«آیتالله شیخ حسین لنکرانی، استاد علی ابوالحسنی (منذر) و پایهگذاری بازخوانی تاریخ مشروطیت» درگفتوشنود با حجتالاسلام محمدصادق ابوالحسنی
روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز رحلت تاریخپژوه نامدار معاصر، مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخعلی ابوالحسنی(منذر) است و به همین مناسبت و در نکوداشت یاد و خاطره وی و استاد ارجمندش، مرحوم آیتالله حاجشیخ حسین لنکرانی، مراسمی در حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم برگزار شد. به مناسبت پیش گفته و در بازپژوهی نسبت آیتالله لنکرانی و استاد ابوالحسنی در تحقق بازخوانی و بازنگاری تاریخ مشروطیت ایران، با حجتالاسلام شیخ محمدصادق ابوالحسنی (فرزند استاد)گفتوشنودی انجام دادهایم که نتیجه آن را پیش رو دارید.
□ به نظر شما مرحوم استاد منذر نسبت به جایگاه آیتالله لنکرانی در تحولات تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا جمهوری اسلامی چه زاویه نگاهی داشت و این نوع نگاه در تأثیرپذیری و استفاده ایشان از محضر آیتالله لنکرانی چه تأثیری گذاشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. از ویژگیهای مهم در تاریخنگری و تاریخنگاری استادابوالحسنی (منذر)، «بصیرت تاریخی» و «جریانشناسی» است. البته این امتیاز، تنها با مطالعه اسناد و منابع در کنج کتابخانهها به دست نمیآید. به نظر من آشنایی استاد ابوالحسنی با آیتالله حاجشیخحسین لنکرانی از نقاط عطف زندگی ایشان است که به بینش تاریخی ایشان عُمق داد و گمگوشههای تاریخ مشروطه را برایش روشن کرد. ایشان به برکت استاد خبیر و تحقیقات 35 ساله، حلقههای مفقوده تاریخ مشروطه را کشف کرد و با مخلوط کردن تاریخ مکتوب با تاریخ شفاهی، بین لایههای پیدا و پنهان حوادث، پیوند زد.
من آیتالله لنکرانی را تنها در حد یک شخص نمیبینم بلکه به ایشان به مثابه یک جریان نگاه میکنم. اگر بخواهیم نقش برجسته مرحوم لنکرانی را نسبت به تاریخ معاصر ایران بررسی کنیم، باید در دو مرحله به بحث بپردازیم. یکی نقش تاریخسازی است که ایشان در دوران گذار از «مشروطه» به «جمهوری اسلامی» در عرصه سیاسی در استعمارستیزی و استبدادزدایی ایفا میکند و دیگری تأثیری است که در تقابل با تاریخنگاری سکولار و زمینهسازی برای «بازنگری در تاریخ معاصر»، به ویژه «مشروطیت» دارد. لنکرانی، دانای اسرار عصر مشروطه تا انقلاب و در حکم «جعبه سیاهِ» تاریخ معاصر کشورمان است. یکی از افتخارات حقیر این است که از نزدیک توفیق درک محضر آیتالله لنکرانی را داشتم و نوع نگاه و بینش این دو بزرگوار را نسبت به هم دیدهام. بنده معتقدم که مرحوم استاد منذر در ارزشگذاری جایگاه آیتالله لنکرانی و استفاده از این شخصیت بزرگ، هر دو جنبه را در نظر میگرفت. اگر میپرسید ایشان از چه زاویهای به مرحوم لنکرانی نگاه میکرد، برای یافتن پاسخ باید آن دو جنبه را به صورت دو روی یک سکه، مورد بررسی قرار داد.
□ پس اگر موافقید بحث را از نقش تاریخساز آیتالله لنکرانی در تاریخ معاصر ایران آغاز کنیم و بعد به تأثیرات ایشان روی تاریخنگاری جدید بپردازیم.
