشاره فرمودید مرحوم آیتالله خزعلی تبعیتپذیری و عشق و علاقه خاصی به حضرت امام داشتند و این یکی از ویژگیهای بارز ایشان بود. با اینکه آیتالله خزعلی از لحاظ مشی فکری، متعلق به حوزه معارفی بودند و به بزرگانی که به عنوان نمادهای «مکتب تفکیک» شناخته میشوند، دلبستگی و علاقه داشتند. دوران اولیه تحصیل ایشان هم در مشهد بود و بعد به قم آمدند. بزرگانی در مشهد بودند که با دیدگاه و مشی فلسفی حضرت امام، خیلی موافقت نداشتند. مرحوم آیتالله خزعلی مثل استادانشان در مشهد، به حضرت امام هم دلبستگی فراونی داشتند، در حالی که امام دست کم درمقطعی در قم، بیشتر به عنوان استاد فلسفه شناخته میشدند، ولی آیتالله خزعلی به دلیل ایمانی که به امام و اشراف ایشان به امورداشتند ونیز به خاطر دیدگاههای انقلابی ایشان، صد در صد در برابر امام خاضع بودند.
□اشارهای به حضورتان در مدرسه حقانیِ قم کردید. با توجه به اینکه این مدرسه نقش برجستهای برای کادرسازی نظام آینده کشور داشت، بفرمایید ایشان چقدر در برنامهریزی و تکوین برنامههای مدرسه حقانی نقش داشتند؟
برنامهریز اصلی مدرسه حقانی، در درجه اول شهیدآیت الله بهشتی بودند و در مدیریت هم نقش اصلی به عهده شهیدآیت الله قدوسی بود؛ منتهی اساتید برجسته هم در این موضوع نقش داشتند، از جمله آیتالله خزعلی، آیتالله جنتی، آیتالله مصباح و آیتالله امینی، با این همه برنامهریزی اصلی توسط شهیدآیت الله بهشتی انجام میشد، مدیریت اجرایی مدرسه هم به عهده شهید قدوسی بود. به هرحال آیت الله خزعلی هم در هدایت برنامههای آموزشی و تربیتی و اداره مدرسه مشارکت داشتند.
□بررسی خصال شخصی وشخصیتی مرحوم آیت الله خزعلی،فصلی شاخص دربررسی تاریخچه حیات ایشان است.جنابعالی که در یک بازه زمانی طولانی،اعم از قبل وبعد از انقلاب با ایشان ارتباط داشتید،ویژگی های های علمی وعملی ایشان راچطور دیدید؟دراین باره چه ارزیابی ای دارید؟
باید اعتراف کنم که در این مقام،واقعاً نمیتوانم حق ایشان را ادا کنم و انشاءالله روح بلند ایشان، بیان نارسای مرا میبخشند. مرحوم آیتالله خزعلی در آن دوره، از جنبه هایی منحصر به فرد بودند.شخصیت ایشان ابعاد متنوع وجذابی داشت. یکی پرکاری ایشان بود. منزل ما نزدیک منزل ایشان قرار داشت. ایشان وقتی در صف نانوایی میایستادند که نان بگیرند و حتی وقتی داشتند از کوچه عبور میکردند تا به نانوایی برسند، کتاب در دستشان بود و در صف نانوایی کتاب مطالعه میکردند! بسیار پرکار بودند و یک دقیقه هم وقتشان را تلف نمیکردند. ویژگی دوم ایشان این بود که به برنامههای درسی و آموزشی فوقالعاده اهمیت میدادند. یادم نمیآید در مدتی که ایشان استاد ما بودند حتی یک دقیقه دیر آمده باشند! تا این حد منظم بودند. البته وقتی تبعید یا زندان بودند بحث دیگری بود، ولی وقتی حضور داشتند بسیار منظم بودند.این نظم به خودی خود به معاشران وشاگردان ایشان هم منتقل می شد آنها هم پس ازچندی،ناخودآگاه خود را با نظم استاد هماهنگ می کردند.
