سالهای منتهی به جنگ جهانی اول، دوره آشفتگی در سیاست جهانی بوده است و سالهای پس از جنگ جهانی اول، عصر فرا رسیدن مداخله جوییهای قدرتهای بزرگ میباشد. از این دیدگاه ایران در دوره منتهی به جنگ دوم جهانی در معرض چرخه جهانی قدرت قرار داشته است و قدرتهای جهانی در چرخه مذکور از ابزارهای مختلف نظیر جنگ، کودتا، شورش، تهدیدات سرزمینی، پایگاه سازی و نفوذ بهره میبرند.
تاریخ معاصر ایران مملو از حوادثی است که به اشغال کشور و حتی جدا شدن بخشهایی از مرزهای سرزمینیمان منجر شده است. کشوری که به علت دارا بودن مرزهای گسترده با بیش از سیزده کشور مورد توجه است. ایران دارنده چهارمین ذخایر نفتی و دومین کشور صاحب منابع گاز در دنیا، منابع سرشار زیرزمینی و فسیلی، ذخایر عظیم فلزی و معدنی شامل مس، طلا، وجود آب و هوای متنوع از شمال تا جنوب میباشد. کشور ما همچنین با تسلط بر بیش از 50 درصد مرز خلیج فارس از مرزهای عراق تا تنگه هرمز، صاحب بیش از 500 کیلومتر مزر با دریای عمان و 650 کیلومتر با سواحل دریای خزر، پل ارتباطی آسیا به اروپا و کشورهای خلیج فارس با آسیای مرکزی و عمق استراتژیک بالا که دشمن را در زمان حمله با مخاطرات گوناگونی مواجه میسازد از موقعیتی بیهمتا در این منطقه از جهان برخوردار است.
این ویژگیها سبب شده در طول تاریخ ایران همواره مورد توجه قدرتهای بینالمللی باشد. قدرتهایی که گاه و بیگاه به دلیل منافع ملیشان حاکمیت کشور را نقض و نیروهای نظامیشان را به تصرف بخشهایی از خاک کشورمان ترغیب کردهاند. از مواردی که در این رابطه میتوان نام برد جنگهای جهانی اول و دوم است که به بیثباتی و اشغال کشورمان توسط نیروهای متفقین دامن زد و خسارات و لطمات فراوانی را به کشور وارد کرد. یکی از سوالهایی که همواره ذهن کارشناسان را به خود مشغول ساخته است چرایی اشغال ایران در دو جنگ جهانی علیرغم اتخاذ بیطرفی از سوی رجال سیاسی وقت بوده است. در حقیقت علیرغم اینکه جمعبندی ادارهکنندگان کشور به بیطرفی در جنگهای جهانی خانمان سوز اول و دوم سوق یافته است، اما واقعیت، حاکی از اشغال خاک کشور توسط دول متخاصم بوده است. بدین ترتیب پژوهش زیر در پی آن است تا با بررسی ابعاد این موضوع دلایل آن را واکاوی نماید.
جنگ جهانی اول و نقض بی طرفی ایران
با پیروزی انقلاب مشروطه در ایران و تشکیل دولت برآمده از آرای مردم انتظار میرفت پایههای دولتی مستقل و مقتدر در ایران به وجود آید. اما با از میان رفتن استبداد هرج و مرج جای آن را گرفت و نیروهای انقلابی درگیر جنگ قدرت شدند. نیروهایی که به دلیل عدم اجماع داخلی بر سر مسائل کلان و در پیش گرفتن سیاستهای متفاوت در قبال موضوعات مختلف بیثباتی داخلی را پدید آوردند. یکی از حوزههای محل اختلاف، روابط خارجی ایران و به صورت ویژه رابطه با قدرتهای بزرگ بینالمللی بود. بهخصوص آنکه سالها پیش از شروع جنگ جهانی اول دو نیروی درگیر در ایران یعنی انگلستان و روسیه کشور را میان خود تقسیم و حاکمیت ملی کشورمان را نقض کرده بودند.
