کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

ملت علیه ملت

18 اسفند 1393 ساعت 10:18

مولف : آزیتا لقائی

انقلاب مشروطه ایران مانند هر انقلاب دیگری در مسیر حرکتش با موانع و مشکلات عدیده‌‎‏ای روبه رو بود و شیبهای تندی در مقابلش قرار داشت، که گذار از آنها واکنشهای به موقع و مناسبی را می‌طلبید که در غیر آن خطر انحراف و در نهایت بی ثمر ماندن دستاوردهای انقلاب امری بدیهی بود. یکی از این نشیبها واقعه ‏ای موسوم به تحصن در میدان توپخانه است که حاصلی جز تعمیق اختلافات در برنداشت. در این جریان...


 
انقلاب مشروطه ایران مانند هر انقلاب دیگری در مسیر حرکتش با موانع و مشکلات عدیده‌‎‏ای روبه رو بود و شیبهای تندی در مقابلش قرار داشت، که گذار از آنها واکنشهای به موقع و مناسبی را می‌طلبید که در غیر آن خطر انحراف و در نهایت بی ثمر ماندن دستاوردهای انقلاب امری بدیهی بود. یکی از این نشیبها واقعه ‏ای موسوم به تحصن در میدان توپخانه است که حاصلی جز تعمیق اختلافات در برنداشت. در این جریان بخشی از ملت در مقابل بخش دیگری از آن قرار گرفت. گرچه مشروطه ‏خواهان معتقدند که متحصنین میدان توپخانه جمعی اوباش و اراذل ‏اند که دربار محرک و تغذیه ‏کننده آنها بوده است، اما بی‏ تردید همه چند هزار متحصن میدان توپخانه را نمی‏توان اراذل و اوباش نامید و با این عنوان آنها را از دایره ملت خارج کرد.
 
ملت کسانی اند که در حیطه جغرافیایی مشخص با نژادها، زبانها و مذاهب مختلف زیر یک پرچم و تحت یک حکومت زندگی می‏ کنند، اما گویا در جریان مشروطه تفسیری دیگر از ملت و حقوق آن جاری است که فقط هواخواهان مشروطه را در برمی‏ گیرد حتی اگر فردی مانند سلطان مسعودمیرزا ظل السلطان باشد که آوازه جنایات و استبداد او در اصفهان به گوش جهانیان نیز رسیده است. در جریان تحصن میدان توپخانه زمانی که محمدعلی شاه خواهان خروج ظل ‏السلطان از کشور شد مشروطه خواهان در حمایت از او استدلال کردند که کسی را بدون ثبوت جرم نمی‏توان تبعید کرد. این استدلال کسانی است که از شاه خواسته‏‏ اند سعدالدوله یا همان ابوالملة اول انقلاب را به شائبه دسیسه‏ چینی و تحریک شاه به مخالفت با مجلس از تهران تبعید کند. آنها دیگر در غم ثبوت جرم سعدالدوله نیستند. باید مروری کوتاه داشته باشیم بر چند روز تحصن میدان توپخانه تا آشکار شود که در این واقعه گروه هایی از ملت با خواسته‏ هایی متفاوت مقابل هم صف بسته بودند و نباید با زدن برچسب اراذل و اوباش حق اعتراض و اظهارنظر را از آنها سلب کرد.
 
