ایران در دوران جنگ جهانی اول روزهای دشواری را پشت سر میگذاشت. دولت مرکزی توان اداره کشور را نداشت و قوای متجاوز خارجی نیز از شمال و جنوب به مرزهای ایران تعدی کرده بودند. اقتصاد کشور در وضعیتی به غایت نابسامان قرار داشت و ظلم و تعدی خوانین محلی از حد گذشته بود. در این شرایط بود که نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک خان شکل گرفت. نهضتی که در سالهای نخست فعالیتش به موفقیتهای بسیاری دست یافت اما پس از مدتی شعله فروزانش خاموش گردید. اما چه شد که نهضت جنگل بهرغم پایگاه مردمی گسترده در ابتدای راه سرانجام مضمحل شد؟! پاسخ این مسئله را باید در دو دوره متفاوت حیات جنگل جست.
دوره نخست فعالیت نهضت جنگل: رهبری میرزا
میرزا یونس که بعدها به میرزا کوچکخان جنگلی معروف شد، اصالتی گیلانی داشت و در خانوادهای که در زمره طبقه متوسط و مذهبی جامعه به شمار میرفتند در یکی از محلات قدیمی رشت به دنیا آمد. سرشت مذهبی خانواده، او را به سمت کسب علوم مذهبی سوق داد اما حوادث روزگار و شرایط آن روزهای ایران عاملی شد تا به رغم علاقه فراوان، از آموختن علوم دینی دست کشیده و وارد فعالیتهای سیاسی گردد. جوانی میرزا مقارن بود با روزهای پرآشوب و تلاش مردم برای به ثمر نشاندن انقلاب مشروطه.
میرزا در همان ایام با مبارزان مشروطه همراه شد و در فتح تهران به دست مشروطه خواهان حاضر بود. در گذر ایام و با فراموشی تدریجی آرمانهای مشروطه و ورود نیروهای روس به شمال و انگلیسیها به جنوب، میرزا که در فکر استقلال ایران بود تصمیم به مقابله با نیروهای بیگانه گرفت و به این ترتیب نهضت جنگل با عزم میرزا و با وجود تعداد نفرات و امکانات اندک شکل گرفت. در ابتدای راه نهضت جنگل کاملا متاثر از اندیشههای مذهبی بود و عمده افراد تشکیل دهنده آن را روحانیون و افرادی با علقههای مذهبی تشکیل میدادند. افرادی که از سال 1294 شمسی در هیاتی به نام "هیات اتحاد اسلام " با هدف خدمت به اسلام و ایران دور هم گرد آمده بودند تا با اشغال کشور از سوی نیروهای روس مقابله کنند.
هیات اتحاد اسلام گیلان در واقع نمایندهای از هیات اتحاد اسلام در تهران بود که برای مقاومت در برابر نفوذ نیروهای بیگانه تشکیل شده بود. این هیات خود متاثر از اندیشههای اصلاحگرایان دینی همچون سید جمالالدین اسدابادی، عبدالرحمان کواکبی و رشید رضا قرار داشت که به دنبال اتحاد جهان اسلام و تقویت مواضع کشورهای اسلامی در برابر کشورهای غربی بودند. میرزا به عنوان رهبر هیات اتحاد اسلام در گیلان با تشکیل نهضت جنگل به مقابله با نیروهای روس پرداخت و نهضت به دلیل ماهیت دینی و عملکرد مثبت در خدمت به مردم و حمایت از آنان خیلی سریع جای خود را در قلب مردم گیلان باز کرد. «در حالیکه در سال اول نهضت افراد مجاهد جنگلی فقط 17 نفر بودند اما میرزا با همین عده به ظاهر قلیل بر اثر استقامت و حسن سیاست و تدابیر عاقلانه توانست غرب گیلان از رشت به بعد تا حدود طوالش و طارم سفلی را زیر سلطه خود بگیرد و نه فقط با حکومت فاسد مرکزی ایران بلکه با ارتش امپراطوری تزاری- و قوای متجاور انگلیسی- و لشکریان امپراطوری عثمانی- و بعدها با ارتش سرخ انقلابی کمونیست مبارزه کند.»1