حال با وجود حضور نظامی این دو کشور در ایران، میان نمایندگان مجلس در رابطه با نوع اتخاذ موضع در جنگ جهانی اول متفاوت بود. به عبارتی در مورد اتخاذ یا عدم اتخاذ سیاست بیطرفی در داخل ایران در میان سیاسیون و نمایندگان مجلس دو طرز فکر وجود داشت و دو حزب دمکرات و اعتدالیون در مجلس شورای ملّی در مقابل یکدیگر صف بندی کرده بودند. دمکراتها براین اعتقاد بودند که هجوم دولتهای محور با استعمار روسیه و انگلیس این فرصت را برای ایران فراهم آورده است که همانند دولت عثمانی به طرفداری از آلمان و دول مرکزی وارد جنگ شده، با کمک آنان خود را از قید استعمار انگلیس و روسیه نجات بخشد. از طرف دیگر اعتدالیون، اظهار میداشتند که در پیش گرفتن رویکرد بیطرفی بیشتر به مصلحت ایران است؛ زیرا قوای روس و انگلیس خاک ایران را در اشغال خود دارند و با توجه به گسترة نفوذ دولتین مزبور و ضعف مفرط ایران اخراج آنان میسّر نیست.1
البته اختلاف در نوع موضعگیری در جنگ تنها ناشی از اختلاف نمایندگان نبود. از سوی دیگر این موضوع به ضعف قوای نظامی کشور مربوط میشود. در حقیقت در این مقطع زمانی به دلیل نبود ارتشی قدرتمند و مدرن که بتواند از خاک کشورمان در موقع مقتضی دفاع کند، کشور آماج حملات قدرتهای جهانی بود که درگیر جنگ جهانی بودند. در حقیقت نیروی نظامی به صورت سنتی اداره میشد و ساختار تشکیلاتی ارتشهای مدرن را نداشت. ارتشهایی که با خصوصیاتی «همچون دائمی بودن، برخورداری از سازمان و فرماندهی سلسله مراتبی و منضبط، مبانی عقلانی- بروکراتیک، انحصار تسلیحاتی، تجهیزات و لباس متحدالشکل، اشراف و کنترل قدرت و دولت مرکزی بر آنها، وجود میزان بالایی از تخصص و آموزشهای جدید و علمی متمایز میشود.»2
اما بعد دیگر مسئله ابعاد بینالمللی آن بود. به تعبیر هانس جی مورگنتا دولتهایی که اعلام بیطرفی مینمایند باید یکی از این سه شرط را دارا باشند. به تعبیر وی استقلال دولتهای ضعیف، همیشه مرهون موازنه قدرت یا تفوق قدرت حامی و یا فقدان جاذبه برای تمایلات امپریالیستی بوده است. توانایی این دولتها در حفظ بیطرفی خود، همیشه منوط به یکی از این عوامل یا همه آنها بوده است. این در حالی است که دولت ایران در مقطع جنگ جهانی اول هیچ یک از این سه شرط را دارا نبود.3
در حقیقت اهمّیت موقعیّت ایران برای قدرتهای درگیر، عدم توجه به بیطرفی ایران را به دنبال داشت. بدینترتیب در بحبوحه جنگ جهانی اول، از سیاست بیطرفی جز نام، چیز دیگری باقی نمانده بود. به همین جهت کشورهای درگیر در جنگ هر کدام به وسع خود بخشهایی از کشور را به تصرف درآورده بودند. فن هنتیک، سرپرست هیئت اعزامی آلمان به افغانستان در جریان جنگ، میگوید: «در اول ژوئن 1915 از بغداد خارج و پس از هشت روز وارد خاک ایران شدیم. در ایران دولتی وجود نداشت و هر کس در محل خود حکومت میکرد. شمال دست روسها، جنوب دست انگلیسها و ایران مرکزی دست آلمانها بود، امّا ظاهراً ایران نام دولت بیطرف را داشت.»
در جنگ جهانی اول، دمکراتها براین اعتقاد بودند که هجوم دولتهای محور با استعمار روسیه و انگلیس این فرصت را برای ایران فراهم آورده است که همانند دولت عثمانی به طرفداری از آلمان و دول مرکزی وارد جنگ شده، با کمک آنان خود را از قید استعمار انگلیس و روسیه نجات بخشد.
علاوه بر اشغال ایران، قدرتهای بیگانه تلاش میکردند ایران را به نفع خود وارد جنگ کنند. وزیر مختار روسیه در ملاقات خود با مسئولین وقت به صراحت به این مسئله اشاره میکند. « هرگاه در این موقع دولت ایران با ما همراه باشد ما قول میدهیم که بعد از این جنگ قشون خودمان را از ایران بیرون ببریم و مصونیت و استقلال ایران را ضمانت نماییم».
