«روایتی از واکنش حوزه علمیه قم به شهادت آیت الله غفاری»درگفت وشنود با حجت الاسلام سیدعبدالواحد موسوی لاری
□جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با شهید آیتالله غفاری آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.بنده در سالهای پایانی دهه 40، در نجف مشغول تحصیل بودم که خبر شهادت آیتالله سعیدی به نجف رسید. این رویداد در ما طلبههای جوان که تازه وارد حوزه شده بودیم، حال و هوای عجیبی را ایجاد کرد و با اینکه فاصله سنی ما با حضرت امام خیلی زیاد بود، احساس کردیم در جمع یاران ایشان هستیم و ارادت خاصی به ایشان پیدا کرده بودیم. همین سبب شد با کسانی که امام را قبول داشتند و در خط ایشان حرکت میکردند، ارتباط برقرار کنیم و با برخی از عناصر فعال و مرتبط با امام، همراه شویم. در دهه 50 در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بودم و با شخصیتهایی که امام را مرجع تقلید و محور فکری خود میدانستند، آشنا شدم که یکی از آنها شهید آیتالله غفاری بود که در تهران اقامت داشت. البته خودم شخصاً ایشان را نمیشناختم و شناختم بیشتر از طریق شنیدههایم بود. میدانستم مسجد ایشان، پایگاه نیروهای مخالف رژیم شاه است و به همین دلیل مرتباً بازداشت و زندانی میشوند.
آشنایی دورادورم با آیتالله غفاری تا زمان شهادت ایشان، در زندان ادامه داشت و پس از شهادت ایشان هم، مراسمی برای تجلیل از ایشان برگزار کردیم.
□نقش جنابعالی در برگزاری این مراسم چه بود؟این مراسم با وجود موانع،چگونه برگزار شد؟
رژیم شاه بسیار تلاش میکرد شهادت ایشان را مرگ طبیعی و در نتیجه کهولت سن و بیماری جلوه بدهد، ولی ما با همکاری دوستان سعی کردیم بر اساس اطلاعاتی که به ما رسیده بود، روشنگری کنیم و جامعه را در جریان اعمال جنایتکارانه رژیم قرار دهیم.برای تحقق این تصمیم، تظاهراتی را بر پا و اطلاعیههای دستنویسی را بین طلاب و علما پخش کردیم. در کلاس درس علما و مراجع هم کوشیدیم فضا را به سمت حمایت از زندانیان سیاسی و خانوادههایشان و دفاع از نهضت امام بکشانیم. مثلاً در کلاس درس بعضی از بزرگان ،اعلامیههای دستنویسی را پخش میکردیم که فردا قرار است حضرت آیتالله گلپایگانی در باره شهادت آیتالله غفاری صحبت کنند و به این ترتیب موضوع جلسه بعدی را مشخص میکردیم. وقتی هم بحثهای سیاسی مطرح میشدند، طلبههای بیشتری به جلسات میآمدند. تمام این تلاشها به خاطر این بود که موضوع شهادت آیتالله غفاری خیلی زود و به سادگی فراموش نشود. بعدها هم که با آقای هادی غفاری بیشتر آشنا شدم وطبعا بیشتر درجریان مسائل مربوط به زندگی این شهید بزرگوار قرار گرفتم.
□چگونه از شهادت آیتالله غفاری باخبر شدید؟
رسانههای داخلی که کلاً سکوت کرده بودند. نه رادیو و نه تلویزیون چنین خبری را پخش میکرد و نه روزنامهها جرئت داشتند چیزی بنویسید. این خبر را اولین بار از صدای «روحانیت مبارز» -که مرکز آن در بغداد بود و آقای دعایی و عدهای از دوستان آن را اداره میکردند- و از رسانههای خارج از کشور شنیدم و بعد هم خبر دهان به دهان نقل شد. در حوزه هم عدهای از برادران روحانی که با روحانیت بیدار ارتباط دائمی داشتند، اعلامیههایی را مینوشتند و پخش میکردند. ساواک اوضاع را شدیداً تحت نظر داشت و همیشه بین طلاب جوان پیرو امام و آنها، جنگ و گریز وجود داشت. مأموران ساواک به مسجد اعظم و فیضیه، بیش از سایر جاها رفت و آمد داشتند و طلبهها بعضی از آنها را میشناختند.
