تاریخ فعالیت احزاب سیاسی در دوران پهلوی دوم را میتوان به دورههای مختلفی تقسیم کرد: مقطع شهریور 20 تا 32 که فعالیت احزاب نسبتا آزاد بود، بین سالهای 32 تا 36 که شاهد سرکوب احزاب و شکل گیری نظام دو حزبی فرمایشی هستیم، بین سالیان 39 تا 42 که شاهد فعالیت کنترل شده گروههایی مانند جبهه ملی میباشیم و در میانه سالهای 42 تا 54 که شاهد فعالیت نظام دو حزبی دولت ساختهایم و در نهایت از 54 تا پیروزی انقلاب که نظام حزبی در ایران به صورتی تک حزبی در میآید.
مروری بر این مقاطع نشان میدهد در فاصله کودتای 28 مرداد تا پیروزی انقلاب شاهد تلاش شاه برای تشکیل نظام دو حزبی دولت ساخته هستیم. روندی که در آن یکی از احزاب باید نقش حزب حاکم و دیگری حزب منتقد را بازی میکرد. هرچند افرادی که در این دو حزب فعالیت داشتند(حزب حاکم اول ملیون و بعد ایران نوین و حزب منتقد حزب مردم) از افراد معتمد شاه بودند اما با این حال او همواره سعی میکرد تا فعالیت آنها بیشتر از حدودی که تشخیص میداد فراتر نرود.
اما چرا با وجود تلاش محمدرضا پهلوی به ایجاد حکومتی خودکامه او تلاش میکرد تا در کنار فضای اختناق سیاسی، دو حزب فرمایشی نیز تشکیل دهد و در این میان نقش افرادی مانند اسد الله علم در این نظام دو حزبی چه بوده است؟ موضوع نوشتار حاضر پاسخ به این سوالات است.
نقش حزب اکثریت
پس از آنکه شاه توانست از سال 32 نهادهای مشارکت قانونی و نیروها و سازمانهای اجتماعی غیررسمی را سرکوب کند، نظام سیاسی میبایست در نبود این نهادها راهحلی برای دو کارکرد سیستم سیاسی پیدا میکرد. اولین کارکرد ایجاد چارچوبی قانونی برای مشارکت سیاسی افرادی بود که فعالیت در حوزههای تعیین شده محمدرضا پهلوی را پذیرفته و قرار بود جذب سیستم شوند. دومین کارکرد نیز پاسخگویی کنترل شده به مطالبات اجتماعی اقشار مردم و از طرفی ایفای نقش اپوزیسیون در نبود مخالفان واقعی سیاسی بود.1
شاه برای حل این مسئله به نظام دو حزبی روی آورد؛ تا یکی از این احزاب بتواند نقش حزب حاکم به عنوان عامل جذب نیروهای مورد اطمینان سیستم را بازی کرده و امکان ارتقای اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی افراد مورد اعتماد شاه را فراهم کند. با این حال بین دوحزب حاکم (ملیون 39-36و ایران نوین54-42) تفاوت اساسی وجود داشت.2
بعد از کنارهگیری اسدالله علم از حزب مردم این حزب رو به افول گذاشت. موضوعی که نشان میدهد همان تحرکهای کوچک مانند پیگیری حقوق کارگران و فعالان صنفی اگر هم صورت میگرفت فقط به دلیل روابط شخصی شاه و علم بوده است. به طوری که به محض کنارهگیری علم، شاه سریعا فعالیتهای این حزب را محدودتر از قبل کرد.