در این دوره که رهبری نهضت کاملا برعهده میرزا بود جنگلیها در بخش وسیعی از گیلان، همچنین مناطقی از مازندران از جمله آستارا، کجور، تنکابن و طارم صاحب نفوذ بودند. به این ترتیب «در اواخر سال 1917 میلادی جنگلیها نیروی مهمی در شمال بودند. آنها بیشتر مناطق گیلان را در اختیار داشتند... روزنامه جنگل آنها که بیشتر تحت نفوذ جناح زمین دار- مذهبی بود تا جناح غیرمذهبی- رادیکال، خواهان کمک مالی به کشاورزان خردهپا، خودمختاری اداری گیلان، حمایت از اسلام، لغو همه قراردادهای نابرابر و تخلیه ایران از نیروهای انگلیس بود.» 2
تغییر رهبری؛ آغاز دوران افول
نهضت جنگل علیرغم موفقیتهایی که در سالهای ابتدایی در برابر نیروهای خارجی و قوای دولت مرکزی به دست آورد و توانست با حمایتهای مردمی در بخشهای وسیعی از شمال کشور آزادی و امنیت را برقرار سازد، به دلیل تغییراتی که در جهتگیری فکری و رهبری آن پیش آمد رو به افول رفت. این مهم به ویژه در زمانی روی داد که با سقوط روسیه تزاری و روی کارامدن اتحاد جماهیر شوروی، مقامهای شوروی سعی در ترویج گرایشهای کمونیستی در ایران، به ویژه در شمال کشور داشتند. «با ورود قوای ارتش سرخ شوروی به انزلی در اردیبهشت 1299 در پی تعقیب روسهای سفید مخالف انقلاب بلشویکی، اعضای حزب عدالت هم وارد گیلان شده و قدرت بسیاری کسب کردند. میرزا کوچکخان جنگلی با ائتلاف با اعضای حزب عدالت در خرداد 1299 استقرار جمهوری شوروی را در گیلان اعلام کرد، اما یک ماه بعد از این حادثه اعضای حزب عدالت که اکنون نام خود را به حزب کمونیست ایران تغییر داده بودند، دست به تبلیغ کمونیسم زدند و با حمایت قوای ارتش سرخ شوروی علیه میرزا کوچک خان کودتا و وی را از تمام مسئولیتهای خود عزل کردند. در پی این واقعه، کوچکخان برای اینکه زد و خوردی میان وی و کمونیستها پیش نیاید به جنگل عقبنشینی کرد. در نتیجه دولت ائتلافی احسان الله خان و حزب کمونیست ایران تشکیل شد اما اعضای حزب کمونیست به زودی از ائتلاف خارج شدند و دولت جدید را احسانالله خان و خالو قربان تشکیل دادند.» 3
میرزا کوچکخان جنگلی با ائتلاف با اعضای حزب عدالت در خرداد 1299 استقرار جمهوری شوروی را در گیلان اعلام کرد، اما یک ماه بعد از این حادثه اعضای حزب عدالت که اکنون نام خود را به حزب کمونیست ایران تغییر داده بودند، دست به تبلیغ کمونیسم زدند و با حمایت قوای ارتش سرخ شوروی علیه میرزا کوچک خان کودتا و وی را از تمام مسئولیتهای خود عزل کردند.