نکته دیگر این است که ایشان حافظ قرآن و بعدها حافظ نهجالبلاغه بودند. در آن مقطع در حوزه و بین روحانیون و طلاب، تعداد افرادی که حافظ کل قرآن باشند، فوقالعاده کم بود.شاید بسیاری از طلاب وفضلایی که بعدها به این مسئله پرداختند،از ایشان الگو گرفتند. نکته دیگر که آن هم به قرآن مربوط میشود این است که ایشان پس از مرحوم علامه طباطبایی، اولین کسی بودند که درس تفسیر قرآن را به صورت یک برنامه مداوم درحوزه ، همه روزه اجرا کردند. یادم هست ایشان همیشه در مسجد فاطمیه قم در گذرخان- که بعدها مرحوم آیتالله العظمی بهجت در آن نماز میخواندند- همیشه یک ساعت مانده به غروب آفتاب، درس تفسیر داشتند . این کاری بود که ایشان در حوزه آغاز کردند و برای سالهای سال، درس تفسیر را، همه روزه ادامه دادند. تا آنجا که اطلاع دارم درس رسمی تفسیرِ هر روزه در قم نبود و منحصر بود به درسی که ایشان داشتند. بالنتیجه ایشان در زمره شخصیتهایی بودند که ثابت کردند مبارزه با تحصیل، تدریس و پژوهشهای علمی و تحقیقاتی مغایرت ندارد و همه اینها باید با هم باشد.
□در دورانی که در تبعید یا زندان بودند ـ که گاهی دورههای آنها هم طولانی بود ـ آیا با ایشان ارتباطی داشتید و به دیدنشان میرفتید؟ ارتباطات به چه صورت بود؟
پاسخ دادن به این سئوال چون به عملکرد خودم مربوط میشود، کمی برایم دشوار است. میدانید تبعیدها بیشتر از سال 1354 به بعد بود. من هم در این سالها، بیشتر در زندان بودم. تبعیدهای علما بیشتر از آغازدهه 50 به بعد بود که اغلب خودم در زندان یا تبعید بودم و لذا به دیدن هیچ تبعیدی نرفتم و طبیعتاً در دوران تبعید خدمت ایشان هم نرسیدم.اما از طریق دوستانی که با علمای تبعیدی ارتباط داشتم،از همه بزرگان ازجمله آیت الله خزعلی اطلاعاتی می گرفتم.
□ظاهراً دوستانتان برای دیدار از تبعیدیها برنامههای منظمی داشتند. از این برنامهها چه اطلاع یا تحلیلی دارید؟
بله، یکی از برنامههای بسیار مؤثر، همین بود که طلاب، روحانیون و علما نمیگذاشتند کسانی که تبعید میشوند، احساس غربت کنند و هر طور بود خودشان را به آنها میرساندند. طبیعتاً وقتی علما به دیدن تبعیدیها میرفتند، مردم هم مطلع می شدندوازآنها استقبال میکردند و آن افراد را میشناختند واز آن به بعد، با آنها ارتباط برقرار میکردند. در نتیجه یکی از عوامل ترویج اندیشه های حضرت امام که به دستِ خود رژیم گذشته در دورافتادهترین نقاط کشور انجام گرفت، همین تبعید شاگردان امام بود.مثلا اگر رهبر معظم انقلاب(مدظله) به ایرانشهر تبعید نمیشدند، پیام انقلاب به سیستان و بلوچستان نمیرسید. همینطور حضرت آیتالله خزعلی به بندر گناوه ودامغان.به همین شکل آیتالله یزدی و دیگران را معمولاً به جاهای دورافتاده و بد آب و هوا هم تبعید میکردند و لذا به دست خود رژیم، پیام انقلاب توسط شاگردان درجه یک امام به اقصی نقاط کشوررسید.علمای بزرگوار تبعیدی از جمله توسط مرحوم آیتالله خزعلی،دراین دوره افراد زیادی را که استعداد وآمادگی زیادی برای همراهی با انقلاب داشتند،شناسایی وحتی دردوران استقرار نظام اسلامی هم از وجود آنان استفاده کردند.