حتماً، ببینید آیتالله لنکرانی در بُعد تاریخسازی رادمردی است که با رشته عمر صد ساله خود، عصر مشروطه را به روزگار ما پیوند میزند و با کولهباری که از تجربههای سیاسی دوران مشروطه به بعد دارد، به یاری انقلابیون میآید و آموزگار دین و سیاست میشود.
برای توضیح بیشتر، ابتدا باید مقدمهای را خدمتتان عرض کنم. در تاریخ معاصر ما، دو شخصیت بیشترین نقش را در سیر جنبشهای اسلامی و اصلاحی دارند و تأثیر عمیق و ماندگاری در خط دادن به جنبشهای اسلامی ایفا میکنند. یکی «شیخ فضلالله نوری» است و دیگری «سید روحالله خمینی» رضوانالله علیهما. تمامی جنبشهای اسلامی که به رهبری روحانیت از مشروطه تا امروز در کشور ما سر برداشته و پیش رفته، به نحوی، مُهرِ اندیشه شیخ فضلالله را بر پیشانی دارند. پیشنهاد ابتکاری شیخ یعنی «اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه»، مبنی بر نظارت رسمی و فائقه هیئتی از مجتهدان تراز اول بر مصوبات مجلس، این ظرفیت را ایجاد کرد که اگر تأیید و امضای مجتهدین پای مصوبات مجلس نباشد، اعتبار شرعی و قانونی ندارند. این مسئله زمینهساز جنبشهای روحانیت بعد از شیخ شهید شد. مثلاً شهید مدرس، اول به عنوان یکی از مجتهدان تراز اول در مجلس حاضر شد و گام در عرصه سیاست ایران گذاشت. بعد از آن بزرگانی مثل حاجآقا نورالله اصفهانی و بعدها حاج آقا حسین قمی و امام خمینی مبنای اعتراض و قیامشان در برابر پهلوی عدماجرای اصل دوم بود که طبیعتاً اعتبار قوانین مجلس، دولت و سلطنتی را که تکیهگاهش مجلس بود، زیر سؤال میبرد. حتی قرار بود آیتالله کاشانی را به جرم صدور حکم ترور «رزمآرا» و امام خمینی را در قصه «انجمنهای ایالتی و ولایتی» و «قیام 15 خرداد» اعدام کنند اما اصل دوم قانون اساسی و بحث مصونیت مجتهدان، خون این دو بزرگوار را بیمه کرد. بعد از پیروزی انقلاب هم امام بارها با اصل دوم در برابر مخالفان احتجاج کردند و در آن قضایا خطاب به ملینماها فرمودند: اگر شما این انقلاب و قانون اساسی را هم قبول ندارید، اصل دوم قانون اساسی مشروطه را اجرا کنید که طبق آن تمام قوانین زمان شاه بیاعتبار است، چون به تنفیذ مجتهدان نرسیده لذا هم سلطنت، هم مجالس شورا و سنا و هم قوانینی که دولت اجرا کرده، فاقد اعتبار قانونی است. پس چنانکه میبینید، خونِ قیامِ شیخ، در شریانهای نهضتهای اصیل معاصر، جاری و ساری است و امام خمینی به نحوی میراثدار این سرمایه محسوب میشود که با تشکیل حکومت اسلامی گام را فراتر مینهد و به اصطلاح قله را فتح میکند.
با حفظ این مقدمه، وقتی سراغ زندگی و کارنامه آیتالله لنکرانی میآییم، میبینیم که این بزرگوار در طول یک قرن، هم شیخ فضلالله نوری و هم امام خمینی را درک میکند و در این دوران پرفراز و نشیب تاریخی مخصوصاً از کودتای رضاخانی تا پیروزی انقلاب اسلامی، حلقه وصلی است که جریانهای استعمارزدا و استبدادستیز را به هم پیوند میزند و در قامت شخصیتی جریانساز، تاریخ ایران را با رهبران نهضتهای معاصر، رقم میزند. یعنی با شهید مدرس، آقانورالله اصفهانی، آیتالله کاشانی، آیتالله بروجردی و... همکاری دارد و نهایتاً برای سرنگونی استعمار و استبداد در ایران اسلامی، گمشده خود را در شخصیت امام خمینی(ره) مییابد و در سلک یاران باوفا و قدیمی ایشان درمیآید.