□از مراسم تشییع شهیدآیت الله غفاری برایمان بگویید. چه کسانی در مراسم حضور یافتند وسیر ماجرا چگونه پیش رفت؟
مراسم را خانواده ایشان برگزار کردند و شخصیتهای شاخص آن روز حوزه، شرکت کرده بودند. طلبههای جوان هم، نهایت سعی خود را میکردند که به جنبههای سیاسی مراسم دامن بزنند. تمام کسانی که در مراسم حضور داشتند، سعی کردند از شهادت ایشان فضای مناسبی برای بهرهگیری سیاسی از موضوع، مبارزه علیه رژیم شاه و همراهی با فکر و اندیشه امام استفاده کنند. به همین دلیل هم مراسم تبدیل به یک تظاهرات سیاسی شد و شعارهایی از قبیل: مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر رژیم فاشیستی و استبدادی مطرح شدند. برای حضرت امام صلوات فرستاده و نام ایشان برده و در نتیجه مراسم تشییع، تبدیل به تظاهرات علیه رژیم شاه شد! بعد از مراسم در حرم راهپیمایی شد و عدهای توسط مأموران ساواک دستگیر شدند که در بین آنها کسانی را که سابقه فعالیتهای سیاسی داشتند، یا اعلامیه نزدشان بود، به تهران فرستادند.
□شما را هم بازداشت کردند؟
بله و چون قبلاً دو سه بار توسط ساواک احضار شده بودم و با مرحوم آیتالله مهری، نماینده تامالاختیار حضرت امام در کویت هم نسبت خویشاوندی و ارتباط داشتم و از مواضع و حضورم در مجالس و محافل ضد رژیم هم گزارشهای زیادی به ساواک داده شده بود، به عنوان عنصر ناآرام و توزیعکننده رساله و جزوه ولایت فقیه امام و ترویج افکار ایشان، نگه ام داشتند. آنها مرا پل ارتباطی بین مردم و آیتالله مهری میدانستند که خانهشان همواره مرکز تجمع و حضور روحانیون سرشناس طرفدار حضرت امام، از جمله آقایان رحیمیان، محتشمیپور و مرحوم فردوسیپور بود. بسیاری از اطرافیان حضرت امام در نجف، با کمک آیتالله مهری در کویت به نجف تردد داشتند.
به هر حال ابتدا ما را به ساختمان ساواک در خیابان راهآهن قم بردند و سپس به تهران منتقل کردند و به کمیته مشترک بردند. در آنجا رفتار مأموران فوقالعاده خشن و توهینآمیز بود. از همه بدتر دشنامهایی بود که به ائمه اطهار(ع) و حضرت امام میدادند که از هر شکنجهای برای ما دشوارتر بود! در آنجا برای اولین بار، احساس کردم اسیر و زندانی شدهام! آنها با این کار میخواستند به ما بفهمانند که هیچ مانعی را سر راه خود نمیبینند و از هیچ عمل زشتی رویگردان نخواهند بود. شاه تظاهر میکرد تنها حاکم شیعه و معتقد به احکام دین است، اما در زندان کاملاً معلوم بود که به هیچوجه اعتقادی به حرفهایی که میزد نداشت و به کارگزاران حکومت خود اجازه داده بود رسماً به امامان معصوم(ع) و مقدسات دینی توهین کنند تا روحیه مبارزان در همان بدو ورود تخریب شود و بدانند به کجا آمدهاند و با چه کسانی طرف هستند!
