راوی خاطرات وتحلیل هایی که پیش روی دارید،ازمبارزان پرسابقه لبنانی است که توسط صهیونیست ها از خانه خود ربوده شدوسال ها در زندان های اسرائیل به سر برد.او به همین دلیل،هم اینک از نماد های مقاومت لبنان دربرابر اسرائیل به شمار رفته وشهرتی به سزا دارد.با «مصطفی دیرانی» به مناسبت سالروز شهادت دبیرکل فقید حزب الله لبنان، گفت وشنودی انجام داده ایم که حاصل آن هم اینک پیش روی شماست.
□ به عنوان آغازین سوال،بفرمائید که علامه شهید سید عباس موسوی را با چه ویژگیهایی به خاطر میآورید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.شهید سید عباس موسوی از تواناییهای زیادی برخوردار و هنوز بسیار جوان بود که جهانبینی و آیندهنگری بسیار عمیقی پیدا کرد و به عنوان انسانی آرمانگرا، هدف زندگی خود را تحقق آرمانهایی ارزشمند قرار داد و برای نیل به این هدف، لحظهای از پا ننشست. او را میتوان پیرو خالص خط اسلام محمدی دانست که تمام زندگیش، صرف حمایت از ملت مظلوم فلسطین شد. او تنها راه نجات سرزمین فلسطین را جهاد میدانست و از سنین نوجوانی تلاش کرد به عنوان نیرویی کارآمد و مؤثر، در صحنه مبارزه با صهیونیسم حضور مستمر داشته باشد.
□ از رابطه شهید با امام موسی صدر چه میدانید؟
شهید موسوی به توصیه امام موسی صدر به تحصیلات حوزوی پرداخت و پس از طی دروس مقدماتی، باز هم به توصیه و تشویق ایشان به نجف رفت و در آنجا تحت نظارت و سرپرستی شهیدآیت الله سید محمدباقر صدر به تحصیل ادامه داد و در پرتو تعالیم آن استاد گرانمایه و استعداد و هوش ذاتی، به زودی توانست به مقام استادی برسد. وی پس از هشت سال تحصیل در حوزه نجف، به توصیه شهید صدر به لبنان بازگشت تا در کنار مقتدای خود امام موسی صدر، به آموزش علوم اسلامی و نیز مبارزات سیاسی بپردازد.
□ شما چگونه با ایشان آشنا شدید؟
من در یکی از دورههای آموزشی با شهید سید عباس موسوی آشنا شدم. ایشان بهراستی مربی و معلم انسانسازی بود و بیآنکه لحظهای احساس خستگی کند، با سفر به روستاهای دور، به آموزش جوانان میپرداخت و در ارتقای آگاهیهای دینی و انقلابی آن میکوشید.
□ در میان فعالیتهای متعدد شهید سید عباس موسوی، کدام یک را از همه برجستهتر میدانید؟
به نظر من تاسیس حوزه «امام منتظر» در شهر بعلبک -که با مساعدتهای کمنظیر امام موسی صدر صورت گرفت- بزرگترین خدمت شهید سید عباس موسوی است، زیرا کسانی که در این حوزه درس خواندند، همگی در آگاهیبخشی گسترده به شیعیان لبنان و بلکه جهان نقش بسیار برجستهای داشتند، از جمله آقای سید حسن نصرالله که شاگرد برجسته و ممتاز شهید سید عباس موسوی بودند.
□ اشارهای به فعالیتهای سیاسی شهید داشته باشید.ایشان درچه عرصه هایی درسیاست،حضور پررنگ تری داشتند؟
آرامش و سکون در زندگی شهید، هیچ جایی نداشت! در سال 1982، هنگامی که رژیم صهیونیستی به لبنان حمله کرد، ایشان لحظهای آرام ننشست و به مقابله با مزدوران و اشغالگران صهیونیست پرداخت. شهید در هر فرصتی به مناطق اشغالی جنوب لبنان میرفت و جوانان را به مقابله و مبارزه با اشغالگران دعوت میکرد. همواره در پاسخ به کسانی که میپرسیدند: دلیل حمایت ایشان از مسئله فلسطین چیست؟ میگفت:« دفاع از ملت مظلوم فلسطین، یک تکلیف شرعی است و تا لحظه مرگ، به حمایت از آرمان فلسطین و مقاومت ادامه خواهم داد!». او کاملاً میدانست در راه چنین آرمانی، چه خطرهایی در کمین اوست، با این همه لحظهای تردید نشان نمیداد. یک بار در سال 1991 همراه با ایشان، در همایشی که برای حمایت از مردم فلسطین در تهران برگزار شده بود، شرکت کردم و هنگامی که به لبنان بازگشتیم در مخالفت با کنفرانس صلح مادرید، راهپیمایی گستردهای را در بیروت برگزار کردیم.