□ مرحوم لنکرانی در چه سنی وارد عرصه سیاست شدند؟
ایشان میفرمود من از 12 سالگی وارد مبارزات سیاسی شدم. البته تا آخر عمر یعنی سال 1368دست از فعالیت سیاسی برنداشتند ولی بعد از شهادت مدرس و به ویژه پس از شهریور 1320 تا حدود سال 1340 یکهتاز عرصه سیاست بودند، لذا معتقدم به لحاظ قدمتِ سن و سابقه، از همه انقلابیون در سوابق سیاسی کهنهکارتر است. خلاصه دلداده شیخ است و یار امام. یک اعتقاد راسخی به امام داشت و همیشه میفرمود: «به ایمان این سید ایمان دارم.» یعنی مبدأ شکلگیری شخصیت و حرکت سیاسی مرحوم لنکرانی در پرتو آشنایی با سیره شیخ فضلالله نوری شکل میگیرد اما مُنتهای تکاپوی سیاسی او همراهی با رهبر انقلاب در سرنگونی حکومت پهلوی و تشکیل جمهوری اسلامی است. این تکاپوی تاریخی ارزنده در توجه مرحوم والد به ایشان نقش بسزایی داشت و میفرمود: چه کنم که از لحاظ آشنایی با تاریخ معاصر، یا کسی به قد و قواره لنکرانی نداریم یا من ندیدم.
□ در بررسی زندگی آیتالله لنکرانی، غالباً جنبه تاریخساز ایشان مورد بحث قرار گرفته و از تأثیرات ایشان بر خط تاریخنگاری جدید غفلت شده است. به نظر شما نقش ایشان در بازنگری استاد ابوالحسنی و سایر مورخان نسبت به شیخ فضلالله نوری و ایجاد مکتب بازنگاری تاریخ مشروطیت چیست؟
ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که متأسفانه تاریخ مشروطیت را فاتحان آن دوره نوشتهاند، آن هم با منطقِ «زندهباد غالب» و «وای بر مغلوب»!یعنی جناح سکولاری که خودش سرنوشت مشروطه را رقم زد و بعد مخالفان را از سر راه برداشت، تاریخنگاری مشروطه را هم خودش در اختیار گرفت و به گونهای آن را پردازش کرد که رفتار خشن و سرکوبگرانه جناح غالب نسبت به جناح مغلوب، کاملاً توجیه بلکه تقدیس شد و خلاصه چهره صددرصد سیاهی از مخالفانش ارائه داد. لذا میبینیم که مشروعهخواهان هیچ نقشی در نگارش تاریخ مشروطه ندارند و به این ترتیب توسط مشروطهنگاران سکولار، به عنوان طرفداران استبداد و دشمنان آزادی، محکوم و به حاشیه رانده میشوند. این جریان، دست به اعدام آیتالله شیخ فضلالله نوری میزند و بعد از اعدام نیز بیش از همه انگشت اتهام را به سمت ایشان میگیرد. تاریخنگاری عصر پهلوی هم غالباً در امتداد همین خط است. اینجاست که بسیاری از ناگفتههای تاریخ معاصر را باید از زبان شاهدان ماجرا شنید و در این میان، آیتالله لنکرانی یا بینظیر است یا کمنظیر، چون در عرصه تاریخنگاری، «صداقت»، «قوت حافظه»، «سلامت فکر»، «دقتنظر»، «استقلال رأی»، «حضور مستقیم روایتگر در متن حادثه» یا «ارتباط با شاهدان عینی» از مهمترین شاخصههایی هستند که به روایات تاریخی اعتبار میدهند و آیتالله لنکرانی جامع همه این ویژگیها است. در اعلامیه علما در سالگرد آقای لنکرانی، به وجود این خصوصیات تصریح شده است. این شاخصهها از دید استاد ابوالحسنی و تاریخنگاران منصف و مطلع پوشیده نبود و استناد آنان به کلام لنکرانی کاملاً روی موازین بود.