□چقدر در کمیته مشترک بودید و چه بر شما گذشت؟
بیش از یک ماه و مرتباً هم بازجویی و شکنجه شدم! البته همه بازداشتشدگان، مشمول این شکنجهها میشدند. بعد از کمیته مشترک، ابتدا پاهای ورم کرده و زخمی زندانیان را مداوا میکردند تا آثار شکنجه چندان ملموس نباشد و هنگامی که خانوادههای آنان در زندان قصر به ملاقاتشان میآیند و یا گاهی نمایندگان بعضی از سازمانهای بینالمللی برای بازدید به زندان قصر سر میزنند، آثار شکنجه را نبینند! البته کسانی را که بهشدت شکنجه داده بودند و هنوز آثار شکنجه در بدنشان بود، در هنگام بازدید مأموران این سازمانها، موقتاً به جای دیگری منتقل میکردند!
□کی آزاد شدیدوچگونه؟
در پی به قدرت رسیدن دموکراتها در امریکا در سالهای 1354 و 1355 ،به توصیه آنها رژیم به اصطلاح به تِز فضای باز سیاسی عمل کرد و در سال 1355 که کارتر روی کار آمد، به توصیه او عدهای را به عنوان دفاع از حقوق بشر آزاد کردند. من در اواخر سال 1354 از زندان قصر به زندان اوین منتقل شدم که فضای مناسبتری داشت و تحت نظارت مستقیم ساواک بود. ایرانیان خارج از کشور، دائماً در باره وضعیت زندانیان سیاسی داخل ایران به نهادهای بینالمللی شکایت میکردند و امریکا تلاش میکرد در عین حال که از رژیم شاه به عنوان ژاندارم منطقه حمایت میکند، فضای داخل ایران را هم آرامتر کند و در نتیجه سختگیری به زندانیان سیاسی کمتر شد و رژیم تصمیم گرفت تعداد زندانیان سیاسی را کاهش دهد.
□در زندان که بودید، از واکنش رژیم نسبت به شهادت آیتالله غفاری چه خبرهایی به شما میرسید؟
عوامل رژیم سعی میکردند با هتاکی و فحاشی وانمود کنند این یک مرگ طبیعی بود و امثال بنده آن را بیش از حد مهم و بزرگ جلوه دادهاند و اصولاً دلیلی وجود نداشت که رژیم ایشان را به شهادت برساند. در واقع آنها سعی میکردند بهنوعی شهادت ایشان را توجیه کنند. در بازجوییها هم با خشونت و فحاشی میگفتند: شما مرگ آیتالله غفاری را پیراهن عثمان کردهاید و ایشان در اثر کهولت سن و بیماری از دنیا رفته است، اما میخواهید از مرگ او سوء استفاده سیاسی کنید!
□شهادت ایشان چه تأثیری در نهضت داشت؟
شهادت ایشان نقطه عطفی بود که حوزه علمیه را دو باره به جوش و خروش آورد. شهادت آیتالله سعیدی پس از تبعید حضرت امام حادثه بسیار مهمی بود و نیروهای مذهبی پیرو خط امام را به جنبش و جوشش در آورد و این حرکت در فضای سرکوب پس از سال 1342- که گروههای چپ به مبارزات مسلحانه روی آورده و افکار جامعه را متوجه خود کرده بودند- بسیار مهم بود. چون نیروهای مذهبی داخل و خارج کشور را فعال کرد. با شهادت آیتالله غفاری، طلاب به شکل جدی وارد صحنه شدند، فیضیه بار دیگر کانون فعالیتهای ضد رژیم شد و طلبههای جوانی که با مبارزین دهه 40 و صدر نهضت فاصله داشتند، وارد عرصه مبارزه شدند.
بعد از آن هم با شهادت آیت الله حاجآقا مصطفی خمینی، موج عظیمی از تظاهرات و راهپیماییها شروع شد که نهضت امام را چندین گام جلو برد. شهادت آیتالله غفاری یک بار دیگر حوزه را در کانون فعالیتهای سیاسی قرار داد و دستگیریهای وسیعی در قم و سایر نقاط کشور به وقوع پیوست و جریان مبارزه همهگیر شد و با شهادت حاجآقا مصطفی خمینی به اوج خود رسید.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.