اوضاع ایران تا قبل از شهریور 57 موجب نگرانی وزارت امور خارجه و شخص رئیس جمهور آمریکا نبود. در واقع ونس با توجه به نظرات کارشناسان سیاسی و دیپلماتهای آمریکایی حاضر در ایران و به ویژه شخص سفیر نگرانی چندانی از وقوع انقلاب در ایران نداشت.
ایالات متحده چقدر به ماندن شاه امیدوار بود؟
ارزیابی وزیر خارجه آمریکا از انقلاب اسلامی
13 بهمن 1395 ساعت 9:50
اوضاع ایران تا قبل از شهریور 57 موجب نگرانی وزارت امور خارجه و شخص رئیس جمهور آمریکا نبود. در واقع ونس با توجه به نظرات کارشناسان سیاسی و دیپلماتهای آمریکایی حاضر در ایران و به ویژه شخص سفیر نگرانی چندانی از وقوع انقلاب در ایران نداشت.
در بحبوحه انقلاب اسلامی رهبران قدرتهای بزرگ با توجه به منافعی که در ایران داشتند، در پی آن برآمدند تا با ارزیابی واقعبینانهای از تحولات ایران و آینده رژیم پهلوی به دست آورند. آنها از راههای مختلف تلاش کردند تا آینده مناسبات قدرت در ایران را پیشبینی نمایند. آیندهای که میتوانست منافع کوتاه مدت و راهبردی آنها را تهدید نماید. اما در میان قدرتهای بزرگ آمریکاییها از نقش و جایگاه ویژهای برخوردار بودند. آنها سالهای طولانی بود که منافع گوناگونی در ایران داشتند و تلاش میکردند فراز و نشیبهای مختلف، منافعشان را تهدید نکند. بدین ترتیب، در جریان ناآرامیهای ایران نهادهای مختلف دولت آمریکا تلاش کردند برداشت درست و نزدیک به واقعیتی از روند رویدادها به دست آورند. شورای امنیت ملی آمریکا، وزارت امور خارجه، سازمان سیا و گروههای فکری متعددی که در این زمینه فعالیت میکردند از این دست نهادها به شمار میروند. در این بین وزیر امور خارجه آمریکا در دولت کارتر یعنی سایروس ونس از جایگاه خاصی برخوردار بود. کسی که سکاندار کشتی وزارت امور خارجه بود. آنگونه که از شواهد بر میآید او در برابر انقلاب مردمی ایران گیج و آشفته شده بود. بر این اساس پژوهش زیر در پی آن است تا برداشت وی از شاه و حکومتش، انقلابیون ایران و ارزیابی آنها از عملکرد آمریکا را مورد واکاوی قرار دهد.
ارزیابی ونس از شاه و حکومت
زمانی که سایروس ونس به کرسی وزارت امور خارجه در دولت کارتر رسید، شاه ایران با مشکلاتی دست به گریبان بود. به تعبیر خود ونس ایران تحت یک حکومت استبدادی قرار داشت. حکومتی که به دنبال بلندپروازیهای نظامی به یک قدرت بزرگ نظامی در منطقه بدل گشته بود. از نظر ونس محمدرضا برنامههای متعددی را برای پیشرفت و توسعه کشور در پیش گرفته بود. برنامههایی که با نام انقلاب سفید و با حمایتهای دولت کندی و جانسون در جهت فرایند اصلاحات اقتصادی آغاز گردید. فرایندی که با مخالفت طیف مذهبی و اقشار مختلف جامعه روبهرو گردید. مخالفت آنها هم دلیلی جز عدم توجه شاه به بافت و بستر جامعه ایران نداشت. هر چند خود شاه آنها را مرتجعین سیاه و سرخ لقب داده بود.
ونس بر این عقیده بود که شاه ایران از دهه 70 به دلیل افزایش درآمدهای نفتی، بر اساس نظرات و دیدگاههای شخصی خودش برنامه صنعتی کردن کشور را به پیش میبرد. برنامهای که با توسعه سیاسی و بازکردن فضای اجتماعی کشور همراه نبود. در واقع شاه آنچنان بر اثر درآمدهای نفتی متکبر و خودبین شده بود که حاضر نبود گوش شنوایی در برابر سیل عظیم انتقادات داشته باشد. ونس میگوید برنامه شاه برای توسعه صنعتی و نظامی کشور از نگرانیهای او درباره توانایی آمریکا در حفظ امنیت منطقه پس از تجربه ویتنام و شکست آمریکا در این جنگ سرچشمه میگرفت. شاه بر این عقیده بود که بزرگترین منبع درآمد و ثروت طبیعی ایران یعنی نفت تا اواخر قرن به پایان خواهد رسید.
