یکی از راههای شناخت بهتر و درک عمیقتر از تاریخ معاصر ایران بررسی شخصیتهایی است که بر عرصه سیاست ایران تاثیرگذار بودهاند. شخصیتهایی که گاه و بیگاه روند تحولات را از مسیر خود خارج ساخته یا بدان شکل بخشیدهاند. در این بین یکی از کسانی که هم در عرصه فکری و هم در عرصه سیاسی فعالیت داشته، علی دشتی میباشد. جایگاه سیاسی و فکری وی در دوران رضاشاه با فراز و فرودهایی همراه بوده است. وی هم در عرصه روزنامه نگاری فعالیت کرده است و هم در زمینه نمایندگی مجلس. به تعبیری وی راه و مسیر سید ضیاءالدین طباطبایی را در پیش گرفته است. سید ضیاء از روزنامه نگاری به نخست وزیری رسید و علی دشتی از روزنامه نگاری به نمایندگی مجلس. به همین دلیل بود که روزنامه نگاری در آن روزگار علاقه مندان بسیاری را به خود جلب کرده بود. در حقیقت بسیاری میخواستند از مسیر روزنامه نگاری به مشاغل سیاسی دست یابند. البته این مسئله اهمیت روزنامه و جراید را در آن روزگار نیز روشن میسازد. بدین ترتیب مطلب زیر بر آن است تا با جستار در زیست فکری و سیاسی علی دشتی، فراز و فرود روندهای تاریخی عصر رضاشاهی را به تصویر کشد.
نگاهی به فعالیت روزنامه نگاری علی دشتی
علی دشتی چند سال پیش از انقلاب مشروطه در کربلا متولد شد. او در ابتدا به کسوت روحانیت درآمد و در مدارس دینی شروع به درس خواندن کرد اما بعد از در مخالفت با روحانیت درآمد. پس از مدتی به ایران مهاجرت کرد. از کسانی بود که با قرارداد 1919 به مخالفت برخاست و راهی زندان شد. وی پس از سقوط کابینه سیدضیاءالدین طباطبایی از زندان آزاد و روزنامه شفق سرخ را منتشر کرد. عبدالله شهبازی اندیشه سیاسی وی را در زمان حبس، آمیزهای از پوپولیسم آنارشیستی، یا آنارشیسم عوام فریبانه خواند که با رگههایی از فرهنگ ایرانی آمیخته بود.1
وی از جمله کسانی بود که پایه گذار تجدد آمرانه رضاشاه شد. وی از طریق روزنامهاش تلاش کرد زمینه به قدرت رسیدن رضاخان میرپنج را فراهم آورد. وی همواره تلاش میکرد تا با آراء و افکار تجددخواهانهاش بستر قدرتگیری رضاشاه را آماده کند. مطالب او ضد دین بود و این نشان دهنده مواجهه او با باورهای جامعه ایرانی بود. واکنشها در مقابل او هم کم نبود. تا آنجا بود که بعد از مطلبی که درباره آزادی زنان و تعدد زوجات در روزنامهاش چاپ کرد موج اعتراضات علیه وی به پا شد. این موج تا آنجا بود که اعتراضات به قزوین نیز رسید.
علی دشتی در تلاش برای مشروعیت بخشی به حکومت رضاشاه به ایران باستان متوسل شد. در حقیقت وی ترویج و توسعه افکار ملیگرایانه را بنیانی نظری برای حکومت رضاشاه قلمداد میکرد که میتوانست جایگزین نهادی دینی باشد. تمایل او به رضاخان به گونهای بود که برای حمایت از رضاشاه و در تلاش برای به زیر کشیدن قوام السلطنه بحرانسازی کرد. ابزار وی نیز روزنامهای بود که در اختیار داشت. البته آزادی لجام گسیخته پس از پیروزی انقلاب مشروطه نیز مزید بر علت شده بود و زمینه را برای اشخاصی چون علی دشتی فراهم آورده بود.2
با ورود متفقین و سقوط دیکتاتوری رضاشاه رویکرد وی نیز تغییر کرد. وی خواستار رسیدگی فوری به وضع کشور و جلوگیری از سرقت جواهرات سلطنتی توسط رضاشاه و خروج آن از کشور شد. وی فعالترین نمایندهای بود که در روزهای پایانی مجلس دوازدهم تلاش کرد غارتگری رضاشاه را به باد انتقاد گیرد.
