□ جنابعالی ازچه مقطعی و چگونه با شهید سیدمرتضی آوینی آشنا شدید؟درآن دوره منش نظری وعملی ایشان را چگونه یافتید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.اولین بار در سال 1365 و زمانی که گروه جهاد تلویزیون داشت به گروه روایت فتح تبدیل میشد، به ساختمانی -که شبکه خبر بعدها در آن مستقر شد- رفتم و با شهید آوینی آشنا شدم. در آن موقع قصهنویس بودم و در باره جنگ مطلب مینوشتم و از مفاهیمی استفاده میکردم که ایشان خوشش میآمد و به خاطر آنها مرا تشویق میکرد. از صبح تا ظهر کنار ایشان مینشستم و مینوشتم. همکاری ما از اواخر سال 1365 تا تیر ماه سال 1367 و قبول قطعنامه وبه مدت حدود دو سال و نیم ادامه پیدا کرد. بعد با هم به ساختمان بخارست آمدیم و ایشان کار «سراب» را شروع کرد. بعد به ساختمان سمعی بصری سوره رفتیم و اولین شماره مجله سوره به سردبیری ایشان در سال 1368 منتشر شد. تا سال 1370 ،شهید آوینی این مجله را منتشر میکرد و در واقع همهکاره مجله بود. شماره اول را که ببینید، متوجه میشوید نصف آن را سید مرتضی نوشته است. از شماره دوم مجبور شدیم اسم مستعار بگذاریم. تا سال 1372 که سید مرتضی شهید شد، در مجله سوره در خدمت ایشان بودم. بعد از شهادت ایشان هم، تا هفت شماره با سردبیری سید محمد آوینی منتشر و سپس مجله بسته شد!
□ غیر از مجله سوره، با ایشان در چه زمینههایی همکاری میکردید؟
زمانی که در جهاد بودم، بسیاری از فیلمها را میدیدم و برای بعضی از فیلمهای بازسازیِ جهاد، روایت مینوشتم. روایت فیلمهای روایت فتح را، خود سید مرتضی مینوشت. یک بار هم تحقیق در باره سوره یوسف را به من سپرد و باید تمام شخصیتهای این سوره را در میآوردم، داستان را گزارش میدادم و تفاسیری را که وجود داشتند، مطالعه میکردم. در مجله سوره هم اتاقم کنار اتاق سردبیر بود. سید مرتضی مطالب را میداد که بخوانم و نظرم را بالای آن بنویسم. گاهی هم در باره مشکلاتی که در متن وجود داشت، صحبت و رفع اشکال میکردیم.
□ چه ویژگیهایی در شهید آوینی بود که ایشان را در ذهن کسانی که از نزدیک با ایشان آشنا بودند یا همکاری میکردند، تا این حد برجسته کرده است؟
به نظر من شهید آوینی اهل دنیا نبود. تحولاتی که در روحیه و زندگی او رخ داد، کمنظیر بود. او قبل از انقلاب در دانشکده هنرهای زیبا، معماری میخواند. نقاشی هم میکرد و در بین روشنفکران و نویسندگان پیشرو هم، دوستان زیادی داشت و در بین آنها جایگاهی پیدا کرده بود. با انقلاب اسلامی ناگهان متحول شد و احساس کرد با پیوستن به نهضت امام، میتواند خود واقعیش را کشف کند، به همین دلیل دوربینش را برمیدارد و هر جا که برای انقلاب مشکلی هر چند کوچک هم پیدا میشود، آن لحظه را ثبت میکند. در این دوره مستند «خان گزیدهها» را در باره بشاگرد و فیروزآباد فارس میسازد. تمام دغدغه او این است که صدای مظلومیت مردمی را که رژیم شاه همه چیز آنها را به یغما برده است، به گوش مسئولین انقلاب برساند. شهید آوینی در آن مناطق پا به پای جهادیها و سپاهیها کار میکند. او شاعر خوبی بود، نثر فاخر و پختهای داشت، مقالهنویس و تحلیلگر بزرگی بود و میتوانست با همه اینها، یک جایگاه روشنفکری شاخص برای خود دست و پا کند و خود را به زحمت نیندازد. میتوانست چهار تا از این فیلمهای مثلاً عرفانی بسازد و در حوض کاشی سیب و انار بیندازد و جوایز متعددی هم از جشنوارههای مختلف بگیرد و به اصطلاح اسم در کند، ولی این کارها را نمیکند و به جاهای بینام و نشان میرود. به نظر من هیچیک از کسانی که در عرصه سینما کار میکنند، عمق و شناخت و مایه سید مرتضی را ندارند، ولی دنیا در نظر او کوچکتر از آن بود که تن به این بازیها بدهد. از همه مهمتر واکنش سید مرتضی به تهاجم فرهنگی از طریق رسانههای گوناگون بود...