□ معروف است که مرحوم لنکرانی همیشه میفرمودند: من تاریخنگار نیستم بلکه در فکر ایجاد تاریخم. با این حال چگونه بر خط تاریخنگاری تأثیر گذاشت؟
اتفاقاً همان روحیه تاریخسازی و وطندوستی ایشان در کنار اطلاعات ناب تاریخی و حساسیتی که نسبت به شیخ شهید داشت، دستمایهای برای جریانسازی در خط تاریخنگاری جدید شد. مرحوم لنکرانی در تاریخ 21مرداد 1361 طی مصاحبهای صراحتاً فرمودند:«اول کسی که در ایران جرئت کرد به دفاع از مرحوم حاج شیخفضلالله نوری (اعلی الله مقامه) برآید من هستم. منتها آن وقتها جوری بود که نمیتوانستند اسم مرتجع روی من بگذارند و چون من راجع به آن شروع کرده بودم، این بود که زمینه مطالعه [در باب شیخ] فراهم شد». روایات منحصر به فرد و کمنظیر ایشان از مشروطه و شیخ فضلالله در تقابل با تاریخنگاری سکولار و کسرویمآبی، او را به عنوان فردی پیشگام در غبارروبی از چهره شیخفضلالله مطرح کرد. از طرف دیگر تأثیراتی که ایشان روی نویسندگان و مورخان گذاشت، زمینه را برای پیریزی «مکتب بازنگری و بازنگاری تاریخ مشروطه» آماده کرد. مثلاً ارتباط و گفتوگوهایی که با جلال آلاحمد، نصرتالله فتحى(آتشباک)، ابراهیم فخرایی، محمود تفضلى، محمد مسعود، ابوالفضل قاسمی، ناصرالدین صاحبالزمانی و... داشت، در هر یک به گونهای مؤثر بود. حتی با کسروی هم حضوراً بحث کرده بود اما فایدهای نداشت. از مورخان اخیر استاد ابوالحسنی (منذر) و دکتر موسی نجفی که از بارزترین نمادهای مکتب بازنگاری تاریخ معاصر هستند، مرحوم لنکرانی را شخصاً درک کردند و به نحوی از ایشان اثر گرفتند. یعنی ایشان با چند نسل از نویسندگان و مورخین ارتباط داشت و سعی میکرد نسبت به خط تاریخنگاری سکولار هشدار دهد. همچنین تا جایی که من اطلاع دارم بعد از مرحوم ابوی، دکتر موسی حقانی، مطالعات زیادی را در این زمینه دارد و مشغول تألیف کتابی درباره مرحوم لنکرانی است. البته تاریخنگاران جدید دیگر هم مثل دکتر تقوی، استاد شهبازی و استاد جعفریان که آقای لنکرانی را درک نکردند، بخشی از مطالعات و گاه مباحث خویش را به ایشان معطوف میکنند.