نوع نگاهش به انقلابیون
اما یکی از مسائلی که شاید جالب توجه باشد، برداشت سایروس ونس به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا از انقلابیون ایران است. انقلابیونی که در مبارزه خود مصمم بوده و ریسمان محکمی که آنها را به یکدیگر متصل میساخت مذهب بود. ونس در کتاب «انتخابهای دشوار» به صراحت میگوید که تظاهرات مردمی علیه رژیم در سال 1978 به دلیل وجود تورم، فساد، فشار و اختناق و سیر نزولی اقتصاد در حال گسترش بود. با این حال این مسائل دلایل ظاهری نارضایتی مردم از حکومت شاه بود. در واقع به تعبیر ونس مغناطیس و مرکز ثقلی که انقلابیون را در مبارزه با رژیم به دور هم جمع میکرد انگاره مذهب بود.
شاه در سال 42 مخالفان مذهبی خود را که به رهبری امام قیام کرده بودند در هم شکست. ونس امام را از رهبران بنیادگرای شیعی میداند که مبارزه قهرآمیزی را با رژیم پلوی آغاز کرده بود و مصمم به پیشبرد منظور و مطلوب خود بود. او نقطه عطف انقلاب ایران در سال 1978 را مقالهای میداند که به ساحت حضرت امام توهین نمود. بعد از این اشتباه مرگبار توسط شاه مردم قم در اعتراض به این اشتباه تاریخی، تظاهرات گستردهای برپا کردند. تظاهراتی که با سرکوب شدید شاه مواجه شد و عدهای از تظاهرگنندگان و به خصوص تنی چند از روحانیون کشته شدند. بدین ترتیب این واقعه به صورت دومینویی درآمد که اعتراضهای گسترده دیگری رابه دنبال داشت. اعتراضاتی که چون موجی در پی یکدیگر به وقوع میپیوست و سرانجام رژیم سلطنتی ایران را از میان برداشت.1
ونس میگوید فرماندهان نظامی در برابر خروش ملت روحیه خود را از دست داده بودند. او میگوید سولیوان ارتش ایران را ببر کاغذی لقب داده بود که توان اجرای یک عملیات نظامی را نداشتند. بدینترتیب هایزر و سولیوان با توجه به واقعیت آن روز ایران، تلاش کردند وزارت خارجه و شخص رئیس جمهور را به تجدیدنظر کلی در سیاستهای واشنگتن وا دارند.
او در توصیف نیروی درگیر در انقلاب ایران، بدنه مذهبی جامعه را نیروی محرک انقلاب میداند. در واقع تظاهراتهایی که صورت میپذیرفت را جریان مذهبی کشور مدیریت میکرد. چهره مسلط این جناح نیز رهبر پر جذبه روحانی آیت الله خمینی بود که در عرض مدت کوتاهی توانست تمام گروههای مخالف را علیه حکومت شاه متحد سازد. این اتحاد تاجایی بود که سیاستمداران ملیگرا نیز که عمیقا با جمهوری اسلامی مخالف بودند در مدار و نفوذ این جریان قرار گرفتند. حتی بسیاری از کسانی که با خط مشی آیت الله خمینی مخالف بودند و استقرار یک نظام سلطنت مشروطه مبتنی بر قانون اساسی و دموکراسی پارلمانی آنها را راضی میکرد سرانجام نتوانستند از خواست رهبر انقلاب ایران برای سرنگونی سلطنت پهلوی چشم پوشی کنند زیرا در غیر این صورت اعتبار و موقعیت خود را به عنوان پرچمدار آزادیخواهی و مبارزه با استبداد از دست میدادند. نکته جالب در این زمینه اشاره ونس به این مسئله است که آمریکاییها خود نیز غافل از آتشی بودند که زیر خاکستر وجود داشت. در واقع آنها نیز همانند شاه دیر صدای انقلاب مردم ایران به رهبری امام را شنیدند.2
ارزیابی آنها از عملکرد آمریکا
ونس همچنین در مورد عملکرد آمریکا در ایران به این موضوع اشاره دارد که اوضاع ایران تا قبل از شهریور 57 موجب نگرانی وزارت امور خارجه و شخص رئیس جمهور نبود. در واقع ونس با توجه به نظرات کارشناسان سیاسی و دیپلماتهای آمریکایی حاضر در ایران و به ویژه شخص سفیر نگرانی چندانی از وقوع انقلاب در ایران نداشت. در واقع آنها بر این باور بودند که حکومت شاه به فرض اینکه مجبور شود، به نوعی مصالحه با نیروهای مخالف تن در خواهد داد و به همین دلیل در معرض خطر جدی و سرنگونی تلقی نمیشد. تا پیش از این مقطع، نگرانی وزارت امور خارجه و رئیس جمهور آمریکا بیشتر بر مسئله صلح اعراب و اسرائیل و انعقاد قرارداد کمپ دیوید متمرکز بود. همچنین واشنگتن بیشتر به دنبال عقد قرارداد سالت با اتحاد جماهیر شوروی و عادی ساختن مناسبات خود با جمهوری خلق چین بود.