دو گروه از ملت با آراء مختلف در دو نقطه متحصن شدند. یک گروه کسانی بودند که در میدان توپخانه متحصن شده از شاه حمایت کرده و شعار ” مشروطه نمی‏ خواهیم ما دین نبی خواهیم“ می دادند. گروه دیگر مردمی بودند که با هدایت انجمن‏ها در روز هشتم ذیقعده 1325هـ .ق در مسجد سپهسالار جمع شدند. سیدجمال و ملک‏ المتکلمین دو واعظ مشهور تندرو بر منبر رفته ضد شاه سخنرانی کردند و میرزاجوادخان سعدالدوله و حسین پاشاخان امیربهادر را متهم به توطئه بر ضد مجلس شورای ملی کردند و در عریضه‏ای به مجلس شورا خواستار عزل و تبعید آن دو نفر شدند. گرچه برخی منابع مدعیند که انجمن‏ها عریضه را مستقیم برای شاه فرستادند ولی قول قوی‏تر آن است که عریضه را به مجلس فرستاده ‏اند و قرار گذاشتند روز بعد هم در مسجد سپهسالار گرد آیند تا جواب عریضه را بگیرند. محمدعلی شاه پاسخ داد تقاضای انجمن‏ها بی‏مورد است و بدون محاکمه و اثبات جرم نمی‏توان کسی را تبعید کرد. محمدعلی شاه از ناصرالملک که رئیس‏ الوزراء بود خواست پاسخ عریضه را به مجلس ابلاغ کند، اقدام جدی در جهت محدودیت انجمن‏ها صورت دهد اما ناصرالملک که از قدرت و نفوذ انجمن‏ها آگاه بود از دستور شاه برای ابلاغ جواب عریضه امتناع کرد. امتناع او خشم شاه را برانگیخت و به ناصرالملک تغیر کرد که در نتیجه او و کابینه وزراء همگی استعفا کردند.
 
چند نکته در این ماجرا به چشم می‏خورد که به طور خلاصه عبارتند از عریضه انجمن‏ها، پاسخ شاه و امتناع ناصرالملک از انجام دستور. آیا شیوه انجمن‏ها برای حصول به خواسته ‏شان در یک نظام قانونمند صحیح است؟ شیوه انجمن‏ها این بود که با اتکا به اعضایشان شاه، مجلس، دولت و رجال مملکت را در فشار قرار می‏ دادند. اعمالشان چنان بود که حتی معاصران و مورخان مشروطه‏ خواه نیز قادر به توجیه و دفاع از آن نبودند. مهدی ملکزاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران درباره نقش انجمن‏ها می‌‏نویسد:
 
انجمنهای ملی هم که عده آنها شاید از دویست نفر تجاوز نمی کرد چون اسیران از بند رهایی یافته بی‏اختیار حرکاتی می کردند که با موازین عقل و احتیاط وفق نمی داد و اعضای انجمن که اکثرشان از مردمان ستمدیده و رنج کشیده بودند و سری پرشور و دلی سوخته داشتند و از اصول مشروطیت و وظایف افراد مردم در کشور مشروطه و حقوق و حدود قانون آگاهی نداشتند خودسرانه در کارهای وزارتخانه و هیأت حاکمه مداخله می‏ کردند و تا حدی ادارات دولتی را فلج کرده بودند. مثلاً همین که تلگرافی از یکی از شهرستانها مبنی بر شکایت از حاکم یا مأمور مالیه به یکی از انجمنها می‏ رسید، بی‏درنگ جلسه تشکیل داده و سایر انجمنها را به یاری طلبید. و دسته جمعی به طرف مجلس رهسپار می‏ گشتند و با داد و فریاد احقاق حق مظلومان را تقاضا می کردند و یا جماعتی را به وزارتخانه مربوطه فرستاده با تهدید، انفصال مامور دولت را خواستار می‏ شدند، این رفتار انجمنها بهانه به دست محمدعلی شاه داده بود و هر وقت یکی از سران مشروطه‏ خواه و یا وکلای مجلس را ملاقات می‏ کرد بنای شکایت را از انجمنها می گذارد و آنها را هرج و مرج طلب و آشوبگر می خواند و انحلال انجمنها را برای نظم عمومی لازم می‏دانست.
 
رهبری بعضی از انجمن ها هم در اختیار افرادی قرار داشت که اهداف آنها مشخص نبود مانند انجمن اکابر که علاءالدوله از اعضای مؤثر آن بود. او همان شخصی است که با به چوب بستن تجار قند جرقه انقلاب مشروطه را زد اما در این هنگام از مشروطه‏ خواهان دوآتشه است که به امیربهادر پیغام می‌دهد یا استعفا کن یا تو را خواهیم کشت. امیربهادر نیز پیغام او را برای شاه نقل می‌‏کند.
 
