در دنیای امروز مطبوعات بازیگران مهمی هستند که میتوانند در تاثیرگذاری بر افکار عمومی نقش مهمی بازی کنند. بر اساس یک تقسیمبندی نشریات را می توان براساس نوع محتوای آنها به دو بخش کلی عامه پسند و تخصصی تقسیم نمود. در دوران پهلوی دوم، کفه نشریات عامه پسند از قبیل مجلات زن روز، سپید و سیاه، جوانان، اطلاعات بانوان، اطلاعات دختران و پسران، تهران مصور، خواندنیها و غیره سنگینی می کند و نشانی از نقد، تحلیل و بررسی حوزه های سیاسی و اجتماعی نیست و اگر هم به صورت نادر و اتفاقی موفق به انتشار چنین مطالبی می شد، منجر به مواخذه، بازداشت، و زندانی شدن نویسنده و سرانجام به تعطیلی مجله خاتمه می یافت.
چارچوبی که نظام مطلقه پادشاهی بر خود فرض نموده بود، اجازه هیچگونه نقد و انتقادی را به دیگران نمی-داد. این نظام، در پی جایگزین نمودن فرهنگ غربی و مدرن در مقابل فرهنگ اسلامی بود. برای دستیابی به دورنمای تمدن بزرگ، چارهای جز استفاده از القای ایدئولوژی سلطنتی با ابزار رسانه جهت تحت تسلط درآوردن اذهان مردم برای توجیه، تقویت و مشروعیت جلوه دادن آن نبود. بنابراین، این جستار تلاش دارد ضمن واکاوی این عناصر، به چرایی انتشار و ترویج نشریات عامه پسند(زرد) در دوران پهلوی دوم در دهه پنجاه بپردازد.
طرح نظری
مطبوعات و رسانه ها در کلیت آن، به عنوان رکن چهارم دموکراسی تلقی می شوند. روزنامه منبعی است که از آن مردم واقعیتها را درمی یابند 1 و یا حتی فراتر از آن به ترویج تعلیم و تربیت اخلاقی مبادرت می ورزد. اما این همه مسئله نیست زیرا در بعضی از نظامهای خبری برای تحمیق مردم و بسته نگه داشتن سطح فکر افراد «آنها را در محیطی غیرواقعی، مصنوعی، اعجابانگیز و پوچ غوطه ور می کنند تا از مسائل حقیقی و واقعی جامعه دور نگه داشته شوند» 2 نظریه های متعددی در رابطه با تاثیر، نفوذ و تبلیغ رسانه ها بر ذهن مخاطبین وجود دارد که عبارتند از: نظریات گلوله جادویی یا سوزن تزریقی، برجسته سازی، امپریالیسم فرهنگی، کاشت و مخاطب توده وار. به عنوان مثال نظریه تزریقی بر این باور است که «پیامهای رسانه ای به طور یکسان و یکنواخت به همه مخاطبان می رسد و تاثیری مستقیم و فوری برجای می گذارد. رسانه ها نه تنها به تغییر نگرش مردم بلکه به تغییر رفتار آنها نیز قادر هستند» 3 بنابراین حکومت با شیوه های فنی خبردهی و استمرار این عمل در طی دهه پنجاه، اذهان مردم را در جهت خاص خود قالب دهی نموده و به برجسته سازی حواشی و موضوعات فرعی غیر حساس اقدام کرد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
تبلیغات و شکل دهی به افکار
رسانه های جمعی که مطبوعات یکی از زیرمجموعه های آن است منبعی مهم از اطلاعات و رویکردهای سیاسی است که در عمل تاثیرات گسترده ای بر ارزشها و نقشهای اجتماعی افراد در طی زندگی ایفا می-کنند. این رسانهها همچنان که میتوانند باعث ترقی و تعالی شوند، میتوانند فرهنگ استبدادی را ترویج کنند. محصول نهایی این فرایند نه تنها ممکن است به فرهنگ سازی و هویت سازی آمرانه منجر شود بلکه میتواند به جای باز کردن و تعالی یافتن اذهان آن را در یک محدوه از قبل طراحی شده نگه دارد و اجازه تفکر به چرایی علت عقاید و عقاید را ندهد. در واقع «تبلیغات می خواهد ذهن را به جای آنکه باز کند ببندد» 4 بنابراین، رسانه و مطبوعات می تواند به عنوان جایگزین کارگزارهای اولیه جامعه پذیری سیاسی، نفوذ در زندگی روزانه مردم و بازیگر اقتصادی قدرتمند بدل شود و افکار را آنچنان که خود می خواهد شکل دهد. فضای حاکم بر نشریات دهه آخر دولت پهلوی چیزی جز ترویج زندگی آمریکایی در قالب خانواده های هسته ای، مصرف گرایی، پوشش و نوع ارتباط آزاد با جنس مخالف نبودند که درست در جهت مخالف فرهنگ ایرانی و اسلامی جامعه قرار داشت.
