دولت ایران زمانی مبادرت به واگذاری امتیاز نفت دارسی کرد که نه تنها از اهمیت استراتژیک آن در صحنه سیاست و اقتصاد و صنعت رو به رشد در جوامع مختلف آگاهی بسنده نداشت، بلکه هیچگونه نیازی به اکتشاف و تولید نفت و استفاده از آن احساس نمیکرد. در حالی که این ارتباط مبتنی بر نیاز جامعه صنعتی انگلیس و با آگاهی...
سالهای اولیه سده بیستم، سالهای تحول در روابط دول اروپایی و تشکیل قطب بندیهای جدید سیاسی بود. از آغازین سالهای شروع سده بیستم، دولت ایران امتیاز نفت را به تبعهای انگلیسی به نام ویلیام ناکس دارسی واگذار کرد که منشأ تحولات و کشمکشهای بسیار مؤثری بر تحولات داخلی، منطقهای و بینالمللی شد. شاید هیچ امتیاز دیگری را نتوان یافت که به اندازه امتیاز نفت دارسی در تحولات تاریخ ایران در قرن بیستم تأثیرگذار بوده باشد. علت این امر آن است که اقتصاد، صنعت و سیاست بینالملل رابطه مستقیمی با نفت داشته و دارد و تحولات مربوط به یکی در دیگری نیز اثر می گذارد.
اگر به نقش و تأثیر نفت، رقابت روسیه و انگلیس و آنگاه آلمان را در ایران بیفزاییم، اهمیت مطلب آشکارتر خواهد شد. نفت و مسائل مربوط به آن هم جزئی از دایره رقابت دولتهای اروپایی و بعدها آمریکا شد؛ رقابتی که در رقم زدن سرنوشت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران تأثیر بسیاری داشته و دارد.
دولت انگلیس که در دوران حیات سلسله قاجار، روابط پرفراز و نشیب و رو به گسترشی را در ایران طی می کرد، ایران را بیشتر به عنوان سرزمینی حائل بین روسیه تزاری و مرزهای مستعمره طلایی اش ــ هند ــ مینگریست. به همین دلیل چندان تلاشی برای سرمایه گذاری در ایران و دفاع از آن سرمایه گذاری و منافع احتمالی نمی کرد زیرا می خواست از تشدید رقابت و تحمل هزینه های آن با روسیه با توجه به همجواری ایران و روسیه و فاصله بسیار طولانی ایران و انگلیس، جلوگیری کند. مضافاً آنکه سیاست انگلستان در ایران بر این محور قرار گرفته بود که از رشد و توسعه ایران جلوگیری نماید. تضعیف حکومت مرکزی، تجزیه مناطق استراتژیک و نهایتاً تقسیم ایران اقداماتی بود که از سوی انگلستان در ایران دنبال می شد. یکی از راههای تضعیف ایران ایجاد پایگاههایی بومی در مناطق حساسی نظیر بختیاری و خوزستان بود که مورد توجه بیگانگان قرار داشت.
با نگاهی به وضعیت درونی ساختار سیاسی و نظامی دولت ایران در این سالها، ضعف و ناتوانی رو به تزاید دولت ایران از سده بیستم به بعد، به خوبی آشکار می شود. ضعف و ناتوانی دولت مرکزی از یک سو و ساختار ایلیاتی ـ قبیله ای جامعه ایران از سوی دیگر با توجه به برنامه های استعماری انگلستان وضعیت خاصی به وجود آورد که منجر به پیدایش روابط دارسی و شرکت نفت با بختیاریها شد.
دولت ایران زمانی مبادرت به واگذاری امتیاز نفت دارسی کرد که نه تنها از اهمیت استراتژیک آن در صحنه سیاست و اقتصاد و صنعت رو به رشد در جوامع مختلف آگاهی بسنده نداشت، بلکه هیچگونه نیازی به اکتشاف و تولید نفت و استفاده از آن احساس نمی کرد. در حالی که این ارتباط مبتنی بر نیاز جامعه صنعتی انگلیس و با آگاهی آن جامعه از نیاز خود و نحوه رفع آن به شکل یکسویه و منفعت طلبانه برقرار شد.
انگلیسیها که از اوایل روی کار آمدن سلسله قاجار، آشنایی محدودی با بختیاریها پیدا کرده بودند، با گذشت زمان و در راستای دستیابی به منافع تجاری و توسعه نفوذ خود پس از افتتاح رود کارون بر روی تجارت بین المللی نگاه دقیقتری به سرزمین بختیاری و مناطق جنوبی و مرکزی ایران پیدا کردند. پس از آن، با ارتباط نزدیک (عقد قرارداد احداث جاده کاروانرو بختیاری معروف به لینچ) علائق و اطلاعات آنها از بختیاریها و مقتضیات زندگی ایلیاتی آنها رو به فزونی نهاد.