بخش دوم این ماجرا پاسخ شاه است که حاضر نیست به خواست انجمن‌ها تمکین کند و آن را غیرقانونی می‌داند و از صدراعظمش می‏خواهد، محدودیتی برای زیاده رویهای انجمن ها ایجاد کند. جالب است که توجهی به نوع برخورد قانونی شاه نمی‌‏شود حتی وقتی که شاه در اقدامی دیگر از مجلس خواهان انحلال انجمن ها می‌شود با او نه براساس گفتارش بلکه براساس باطنش برخورد می‏‌شود. معیار باطن شناسی آنها چه بود؟ آیا سوق دادن یک جناح از حاکمیت که جناحی مقتدر است به گوشه میدان سیاست و اصل را بر رد آن جناح گذاشتن در عرف سیاسی صحیح است؟ به گفته مورخ مشروطه مهدی ملکزاده در تاریخ انقلاب مشروطیت توجه کنید که مؤید این مطلب است: ” عاقبت به وسیله وزراء به مجلس پیغام داد که این انجمن‏ها موجب اغتشاش شده‏ اند و مانع اجرای اوامر دولت‌‏اند، هرگاه مجلس آنها را حامی مشروطیت تصور می‌کند باید بداند که حافظ مشروطیت و حقوق ملت خود من هستم نه این یک مشت رجاله هرج و مرج ‏طلب که به نام انجمن گرد هم جمع شده و موجب اختلال شده اند به طوری که مکرر قسم یاد کرده ‏ام، خودم حافظ مشروطیت هستم و احتیاجی به وجود این انجمن‌ها نیست و جداً از مجلس انحلال آنها را تقاضا کرد. ولی مجلس و رهبران ملت که از خیالات باطنی او آگاه بودند جواب دادند مطابق نص صریح قانون اساسی اجتماعات در مملکت مشروطه آزاد است و مجلس نمی‏ تواند قانوناً اجتماعات ملت را منع و از آنها جلوگیری کند.“
 
برخورد ناصرالملک هم کاملاً با روحیه او سازگار است. ناصرالملک تحصیلکرده انگلستان و تحت‌الحمایه آن کشور؛ چهره‏‌ای است که همیشه چمدانش برای خروج از کشور آماده است. او به جای رسیدگی به اوضاع و تنظیم شرایط حتی از بردن پاسخ شاه نیز به مجلس شورا امتناع می‏‌کند. بدین ترتیب زمینه برای رویارویی دو جناح که نماینده دو گروه از ملت هستند فراهم می‏‌آید.
 
گروهی از نایب‌ها، فراشها، جلودارها، مهترها، کالسکه‌چی‌ها، آشپزها و قاطرچی‌ها به عبارتی خدمه بیوتات سلطنتی در 9 ذیقعده در مسجد شیخ عبدالحسین معروف به مسجد آذربایجانی‏ها در اعتراض به کاهش میزان حقوقشان اجتماع می‌کنند. اعضای انجمن ها هم در مسجد سپهسالار گرد می‌آیند. اکنون جرقه‌ای کافی است تا درگیری دو جناح را شعله‌‏ور سازد. عده ای مقتدرنظام و صنیع حضرت را شروع‌کننده درگیری معرفی می کنند و عده ‏ای دیگر مانند عین‌السلطنه معتقدند که ” جماعتی از هنگامه‌طلب‌ها که گویا قبل از وقت آنجا [مسجد سپهسالار] مستعد بودند با قمه و قداره و شش لول بیرون آمدند هر چه مقتدر حکم سکوت کرد نشد. قمه و قداره ‏ها بالا رفت. تپانچه و تفنگ بود که خالی شد. اول تیر را ابوالسادات خالی کرده است. روسیونر سختی است.“ متحصنین مسجد شیخ عبدالحسین به کمک مقتدرنظام و صنیع حضرت آمدند و پس از تیراندازی به سمت مجلس به میدان توپخانه رفته متحصن شدند. اعضای انجمن‏ها نیز در مسجد سپهسالار و مجلس استقرار یافتند. هر روز عده‌ای به صف این دو گروه اضافه می شد و ابعاد آن تمام کشور را دربرمی‌گرفت. واقعه ای که کمی تدبیر، پرهیز از بدبینی، جلوگیری از تندروی و انجام وظایف قانونی می‌‌‏توانست از بروز آن جلوگیری کند. در این آشفته بازار سفرای انگلستان و روسیه نیز به فعالیت پرداختند و به عنوان میانجی تلاش کردند قدرت و نفوذشان را تثبیت کنند.
 
 


کد مطلب: 443

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/443/ملت-علیه

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir