کاتوزیان با اشاره به برگزاری جشن هنر شیراز در این خصوص می گوید: «شیراز که محل برگزاری جشنهای سالانه هنر بود، سوای محله های متعدد فقیرنشین دو حلبی آباد بزرگ نیز داشت که به خوبی از انظار پنهان بود و تحت مراقبت دقیق ساواک قرار داشت... این آلونکها به طور کامل از تکه های حلبی ساخته شده بودند... در هیچ کجای این ناحیه حمام عمومی یا خصوصی وجود نداشت...».
آغاز اجرای برنامه های توسعه در ایران دوره پهلوی با حضور و مشورت مستقیم آمریکاییها همراه بود. برنامه هایی که هماهنگی چندانی با نیازها و ارزشهای جامعه ایرانی نداشتند و اجرایشان هرچند با برخی دستاوردها همراه بود اما پیامدهای منفی بسیاری نیز برای مردم ایران و حتی خود رژیم پهلوی به دنبال داشت و به باور بسیاری در سقوط این رژیم نقشی مهم ایفا کرد. گسترش حاشیه نشینی و فاصله طبقاتی یکی از مهمترین پیامدهای رشد و توسعه به سبک پهلوی دوم بود.
عبور راه توسعه از بیراهه
برنامه های توسعه در ایران به صورت رسمی از سال 1327 آغاز شد. برنامه اول توسعه که 7 ساله پیش بینی شده بود، عملا برنامه ای آمریکایی بود و برنامه های بعدی نیز که در قالب 5 برنامه تا سال 1356 ادامه پیدا کرد عمدتا با مشاوره شرکتهای آمریکایی طراحی شد. برنامه هایی همچون برنامه اصل چهار ترومن یا برنامه روستو-کندی که با عنوان انقلاب سفید در ایران اجرایی شد، همواره تحت تاثیر سیاستهای واشنگتن قرار داشتند و آمریکاییها با اجرای آنها نسخه ای را برای اقتصاد ایران تجویز می کردند که با نیازهای کشور و مردم همخوانی نداشت.
پیامد پیاده سازی این برنامهها که با نام توسعه انجام می گرفت درسالهای بعد خود را در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نشان داد. افزایش دامنه مهاجرت از روستا به شهر اگرچه به دلیل فعالیتهای اقتصادی و جاذبه-های شهرنشینی صورت می گرفت اما هدف اصلی دولت از آن، کمک به ایجاد طبقه متوسطی بود که به عنوان تنها پایگاه اجتماعی حکومت وظیفه خطیر مشروعیت بخشی به نظام سیاسی را به عهده داشت. طبقهای که در نهایت به جریان انقلاب پیوست و تمام حاشیه نشینها را نیز با خود همراه ساخت.
پیامدهای اقتصادی توسعه نامتوازن در ایران
اجرای برنامه های توسعه ای نامتوازن در طول سالهای حکومت پهلوی دوم از بعد اقتصادی تبعات بسیاری را به دنبال داشت. اجرایی شدن برنامه هایی همچون اصلاحات ارضی در ذیل برنامه های توسعه در اواخر دهه 1330 و 1340، که بعد از روی کار آمدن جان اف کندی و با مشاوره والتر روستو جامعه شناس آمریکایی یهودی در ایران اجرایی شدند منجر به نابودی کشاورزی ایران و از میان رفتن استقلال کشور در این بخش شد. برنامه های توسعه-ای با ایجاد تغییرات در ساخت اقتصادی ایران، کشور را به سمت مصرف گرایی و واردات بیشتر سوق دادند.
با اجرای برنامه هایی نظیر اصلاحات ارضی که به نام صنعتی سازی کشاورزی و از میان بردن پایه های نظام ارباب- رعیتی انجام گرفت بسیاری از کشاورزان بی زمین مانده یا فاقد امکانات کشاورزی را به اجبار راهی شهرها کرد. در کنار کشاورزان، «گروه زیادی از مردم عادی عشایر بر اثر سیاستهای دولتی یا مشکلات اقتصادی یکجانشین شدند. عده کثیری از آنان به صورت دهقان کم زمین یا کارگر کشاورزی درآمدند، در کارخانه ها به کار پرداختند، یا به صورت عمله ساختمانی جزو طبقه های فقیر حاشیه شهری شدند.»1 از طرف دیگر، کاهش جمعیت روستاها و نیروی کار کشاورزی سبب شد تا بخش کشاورزی لطمات جبران ناپذیری را پس از انجام اصلاحات ارضی ببیند. افزایش جمعیت نیاز به تولید بیشتر محصولات کشاورزی را می طلبید و اما اصلاحات نارس به تدریج ایران را به یکی از بزرگترین واردکننده های گندم از آمریکا تبدیل کرد.