با به حاشیه رفتن میرزا در رهبری جنگلیها و قدرت گرفتن افرادی همچون احساناللهخان و خالوقربان و افراد و گروههای کوچک دارای گرایشهای غیرمذهبی نهضت جنگل به تدریج پایگاه مردمی و مشروعیت خود را از دست داد. در واقع امثال احساناللهخان و خالوقربان با دست زدن به پارهای از اقدامات ضددینی و ترویج اندیشههای کمونیستی و اقدام در جهت مصادره املاک خرده مالکان و آزار و اذیت مردم عادی موجبات نارضایتی عمومی از نهضت و تضعیف مشروعیت آن را ایجاد کردند. «در رشت و انزلی و سایر نقاط گیلان اموال زمینداران کوچک، تجار و صنعتگران ضبط و مصادره گردید. علیه قرآن و روحانیون عمل میشد و میخواستند که زنها چادر خود را کنار بگذارند...، این حرکات برای امپریالیستها و شاه عملا بسیار مناسب بود و چنانکه بعدا معلوم شد در صفوف کمونیستهای ایران آشوبگران انگلیسی نفوذ نموده بودند که شعارهای تحریک کننده به خصوص علیه روحانیون سر میدادند نتیجه این اعمال این شد که جبهه واحد به سرعت در هم ریخت.»4
این رویه جدید وضعیت و جایگاه نهضت را بهشدت تحتالشعاع قرار داد. «ریشه اختلافات میان رهبران نهضت گیلان به نگاه متفاوت هریک به آینده نهضت و نحوه رابطه با نیروهای درگیر در نهضت جنگل برمیگشت. حیدرخان عمواوغلی مبارزی بود که با پیوستن به حزب کمونیسم ترویج این مرام را از وظایف خود میدانست و معتقد بود که باید با تبلیغ کمونیسم در میان طبقان پایین جامعه آنها را به وظایف طبقاتی خود آشنا کرد. میرزا کوچکخان اما برخاسته از پایگاه طبقاتی خرده زمیندار بود که احترام خاصی به مالکیت خصوصی قائل بود و هدفش اشاعه جمهوری و مشروطیت در ایران و مبارزه با استبداد و استعمار بود و حساسیت ویژهای روی اصول اسلامی داشت.»5 با تشدید اختلافات در میان رهبران نهضت جنگل و نارضایتی عمومی از اقدامات آنان به تدریج قلمروی جنگلیها نیز کوچک و کوچکتر شد تا جایی که «در تابستان سال 1300 گیلان عملا به چهار منطقه تقسیم شده بود و انزلی در اختیار حیدرخان، رشت زیرنظر خالو قربان، فومن زیر نظر میرزا کوچک خان و لاهیجان تحت امر احسان الله خان قرار داشت و نوعی جنگ مخفی میان طرفین در جریان بود.» 6 جنگی که در نهایت با اضمحلال نهضت در ماههای بعد به پایان رسید.
عاقبت نهضت جنگل
نهضت جنگل با تلاشهای میرزا کوچک خان برای اعاده آرمانهای مشروطیت، مقابله با نفوذ خارجی و حمایت از مردم در برابر ظلم و ستم در ایران آغاز شد. برخلاف آنچه گفته میشود نهضت جنگل هیچ گاه به دنبال تجزیهطلبی و جدایی گیلان از ایران نبودند؛ با این حال اقداماتی همچون نزدیکی به کمونیستها که از منظر فکری-عقیدتی دیدگاههای کاملا متفاوتی با عقاید میرزا و خواست مردم داشتند، نهضت جنگل را از اهداف خود منحرف ساخت و آن را از مشروعیت مردمی تهی کرد؛ تا نهضت جنگل هم سرانجامی بهتر از انقلاب مشروطه نداشته باشد.
نهضت اگرچه در ابتدا پایگاه اجتماعی محکمی داشت و همه در مردمی بودن نهضت تردیدی نداشتند اما با کمرنگ شدن آرمانهای اولیه و ترویج اندیشههای سوسیالیستی در میان توده مردم، به تدریج فاصله آنها با مردم فزونی یافت زیرا در آرمانهای بعدی جنبش هدف از مبارزه چیزی بجز مردم و خواستههای آنها تعریف شده بود. در نهایت با فروپاشی نهضت و نمایش سر میرزا کوچکخان در تهران، رضاخان گام بلندی برای ایجاد و تقویت تک صدایی در ایران و زیرپاگذاشتن آرمانهای مشروطه برداشت تا یکی دیگر از جنبشهای آزادیخواهانه مردمی به دلیل اختلافات در سطح رهبری و جدایی از تودههای مردم ناکام بماند.
پی نوشت:
1.محمد بیریای گیلانی، میرزا کوچک خان و زمینههای پیدایش نهضت جنگل، مجله حافظ، شماره 57، خرداد 1387، ص 24.
2.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، چاپ بیستم، نشر نی، 1392، ص141-140.
3.جعفر آقازاده، نقش حیدرخان عمواوغلی در نهضت جنگل، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال پنجم، شماره اول، بهار و تابستان 1393، ص 3.
4.شاپور رواسانی، اولین جمهوری شورایی ایران (نهضت جنگل)، تهران، انتشارات چاپخش، 1384، چاپ سوم، ص 207.
5.ایرج افشار و دیگران، برگهای جنگل (نامههای رشت و اسناد نهضت جنگل)، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1380، ص 326.
6.جعفر آقازاده، همان، ص7 .