□ اتفاقا بحث رسانهها و تأثیرگذاری آنها، یکی از مسائل مهم جامعه ماست. نسبت شهید آوینی با این مسئله چه بود؟
واقعیت این است که رسانهها انسان معاصر را محاصره و قوه تفکر را از او سلب کردهاند. رسانهها باعث شدهاند دیگر انسان نتواند حتی با خودش هم ارتباط سالمی داشته باشد! تمام سعی رسانهها این است که به ضرب و زور، موسیقی، فیلم، مواد مخدر و...را به انسان تحمیل واو را به خلسهای اجباری فرو ببرند! رسانهها تماماً در خدمت این تفکر هستند که تو خوش باش و فکر نکن و ما به جایت فکر میکنیم و برنامه میریزیم! در برابر رسانهها میتوان چند رویکرد را انتخاب کرد. رویکرد اول این است که بگوییم کاری از دست ما ساخته نیست و یکسره تسلیم شویم. رویکرد دوم این است که تسلیم نشویم، ولی منفعل عمل کنیم و دائماً نق بزنیم و غصه بخوریم و دعا کنیم! برخی از افراد یکسره مرعوب جلال و جبروت رسانهها شده و وا رفتهاند، اما شهید آوینی کاملاً کنشمند عمل کرد، یعنی رسانه را ابزاری برای بیان آرمانها و اعتقادات خود قرار داد. او دوربین را برداشت و به دل خطر زد. از جنگ فیلمبرداری کرد و مثلا مجموعه 80 قسمتی تلویزیونی «شهری در آسمان» را ساخت. او راه را کاملاً به ما نشان داد، اما متأسفانه آنطور که باید و شاید در این راه گشوده، قدم ننهادیم.
□ به نظر شما چه باید میکردیم که نکردیم؟
موضوع بسیار ساده است. شما هر مطلبی را که بخواهید، در اینترنت میتوانید پیدا کنید. یک کلمه بزنید مثلاً اسرائیل و چند صد مقاله در باره آن به شما میدهد، اما کلمه شیعه یا ایران را بزنید و ببینید با توجه به سابقه تاریخی آنها، چند مطلب مهم به دست میآورید؟ تقریباً هیچ! کاری که شهید آوینی انجام داد این بود که نگذاشت بخش مستند جنگ هم خالی باشد. این کار را با همت و پشتکار عجیبی شروع و تولید محتوا کرد و در این زمینه صاحب سبک هم شد. یادم هست یک روز به ایشان گفتم: «چرا متنهایتان را روی کاغذهای کاهی و بیارزش مینویسید؟» ایشان گفت: «اگر کار ارزش داشته باشد، باقی میماند و اگر نباشد با ابزار و امکانات نمیشود به آن ارزش داد!»
□ شیوه کار و آموزش ایشان در مستندسازی جنگ چه بود؟دراین عرصه ازچه روش هایی استفاده می کردند؟
سبکی که شهید آوینی در سینمای مستند پایهگذاری کرد، مستند اشراقی نام گرفت، یعنی باطن فیلمبردار روی نوار فیلم ضبط میشود و انعکاس مییابد. ایشان همیشه به بچههای فیلمبردار میگفت: شجاع باشند و وارد معرکه شوند، چون اگر فقط از عقبه جبهه فیلم بگیرند، ارزش ندارد. میگفت: شجاعت فیلمبردار در فیلمی که میگیرد انعکاس پیدا میکند.