□ شهید سید عباس موسوی در زمانی دبیرکل حزبالله را به عهده داشت که جناحها و گروههای مختلف شیعی، بهشدت با یکدیگر چالش و حتی درگیری داشتند. ایشان چگونه این شرایط را مدیریت کرد؟
سید در آن دوره، واقعاً زجر زیادی کشید، چون عدهای او را متهم میکردند که او با تلاش برای خاتمه دادن به این اختلافات و درگیریها، در واقع دارد حزبالله را تضعیف میکند!که البته این اشکالی ناوارد وناشی از سوء برداشت این افراد بود.
□ علت این درگیریها چه بود؟
بیتجربگی و ناپختگی بعضی از رهبران گروههای شیعی و دخالتهای متعدد خارجی. یک بار عبدالحلیم خدام، معاون وقت رئیسجمهور سوریه در اجلاسی در دمشق گفت:« حضور جنبشهای اسلامی (مشخصاً حزبالله) در جنوب لبنان، از حضور اسرائیلیها هم خطرناکتر است!». چنین اظهار نظرهایی، واقعاً حزبالله را تضعیف میکرد و این تصور را در اذهان به وجود میآورد که او و سوریه، قصد نابودی حزبالله را دارند!
در درگیریهایی که بین حزبالله و جنبش امل درگرفت، سید عباس موسوی تلاش فراوانی کرد اوضاع را آرام کند و با تماسی که با اغلب علمای لبنان از جمله شیخ مهدی شمسالدین و علامه سید محمدحسین فضلالله گرفت، توانست تا حدودی به اختلافات بین گروههای شیعی خاتمه بدهد. خود من هم که در جنبش امل مسئولیتی کلیدی داشتم، بسیار تلاش کردم در برابر دخالتهای نابجایی از قبیل سخنان عبدالحلیم خدام ایستادگی کنم و در برابر درگیریهای امل و حزبالله، موضع کاملاً روشن و قاطعی را در پیش بگیرم.
□ چه شد که از جنبش امل کنارهگیری کردید؟ درفرآیند سیاسی این جنبش،چه مورد یا مواردی از نظر شما ناموجه بودند؟
چون سلایق فردی مطرح بودند، نه ارزشها، ملاکها و قوانین!من و عدهای از کادرهای اصلی جنبش امل، برای جلوگیری از درگیریها بین طوایف مختلف شیعی لبنان ،از فعالیتهای سیاسی کنار کشیدیم. پس از آن هم به طرفداری از حزبالله متهم شدیم، در حالی که در آن مقطع با حزبالله ارتباط نداشتیم و صرفاً بر مبنای دفاع از منافع جامعه شیعه لبنان، این تصمیم را گرفتیم تا از بروز درگیری جلوگیری کنیم. بعد هم که حزبالله و امل به توافق رسیدند، به اعضا و هواداران خود گفتیم: آزادند هر مسیر و راهی را که خودشان تمایل دارند، انتخابات کنند.
به اعتقاد من اساسنامه و مرامنانه جنبش امل که مبتنی بر دیدگاههای امام موسی صدر تدوین شده بود، با مرامنامه و اساسنامه حزبالله تفاوت ندارد و یا دستکم تفاوت های آنها عمده و بنیادین نیست. مهمترین عناوین هر دو سازمان، اتحاد ووجود دولتی قوی در برابر اشغالگران صهیونیست، حمایت از مردم فلسطین، تلاش برای حفظ وحدت و ثبات داخلی لبنان، عدالت اجتماعی، چگونگی تعامل با نظام سیاسی حاکم بر لبنان و نحوه رابطه با اعراب و مسلمانان است... که هر دو در آنها مشترکند.