این موضوع دولت عثمانی را نیز وادار نمود که خاک ایران را مورد هجوم قرار دهد و آنها نیز نیرویی مرکب از شش هزار سرباز و سواره نظام وارد خاک ایران نموده و نواحی قطور و مهاباد را به تصرف خود درآوردند تا راههای غرب ایران را که جنبه استراتژیک داشت در کنترل خود داشته باشند. در نواحی جنوب نیز عثمانیها به تحریک عشایر مشغول بودند تا بدین وسیله سد محکمی در قبال فعالیتهای انگلیسیها در جنوب ایجاد کرده باشند. از طرف دیگر انگلستان نیز با شروع جنگ جهانی اول با تجدید سازمان سرویس اطلاعاتی خود، فعالیت گستردهای در ارتباط با مسائل جاسوسی آغاز کرده بود. به عبارت بهتر ایران به دلیل اهمیّت استراتژیک آن و نیز به دلیل نفوذ آلمان و همچنین نفرت مردم از روسیه و انگلستان، مهمترین عرصة فعّالیّت سرویس اطلاعاتی انگلستان محسوب میشد.4
جنگ جهانی دوم و نقض بیطرفی قدرتهای جهانی
در جنگ جهانی دوم نیز همه شرایط برای نقض بیطرفی ایران وجود داشت. موقعیت ژئوپلیتیک ایران، کشور را در موقعیت دشواری قرار داده بود. از آن سو که تنها گذرگاهی که امکان انتقال تجهیزات به نیروهای شوروی وجود داشت ایران بود. در حقیقت از میان پنج راهی که امکان فرستادن نیرو و تجهیزات به شوروی وجود داشت ایران بهترین راه بود. به دلیل اینکه حلقه اتصال، قلمرو نفوذ و مناطق عملیاتی نیروهای متفقین در منطقه خلیج فارس، اقیانوس هند و خاک روسیه به شمار میرفت. همچنین داشتن راه شوسه و راه آهن نوساز که خلیج فارس را به دریای خزر متصل میساخت به این روند کمک رسانید. به همین دلیل حتی زمانی که ایران علیرغم داشتن روابط گسترده اقتصادی با آلمانها به خواست آنها تن داد و حضور آلمانیها در ایران را به حداقل رساند، متفقین به این امر بسنده نکردند و خاک ایران را به اشغال نیروهای خود درآوردند.
از سوی دیگر ایران کانون نبرد قدرتهای جهانی برای تسلط بر منطقه بود. به تعبیری تسلط بر ایران تسلط بر خاورمیانه و نفت محسوب میشد. مضاف بر اینها اگر از نظریه سیکل قدرت استفاده کنیم در خواهیم یافت که سالهای منتهی به جنگ جهانی اول، دوره آشفتگی در سیاست جهانی بوده است و سالهای پس از جنگ جهانی اول، عصر فرا رسیدن مداخله جوییهای قدرتهای بزرگ میباشد. از این دیدگاه ایران در دوره منتهی به جنگ دوم جهانی در معرض چرخه جهانی قدرت قرار داشته است و قدرتهای جهانی در چرخه مذکور از ابزارهای مختلف نظیر جنگ، کودتا، شورش، تهدیدات سرزمینی، پایگاه سازی و سد نفوذ بهره میبرند.5
به همه این عوامل ضعف داخلی ارتش رضاشاهی را نیز باید اضافه کرد. ارتشی که با بزرگنمایی بسیار تشکیل شد و به روایتی اولین ارتش مدرن در تاریخ معاصر ایران محسوب میشد اما به دلیل سبک حکومت رضاشاه و عدم انسجام و استحکام درونی آن با حمله متفقین از هم پاشید. در حقیقت به دلیل سیاستهای سرکوبگرایانه و شیوه تمامیتخواه حکومت رضاشاه نیروهای مردمی و حتی نظامی چندان دل خوشی از وی نداشتند و با حمله متفقین ل اسلحهها را به کناری گذاشته و در برابر نیروهای متفقین کوچکترین مقاومتی از خود نشان ندادند.
پی نوشت:
1.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1369 ص 343.
2.وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، تهران، انتشارات کویر، 1384، ص14.
3.هانس جی مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه: حمیرا مشیرزاده، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1374، 300.
4.جواد اطاعت، استراتژی بی طرفی ایران در بحرانهای بین المللی و منطقه ای، پرتال جامع علوم انسانی
http://www.ensani.ir/fa/content/65769/default.aspx
5.فرزانه برناه، محسن خلیلی، برابر سنجی دلایل نقض بی طرفی ایران در جنگهای جهانی اول و دوم، فصلنامه تاریخ اسلام و ایران، سال 23، شماره 19، ص 60-53.