... هربار که به شوق دیدار قبر مادر عازم «امامزاده عبدالله» میشدم، چون ناگزیر از مناطق جنوبی تهران عبور میکردم و شاهد صحنههای فقر و بدبختی مردم بودم، همیشه از خود میپرسیدم: راستی چرا شاه برای بهبود شرایط زندگی مردمی که در این نقاط محروم به سر میبرند، قدمی برنداشته است؟
در زمان کودکی بارها مادرم مرا با خود به همین مناطق محروم آوره بود تا به مردم محتاج کمک کند. ولی اینک پس از گذشت سالها از آن دوران، باز میدیدم که وضع زندگی مردم کماکان به همان منوال است و عدۀ کثیری از هموطنانم در شرایطی نکبتبار عمر خود را در کلبههای محقر گلی میگذرانند... گرچه این وضع هم فقط به مناطق جنوب شهر تهران محدود نبود و نظایری به مراتب بدتر از آن را میشد در اکثر نقاط ایران به چشم دید.
با توجه به آنچه شاهدش بودم، همواره سؤالاتی از این قبیل به ذهنم میآمد که: مگر شاه بارها مژدۀ تمدن بزرگ را به مردم نداده است؟ آیا دستگاههای عریض و و طویل اداری موجود در ایران (که رشد غولآسایش واقعاً حیرت مرا برانگیخه بود) از حل مشکلات اجتماعی ملت عاجزند؟ و اگر چنین نیست، پس در پشت پردۀ تشکیلات دولتی ایران چه میگذرد که هنوز نتوانستهاند قدمی در راه بهبود زندگی مردم فقیر کشور بردارند؟ ... ولی وقتی کوششم برای یافتن جواب مناسب بجایی نمیرسید، معمولاً مسأله را پیش خود چنین توجیه میکردم که چون فاصلۀ عمیقی بین دربار و مردم موجود است اطلاع دقیق و ریشهای از این همه محرومیت و بدبختی ندارند.
لیکن تودۀ مردم فقیر و بیسواد ایران که هرگز شاهد کمکی از سوی دولت برای رفع تنگدستی خود نبودهاند، تنها راه نجات از بینوایی و مسکنت را همیشه در دین و آیین خویش جستجو میکردند. و آنطور که من در بررسیهایم یافتهام تنها نیروی حیاتبخش که طبقات محروم ایران را همواره زنده و امیدوار نگهداشته، چیزی جز اعتقادات مذهبی نبوده است. 1
تفریح دو بچه آلونکنشین شهباز جنوبی
شماره آرشیو:1795-3ع
پی نوشت:
1. مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص48ـ49.