اما در بین شاگردان ایشان، استاد ابوالحسنی بیش از همه به بازنگاری تاریخ مشروطه و کالبدشکافی شایعات درباره شیخ فضلالله نوری پرداخت. مرحوم والد با تألیف10 کتاب درباره شیخ شهید و دهها کتاب و مقاله درباره مشروطیت، از بنیانگذاران مکتب بازنگری و بازنگاری مشروطه شد. جلوه این تأثیر، در اولین ویژهنامه مطبوعاتی شهادت شیخ فضلالله در مجله کوثر (سال 58)، به چشم میخورد. نویسندگان و عوامل اجرایی مجله کوثر مثل مرحومان ابوالحسنی و کیاعلی کیا، استاد میرسپاه و آقای حمیدیا، همه از شاگردان لنکرانی هستند. اینها همه به برکت زمینهسازیهای ایشان است. بنده به جِد معتقدم، تاریخنگاران انقلابی ما عموماً و مرحوم استاد ابوالحسنی خصوصاً در شکستن طلسم تحریف درباره شیخ فضلالله، وامدار مرحوم لنکرانیاند. من شواهد زیادی برای اثبات این مدعا دارم که فعلاً طلبتان باشد.
□ به نظر شما چه امتیازاتی در آیتالله لنکرانی هست که اطلاعات ایشان درباره شیخ فضلالله نوری را برای استاد ابوالحسنی و سایر تاریخنگاران ارزشمند میکند؟
توجه استاد منذر به مرحوم لنکرانی از نوع مُرید و مُراد بازی نبود بلکه روی موازین تاریخپژوهی بود؛ یعنی بعد از بررسی کامل روی شخصیت و امتیازات آقای لنکرانی، به اهمیت اظهارات و خاطرات آقای لنکرانی رسیده بود. اولین نکتهای که در زمینه اظهارات ایشان را درباره مرحوم شیخ برجسته میکند، مناسبات دیرین بیت آیتالله لنکرانی با شیخ فضلالله است که دست کم به بیش از 40 سال قبل از مشروطه برمیگردد. شیخ حسین فاضل (جد لنکرانی) از اساتید شیخ نورى و نیز استادِ سیدجمالالدین اسد آبادى و دو پیشواى مشروطه، مرحومان طباطبایى و بهبهانى است. همچنین شیخ حسن (عموی لنکرانی) افتخار شاگردی شیخ شهید را دارد.
پدر مرحوم لنکرانی (حاجشیخعلی) هم از یاران و همفکران نزدیک مرحوم شیخ است و با هم ارتباط خانوادگی دارند. وقتی شیخِ شهید از هجرت کبرای قم در صدر مشروطه به تهران بازمیگردد، مرحوم لنکرانی به همراه پدرش در مراسم استقبال از شیخ فضلالله و بعد تحصن ایشان در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) شرکت میکند و اینجاست که از نزدیک در متن حوادث مشروطه قرار میگیرد. علاوه بر این، عزت نساء خانم (گلین خانم) همشیره پیشکارِ شیخ شهید (آقا محمدباقر مظاهرى)، همسر مرحوم حاج شیخعلى لنکرانى بود و به اصطلاح زنباباى شیخ حسین لنکرانی مىشد. برادر دیگر عزت نساء، اعتماد الاطبا، هنگام ترور نافرجام شیخ در ذیحجه 1326ق طبیبِ معالج ایشان بود.
آقای لنکرانی با توجه به این سوابق، خاطرات بسیار ارزندهای از مجاهدات اسلامى - ملى شیخ شهید داشت و استاد ابوالحسنی برای غبارروبی از چهره شیخ فضلالله، اینگونه روایات را به شکل تاریخ شفاهی با منابع و اسناد مکتوب مخلوط نمود و توانست پادزهری بر ضد تاریخنگاری سکولار بسازد.
