محمود افشارطوس در 1286ش به دنیا آمد. پدرو پدربزرگش، حرفه نظامیگری داشتند، و برخی برادران او نیز تا درجات بالای نظامی پیش رفتند. بنابراین، او در خانوادهای کاملا نظامی پرورش یافت. محمود افشارطوس مقارن با ظهور رضاخان و اقدامات او در راستای نوسازی ارتش، وارد آموزشگاه افسری شده، در 1306ش به درجه ستوان دومی دست یافت و از این زمان، مدارج ترقی در حرفه نظامیگری را آغاز نمود. در 1316ش و در حالی که...
ایران، یکی از حسّاس ترین، پرتنش ترین و، به نوعی، مهیج ترین مقطع زمانی خود را در تاریخ معاصر، طی دهه 1320ش تجربه نمود. اوج این وضعیت، به اواخر دهه مذکور و اوایل دهه1330ش باز میگردد یعنی همان برهه زمانی که با نهضت ملی شدنِ نفت ایران، روی کار آمدنِ دولت محمد مصدق و در نهایت نیز کودتای 28 مرداد 1332ش، مقارن بود. رخدادهای برجستهای در زمان مورد نظر روی داد که هر یک، پیامدهای مهمی به همراه داشته و دارای انعکاس زیادی بود، چنانکه در مورد هرکدام از آنها، بحثها و چالشهای فراوانی در میان افراد و گروههای مختلف، وجود داشته و دارد. یکی از این رویدادها که بسیار مورد توجه قرار گرفته است، ماجرای قتلِ رئیس شهربانی کل کشور در زمانِ دولت مصدق میباشد. سرتیپ محمود افشارطوس که تقریبا سه ماه از شروع فعالیتش به عنوان رئیس شهربانی سپری شده بود، در یک واقعه تکاندهنده و به طرز فجیعی به قتل رسید. در این مقاله، به صورت مختصر، زندگینامه و همچنین ویژگیهای شخصیتی افشارطوس مورد توجه قرار میگیرد.
زندگینامه
محمود افشارطوس در 1286ش به دنیا آمد. پدرو پدربزرگش، حرفه نظامیگری داشتند، و برخی برادران او نیز تا درجات بالای نظامی پیش رفتند. بنابراین، او در خانوادهای کاملا نظامی پرورش یافت. محمود افشارطوس مقارن با ظهور رضاخان و اقدامات او در راستای نوسازی ارتش، وارد آموزشگاه افسری شده، در 1306ش به درجه ستوان دومی دست یافت و از این زمان، مدارج ترقی در حرفه نظامیگری را آغاز نمود. در 1316ش و در حالی که دارای درجه سرگردی بود، از طرف سرلشکر بوذرجمهری به دربار معرفی گردید تا به عنوان رئیس تشکیلات املاک پهلوی در مازندران فعالیت نماید. 1 بعد از سقوط رضاخان، به تهران بازگشت و سه سال آینده را در پایتخت سپری نمود، تا انکه در اوایل سال 1323ش به عنوان رئیس شهربانی اصفهان منصوب شد و بدانجا عزیمت نمود. در این زمان، اصفهان به عنوان یکی از شهرهای صنعتی ایران، از مراکز مهم فعالیت حزب توده به شمار میآمد، از این رو، یکی از اهداف افشارطوس، کاستن از تکاپوهای حزب کمونیستی مذکور در اصفهان بود. حضور افشارطوس در این شهر، کمتر از یکسال به طول انجامید. 2 او در حالی که در این برهه زمانی، دارای درجه سرهنگی بود، به تهران بازگشت و اندکی بعد هم برای سرکوب غائله فرقه دموکرات آذربایجان، بدان سوی حرکت نمود و در آنجا ایفای نقش نمود. 3
افشارطوس در سالهای آتی، مناصبی همچون فرمانده نظامی راههای همدان و همچنین بازرسی لشکر را برعهده داشت، به علاوه، در رکن سوم ستاد ارتش هم فعالیت نمود، سپس رئیس اداره دروس دانشگاه جنگ شد. 4 بنابر روایتی، از اواخر دهه 1320ش، و در دوره نخست وزیری رزمآرا، که نهضت ملی کردنِ نفت به وجود آمد، افشارطوس نیز از جنبه فکری، متحوّل شده «مطالعه روزنامههای سیاسی و کتب اجتماعی به سایر مطالعات او اضافه شد و به دموکراسی اظهار علاقه میکرد». 5
در ماههای نخستین 1331ش بود که همراه با تعدادی از نظامیان دیگر، یک سازمان مخفی به نام «گروه افسران ناسیونالیست» را تشکیل داد، که گویا، هدف آنان، مبارزه با فساد در ارتش و همچنین حمایت از دولت مصدق بود. 6 او در این زمان، همچنان در درجه سرهنگی بود و اجازه ترفیع درجه به او نمیدادند، چنانکه بنابر روایت کیانوری: «هر سال نام افشارطوس برای ارتقا درجه پیشنهاد میشد، ولی تصویب نمیشد. مصدق که به قدرت رسید، از اولین کسانی که درجه سرتیپی گرفتند، افشارطوس و برادرم محمود بود». 7 او سرانجام در مهر1331ش به رتبه نظامی سرتیپی نایل گردید.