در واقع در حالی که در سالهای بعد از کودتای28 مرداد حزب اکثریت(ملیون)درصدد جذب افرادی با سابقه سیاسی بیشتر مانند منوچهر اقبال بود، اما بعد از سال 42 و ایجادحزب ایران نوین، این حزب درصدد جذب تکنوکراتها و جوانانی با دانش آموختگی غرب بود. با این حال در هر دو مقطع حزب اکثریت درصدد ایجاد نظام حامی و پیرو برای نظام حکومتی بود. در این نظام پیشرفت و امکان رشد افراد نه براساس کاردانی و صلاحیت بلکه براساس وفاداری بیشتر به شاه صورت میگرفت. از این رو حزب اکثریت به مکانی برای پالایش افراد مورد اعتماد شاه مبدل شده بود.3
نقش حزب اقلیت
در اردیبهشت 1336 اسدالله اعلم به دستور محمدرضا پهلوی اقدام به تشکیل حزب مردم به عنوان حزب اقلیت کرد. این حزب در شرایطی که تمامی مجاری فعالیتهای رسمی و قانونی فعالیت سیاسی بعد از کودتای 28 مرداد مسدود شده و راهکاری برای پیگیری مطالبات اجتماعی مردم وجود نداشت، در تلاش بود تا نقش حزب اپوزیسیون را ایفا بکند. در این راه اسد الله علم سعی کرد تا بخشی از افراد ناراضی از سیستم سیاسی را جذب حزب مردم کرده و آنها را ترغیب کند تا در چارچوب این حزب مطالبات خود را پیگیری کنند. در این راستا برخی از اعضای حزب توده که بعد از کودتا یا به زندان افتاده بودند و یا اینکه حاشیه نشین شده بودند جذب حزب مردم شده و تحت نظر علم به فعالیت سیاسی پرداختند.4
همچنین بعد از کودتای 28 مرداد و سرکوب تمامی تشکلهای کارگری که اکثریت آنها تحت نفوذ حزب توده بودند، شاه تلاش کرد تا بین مطالبات سیاسی و اجتماعی این طبقه تفاوت قایل شده و مجاریی برای پیگیری مسایلی مانند دستمزد، مشکلات روابط کارفرماها و کارگران ایجاد کند. در این میان مقرر شد تا حزب مردم به رهبریت علم چنین نقشی را ایفا کرده و با ایجاد سندیکاهای کارگری هم بخشی از مطالبات کارگران را کنترل شده پاسخ دهد و هم زمینه غیرسیاسی شدن این قشر را فراهم کند.5
ورود کنترل شده حزب مردم به حوزه کارگری به دستور شاه موجب شد تا جاذبه احزاب و گروههای دیگر در بین این اقشار کم شده و تمایل برای فعالیت در قالب این حزب افزایش بیابد. شاه به وسیله این حزب سعی کرد تا نظامی از حامی و پیرو در بین اقشار کارگری به وجود بیاورد تا بتواند پایههای قدرت خود را محکم کند. با این حال باید در نظر داشت که موفقیت این سیاست مدیون سیاستهای سرکوب و افزایش هزینه فعالیت سیاسی برای سایر گروههای سیاسی بود. در واقع در این زمان افزایش هزینه فعالیت سیاسی موجب شد تا افراد یا از فعالیت سیاسی کناره گیری کنند یا با جذب در دورن ساختارهای تعریف شده به فعالیت سیاسی بپردازند.6
جلب حمایت سیاسی کشاورزان در سالهای اجرای قانون اصلاحات ارضی از دیگر فعالیتهایی بود که علم در این سالها دنبال میکرد. در واقع بعد از اینکه شاه تصمیم میگیرد اصلاحات ارضی را به دستور آمریکا انجام دهد، میدانست که با مقاومتهایی در جامعه روبهرو میشود. از این رو با وجود غیرسیاسی بودن طبقات کشاورز در ایران، حزب مردم دستور داشت تا با حمایت اقشار کارگری از اقدامات شاه، آنان را جلب کند.7
ارتباط با افراد مخالف از دیگر فعالیتهایی بود که علم در قالب دبیرکل حزب مردم از سوی شاه انجام میداد. براین اساس علم به مثابه پل ارتباطی غیرمستقیم شاه با مخالفان عمل کرد و با برخی از آنها دیدار و نظرات آنها را به شاه و یا نظرات شاه را به آنها منتقل میکرد. این اقدام علم یک مجرای غیررسمی بین شاه و برخی از مخالفان خود در گروههای مخالف مثل برخی از اعضای جبهه ملی را فراهم میکرد تا هم آنها را تحت کنترل داشته باشد و هم اینکه در صورت امکان بتواند برخی از آنها را در سیستم جذب بکند.8