حضور جمعیت گسترده ای از روستاییان و عشایر بی جا و مکان که به امید کار و زندگی بهتر به شهرها می آمدند به تدریج موجب شکل گیری پدیده ای به نام حاشیه نشینی و ایجاد زاغهنشینهایی شد که در آن جمعیتی گسترده بدون امکانات اولیه زندگی، تنها گذران ایام می کردند. این گروه گسترده از زاغه نشینان به مانند بسیاری دیگر از اقشار و طبقات جامعه ایرانی سودی از برنامه های توسعه ای نبردند و تنها نظاره گر شکل گیری سرمایهداری وابسته یا کمپرادور در کشور بودند. نظامی اقتصادی که تنها عده ای معدود را به سودهای کلان می رساند و بسیاری از مردم را از درآمدهای کشور بهخصوص درآمدهای نفتی بی نصیب می گذاشت. به تعبیر کاتوزیان «آنچه در ایران روی داد نه پیشرفت اجتماعی و اقتصادی بود و نه مدرنیسم بلکه شبه مدرنیسمی بود که عواید نفت آن را تسریع کرد؛ به همین شکل تغییراتِ ساختاریِ اقتصاد نیز نه به علت شهرنشینی، که به واسطه شهرزدگی بود.»2 این شهرزدگی که دوقطبی شدن بسیاری از شهرهای بزرگ کشور را هم سبب شد پیامدهای فرهنگی و سیاسی مهمی را در خود داشت که به نظر می رسید صاحبان قدرت در عصر پهلوی دوم از آن غافل بودند.
حضور جمعیت گسترده ای از روستاییان و عشایر بی جا و مکان که به امید کار و زندگی بهتر به شهرها می آمدند به تدریج موجب شکل گیری پدیده ای به نام حاشیه نشینی و ایجاد زاغهنشینهایی شد که در آن جمعیتی گسترده بدون امکانات اولیه زندگی، تنها گذران ایام می کردند.
پیامدهای فرهنگی حاشیه نشینی در شهرها
در دوران پهلوی دوم غرب و نظام ارزشی آن محور تمامی برنامه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بود. از جمله در عرصه اقتصادی با ترویج فرهنگ مصرف گرایی و تبلیغات فراوان در این عرصه تلاش می شد تا جامعه شهری در این مسیر گام بردارد. در واقع «حاصل سیاستهای دولت به ویژه در آخرین دهه از حکومت پهلوی دوم در سپهر اجتماعی کشور، مهاجرت گسترده از روستا به شهرها، همراه ایجاد جاذبه های جدید در شهرها بود که در کنار تبلیغات فراوان، به تسلط الگوی مصرفی غرب و رواج الگوهای وارداتی منجر شد که نقطه اصلی تاکید آن بر مصرف و توجه به کالاهای مصرفی بود. تغییر ترکیب جمعیتی کشور، همگام با تغییر الگوی مصرف، پیامدهایی بسیار بزرگ را بر سپهر اجتماعی ایران تحمیل می کند.»3 ترویج ارزشهای فرهنگی غرب در کنار تشدید بی-عدالتیهای اجتماعی، گسترش فاصله طبقاتی و شکاف ارزشی ایجاد شده میان بخشی از جمعیت شهرنشین و حاشیه های آن، موجب تشدید بحران هویت در میان حاشیه نشینان شد. گروهی که عمیقا از پیوند خوردن با نظام فرهنگی غرب گریزان بودند و به فرهنگ بومی ایرانی- اسلامی خود احساس تعلق خاطر عمیق داشتند. گسترش پدیده شهرزدگی و حاشیه نشینی و تشدید آن به ویژه در دهه های 1350 و 1340 که با تعمیق بحران هویت در میان گروههای حاشیه نشین و زاغه نشین همراه بود در نهایت پیامدهای سیاسی خود را در دهه 1350 نشان داد.