اما آغاز شهرت وی به حمایت او از الگوی جمهوری آتاتورکی برمیگردد. در حقیقت روزنامه وی اولین روزنامهای بود که در این زمینه به طرح مباحث گستردهای مبادرت ورزید و از این طرح حمایت کرد. بدینترتیب حمایت وی از سردار سپه بارزتر و علنیتر گردید. سهم او در پشتیبانی از غوغای ساختگی جمهوری رضاخانی آنقدر بود که ملک الشعرای بهار وی را یکی از گردانندگان اصلی این غائله ذکر کرد. این طرح رضاخان با مخالفت گسترده توده مردم مواجه شد. بدینترتیب سردارسپه که بیم آن داشت مخالفت مردم به قیامی ملی علیه وی تبدیل گردد از خواست خود منصرف شد. در پی این حادثه رضاخان از سمت خود استعفا کرد و از تهران خارج شد. از فردای خروج وی از تهران موجی رسانهای از سوی حامیان وی همچون دشتی همراه با تهدید نظامیان حامی رضاخان آغاز گردید. وی با عناوینی همچون «پدر وطن رفت» یا «ایران را ویران میخواهند» تلاش کرد موجی از ارعاب و تهدید را در میان مخالفان رضاخان برانگیزاند.
در این مقطع دشتی متنفذترین و فعالترین روزنامهنگار شناخته میشد که مدافع رضاشاه بود و با وی دیدارهای مکرر خصوصی داشت. به دلیل همین رفت و آمدها و نشست و برخاستها با رضاشاه بود که توانست از ساوه به کرسی نمایندگی مجلس راه یابد. ساوه شهری بود که نه وی در آن متولد گردیده نه زیسته بود و نه معروفیت محلی داشت. در حقیقت در انتخابات مجلس پنجم جز تعداد معدودی نماینده مستقل همچون سید حسن مدرس و قوامالسلطنه کسی به مجلس راه نیافت. بدین ترتیب عرصه فعالیت سیاسی وی از کانال مجلس آغاز گردید.
دوران فعالیت سیاسی علی دشتی
در خرداد 1303 اعتبارنامه دشتی به عنوان نماینده با مخالفت مدرس و اکثریت قاطع نمایندگان اقلیت روبهرو شد. بدین ترتیب برای اعتبار نامه وی رایگیری مخفی صورت گرفت که طی آن بسیاری از حامیان دولت رضاخان نیز به او رای منفی دادند. این مسئله واکنش وی را بر انگیخت و در شماره بعدی روزنامهاش یعنی «شفق سرخ» منتقدان خود را به باد انتقاد گرفت. با استقرار سلطنت پهلوی و پادشاهی رضاشاه دشتی جایگاه دشتی نیز مستحکم گردید. وی در دوره ششم مجلس با حمایت رضاشاه از بوشهر نماینده شد. این روند تا مجلس نهم ادامه داشت. در همین اثنا بود که وی لباس روحانیت را کنار گذاشت و مکلا شد. بعد از چندی نیز مسئولیت روزنامه نگاری را ترک گفت و صرفا به فعالیت سیاسی پرداخت.
از مجلس نهم بود که ستاره اقبال او رو به تیرگی نهاد. در این مقطع رضاشاه در اوج اقتدار بود و کوچکترین حرکتی را در نطفه خفه میکرد. وی حتی به نزدیکترین یاران خود نیز رحم نکرد و سوءظن و بدبینی باعث شد بسیاری از نزدیکانش مورد غضب وی واقع شوند. به دلایلی که مبهم ماند علی دشتی و بسیاری از کسانی که رضاشاه را در به قدرت رسیدن یاری رساندند مغضوب وی شدند. در همان مقطع روزنامه «شفق سرخ» توقیف شد و تنها یک روز پس از پایان کار مجلس نهم دشتی و بسیاری از دوستان وی دستگیر شدند. به دلیل بیماری که داشت به بیمارستان نجمیه منتقل شد و پس از چند ماه در خانهاش تحت نظر قرار گرفت. در همین ایام بود که به صورت مخفیانه نوشتههایی در ذم عملکرد رضاشاه به رشته تحریر در آورد اما در سال 1327 به چاپ رساند.