□ شیخ فضلالله نوری خودش برخوردی مستقیم با مرحوم لنکرانی داشته است؟ اگر داشته اظهار نظری درباره آقای لنکرانی هم کرده یا خیر؟
شاید برای شما جالب باشد اگر بگویم شیخ فضلالله بارها به منزل پدری آقای لنکرانی آمده و در یکی از دیدارها از آینده درخشان ایشان خبر داده است. حجتالاسلام حاج شیخ ابوذر بیدار، از دوستان دیرین لنکرانى نقل میکرد:«روزى از مرحوم لنکرانى پرسیدم آیا شما حاج شیخ فضلالله نورى را دیده بودید؟ آهى کشید و گفت: بله، دیده بودم. حاج شیخ به منزل ما مىآمد و با پدرم آشنا بود. من12 یا 14 سال داشتم که ایشان به منزل ما آمد و من در آن زمان سیوطى و جامى و... را خوانده و در ادبیات عرب، ورودى داشتم. پدرم مرا معرفى کرد و گفت: ایشان بندهزاده - حسین - دستبوس شماست. شیخ از پدرم پرسید حسین چه مىخواند و تحصیلاتش چیست؟ گفت ایشان الفیه و شرح جامى و اینها را خوانده است. بعد شیخ گفت: خوب، حالا ببینیم آقا حسین چه چیزهایى را خوانده و بلد است؟ شعرى را از سیوطى از من پرسید و من معنا و شواهد لغوى و دستورىِ آن را گفتم و وجه استشهاد و استدلال مصنف به آن بیت را شرح دادم. مرحوم شیخ خیلى خوشحال شد و مرا بغل کرده، پیشانی مرا بوسید و به من جایزه داد و به پدرم خیلى توصیه مرا نمود و گفت: پسر شما آیندهاش درخشان است و من هم حاضرم به او درس بدهم...» گذشته از این پدرم (مرحوم استاد منذر) از مرحوم لنکرانى شنیده بود که مرحوم حاج شیخ، یک قرآنى را در همان نوجوانی به ایشان داده است.
□ قرآنی که مرحوم شیخ فضلالله به آقای لنکرانی داده، الان کجاست؟
پدرم میفرمود:«من این قرآن را ندیده بودم اما بعد از رحلت آیتالله لنکرانی در بین کتابهای ایشان به قرآن بزرگى برخوردم که قطع رحلى داشت. دیدم شیخ فضلالله با آن خط زیبایش در صفحه اول، یک دو سطرى نوشته و مُهر کرده است. متأسفانه بعد که این قرآن با کتابهاى اهدایی خاندان مرحوم لنکرانى به قم برده شد، دیگر آن را ندیدم و نتوانستم از خط شیخ کپى بردارم». پدرم احتمال میداد آن قرآن الان درکتابخانه آیتالله مرعشی باشد و گویا آن جایزهاى که مرحوم شیخ به لنکرانى داده، همین قرآن بود.
□ مرحوم لنکرانی غیر از شیخ فضلالله نوری با رجال دیگر عصر مشروطه هم ارتباط داشت؟
بله، معاشرت لنکرانى با رجال صدر مشروطه، دومین امتیازی است که اسرار پنهان مشروطه را برای ایشان مکشوف میسازد و اظهارات او را برای مورخان برجسته میکند. ایشان درس مرحوم آخوند خراسانی را درک کرده بود و به واسطه پدرش، با مرحوم سیدمحمد طباطبایی ارتباط خانوادگی داشت و با جمع زیادی از رجال و فعالان مشروطه در حدود اهداف مشترک، دوستى و همکارى داشت. مثلاً آقاى حسین شاهحسینى نقل میکرد:«مرحوم محمدی(غلام مجاهد)- از مجاهدان صدر مشروطه و یاران ستارخان- یکى از دوستان صمیمى لنکرانى بود. او فردى تُرکزبان و قدبلند بود که غالباً منزل آقاى لنکرانی مىآمد. محمدی در جریان انتخابات مجلس چهاردهم، با انصراف از کاندیداتورى اردبیل به نفع لنکرانى، راه را براى ورود او به عنوان وکیل اردبیل به مجلس 14 باز کرد.»
□ به طور مشخص، یک مورد از مراوده ایشان با رجال مشروطه برای کسب اطلاعات تاریخی را نقل بفرمایید.