خودم بارها شاهد بودم اکیپی از جنگ برمیگشت و هنوز سه پایه دوربینش را زمین نگذاشته بود که سید مرتضی کسی را صدا میزد و میگفت: فیلمهایی که گرفتی به درد نمیخورند بعد که فیلم را به لابراتوار میبردیم و ظاهر میکردیم، میدیدیم سید چقدر درست تشخیص داده است. خیلی بعضی وقتها، کل یک فیلم را با حضور خود فیلمبردار در سطل آشغال میریخت و البته توضیح هم میداد که چرا؟یادم هست از دشت شقایقی فیلم گرفته بود و از آن فیلم، فقط همان یک تکه را در آورد و بعدها در روایت فتح و جاهای دیگر، زیاد از آن استفاده کرد. سید مرتضی سبکی را بنا نهاد که پشتش ادعا نبود، بلکه توکل، خاکساری و تواضع بود. به همین دلیل اگر روایت فتح را از فیلمهای مستند جنگی کشور حذف کنید، چیز زیادی باقی نمیماند.
□ از تأثیرات مستندهای شهید آوینی بر مستندسازان سایرکشورها کمتر حرف زده شده است. بد نیست اشارهای هم به این موضوع کنید.
یک نمونهاش کارگردان فیلم «سرباز رایان» است که وقتی از او پرسیدند: قسمتهای مهیب جنگ را چگونه ساختید؟ جواب داده بود: «فیلمهای مستند جنگ ایران و عراق را دیدم!» بعد که تحقیق کردیم فهمیدیم منظورش روایت فتح بوده است. اگر قرار باشد کاری بماند،حتما با المان های خود ماندگار میشود. بسیاری از فیلمسازان خودی، با دقت روایت فتح و کلاً سینمای مستند را ندیدند و نشناختند، اما یک فیلمساز در آن سر دنیا دید و چنین استفادهای از آن کرد.
□ شما نقدهای شهید آوینی را هم اشراقی میدانید؟
قطعاً. شهید آوینی بعد از دیدن قصههای مجید آقای کیومرث پوراحمد، نقدی با عنوان «دوستت دارم ایران» نوشته و از کار تعریف کرده بود. یک روز آقای پوراحمد با دسته گلی به دیدن شهید آوینی آمد. شهید آوینی به او گفت: «به این دلیل از کارت تعریف کردم که خودت در کار نبودی و خودت را حذف کرده بودی تا مزاحم روایت ماجرای فیلم نشوی!» خود سید مرتضی هم همینطور بود. خودش را در فیلمهایش مطرح نمیکرد.
□ نحوه روایت و لحن شهید آوینی، نوعی حالت عرفانی به کار او میدهد. شما این تحلیل را قبول دارید؟
همه اینها برمیگردد به اینکه او خود را از قیود دست و پا گیری که اغلب ما را گرفتار کرده است، رها کرده بود. یادم هست در آن موقع مجله آدینه، جزو مجلات مخالف مجله سوره بود. سردبیر آن، نظرش را در باره ویدئو برای ما فرستاد و ما چاپ کردیم، ولی سید مرتضی برای آنها مطلب فرستاد و آنها چاپ نکردند! هیچکسی نظرات مخالفان خود را چاپ نمیکرد، ولی مجله سوره بارها این کار را کرد. آدم بسیار باسوادی بود. به ادبیات و اوضاع روزگار خود مسلط و به ارتباطی که با حقیقت عالم داشت، عمیقاً معتقد بود و میگفت: اگر از تمثیل استفاده میکنیم، باید آن تمثیل با قبل و بعد خود ارتباط داشته باشد. سید مرتضی میراث گذشته را بهدرستی میشناخت و روشنفکری روز را هم خوب میدانست. ادبیات مشروطه به بعد را کامل خوانده بود و میراث شیعی و ایرانی را دقیق میشناخت. ارتباط با حقیقت عالم، سواد واقعی در ادبیات و اطلاع کامل از اوضاع زمانه، به او توانایی و قدرتی داده بود که تن به عرفان و شهود میزد. به همین دلیل هم در برابر پدیدههای جدیدی مثل ماهواره، دست و پایش را گم نمیکرد و نمیترسید. یادم هست مقالههای کسانی را که موافق ماهواره بودند چاپ کرد و جوابشان را داد. تا وقتی که سید مرتضی بود، مجله سوره به خاطر صلابت، استدلال قوی و سواد عمیق او، جایی برای اظهار نظر مخالفان هم بود. سید مرتضی ابداً از آرای مخالف نمیترسید. آنها را چاپ میکرد و در شماره بعد خیلی محترمانه پاسخ میداد...