با این حال وی دلیل مغضوب شدنش را کمتر تعریف کردن از رضاشاه و تملق نگفتن وی در کنفرانس استانبول اعلام کرد. با همه سوءظن شاه نسبت به او، دشتی تلاش کرد بار دیگر به رضاشاه نزدیک شود. او در قضیه کشف حجاب به تمام و کمال از رضاشاه حمایت کرد و وی را «نابغه بزرگ» لقب داد. وی در این راه تلاش کرد از ادله شرعی کمک بگیرد. بدین ترتیب و با این رویهای که در پیش گرفت، بار دیگر وارد صحنه سیاست ایران شد و به عنوان رئیس دایره نامهنگاری در اداره سیاسی شهربانی مشغول به کار شد. پس از چندی در سال 1318 نیز بار دیگر به مجلس راه یافت. این بار وی از حوزه دماوند توانسته بود به مجلس راه یابد. با ورود متفقین و سقوط دیکتاتوری رضاشاه رویکرد وی نیز تغییر کرد. وی خواستار رسیدگی فوری به وضع کشور و جلوگیری از سرقت جواهرات سلطنتی توسط رضاشاه و خروج آن از کشور شد. وی فعالترین نمایندهای بود که در روزهای پایانی مجلس دوازدهم تلاش کرد غارتگری رضاشاه را به باد انتقاد گیرد.3
دشتی در کتابی که بعدها در مورد عوامل سقوط خاندان پهلوی انگاشت عنوان کرد که علیرغم تحت فشار بودن برای مدح خاندان پهلوی تلاش کرده ارزیابی واقع بینانهای از این دوران را در اختیار مخاطبان قرار دهد. او در این کتاب میگوید نمره رضاشاه در عمران و آبادی و حفظ استقلال ظاهری کشور و روبنای اقتصاد بالا است ولی در پرورش شخصیتها و تحکیم مبانی فرهنگ و اقتصاد و فراهم ساختن موجبات ابداع و خلاقیت در همه زمینههای فرهنگی و اقتصادی نزدیک به صفر است و طبیعی است که ضعف اخیرالذکر معلول غرور و خودکامگیهای بیش از اندازه رضاشاه میباشد. وی به صراحت بیان میدارد که رضاشاه همه عواملی را که در ساختن ایرانی آباد و آزاد و فرهنگی پربار و شکوفا در اختیار داشت نتوانست به نفع خود و ملت خود به کار گیرد. او میگوید من این مسائل را نه از پشت تریبون مجلس و زبان روزنامه بلکه به صورت خصوصی و نامههای شخصی به رضاشاه متذکر شدم اما متاسفانه وی گوش شنوایی برای شنیدن این مطالب نداشت. این سرنوشت تمام خودکامگان تاریخ است.
هرچه آورد به کف از سر مستی بشکست
نه دلی ماند، نه پیمانه و نه پیمانی
سخن آخر
در مجموع و در نقد عملکرد علی دشتی در دوران رضاشاه باید گفت که وی روزنامه نگار و نمایندهای عملگرا بوده است که بسته به موقعیت و شرایط سیاسی به موضعگیری میپرداخته است. هر چند در ابتدای دوران فعالیت سیاسیش رویکردی نرمشناپذیر داشته و هزینههای آن را نیز پرداخته است با این وجود وی به مرور زمان عملگرایی را در پیش گرفته است. در واقع از اواسط حکومت رضاشاه وی تلاش کرد کمتر هزینههای سیاسی را متقبل شود و بیشتر همگام و همراه با قدرت مرکزی قدم بردارد. بدینترتیب با سقوط رضاشاه وی فرصت را مغتنم شمرد و شیوه حکمرانی رضاشاه را صراحتا مورد انتقاد قرار داد4.
علی دشتی در باغ شخصی خویش در تیغستان
شماره آرشیو: 4406-1ع
پی نوشت:
1.عبدالله شهبازی، زندگی و زمانه علی دشتی، فصلنامه مطالعات تاریخی، بهار 1383، شماره 2، ص 13.
2.حسین آبادیان، نظریه پردازان استبداد منور، فصلنامه مطالعات تاریخی، بهار 1384، شماره 6، ص 124-121.
3.عبدالله شهبازی، همان، ص 44-37.
4.مهدی ماحوزی، عوامل سقوط، تهران، انتشارات قلم آشنا، چاپ اول، 1381، ص 14-15.