محمود افشارطوس و همسر و فرزندان وی؛ 1. محمود افشارطوس 2. فرزین افشارطوس 3. بهشید افشارطوس 4. فرشید افشارطوس 5. همسر وی
شماره آرشیو عکس: 3490- 4ع
در این مقطع زمانی که مصادف با دوره دوم نخست وزیری مصدق بود، گروه افسران ناسیونالیست، بیش از پیش بر فعالیت خود افزوده، رابطه میان آنان با دولت نزدیک گردید. 8 مصدق که درپی تصفیه افسران فاسد و وفادار به شاه، در ارتش بود، از کمک افسران ناسونالیست در این زمینه، بهره جست و در این میان، افشارطوس نیز نقش مهمی برعهده گرفت. 9 گویا او در این زمان، برای مدتی، به ریاست فرمانداری نظامی تهران، به جای سرلشکر علوی مقدم که در سرکوب قیام سی تیر نقش زیادی داشت، برگزیده شد. 10 سرانجام با پیشنهاد گروه افسران ناسیونالیست به مصدق، افشارطوس در بهمن 1331ش، از سوی نخست وزیر به عنوان رئیس شهربانی کل کشور منصوب گردید. 11 یکی از اقدامات بسیارمهم و تاثیرگذار او در این پست، نقشی بود که در ماجرای نهم اسفند ایفا نمود که طی آن، توانست نخست وزیر را از معرکهای که مخالفانش برپا کرده، و حتی قصد جان او را نموده بودند، نجات دهد. 12 با این حال، تلاطم شدید جو سیاسی ایران در آن برهه زمانی، موجب شد تا او کمتر از سه ماه در این منصب نظامی سیاسی مهم باقی بماند، چرا که در 31 اردیبهشت 1332ش، ربوده شد و سه روز بعد از آن به قتل رسید.
ویژگیهای شخصیتی و سوابق رفتاری
یکی از خویشاوندانِ محمود افشارطوس در مورد او چنین میگوید: «او به علت اخلاق و روش و خصلتهای خود، قبل از آنکه به ترفیعات ارتشی نائل شود یک فردِ ممتاز خانواده بود... هیچ گاه دروغ نمیگفت، از نظر نظم و انضباط، نمونه بود. در قضاوت، عادل و در اجرای تصمیمات، قاطع بود. مادرش میگفت، او امیرکبیرخواهد شد. او در حد امکان از هیچ کمکی به نزدیکان دریغ نمیکرد». 13 یکی از همقطارانش در گروه افسران ناسیونالیست، او را«فردی پاک و بی غل و غش در نظامیگری» توصیف نمود. 14 سرتیپ کمال، که افشارطوس به جای او در راس شهربانی کل کشور قرار گرفت، در خاطراتش، اگرچه از برکناری خود، ابراز ناخشنودی مینماید، با این حال، افشارطوس را افسری لایق و کاردان معرفی نموده، میآورد: «ای کاش رئیس ستاد میشد». 15
بنابر روایتی دیگر، افشارطوس در مصاحبت با چند تن از همکارانش اینطور اظهار نمود: «این حقیقتی است که همه شما میدانید، من رشوه بگیر نیستم، اگر من رشوه نمی گیرم، به این دلیل است که این عمل را رکیک و تباهکننده روح فرد در جامعه میدانم». 16 یکی از ممیزههای شخصیتیاش این بود که در اقدامات خود، راسخ و قاطعانه عمل میکرد. یکی از روزنامهنگاران در آن برهه، روایت نمود که « یک روز به او گفتم چرا به مندرجات جرائد که آنقدر به شما حمله میکنند جواب نمیدهید، گفت احساسات مردم، قابل توجه نیست، انسان باید کار خودش را بکند». 17 حتی نورالدین کیانوری از روسای حزب توده، که افشارطوس دیدگاه بدبینانهای 18 نسبت به حزب متبوعش داشت، در خاطرات خود، ضمن اظهار اینکه به خاطر رفاقت یکی از برادرانش (محمود کیانوری که تا درجه سرتیپی ارتش هم پیش رفت) با محمود افشارطوس، شخص اخیرالذکر را شخصا میشناخت، او را «افسری فوقالعاده جدی و منظم و کم نظیر» توصیف نمود. البته به یک دوره بد در زندگی او (در ادامه مطالب خواهد آمد) به عنوان سرپرست املاک سلطنتی رضاشاه در مازندران اشاره کرده، با این حال، از این مطلب سخن به میان میآورد که «اکثر این افسران (سرپرست املاک سلطنتی) از دزدیهای آن زمان، ثروت هنگفتی اندوختند ولی افشارطوس اهل دزدی نبود و بجز حق و کمک خرجی که به او میدادند، چیزی نداشت. ولی از نظر سختگیری و آزار رعیت، وحشتناک بود و هرچه در این مورد بگویند، درست است». 19
مطالبی که در بالا به آن اشاره گردید، همه ماجرا در مورد خصایص اخلاقی و شخصیتی، و همچنین، سوابق رفتاری سرتیپ افشارطوس نبود، این سکّه، روی دیگری (همانطور که کیانوری در قسمتی از اظهاراتش به آن اشاره کرد) نیز داشت، که در ادامه، به آن پرداخته خواهد شد.