□ شما توسط اشغالگران صهیونیستی ربوده و به اسرائیل برده شدید. از آن روزها برایمان بگویید.
در فوریه سال 1995، اسرائیلیها مرا از خانهام در روستای قصر نبا در منطقه بقاع ربودند و به اسرائیل بردند. در آنجا پنج بار با من مصاحبه کردند که البته هیچکدام ازآنها پخش نشدند! آنها هر بار در باره موضعم نسبت به حضور اسرائیل در لبنان سئوال کردند و همواره یک پاسخ بیشتر نداشتم و به آنها گفتم:« شما کشور مرا اشغال کردهاید و وظیفه دارم با شما بجنگم! اگر مرا آزاد کنید، تا آزاد کردن آخرین وجب از خاک لبنان با شما خواهم جنگید». از نوع سئوالاتی که میپرسیدند، کاملاً مشخص بود آنها حزبالله و امل را دشمنان اصلی خود میدانستند.
□ امام موسی صدر وجود طوایف گوناگون در لبنان را ارزشمند میدانست، اما طایفهگری از نظر او ضد ارزش و دشمن تمامیت لبنان بود. تحلیلتان از این سخن چیست؟
کاملاً درست است. لبنان جامعه بازی است که احزاب سیاسی و طوایف مذهبی گوناگون در آن وجود دارند. طایفه شیعه هم همواره سعی کرده است با این گروهها ارتباط و همزیستی داشته باشد، اما متأسفانه ناپختگی بعضی از سیاستمداران، دخالت کشورهای بیگانه و کشمکشهای منطقهای در طی دهههای گذشته، موجب درگیریهای خونینی شده است.
امام موسی صدر برای از بین بردن نظام طایفهگری سیاسی در لبنان، انصافاً گامهای بلندی برداشت و همواره شعار «لبنان میهن همه لبنانیهاست» را تکرار میکرد. ایشان همواره همه طوایف را، به ایمان به خدا دعوت میکرد و وجود طوایف گوناگون در لبنان را عامل غنای فکری و فرهنگی لبنان میدانست.
□ درگیریها در لبنان، منحصر به طوایف شیعه نیست و مسیحیها و درروزیها هم پیوسته با هم درگیر بودهاند. دخالتهای بیگانگان را در این درگیریها تا چه حد مؤثر میدانید؟
نظام سیاسی لبنان، با دوستی با امریکا، رژیم بعثی صدام و رژیمهای مرتجع عرب و بدتر از همه دوستی با اسرائیل، مشکلات فراوانی را برای لبنان رقم زده است. نظام مارونیت سیاسی، هرگز عدالت اجتماعی و دموکراسی را رعایت نکرد و درگیریهای داخلی لبنان، حاصل سیاستهای غلط نظام حاکم است که با تبعیض در توزیع ثروت، خدمات و پستهای دولتی به اختلافات دامن میزند. یکی از دلایل بحرانی بودن همیشگی لبنان، موقعیت جغرافیایی آن و همجواری با فلسطین اشغالی است. اسرائیل همواره در مرزهای جنوبی لبنان دردسر درست کرده و با حملات پی در پی به جنوب لبنان ،ساختار اقتصادی و صنعتی لبنان را عقب مانده نگه داشته است. امریکا و بعضی از دولتهای غربی و حکومتهای سازشکار و عرب هم، متأسفانه تلاش میکنند نظام پوسیده طایفهگری را در لبنان زنده نگه دارند. قدرتهای بزرگ نمیخواهند لبنان یک کشور با اراده و مستقل باشد تا تهدیدی برای موجودیت اسرائیل محسوب نشود. اهداف و منافع اسرائیل و امریکا، متأسفانه با اهداف بخشی از حاکمیت لبنان همخوانی دارد.
□ مواضع حزبالله دراین باره چیست؟
حزبالله به هیچوجه نگرانی به خود راه نمیدهد و این جناحبندیها را عامل تهدید به شمار نمیآورد. آنها گاهی اسباب دردسر میشوند، ولی نمیتوانند کاری از پیش ببرند. نکته عجیب برایم این است که چطور کسانی که فرزندانشان به دست اسرائیلیها کشته شدهاند، میتوانند دست دوستی به آنها بدهند!
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.