مثلاً در ماجرای قتل مرموز ماژور ایمبرى (نایب کنسول سفارت امریکا در تهران) که جلوهاى از کشاکش کمپانى انگلیسى نفت جنوب با برخى از کمپانىهاى نفتى امریکا بود، رضاخان دست به یکسرى اقدامات وحشیانه جهت سرکوبى مخالفان خود زد. از جمله این اقدامات، تبعید آیتالله لنکرانی و بعضی از مخالفان ِرضاخان به کلات نادرى در شمال خراسان است که در شب30 تیر 1303 صورت گرفت. با یک نگاه، به لیست کسانی که در این تبعید، همسفر و هم سرنوشت مرحوم لنکرانی هستند، میبینیم همگى از چهرههایی هستند که صدر مشروطیت را درک کردند و بعضاً از رجال مشهور عصر مشروطیت هستند. به عنوان نمونه آیتالله فیروزآبادى، بنیانگذار بیمارستان فیروزآبادى در شهر رى و وکیل مکرر مجلس در عهد پهلوى (پدر و پسر) است که اطلاعات ارزندهای از مشروطه دارد. سید محمدتقى هراتى (هِرَوى) هم از وکلاى فعال مجلس اول است که در کشاکشهاى صدر مشروطه بر سر «اسلامیت» قانون اساسى، در جناح مقابل تقىزاده قرار داشت. ایشان، زمانى منشى سید عبدالله بهبهانى و بعداً منشى حاج شیخ فضلالله نورى بود و خط و امضاى او در بین اوراق به یادگار مانده از شیخ شهید موجود است. (ر. ک: کتاب رسائل، اعلامیهها...، محمد ترکمان). آقا میرزا علیرضا هم از روحانیون تهران و یاران شیخ فضلالله است که ظاهراً زمانى با محمدعلى شاه نیز ملاقات کرد. حسنعلىخان بَدر از روزنامهنگاران مشهور دوران مشروطه و رضاخان است. سردار ساعد برادرزاده مشیرالسلطنه (صدراعظم مشهور محمدعلى شاه قاجار در مشروطه اول و استبداد صغیر) است و حتى در جریان حمله نظامی مجاهدین تندرو به مشیرالسلطنه در مشروطه دوم، او نیز تیر خورد. در حقیقت، هر یک از همراهان لنکرانى در این سفر، مخزن اطلاعات ناب از قضایا و رویدادهاى صدر مشروطه بودند.
□ آیا چیزی از این مذاکرات در تاریخ ثبت شده است؟
خوشبختانه آقای لنکرانى خاطرات این سفر را نوشته و از جاىجاى آن کاملاً پیداست که حجم عمدهاى از صحبتهاى آنان درباره حوادث صدر مشروطه است. برای من که خیلی جالب بود، اجازه دهید بخشی از آن را برای شما نقل کنم تا خودتان قضاوت کنید. لنکرانی در بخشی از گزارش روزانه از سفرش مینویسد:
شب [ عاشوراى 1343ق، در نزدیکى مشهد] پس از نماز از همهجا صحبت شروع شد. به مناسبت مشهد مقدس، مذاکرات مرحوم کلنل محمدتقىخان [پسیان] میان آمد. مذاکرات طولانى است. راجع به اخلاق او و طریق کشته شدنش و علت قیام خراسان و... قصه قونسول انگلیس و مقام ادبى و جنبه دینى و وطنى و بالاخره اقتدارات نظامى و شجاعت و جوانمردى او صحبت زیاد شد، همه... حقیقتاً اظهار تأثر کردند... بعد راجع به میرزا کوچکخان مرحوم صحبت شد. مطلب به قضیه خیابانى و پیشبینى کلنل راجع به او کشید...
پس از صرف غذا صحبت مرحوم آخوند ملامحمد کاظم [خراسانى] و آن مطالب شد...
[من به حمام رفتم و] در غیاب ما، بین فیروزآبادى و بعضیها راجع به قضیه مرحوم آخوند تجدید مذاکره شده بود...