□از رویداد شهادت فرزند ایشان که در دوران اوجگیری انقلاب روی داد و بازتاب فراوانی نیز پیدا کرد، چه خاطره ای دارید؟بازتاب این اتفاق در محافل عمومی چه بود؟
تا جایی که به خاطر دارم،در تهران بودم که خبر شهادت فرزند ایشان را شنیدم، البته الان چهره فرزندشان را به خاطر نمی آورم، در حالی که چهره فرزند شهید قدوسی کاملاً یادم هست، چون بعد از انقلاب به شهادت رسید.به هرحال این مسئله دارای بازتاب وپیام زیادی بودفرزند یکی از شاگردان مبارز ومبرزایشان به شهادت رسیده است.شاید بتوان گفت که شهید حسین خزعلی، اولین فرزند یک روحانی شاخص و برجسته حوزه بودند که توسط کماندوهای رژیم شاه به شهادت رسیدند. در مدرسه فیضیه قم، طلبهای داشتیم به نام مرحوم سید یونس رودباری که در روز هجوم کماندوها به این مدرسه در روز شهادت امام صادق(ع)، به شهادت رسیدند وحضرت امام هم در سخنرانی روز عاشورای خویش از او یاد کردند. تعداد طلابی که در مدرسه فیضیه و پس از آن به شهادت رسیدند کم نبود، اما تا آنجا که اطلاع دارم به عنوان فرزندیک عالم و روحانی شاخص، اولین شهید، فرزند مرحوم آیتالله خزعلی بودند. صبر واستقامت ایشان درآن واقعه هم بسیار مهم بود ونحوه رفتار ایشان دراین حادثه،زبان به زبان می گشت.
□بعد ازپیروزی انقلاب، جنابعالی در مسئولیتهای متنوعی در نظام قرار گرفتید. با توجه به اینکه قبلاً ایشان استاد شما بودند و در مقام مسئولیت هم لاجرم با ایشان ارتباط پیدا میکردید، چه خاطراتی از تعاملات پس از انقلابتان با ایشان دارید؟
مقاطع همکاری پس از انقلاب ما، یکی در دوران دفاع مقدس بود که بنده افتخار خدمتگزاری رزمندگان اسلام را داشتم. درآن دوره حضرت آیت الله خزعلی در صدر کسانی بودند که همواره دفاع مقدس را حمایت و برای رفتن طلاب به جبهه ها تلاش وتشویق میکردند. یادم هست که یک تیپ تبلیغی روحانیون به نام «تیپ امام صادق(ع)» در حوزه علمیه قم تأسیس کردیم که هم کار رزمی میکردند، هم کار تبلیغی. در زمره اساتیدی که طلاب را تشویق میکردندتا به این تیپ بپیوندند، ایشان بودند. خودشان هم در فرصت های مقتضی به جبهه ها سر می زدند که موجب دلگرمی رزمندگان می شد.
در مدتی هم که ایشان در شورای نگهبان تشریف داشتند هم، به مناسبت در خدمت ایشان بودیم و ارتباط داشتیم. حقیقتاً خدمات بزرگ و شایستهای در تبیین معارف اسلامی وتطبیق آن با مواردی که وظیفه قانونی این شورا بود، انجام دادند. جالب اینجاست که آیت الله خزعلی در هرحال ،منبر وخطابه را رها نکردند وبه رغم حضور درشورای نگهبان ومقام والای علمی، چه در مسائل داخلی، چه در مسائل بینالمللی، روشنگری های زیادی داشتند. به نظر من ودرآن دوره، مردم سراسر کشور این نقش روشنگر آیت الله خزعلی را می دیدند، چون ایشان «خطیب انقلاب» بودند. قبل از انقلاب کسانی مثل مرحوم آقای فلسفی بودند که در زمینه خطابه شهرت زیادی داشتند، ولی اگر بخواهیم کسی را به عنوان «خطیب انقلاب» نام ببریم، این عنوان شایسته مرحوم آیتالله خزعلی است، مخصوصاً با تسلطی که به قرآن نهجالبلاغه داشتند،درعرصه تبلیغ خدمات زیادی کردند.