بنابر اظهار یکی از نزدیکانِ افشارطوس، او به رضاشاه اعتقاد داشت و حتی تحت تاثیر قدرت تصمیمگیری و اراده پهلوی اول بود. 20 شاید بر اساس همین اعتقاد بود که وقتی به سرپرستی املاک رضاشاه در مازندران منصوب گردید، دست به اقداماتی زد، که همواره به عنوان یک لکّه سیاه در دوران زندگیش به آن اشاره میشود. غصب املاک خرده مالکان مازندرانی به نفع رضاشاه، به بیگاری گرفتنِ توده مردم با وضعیت وحشتناک توام با ظلم و ستم 21، و حتی تکاندهنده تر از اینها، فساد اخلاقی ناشی از تجاوز به عنف دختران و عروسان زیباروی آن منطقه 22، لکههایی سیاه، در زندگی محمود افشارطوس به شمار میروند.
وفاداری افشارطوس به رضاشاه، تا آن اندازه بود که اولین شاه پهلوی، رویکرد مثبتی نسبت به افشارطوس داشته و شخصا توجه ویژهای نسبت به او، مبذول میداشت 23، و در آن سو، به دلیل همین اقدامات غیراخلاقی و غیرانسانی افشارطوس در قبالِ مردم مازندران بود که وقتی، خبر قتل او منتشر گردید، و در پی آن، دولت نیز عزای عمومی اعلام کرده و در سراسر کشور، به برپایی مراسم ختم مبادرت ورزید، «در ساری اهالی این شهر در مجلس ترحیم شرکت نکردند هیچ، از قتل او بسیار خوشحال شدند»، 24 حتی منوچهر گلبادی که شخصی بانفوذ در ساری به شمار می آمد، و در زمان احمد قوام، از سوی او به عنوان نماینده ساری در مجلس شورای ملی حضور داشته، و در ایام رضاشاه، مامور افشارطوس در یکی از بلوکات مازندران بود، از ترسِ مردم و علی رغم میل خود، نتوانست در مجلس ختمی که دولت در ساری برپا کرده بود، حاضر شود25، و به دلیل همین بٌعدِ اقدامات افشارطوس بود که وقتی یکی از محقّقان خارجی در مورد قتل افشارطوس سخن به میان میآورد، از عبارتِ «افشارطوس به کیفر بی رحمیهای سابق خود رسید چرا که او را به تدریج شکنجه دادند و کشتند»، استفاده نمود26، و شخصی دیگر، که دقیقا در همان برهه زمانی، کتاب خاطرات خود را مینوشت، در مورد این موضوع میآورد: «در این روزها که این کتاب را مینویسم، حادثهای عجیب روی داد. افشارطوس به وسیله عدهای، دستگیر، ربوده و کشته شد، در گوشه غاری مرطوب به صورت دست و پا بسته. ثمره و نتیجه بی عفتیها و بی عصمتیها و فجایعی که در شمال کرده بود را علنا به چشم دیده است. یکی از زجردیدگانِ مازندران در حالی که برق شادی از چشمانش میدرخشید، میگفت اگر صد روز هم در غار می ماند و روزی هزار مرتبه به مرگ می رسید، کافی نبود». 27
بنابر اظهارات، یکی از خصایل شخصیتی افشارطوس، گرایش شدید نسبت به جنس زن، یا بنابر ادعای برخی، «زن پرستی» بود. 28 روایتی دیگر، مدعی است که دولت مصدق، سوابق زندگی و خصوصیات اخلاقی افشارطوس را پنهان میداشت، در حالی که براساس گفتههای عموم، این شخص، «مردی جاهطلب، شهوت پرست و بی نهایت قسی القلب و بیرحم بوده است». بر مبنای این روایت، این سه خصیصه اخلاقی، از شروع خدمتش در نظام تا آخر عمر، پیوسته با او بود. 29 همچنان که بنابر اظهاری مشابه، او به عنوان «فردی بی رحم و جاه طلب» معرفی شده و اینکه «خیلی به خود می بالید»، و بنابر همین روایت، یکی از امرای ارتش ایران، که خود، به شدت عمل شهرت داشت، او را به دلیل رفتار بسیار خشنی که با دانشجویان دانشکده افسری داشت، از سِمَت خود برکنار کرد. 30
پی نوشت:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نشریه تهران مصور، ش507، ص21؛ نشریه خواندنیها ، ش67 ، ص21؛ نشریه اطلاعات هفتگی، ش609 ، ص4.