□ وشاید هنوز هم،فقدان این فقره،یکی از ضعف های رسانه ای جبهه انقلاب است.اینطور نیست؟
بله.شاید بشود گفت که مهمترین تفاوت سید مرتضی با ما، این است که او همانطور که معتقد بود، زندگی کرد. بین تفکر و عمل اغلب ما تفاوت زیادی وجود دارد، اما شهید آوینی همانگونه زیست که بود. اگر در جایی میخواند یا میشنید که پیامبر(ص) پس از گرفتن ناخن دستهایشان را میشستند، امکان نداشت از آن به بعد ناخن بگیرد و دستهایش را نشوید. ذرهای ریا و ادا و اطوار در او وجود نداشت. بهقدری جاذبه داشت که میتوانست افرادی را که کاملاً با هم متفاوت و یا حتی ضد هم بودند، در یک جا جمع کند و همگی هم احساس کنند با هم یکی هستند. کاملاً باور داشت کسی که خود را وقف خدا کند، خدا یاریش میکند. فوقالعاده با انصاف بود، بهطوری که حتی مخالفان او هم این ویژگی را در او قبول داشتند. بنده خدایی برای بی.بی.سی کار میکرد و طبیعی است مخالف سید مرتضی بود، با این همه میگفت: نمیتوانم از این مرد تقدیر نکنم، چون آدمی مثل او ندیدهام!
متأسفانه ما سید مرتضی را نه در زمان حیاتش درست شناختیم و نه حالا قادر به شناخت گوهر وجود او هستیم. علتش هم این است که فقط به زندگی ظاهری او توجه میکنیم و به ذات و حقیقت وجود او توجه نداریم. ما آن نوری را که میتوان با آن باطن افراد را دید، یعنی نور تقوا را نداریم یا کم داریم. خود من که این نور را ندارم و لذا گوهر وجود او را درک نکردم و فقط به رفتار ظاهری او بسنده میکنم.
شهید آوینی این بخت و توانایی را داشت که بتواند در باره دغدغههایش بنویسد و فیلم بسازد. بسیاری از کارهای فرهنگی او مطرح و بسیاری از نوشتههایش چاپ نشدهاند. مثلاً کمتر کسی میداند سید با مؤسسه نشر آثار حضرت امام همکاری میکرد و بهشدت تحت تأثیر نثر امام بود. او آثار مختلف شعر و داستاننویسی قبل از انقلاب را کاملاً خوانده و تحلیل کرده بود، اما با وقوع انقلاب، تمام نوشتههای قبل از انقلاب خود را سوزاند، چون بعضی از جهتگیریهای خود را نمیپسندید.
□ کانون نویسندگان ایران قبل از انقلاب کم و بیش در برابر رژیم موضعگیریهایی داشت. گفته میشود شهید آوینی با این کانون آشنایی و با بعضی از نویسندگان آن از جمله غلامحسین ساعدی ارتباط داشت. شما در این زمینه چیزی میدانید؟
نه، در این باره چیز خاصی نمیدانم، اما میدانم به ادبیات قبل از انقلاب تسلط کامل داشت.
□ قطعاً فردی با تفکرات شهید آوینی جامعه و مدینه فاضلهای را در نظر داشت. این آرمانشهر چه مختصاتی داشت؟
به نظر من شهید آوینی هر کاری را تابش مشکات نور اهل بیت(ع) در زندگی خود میدانست و تسلیم تقدیری بود که برایش رقم خورده بود. او سرسپرده مشیت الهی بود و میگفت: تمام لحظههای زندگیش در امالکتاب ثبت شده و او فقط باید مجری خوبی برای آنچه که برایش مقدر شده است، باشد. یک روز از او پرسیدم: «شما چطور میگویید هر چیزی که برای انسان پیش میآید خیر است؟» ایشان گفت: «چون ما به نظام احسن الهی معتقدیم و قایل به این هستیم که یک وجود مهربان، خیر محض، قادر، دانا و متعال عالم را اداره میکند. بنابراین قطعاً هر چه را که او رقم میزند، برای ما خیر محض است». سئوال کردم: «این جبر نیست؟» پاسخ داد: «نه، وقتی به این درجه از معرفت رسیدی که اختیار را به حق تفویض کنی، چون معتقدی که اوست که مصالح تو را میداند و طبق این آیه شریفه عمل کردی که پروردگارا! همه چیز را به تو واگذار میکنم، چون بر کار بندگان بیناتر از همه کسی، در واقع صاحب اختیار کامل شدهای.»