در واقع از شهریور 1357 به بعد است که آمریکاییها نگران اوضاع ایران و سلطنت شخص شاه و متحد استراتژیک خود در منطقه میشوند. هنگامی که خبرهای مربوط به تظاهرات گسترده مردم علیه شاه آنها را نگران میکند. با پدید آمدن وضعیت انقلابی در ایران و احساس خطری که آمریکاییها از این وضعیت برای خود متصور بودند در مهر ماه 1357 ملاقاتی میان ونس و امیر خسرو افشار در نیویورک صورت میپذیرد. در این جلسه ونس از سیاست شاه مبنی بر جداسازی مخالفان غیر مذهبی از مذهبیها و ایجاد فضای باز سیاسی حمایت به عمل میآورد. او میگوید من حمایت قاطع آمریکا از این سیاست را به وزیر خارجه ایران ابلاغ کردم. اما روند تحولات نشان داد که اینگونه سیاستها نیز دیگر کارساز نیست و کار شاه تمام است.
با این حال یکی از گزینههایی که ونس از آن یاد میکند کودتای نظامی علیه انقلاب ایران بود. کودتایی که در میان رجل سیاسی آمریکا طرفداران بسیاری داشت. آنها این سناریو را آخرین شانس آمریکا برای حفظ منافعش در ایران قلمداد میکردند. در این میان برژینسکی از جمله کسانی بود که قاطعانه از این طرح حمایت میکرد. آمریکاییها برای عملیاتی کردن این ایده، ژنرال هایزر را روانه ایران کردند. او در ملاقاتهایی که به همراه سولیوان سفیر آمریکا در ایران داشت، تلاش کرد تا افسران نظامی ایران را به انجام این کار تشویق نماید. اما فرماندهان نظامی نیز در برابر خروش ملت روحیه خود را از دست داده بودند.
ونس در همین ارتباط میگوید سولیوان ارتش ایران را ببر کاغذی لقب داده بود که توان اجرای یک عملیات نظامی را ندارد. بدینترتیب هایزر و سولیوان با توجه به واقعیت آن روز ایران، تلاش کردند وزارت خارجه و شخص رئیس جمهور را به تجدیدنظر کلی در سیاستهای واشنگتن وا دارند. بر این اساس کارتر تلاش کرد تا میان نظامیان و انقلابیون پل ارتباطی ایجاد کند. اما این تلاشها نیز بینتیجه بود و امام به صراحت اعلام کرد که در صورت رویارویی ارتش و بختیار با انقلاب ایران آنها پشیمان خواهند شد. در نتیجه آخرین تلاشهای واشنگتن برای جلوگیری از به خطر افتادن منافعش با شکست مواجه شد و مردم ایران کار را در 22 بهمن سال 57 یکسره کردند.3
کارتر و کنار او سایروس ونس
شماره آرشیو:111-11ع
پی نوشت:
1.سایروس ونس، انتخابهای دشوار: سالهای بحرانی در سیاست خارجی آمریکا، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 34.
2.همان، 43.
3.همان، 97.
کد مطلب: 4237