□تشکیل بنیاد بین المللی غدیر از سوی آیت الله خزعلی،از سرفصل های مهم خدمات فرهنگی ایشان است.این اقدام ایشان را چگونه ارزیابی می کنید؟
یکی از ویژگیهایی که به خاطرآن میتوانم ایشان را در بین اساتید زیادی که داشتم متمایز کنم، عشق خاصی بود که نسبت به مولا امیرالمؤمنین(ع) داشتند و به همین دلیل هم از مرحوم علامه امینی خیلی تجلیل میکردند. شاید کمتر سخنرانی را بتوانیم از ایشان پیدا کنیم که از عشق به امیرالمؤمنین(ع) و بهخصوص عالمان خدمتگذار به ساحت آن حضرت و به ویژه علامه امینی و کتاب «الغدیر» سخنی نگفته باشند. این هم چیزی است که از ایشان به یاد دارم. بعدها بنیاد بینالمللی غدیر را تأسیس کردند که از یادگاریهای ارزنده ایشان است. بنده هم افتخار دارم از از اولین روز تاسیس بنیاد بینالمللی غدیر، یکی از اعضای هیئت امنای این بنیاد باشم.این هم یکی از عوامل پیوند دهنده ما با آن بزرگوار بود.
□از مراوداتتان با ایشان در سالیان پایانی حیاتشان چه خاطراتی دارید؟ بهویژه مواضعی که در برابر توطئه هایی که در مقابل نظام شکل گرفتند، داشتند و با وجود کهولت سن، در دفاع از رهبری هیچگاه بازنشسته نشدند. طبعا شنیدن خاطرات شما دراین باره، برای ما مغتنم است.
از ایشان خاطره زیادی دارم. بنده توموری در مغزم داشتم و جراحی کردم و ایشان با همان کهولت سن، در منزل ما به عیادتم آمدند و یادم هست یک سکه بهار آزادی به عنوان هدیه به من مرحمت کردند. واقعاً خودم را لایق لطف ایشان نمیدانستم. در آن مقطع دو عیادت از من شد که خیلی رویم تأثیر گذاشت. یکی عیادت فرزند بزرگ مقام معظم رهبری بود و دیگری هم عیادت مرحوم آیتالله خزعلی.باز به خاطر دارم یکی از آخرین جلسات بنیاد بین المللی غدیر در ماه مبارک رمضانِ سال آخر عمرشان، در منزل آقای میرمحمدصادقی بود. ایشان در مورد کتابخانهشان فرمودند: «از مال دنیا هیچ چیز به جز این کتابخانه ندارم که یکی از فرزندانم آن را به 20 میلیون تومان خریده است» و آن 20 میلیون تومان را به بنیاد غدیر تقدیم کردند تا صرف پژوهشها و کارهایی شود که در مورد امیرالمؤمنین(ع) انجام میگرفت.
مرحوم آیت الله خزعلی به طور مشخص، در مورد موضوع فتنه سال88 حساسیت زیادی داشتند، بهویژه آنکه نام یکی از فرزندان ایشان در این غائله و نیز بعضی حرکت های سوال برانگیز سالهای قبل از آن مطرح شده بود. ایشان دراین ماجرا هم مثل واقعه شهادت فرزندشان وبه گونه ای متفاوت ازآن، امتحان بزرگی پس دادند و با شهامت و شجاعت فوقالعادهای، از فرزند خودشان اعلام برائت کردند و اگر اشتباه نکنم تعبیر ایشان این بود که:« او را به منزلم راه نمیدهم!» آخرین باری هم که خدمت ایشان رسیدم، چند روز قبل از رحلتشان بود که در بیمارستان به محضرشان مشرف شدم. به هرحال این بزرگوار از نمادهای شاخص ایمان مبارزه واخلاق در دوران ما بودند وبی تردید نام شریفشان همواره بر تارک علمای ربانی ومبارزخواهد درخشید.
□با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.