آنچه این روابط تازه جانگرفته را با تحول و سرعت زیاد توأم گردانید، توجه دارسی و شرکا به مناطق جنوبی ایران، به ویژه محل سکونت و اراضی ایل بختیاری در نواحی مسجدسلیمان در خوزستان امروزی بود. در این راستا و طبق قرارداد نفت دارسی، دولت مرکزی ایران بر اساس مواد قرارداد منعقده، می بایست امنیت مورد نیاز برای فعالیت دارسی و شرکا را فراهم می ساخت. در اینجا بود که ضعف و ناتوانی دولت مرکزی و ساختار ایلیاتی ایل بختیاری به یک نقطه تصادم تبدیل شد؛ زیرا نه دولت مرکزی توان اعمال قدرت مؤثر و تأمین امنیت مورد نیاز گیرنده امتیاز را داشت و نه طرف بختیاری حاضر به سکوت و اطاعت بود.
نگاهی به محتوای مکاتبات انجام شده، به خوبی ثابت می کند که طرف انگلیسی در ابتدای امر حاضر نبود برای اخذ اجازه جهت فعالیت کمترین امتیازی به بختیاریها بدهد؛ زیرا از آن می هراسید که با این درخواستهای لزوما قابل افزایش، در جایجای ایران که در محدوده جغرافیایی امتیاز دارسی قرار داشت، روبه رو شود. مضافا اینکه دولت ایران در این زمینه تعهدات دقیق و روشنی داشت.
اگر بخواهیم مسائل را از دیدگاه منافع ملی و تمامیت ارضی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، راه به خطا برده ایم؛ زیرا برای بختیاریها، منافع ایل به ویژه منافع خوانین در اشکال مختلف آن در اولویت قرار داشت و با توجه به ساختار ایلیاتی ایل بختیاری و جامعه ایرانی آن زمان، چیزی به نام منافع ملی دور از انتظار به نظر می رسد. بنابراین، اگر بحث بر سر آسیب رساندن به منافع ملی، با ایجاد روابط بین بختیاریها و طرف انگلیسی باشد، می بایست گفت که برای بختیاریها نه منافع ملی مطرح بود و نه می توانست مطرح باشد؛ زیرا آنها در مرحله گذار از تشکیل یک اتحادیه متشکل از طوایف به سوی شراکت در قدرت بودند. ظاهر قضیه نشان می دهد یک تبعه انگلیسی با اخذ امتیاز نفت، برای بهره برداری از آن تلاش می کرد و چون دولت مرکزی از تأمین امنیت مورد نیاز ناتوان بود و دارسی و شرکا ایل بختیاری را طرف مقابل خود می دیدند، ناچار به سهیم کردن بختیاریها در سود اسهام در ازای تأمین امنیت شدند. اما با کشف نفت و عمیق تر شدن این ارتباط و استفاده از آن برای اعمال فشار به دولت مرکزی نشان داد که اهداف کلانتری در پس این ارتباط ساده وجود داشت.
از آن پس، طرف انگلیسی و دولت بریتانیا دیدگاه جدیدی نسبت به مناطق بختیاری و خوانین آن پیدا کرد. این دیدگاه به ویژه دیدگاه تجاری و اقتصادی بود.
از لوازم این دیدگاه، ایجاد امنیت و آرامش برای فراهم شدن زمینه فعالیت بود. بنابراین تلاش برای ایجاد آرامش و امنیت در سرلوحه اقدامات شرکت نفت و دولت بریتانیا در این منطقه قرار گرفت. آنچه این دیدگاه را خدشه دار میساخت. اختلاف و تفرقه دیرینه بین شاخه چهارلنگ و هفت لنگ بختیاری و خاندانهای ایلخانی، حاجی ایلخانی و ایل بیگی از یک سو و از سوی دیگر، اختلاف بختیاریها با همسایگان خود، به ویژه در منطقه خوزستان (عربستان) و مناطق تحت کنترل شیخ خزعل بود. بنابراین، تلاش برای نزدیک ساختن خوانین به یکدیگر امری ضروری به حساب می آمد؛ زیرا اختلاف و تفرقه درونی بین بختیاریها و همسایگان آنها تهدیدکننده ثبات و منافع مورد نظر انگلیسیها بود که برخلاف دیدگاه سیاسی، از زاویه اقتصادی در این منطقه بدان می نگریستند.
اگر به سیر روابط دو طرف در فصل دوم، از سال 1905م تا پایان جنگ جهانی اول نگاهی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که انگلیسیها به دلیل نداشتن نیروی نظامی قوی و مؤثر می خواستند با کنار آمدن با ایلات و پیش بردن اهداف و خواسته های خود با چانهزنی و داد و ستد امتیازات مختلف مالی، اقتصادی و حتی سیاسی همچون تلاش و حمایت برای به دست آوردن حکومت شهرهای مختلف، اهداف خود را پیش ببرند.
پس از کشف نفت و اثبات وجود ذخایر عظیم نفتی در مناطق تحت کنترل بختیاریها، اهمیت مناطق جنوبی ایران به ویژه قلمرو تحت کنترل آنها به صورت روزافزونی بالا رفت. به موازات این جایگاه جدید، ایل بختیاری همچون ایلات دیگر در طول تاریخ ایران به ویژه پس از دوران صفویه، فرصت را برای مداخله در امور دولت مرکزی و قبضه قدرت از دست نداد و سعی کرد وارد چرخه اصلی قدرت شده، سهمی برای خود به دست آورد. رسیدن به مقامات بالا تا حد ریاست الوزرایی توسط خوانین بختیاری پس از فتح تهران، جایگاه سیاسی و اجتماعی خوانین را ارتقا بخشید و از آن پس بختیاریها نه تنها از زاویه مسائل اقتصادی محل سکونت خود، بلکه به عنوان یکی از طرفهای اصلی صحنه سیاسی ایران در برابر دولت انگلیس و روسیه ظاهر شدند.