پیامدهای سیاسی
در سالهای دهه 1350 با تلاش رژیم پهلوی برای بسط غربی سازی در جامعه ایرانی و تشدید بحران هویت در میان گروههای مختلف اجتماعی به ویژه حاشیه نشینانی که هر سال بر جمعیتشان افزوده می شد بحران مشروعیت گریبان رژیم را گرفت. «غفلت از بهبود وضع عمومی مردم و ضربه زدن به باورها و اعتقادات مذهبی که در عمق جان جامعه ایران ریشه داشت چنان هالهای به دور حکومت شاه ایجاد کرد که متوجه آتش انقلاب اسلامی در زیر خاکستر جامعه درد کشیده ایران نشد.»4 ارکان قدرت در رژیم پهلوی تلاش داشتند تا حاشیه نشینان و نیازهای آنها را نبینند و یا پنهان کنند. برای مثال کاتوزیان با اشاره به برگزاری جشن هنر شیراز در این خصوص می گوید: «شیراز که محل برگزاری جشنهای سالانه هنر بود، سوای محله های متعدد فقیرنشین دو حلبی آباد بزرگ نیز داشت که به خوبی از انظار پنهان بود و تحت مراقبت دقیق ساواک قرار داشت... این آلونکها به طور کامل از تکه-های حلبی ساخته شده بودند... در هیچ کجای این ناحیه حمام عمومی یا خصوصی وجود نداشت تنها یک کیوسک کوچک شرکت نفت بود که جایگاه فروش روغن پارافین بود؛ بالای آن پارچه ای آویخته بود و روی آن نوشته بود زنده باد والاحضرت رضاپهلوی، ولیعهد محبوب ما!»5
با ورود به سالهای دهه 1350 نارضایتی از وضعیت موجود در میان جمعیت حاشیه نشین به تدریج ابعاد سیاسی پیدا کرد. «تضاد آشکار بین فقر رقت انگیز مهاجران روستایی و شیوه زندگی تجملی برخی خانواده های مرفه شهری گرفتاریهایی را برای دولت ایجاد کرد. به ویژه تلاش شهرداری تهران برای اخراج افراد از مناطق خارج از محدوده به رویارویی مهاجران تهدیست با نیروهای امنیتی منجر شد.»6 جمعیت صدها هزارنفری حاشیه نشینان که در اطراف شهرهای بزرگ کشور ساکن بودند با افزایش آگاهی سیاسی و ورود به عرصه منازعه با رژیم از مخالفت خاموش با رژیم و اقداماتش دست برداشتند و در چندین مورد به صورت علنی با نیروهای نظامی و امنیتی شاه درگیر شدند.
موضوع حلبی آبادها و کنترل آن کم کم به معضلی برای رژیم تبدیل می شد. این گروه که عمدتا متشکل از افراد مذهبی و معتقد بود در سالهای حساس 1356 و 1357 با ورود به عرصه مبارزه با رژیم به تقویت بدنه انقلابی و از پای درآوردن رژیم پهلوی کمک شایانی کرد. در واقع حضور اقشار و گروههایی همچون حاشیه نشینان شهری در کنار طبقه متوسط سنتی و مدرن موجب شد تا نظریه پردازان انقلاب، انقلاب اسلامی را در زمره انقلابهای میان طبقاتی قرار دهند. انقلابهایی که در آن بسیاری از گروههای اجتماعی حضور دارند و راهی برای بقای رژیم حاکم باقی نمی گذارند. در این میان رویارویی مستقیم حاشیه نشینان شهری با رژیم پهلوی به منظور تحقق عدالت اجتماعی و براندازی رژیم، تاثیر بسزایی در روند انقلاب و پیروزی آن داشت.
برنامه های توسعه دوران پهلوی دوم با پرداختن به مسائل اقتصادی صرف، نه تنها از مسائل اجتماعی و پیامدهای آن غافل ماند بلکه در همان برنامه های اقتصادی نیز موفقیت چشمگیری به دست نیاورد. این امر دلیلی شد تا اعتراضات اجتماعی در سالهای منتهی به انقلاب 57، علاوه بر کسب مطالبات سیاسی و مبارزه با استبداد، رنگ و بوی مطالبات اجتماعی، اقتصادی و مذهبی هم داشته باشد.
آلونک نشینی در جنوب تهران اوایل دهه 50
شماره آرشیو: 1797-3ع
پی نوشت:
1.جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، انتشارات خدمات فرهنگی رسا، چاپ چهارم، 1382، ص 482-481.
2.محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، چاپ سوم، 1372، ص323.
3.حمیدرضا ملک محمدی، بر لبه پرتگاه مصرفگرایی، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 127.
4.موسی نجفی، موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ نهم، 1393، ص 571.
5.محمدعلی همایون کاتوزیان، همان، ص 322-323.
6.احمد اشرف و علی بنوعزیزی، طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، تهران، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، 1388، ص 108.