□ از دغدغههای شهید آوینی برایمان بگویید. درپس تمامی حرکات ورفتارهای خود،چه رازی را مبنا قرار داده بود؟
همه دغدغه سید مرتضی، انقلاب و صدور آن بود. او معتقد بود انقلاب اسلامی از طرف خداوند به مردم ایران هدیه شده است و به همین دلیل هم، هر کسی با هر اعتقادی به سوی آن آمد و پشت سر امام قرار گرفت. پس از رحلت امام میگفت، «انشاءالله که از این پس نام امام در سراسر جهان منتشر خواهد شد».او انقلاب اسلامی را آغاز عصر توبه انسان میدانست و میگفت: «ما در سحر ظهور حضرت هستیم و انقلاب اسلامی فجر اول است». او برای اثبات سخنش، قرائنی هم میآورد و میگفت:« روی آوردن انسان معاصر به مخدرهای جسمی و روانی، موسیقیهای وحشتناک، قصهپردازیهای سراپا اضطراب و پوچی نشان میدهد انسان چگونه خود را به غفلت زده است، اما ذکر و نام خدا اجازه نمیدهد به خواب برود». او رسانهها را عاملی میدانست که مسیر حرکت انسان از غفلت به ذکر را طولانی میکنند و خود بزرگترین عامل غفلتزا هستند. همه این غفلتها هم، به این دلیل است که انسان میخواهد خود را در برابر سئوالات مهمی که برایش مطرح میشوند، به تجاهل بزند، اما از این به بعد بشریت چارهای ندارد جز اینکه به سوی معنویت برود و انقلاب اسلامی هم فجر اول توبه آدمی است.سید مرتضی واقعاً به این موضوع اعتقاد داشت و سعی میکرد همواره با تواضع خاصی و دور از خودپرستی سخن بگوید و این ویژگی به مدد نور اهل بیت(ع) در او حاصل شده بود.
□ او چگونه با بچههای تفحص آشنا شد؟ آشنایی با این تیم،چه افق هایی را در برابر او گشود؟
ایشان در نیمه دوم سال 1371، بیماری سینه گرفت و صدای زیبایش کمی خراب شد. بعد از مدتی که بیماریش خوب شد، به شکلی اتفاقی با بچههای تفحص آشنا شد. البته آن روزها، تفحص برای بیرون آوردن پیکرهای شهدا نبود، بلکه این بچهها به جاهایی که بچهها جنگیده یا شهید شده بودند میرفتند و از آنجا بازدید میکردند. بار اول که شهید آوینی همراه آنها رفت، موقعی که برگشت، گفت: جایی رفتم که مثل بهشت بود! بعد هم با هم به عیادت فردی در بیمارستان رفتیم وپس از آن به من گفت: «از این به بعد ده روز در تهران هستم و 20 روز در آن بهشت!» پرسیدم: «ما را هم میبرید؟» پاسخ داد: «شرایط که فراهم شود میبرم».
□ شما بارها به مظلومیت سید مرتضی آوینی اشاره کردهاید. بد نیست در این باره هم توضیح بدهید.
من سید مرتضی را یک عارف بزرگ میدانم. بزرگترین مظلومیت سید این است که تا زنده بود، تصور کردیم فقط یک رزمنده بسیجیِ جوانمرد است که روایت فتح میسازد و دیگر چیزی از او نفهمیدیم. او واقعاً در حجاب زمانه خودش پنهان ماند، در حالی که یکی از سرمایههای بزرگ کشور و بهنوعی پشتوانه معنوی ماست. او از جمله فتیان دوران خود بود که در کارش ناشناخته باقی ماند. اوایل که ساخت مجموعه روایت فتح شروع شد، سه ماه در سال روزه میگرفت و بارها هم پیش میآمد که افطار میشد و کسی به فکر نبود چیزی هم برای افطار او باقی بگذارد! زهد بسیار عجیبی داشت. میدانم هر شب سه جزء قرآن را تلاوت میکرد. نماز شب میخواند و بهشدت گریه میکرد. واقعاً تصمیم گرفته بود از ائمه(ع) پیروی کند و میکرد. شباهت به ائمه(ع) در اخلاصِ عمل است، نه ادعا. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: هر کس شباهتی به قومی پیدا کرد، از آنهاست. سید مرتضی سعی میکرد شبیه ائمه(ع) باشد. هر کسی که دو سه جلسه با سید مینشست، اگر عناد نداشت، واقعاً به این نتیجه میرسید که او مرد بزرگی است. نفوذ معنوی عجیبی داشت و این همه از محبتی بود که به اهل بیت(ع) داشت. یک بار برایم تعریف کرد: همسایه لاابالیای داشت که از هیچ آزار و اذیتی فروگذار نمیکرد! یک شب میآید و پیش سید گریه میکند که تو آدم خوبی هستی، آمدهام برایم دعا کنی گره از کارم باز شود! سید میپرسد: «چه کسی گفته است من آدم خوبی هستم؟» آن مرد جواب میدهد: «من هر شب پای پنجره تو مینشینم و به صدای قرائت قرآن تو گوش میدهم، از خدا بخواه گره از کارم باز کند!» نفس سید خیلی مؤثر بود.