مطبوعات و سیاست
پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا 1357 بالغ بر 772 نشریه جدید، جدا از تجدید امتیاز بعضی از نشریات، ایجاد شد که اکثریت آن یا دولتی بودند و یا اینکه به سفارش و آشنایی با گروه هزارفامیل موفق به انتشار می-شدند. 5 این نشریات از نظر محتوی در سطح بسیار پایینی جای می گرفتند و «وقتی هم که می خواستند جنبه سیاسی به خود بگیرند، به بولتن اخبار دربار تبدیل می شدند: شاهنشاه از نوشهر مراجعت فرمودند، شهبانو به نوشهر عزیمت فرمودند، والاحضرت اشرف از نیویورک تشریف فرما شدند» 6
روند سیاست زدایی در دهه 1350 وضعیت جدیدی به خود گرفت. شاه که از ساختار نظام دو حزبی موجود ناراضی بود به فکر ایجاد نظام تک حزبی افتاد که این امر در اسفند 1354 با انحلال احزاب ایران نوین و مردم و تشکیل حزب رستاخیز به اطلاع همگان رسید. 7 در این راهبرد سیاسی جدید، نیازی به مشارکت سیاسی احزاب رقیب، نشریات رسمی احزاب، و هرآنچه که نشانی از تکثر سیاسی باشد، نبود. همه چیز در سه کلمه خلاصه می شد: خدا، شاه، میهن. نمادسازی و بازتاب پیاپی منویات شاهانه، دریچه ای را برای رساندن صدای مردم به گوش مسئولین تعبیه نکرده بود. در این میان، تنها مجلات زرد و عامه پسند ادامه حیات می یافتند و نشانی از آزادی بیان سیاسی و نشر افکار مخالف حکومت به چشم نمی خورد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا 1357 بالغ بر 772 نشریه جدید، جدا از تجدید امتیاز بعضی از نشریات، ایجاد شد که اکثریت آن یا دولتی بودند و یا اینکه به سفارش و آشنایی با گروه هزارفامیل موفق به انتشار می شدند.
ابزار سانسور
دولتهای خودکامه برای آنکه صدای هر مخالفی را در نطفه خفه کنند نهادهایی را تاسیس می کنند که وظیفه بازبینی، جلوگیری و حذف تولیدات فرهنگی و سیاسی را به عهده دارند. بعد از کودتای 1332، "ساواک" که به چشم و گوش شاه بی مانند نبود، این وظیفه را در اداره های تابع خود به انجام رساند. این امر بعد از دهه پنجاه و با بروز فعالیتهای سازمانهای چریکی از هر دو طیف راست و چپ تشدید شد. کار به جایی رسید که در یکی از اسناد ساواک حتی نوشتن و بیان فعالیتهای اسلامی در کشوری همجوار مانند پاکستان نیز ممنوع و قابل انتشار نبوده است:«خبرها، همچنین گزارشها و مطالبی درباره اینکه بوتو حکومت شریعت اسلامی را قبول کرد، کابارهها، میکده ها و کازینوها در پاکستان تعطیل شد و در آینده ایدئولوژی اسلامی در پاکستان حکومت خواهد کرد، به هیچوجه در خبرها، مطالب، گزارشها و تفسیرهای مربوط به پاکستان نباید منعکس شود، حتی اگر از زبان خود بوتو باشد.» 8
بنابراین، تیغ سانسور هرآنچه که مغایر با اصول استبداد شاهنشاهی و در تضاد با آن قرار داشت، می برید و قبل از انتشار، از آن جلوگیری می نمود.