همچنین جذب بخشی از روشنفکران نیز یکی دیگر از وظایف علم در قالب حزب مردم بود. در عمل او توانست برخی از این روشنفکران را جذب کند. به عنوان مثال در این سالها افرادی مانند رسول پرویزی، ناتل خانلری و محمدباهری توسط علم جذب سیستم شدند.9
چرا سیستم دوحزبی کارآمد نبود؟
اما چرا سیستم دو حزبی نتوانست کمکی به شاه بکند. هدف شاه از این سیستم امکان مشارکت سیاسی واقعی نبود بلکه سعی میکرد از همین نظام سیاسی دو حزبی برای افزایش قدرت شخصی خود استفاده بکند. از این رو هیچ کدام از این دو حزب هویت سیاسی مستقلی نداشتند و فقط متکی به اوامر شاه بودند. شاه بعد از کودتای 28 مرداد با هرگونه فعالیت ساماندهی شده سیاسی مخالفت میکرد. به طوری که حتی اجازه فعالیت واقعی را به احزاب دست نشانده خود نمیدادند. برای همین در دهه 50 وقتی برخی از مسئولان حزب مردم در همان چارچوب نظام پهلوی انتقاداتی را مطرح کردند سریعا با آنها برخورد کرد.10
همچنین حزب مردم که قرار بود به رهبریت علم نقش گروه اقلیت را ایفا کند نتوانست جذابیت لازم را در اقشار مختلف جامعه به دست آورد. برای همین در اواخر دهه 30 که اعتراضات اقشاری مانند معلمان افزایش یافت، اینها مطالبات خود را از سایر گروههای مخالف مانند جبهه ملی پیگیری میکردند. مسئلهای که نشان میدهد حزب مردم نتوانست مخالف بودن خود را در جامعه بقبولاند. این مسئله در اوایل دهه 40 نیز صدق میکرد. به طوری که اگر برخی از تودهایها در دهه 30 تحت لوای حزب مردم فعالیت میکردند در ابتدای دهه 40 از گروههایی مانند جبهه ملی استفاده میکردند.11
همچنین بعد از کنارهگیری اسدالله علم از حزب مردم این حزب رو به افول گذاشت. موضوعی که نشان میدهد همان تحرکهای کوچک مانند پیگیری حقوق کارگران و فعالان صنفی اگر هم صورت میگرفت فقط به دلیل روابط شخصی شاه و علم بوده است. به طوری که به محض کنارهگیری علم، شاه سریعا فعالیتهای این حزب را محدودتر از قبل کرد.
در نهایت بعد از حوادث خرداد 42، و سرکوبهای گسترده، هر نیروی مخالفی در عمل باید مقابل سیستم قرار میگرفت و یا اینکه جذب آن میشد. در چنین شرایطی ایفا کردن نقش حزب مخالف به دلیل نبود شرایط فعالیت سیاسی معنایی نداشت. بنابراین از این به بعد نقشهایی مانند جذب افراد مخالف، پیگیری کنترل شده مطالبات قشرهای مختلف توسط سایرنهادها، مانند بنیاد پهلوی که بی خطرتر بودند پیگیری میشد تا هم رسیدن به اهداف تعیین شده میسر باشد و هم از نهادمند شدن مخالفان جلوگیری شود.
پی نوشت:
1.علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی معاصر ایران، تهران، انتشارات سمت، چاپ دوم، 1383، ص 271.
2.جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1369، ص132.
3.محمود تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، تهران، انتشارات آسیا، 1375 ص 295.
4.اصغر صارمی، احزاب دولتی و نقش آنها در تاریخ معاصر ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 128.
5.اصغر صارمی، همان، ص 135.
6.محمود لالوی، حزب مردم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 259.
7.حبیب لاجوردی، اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه ضیاء صدقی، تهران، نشر نو، 1369، ص 366.
8.محمودلالوی، همان، ص 264.
9.محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، جلد اول، تهران، نشر علم،1376، ص452.
10.مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران، روزنه، 1380، ص 268.
11.مجتبی مقصودی، همان، ص280.