□ ظاهراً یک گروه امر به معروف و نهی از منکر هم برای ارشاد شهید آوینی تشکیل شده بود. شما چیزی یادتان هست؟
بله، یک باربه خاطر عکس یک پسر اهل بوسنی با پرچم اللهاکبر و یک بار هم عکس زنی بدون حجاب که روی پوستر جشنواره کن بود چاپ شده بود. احتمالاً موارد دیگری هم بوده است که خبر ندارم، اما همینقدر میدانم همه در مورد سید در اشتباه بودند. این گروه بنا بود سید را نصیحت کنند که کار به آنجا نکشید و او شهید شد!
□ دراین سال ها،خودآگاه وناخودآگاه، از شهید آوینی چهرهای اسطورهای ترسیم شده است.وصدالبته ازآن سو هم عده ای درپی آن هستند که نه تنها از او اسطوره زدایی ،بلکه ابتدایی ترین حالات ومقامات اورا انکار کنند. شما چقدر این چهره سازی ها را واقعی می بینید؟
به نظر من اشتباهترین کاری که در مورد سید مرتضی یا هر شهید دیگری میشود کرد، این است که او را در جایگاهی دور از دسترس نسلهای جدید بنشانیم. سید مرتضی عاشق بسیج بود، اما اینکه صرفاً چهار تا پلاکارد با عکس او- که چفیه به گردن دارد- چاپ کنیم و به در و دیوار نصب کنیم و بگوییم این سید مرتضی آوینی است، درست نیست. به نظر من در سالگردهای سید مرتضی، بهجای سخنرانیهایی که امثال من انجام میدهند، بهتر است فیلمها و آثارش را منتشر کنند. سخنرانی معنا ندارد! کافی است به دست هر کسی که در مراسم سالگرد سید شرکت میکند، قرآنی بدهند! اول مجلس فیلم کوتاهی از او را پخش کنند و بعد هم برای شادی روح او، یک حزب قرآن بخوانند. بهترین راه ارتباط با تفکر سید مرتضی، دیدن و خواندن آثار او و خواندن قرآن است. سید را باید با آثار خود او شناخت، والا سخنرانها، فقط برداشت خودشان را میگویند. یک بار که از من برای سخنرانی در باره سید دعوت کردند، همین کار را کردم و خیلی هم استقبال شد. سید مرتضی آنقدر بزرگ هست که بتواند بدون واسطه امثال من و فقط از طریق آثارش، خود را معرفی کند. اگر گوهر وجود او اینقدر از دسترس ما دور است، به خاطر این است که او کارها را بر اساس تکلیف و ضرورت انجام میدهد، نه بر اساس اینکه دلش میخواست.
□ به نظر شما اگر سید مرتضی آوینی زنده بود چه میکرد؟
بارها در عالم خیال این سئوال را از او پرسیدهام. به نظرم میگفت خانهام را میفروشم و به قم میروم و ده سال فقه آلمحمد میخوانم و حکمت فقه را میگویم تا بدانند عمل به آن چقدر شیرین است!
□ خبر شهادت سید مرتضی را چگونه شنیدید؟
آخرین بار که ایشان را دیدم گفت، «به بهشت میروم و شنبه برمیگردم تا بقیه کار مجله را انجام بدهیم». صبح شنبه به محل کارم رفتم. رادیو روشن بود و در اخبار ساعت هشت گوینده اعلام کرد: سید مرتضی آوینی در روز جمعه 19 فروردین شهید شده است! مات و مبهوت مانده بودم و باور نمیکردم آن جوانمرد ما را گذاشته و رفته باشد. این رسم جوانمردی نبود.