این همه بدان معنا نبود که خوانین بختیاری از تلاش برای حفظ و توسعه منافع خود در سطح منطقه بختیاری یا سراسر ایران دست بردارند. چانه زنیهای متوالی با طرف انگلیسی و شرکت نفت در مسائل مربوط به حفاظت و نگهبانی مناطق نفتی، واگذاری اراضی مورد نیاز شرکت، اسهام خوانین در شرکتهای فعال در منطقه همچون شرکت نفت بختیاری و عقد قراردادهای بعدی، نشان میدهد که آنها از دیدگاه منافع، همچون طرف انگلیسی سعی در حفظ و گسترش منافع خود داشتند.
به هر روی، وضعیت سیاسی و اقتصادی ایران در طول سالهای 1914-1909م/ 1337-1333ق زمینه را برای نزدیکی و ارتباط هرچه بیشتر بختیاریها و شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان فراهم کرد. امضای قرارداد 1907م/ 1325ق، نوعی بررسی ارتباط بین دو طرف را به دنبال داشت و این امر باعث حضور افرادی از هنگ نیزه دار بنگال در مناطق نفتی شد. تحولات بعدی، به ویژه پس از آنکه بختیاریها استعداد نظامی خود را برای فعالیتهای بزرگ و ملی به کار انداختند، دو طرف را به همدیگر نزدیکتر ساخت و نتیجه این نزدیکی و ارتباط را می توان در عقد قرارداد 1912م/ 1330ق و 1916م/ 1334ق مشاهده کرد. با وجود اینکه دولت انگلستان پس از خرید بیش از نیمی از اسهام شرکت نفت ایران و انگلیس، به عنوان شریک تجاری و سیاسی بختیاریها به حساب می آمد، ولی بختیاریها در همان زمان و در مذاکرات مربوط به قرارداد 1916م/1334ق حاضر نشدند دست از وفاداری به سلطنت بردارند. ولی روابط دو طرف در طول سالهای جنگ جهانی اول روند صعودی یافت و به اوج خود رسید.
عقد قرارداد 1905م/1323ق بین بختیاریها و دارسی، در وضعیت درونی و نوع ارتباط بختیاریها و خوانین آنها با جامعه خارج از قلمروشان تأثیر گذاشت و آنها را از نزدیک با دیگران، همچون سندیکای امتیازات و نمایندگان سیاسی انگلیس به صورت روزافزونی درگیر ساخت و قدمهای لرزان اتحادیه بختیاری را برای تحولات بعدی استحکام بخشید؛ زیرا منبع مالی جدیدی دراختیار آنها قرار گرفت. این منبع مالی جدید و روابط رو به تزاید آنها با کارکنان شرکت نفت و مأموران سیاسی انگلیسی، خوانین را در برداشتن گامهای بزرگ در جهت خارج شدن از وضعیت محلی و درگیر شدن در مسائل ملی یاری کرد و دخالت در فتح تهران، موقعیت جدیدی را برای مشارکت در ساختار قدرت در سطح ملی برای آنها فراهم ساخت. از آن پس، منابع عایدی جدید، روابط سیاسی و دستیابی به حکومت شهرها و مقامات ارشد دولتی، خوانین را به تدریج از موضع اولیه و شیوه زندگی در بین ایل جدا ساخت. تا جایی که سکونت و اشتغال در قلمرو بختیاری را برای خود حقیر و ناچیز به شمار می آوردند.
افزایش روابط با انگلستان و شرکت نفت به ویژه پس از خرید اسهام شرکت نفت ایران و انگلیس توسط دولت انگلستان و وقوع جنگ، فعالیت آلمانها و بروز انقلاب در روسیه و به راه افتادن موج بلشویسم1 خوانین بختیاری را برای حفظ موقعیت خود ودولت انگلیس را برای حفظ منافع خود، به ویژه نفت به یکدیگر نزدیک ساخت. نمایندگان شرکت نفت و دولت انگلیس هرگاه با مانع جدی روبه رو می شدند، با استفاده از اختلاف دیرینه و رقابت بین دو خاندان ایلخانی و حاجی ایلخانی به اهداف خود دست می یافتند. در روابط بین خوانین بختیاری و انگلیسیها که به شکل روزافزونی تا پایان سالهای جنگ جهانی اول ادامه داشت، خاندان حاجی ایلخانی، به ویژه غلامحسین خان سردار محتشم و برادرش نصیرخان سردار جنگ همراهی و همکاری بیشتری با انگلیسیها نشان دادند و در بسیاری از مواقع باعث رفع مشکل و اختلاف بین دو طرف شدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. Bolshovism