2. حمید سیفزاده، حافظه تاریخ افشارطوس که بود و چگونه کشته شد؟، بی جا: حمید سیفزاده، 1373ش، ص22.
3. ایرج اخگر، مرگ هست و بازگشت نیست، بی جا: بی تا، بی نا،ص46؛ نشریه اطلاعات هفتگی، ش609 ، ص4.
4. نشریه تهران مصور، ش507 ، ص21.
5. مسعود حجازی، خاطرات و داوریها خاطرات مسعود حجازی، تهران: نیلوفر، 1375ش، ص69.
6. در مورد این گروه، نک: غلامرضا مصور رحمانی، خاطرات سیاسی بیست و پنج سال در نیروی هوایی ایران، تهران: رواق، 1363ش، صص101-107؛ جهانگیر تفضلی، خاطرات جهانگیر تفضلی، ج1، بی جا: بی نا، 1365ش، صص96-99.
7. نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران: موسسه اطلاعات، 1371ش، ص258.
8. مصور رحمانی، صص111و124.
9. تفضلی، ص100.
10. غلامحسین فروتن، یادهایی از گذشته حزب توده در صحنه ایران، بی جا: بی تا، بی تا، ص171؛ البته فروتن معتقد است که افشارطوس، خود نیز در سرکوب قیام کنندگانِ سی تیر، تاثیرگذار بود. اینکه این روایت، مطابق با واقعیت است یا نه، مشخص نیست.
11. مصور رحمانی، صص 112و 125.
12. غلامحسین بقیعی، خاطراتی از دوران فعالیت حزب توده، تهران: رسا، 1373ش، ص368.
13. حجازی، تهران: نیلوفر،1375ش، ص68.
14. مصور رحمانی، صص300-302.
15. عزیزالله کمال، گوشه ای از خاطرات، بی جا: بی نا، 1361ش، ص137.
16. مصور رحمانی، ص102.
17. نشریه خواندنیها، ش67 ، ص22.
18. برای نمونه، نک: ناصر قشقایی، سالهای بحران، تهران: رسا، 1366ش، ص348.
19. کیانوری، ص258.
20. حجازی، ص69. نکته عجیب و قابل تامل اینجاست که بنابراظهار همین شخص، محمود افشارطوس در یک مهمانی خانوادگی، محمد مصدق را «یک رضاشاه باسواد» توصیف نمود. اینکه افشارطوس بر چه اساسی به این نتیجه دست یافت، مشخص نیست.
21. مکی، صص100-119؛ سیفزاده، حافظه تاریخ، صص33-123؛ جلال عبده، چهل سال در صحنه قضایی، سیاسی و دیپلماسی ایران و جهان، ج1، تهران: رسا، 1368ش، ص273؛ نشریه ترقی، ش20، صص4-5.
22. جعفر مهدی نیا، قتلهای سیاسی و تاریخی سی قرن، ج2، دوره یکم، تهران: پاسارگاد، 1379ش، صص433-434؛ نشریه ترقی، ش20،ص5.
23. برای نمونه، نک: بهبودی، سلیمان. بیست سال با اعلیحضرت رضاشاه (خاطرات سلیمان بهبودی)، بی جا: بی نا، بی تا، صص 218و361.
24. مهدینیا، ص436.
25. نشریه خواندنیها، ش 67، ص21؛ این در حالی بود که در آن سو، دولت مصدق، به مناسبت قتل افشارطوس، یک روز را عزای عمومی اعلام نموده، و در مجلسی که به خاطر او در مسجد سپهسالار برگزار گردید، شخصیتهای زیادی من جمله دیپلماتها و نمایندگان سیاسی کشورهای مسلمان در تهران، حضور داشتند: بارل، آر.ام. یادداشتهای سیاسی ایران، مترجم: افشار امیری، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389ش، ص222.
26. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، ج2، تهران: عطائی، 1367ش، ص394.
27. محمدحسین میمندی نژاد، روسیاهان، بی جا: بی نا، 1332ش، صص144-145.
28. نشریه خواندنیها، شماره67، ص2.
29. نشریه ترقی، ش20،ص4.
30. لئونارد ماسلی، نفت، سیاست و کودتا در خاورمیانه، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، ج1، تهران: انتشارات رسام، 1366ش،ص339.