مذاکره در اطراف مرحوم کلنل... رفتن بنده به اتاق در حالتى که فیروزآبادى و حسنعلى خان [ مدیر بدر] هم بود[ ند] و مذاکره راجع به میرزاى مرحوم و قضیه قاطرگیرى میرزا کوچکخان... مذاکره در اطراف... قضیه بقای جسد مرحوم شیخ صدوق و بحث اطراف جسدهایى که پس از مرگ، سالم کشف شده است. اظهار هروى راجع به جسد میرزا محسن [صدرالعلما]. اظهار آقا میرزا علیرضا راجع به جسد مرحوم حاج شیخ فضلالله و صحبت در شنیدن صوت قرآن در قم از جنازه آن مرحوم.
(اظهارات میرزا علیرضا و شرح سوابق خود در زمان استبداد صغیر با مرحوم شیخ و غیره.)
□ حضرتعالی این یادداشتها را از کجا نقل میکنید؟
مرحوم والد، اظهارات و دستنوشتههای آیتالله لنکرانی را با دقت ثبت و ضبط کرده بود و بخش زیادی از آن را در خلال آثارش درباره مشروطه و مرحوم شیخ نقل میکرد اما کار نهایی و منسجم ایشان کتاب «خاطرات و اظهارات آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانى درباره مشروطیت و شیخفضلالله نورى» بود که متأسفانه ناتمام ماند و پیک اجل مهلتش نداد. یادداشتهای لنکرانی در آن کتاب آمده و البته مطالب فوق اینهاست.
□ در پایان اگر ممکن است قدری از خاطرات آیتالله لنکرانی در روز اعدام شیخ فضلالله بگویید.
مرحوم والد میفرمود: پس از اشغال تهران و دستگیرى حاج شیخ فضلالله، به خاطر صمیمیتی که میان شیخ شهید و پدر مرحوم لنکرانی بود، بعضی از اصحاب و همرزمانِ نزدیکِ شیخ مثل آیتالله عبداى طالقانى در منزل آقای لنکرانی مخفی میشوند تا جان خود را از دست دشمنان نجات دهند و اگر نفوذ حاج شیخ على در منطقه سنگلج نبود، شاید آنها را هم به قتل میرساندند.
آقای لنکرانی خاطره بسیار جالبی از روزهای اعدام شیخ برای پدرم نقل میکرد. میفرمود: در شب قبل از شهادت شیخ، خواب دیدم مرحوم شیخ در وسط میدان توپخانه ایستاده و حیوانات وحشى - مثل گرگ، سگ، روباه، خوک و غیر ذلک - دور و بر ایشان را گرفتهاند. یکى از اینها که خوک بود، بلند شد و عمامه شیخ را از سرش انداخت، بعد جانورها همه هجوم آوردند و به روى شیخ ریختند و شیخى، نماند... !من با حال گریه از خواب بیدار شدم، پدرم، وقتی فهمید گفت: پسر، خوابت را برای آقایانی که اینجا هستند نگو که اینها دلشان مىترکد! صبح فردا یعنی روزى که نزدیک غروب آن، شیخ را به دار زدند، دوستان پدرم در بیرونى پیش ایشان بودند و راجع به عاقبت شیخ به مثنوی تفال زدند. به این بیت رسیدند که:
مدتى معکوس گردد کارها شحنه را دزد آورد بر دارها!
[شحنه یعنی رئیس پلیس]. پدرم در حال ناراحتی فرمود: ... لا حول و لا قوه الا بالله العلیالعظیم.
نزدیک غروب آن روز پدرم برای اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد میرفتند که مرحوم سرهنگ امیر قلیخانماکویی با اسبسفید بزرگی، چهار نعل میآمد، بهآقا که رسید از اسب به زیر افتاد و خاک کوچه را به سرش میریخت. گفت در راه میآمدم، به توپخانه رسیدم، دیدم شیخ بالای دار است...!»