یکشنبه 19 مهر ماه 1357
شرفیابی سفیر انگلیس
سفیر انگلیس برای خداحافظی و استفاده از تعطیلات زمستانی تقاضای شرفیابی کرد. که در هنگام شرفیابی من هم حضور داشتم. سفیر پس از تعارفات معمول، گفت: از این اوضاع دردناک به قدری ناراحتم که ترجیح میدهم دربارۀ آن حرفی نزنم، در این موقع آشکارا میدیدم که زبان سفیر به لکنت افتاده و اشک در چشمانش حلقه زده. اعلیحضرت لبخندی غمگنانه زدند و فرمودند مهم نیست، اما باید برای آخرین بار بگویم در مقابل سه انتخاب مشکل قرار گرفتهام: یکی اینکه بمانم و خشونت به خرج دهم، دوم اینکه به یک پایگاه دریایی بروم و بگذارم ارتش خودش با تظاهرکنندگان مبارزه و آنها را ساکت کند و سوم اینکه کشور را ترک کنم.
در این هنگام اعلیحضرت به آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس، رو کردند و گفتند: «میخواهم نظر شما را بدانم؟»
سفیر گفت: «اعلیحضرتا، ترجیح میدهم به این فرمایشها پاسخی نگویم.» اعلیحضرت اصرار فرمودند و سفیر انگلیس با بیمیلی و تأکید بر اینکه صرفاً نظر شخصی خود را اظهار میکند و ارتباطی به دولت بریتانیا ندارد، ادامه داد: «سیاست زور را توصیه نمیکنم، اگر به یک پایگاه دریائی تشریف ببرید، دیری نخواهد گذشت که ناچار خواهید شد ایران را ترک گوئید و با این وصفی که میبینم، احتمال بازگشت نیست.»
در این هنگام اعلیحضرت به ساعت مچی خود نگریستند و اظهار داشتند: «اگر به میل خودم بود تا ده دقیقه دیگر ایران را ترک میگفتم؛ اما ناچارم بمانم و ناظر اوضاع کشور باشم.»1
پی نوشت:
1. امیراصلان افشار، سروها در باد: آخرین روزهای شاه در تهران، به تقریر امیراصلان افشار؛ تهیه و تنظیم محمود ستایش، تهران: نشر البرز، 1378، صص21ـ22.