جلوه های مدرنیسم و ترویج ابتذال
افزایش قیمت نفت در دهه پنجاه منجر به سرازیر شدن پولهای هنگفتی شد که در سیاستهای فرهنگی جدید شاه خود را به خوبی نشان می دهد. ورود مجلات رنگی و انگلیسی زبان در حوزه هنر، سینما و بعضا مجلاتی که محدودیت سنی بالای هجده سال را بههمراه داشت به تدریج در مراکز شهرهای بزرگ پخش می شد. در داخل نیز، مجلات متنوع و رنگارنگی منتشر می شد که اکثر آنان تقلید و بازتابی از فرهنگ غربی و مظاهر مبتذل آن بود. به عنوان مثال، «مجله "این هفته" قصد داشت همانند مجله آمریکایی "پلی بوی"، آرام آرام عکسهای لخت و عریان زنان را چاپ کند و سکس را به عنوان سرگرمی و دلمشغولی رسمی به میان اجتماع ببرد.» 9
در واقع، نوع نگاه پهلوی دوم و محفل فرانکوفل فرح دیبا و یاران نزدیک وی در زمان تحصیل در فرانسه، به فرهنگ و مظاهر آن، متفاوت از جامعه و برگرفته شده و تقلید بی چون و چرا از غرب و دیگر کشورهای اروپای غربی بود. فضای آزادی بر نشر و ترویج هنرهای زیبا و متعلقات آن وجود داشت. مشاوران، مدیران و مراکز انتشاراتی، به طور ناشیانه و یا آگاهانه، تغییر فرهنگ و ذهنیت مدرن را در تاسیس و نشر مظاهر غربی می-پنداشتند، بدون آنکه حتی آن را بومی سازی نمایند. مجلات زردی که به شایعات در مورد زندگی خصوصی خوانندگان مرد و زن، داستانهای عاشقانه ضداخلاقی، ماجراهای افتضاح آمیز هنرپیشگان، اخبار جنجالی و پرهیاهو و بی ثمر متوسل می شدند و به هر وسیله ممکن دیگر، به فکر فروش نشریه بودند و با یکدیگر در این کار رقابت می کردند.
فرجام سخن
در دوران پهلوی دوم، سانسور عمدتا جهت سیاسی داشت و نه اخلاقی. کتاب، فیلم، رادیو، تلویزیون، همه تحت رژیم سانسور قرار داشتند. هر چه سانسور شدیدتر می شد، فضای سیاسی رادیکال تر و انقلابیتر میگشت. نشریات زیرزمینی و مخالف دولت و نظام شاهنشاهی به صورت مخفیانه و در محافل دانشگاهی و روشنفکری دست به دست می گشت و خوانده می شد. البته نگهداری و خواندن آنها عملا با مجازات زندان روبهرو می شد. درمقابل، نشریات زرد و عامه پسند که کار ویژه ای جز سرگرم نگه داشتن مردم نداشتند روز به روز پرتیراژتر و سخیفتر از گذشته به حیات خود ادامه می دادند.
پی نوشت:
1.عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، تهران، نی، 1373، ص 369.
2.همان، 369.
3.سیدمحمد مهدیزاده، نظریه های رسانه، اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی، تهران، همشهری، چاپ چهارم، 1393، صص53-54.
4.فریبرز خسروی، سانسور: تحلیلی بر سانسور کتاب در دوره پهلوی دوم، تهران، موسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر، 1378، ص 28.
5.مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، کتاب اول: مجله تهران مصور، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1379، ص هفت.
6.مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، کتاب چهارم، مجله سپید و سیاه، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1382، ص یازده.
7.یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نی، چاپ چهارم، 1389، ص 268.
8.فریبرز خسروی، همان، ص 167-168.
9.احمد الهیاری، «تلویزیون بهایی زده بهائیان در عصر پهلویها»، روزنامه کیهان، شماره 18971، تاریخ 20/09/1386، ص 8.