پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن، که هم یار گرمابه و گلستان اشرف خواهر شاه بود، هم شهرتی در روابط ویژه با امیر عباس هویدا داشت، و هم در محافل طاغوتی آن زمان به عنوان «ژیگولوی درباری» شناخته میشد1 در مورد خصوصیات روحی و برتریطلبی شاه در کتاب خاطرات خود چنین میگوید:
چهارشنبه 12 اکتبر 1977 [20 مهر 1356]:
"ارتشبد «فریدون جم» امروز ناهار میهمانم بود. در همان اوائل صحبت با او متوجه شدم که به خاطر اعتیاد تنها پسرش به مواد مخدر رنج میکشد و از این نظر در زندگی خصوصی گرفتار مسائل و مشکلات فراوانی است.
تیمسار جم میگفت: پسر 21 سالهاش در اثر اعتیاد به مواد مخدر، هم جوانی خودش را به تباهی کشیده، و هم زندگی والدینش را خراب کرده است. و این وضع جنان روحیه و افکار تیمسار را مختل ساخته بود که نشان میداد واقعاً از یافتن هر نوع راه حل برای نجات از این گرفتاری عاجز مانده است.
ضمن صحبت سعی کردم موضوع را از مسأله اعتیاد پسر او منحرف کنم. و بعد از مدتی توانستم مسیر گفتگو را به طرف مسائلی سوق دهم که به برکناری تیمسار جم از ریاست ستاد ارتش و انتصابش به سفارت ایران در مادرید انجامید.
او میگفت: «مستشاران نظامی آمریکا در ایران همیشه در گفتگوهایشان با شاه از من تعریف میکردند. ولی یک روز ژنرال زایتس Seitz فرمانده مستشاران آمریکایی در ایران با لبخندی به من گفت که امروز بوسه مرگ را نثارت کردم. و موقعی که مفهوم این جمله را از او پرسیدم، جواب داد: در ملاقات با شاه به او گفتم که جم بهترین ژنرال در ارتش ایران است...».
تیمسار جم پس از بیان این عبارت با حالتی غمزده ادامه داد: «از آن روز به بعد اوضاع دگرگون شد و به صورتی درآمد که دست به هر کاری میزدم به بنبست میرسیدم. شاه هر روز به دلیلی انگشت روی نارساییهای موجود در ارتش میگذاشت. ولی البته در هر مورد نیز موقعی که برای یافتن علت نارسایی تحقیق و بررسی میشد، همیشه این نتیجه بدست میآمد که تقصیر من نبوده و یا اگر هم دخالتی در آن داشتهام، صرفاً مواردی بوده که قبلاً به تصویب شخص شاه رسیده است. ولی علیرغم این مسائل پیوسته شاهد بودم که جو نامساعدی علیه من رو به گسترش است و وضع به شکلی در میآید که دیگر قادر نیستم به سهولت دست به کاری بزنم. تا اینکه یک روز در جمع فرماندهان نظامی موقع صحبت راجع به نارضایتی شاه از بعضی واحدهای ارتش، خطاب به آنها گفتم: ناخشنودی شاهنشاه از چنین مسائلی، هم از نظر شغلی و هم از نظر احساسی برایم فوقالعاده زجرآور است، چون من نه تنها شاهنشاه را فرمانده خود میدانم، بلکه به او به عنوان برادر خود نیز عشق میورزم...».
و گفتن این جمله بیضرر ـ حتی اگر از ته قلب هم نبوده ـ سرنوشت تیمسار جم را دگرگون ساخت. به این ترتیب که:
اسدالله علم وزیر دربار در ملاقات کوتاهی با جم (قبل از شرفیابی او به حضور شاه) به وی گفت که: شاه از بیمبالاتی او و اینکه شاه را برادر خود دانسته شدیداً ناخشنود است... البته علم در این ملاقات به جم نگفت که بهتر است از مقام ریاست ستاد ارتش استعفا بدهد، ولی به وی خاطرنشان ساخت که اگر قصد استعفا دارد شاه با تقاضایش موافقت خواهد کرد.
چند روز بعد هم اردشیر زاهدی (که سمت وزیر خارجه را به عهده داشت) به منزل ارتشبد جم تلفن کرد و به او گفت: شاه میل دارد او را به عنوان سفیر ایران در فرانسه و یا هر جای دیگر که خودش تمایل داشته باشد، منصوب کند. ولی پس از چندی به جم اطلاع داده شد که بهتر است محل انتخابی او سفارت ایران در اسپانیا باشد.
جم صحبتهایش را با این عبارت به پایان برد که: «...وفاداری من نسبت به شاهنشاه جای چون و چرا ندارد و همواره خود را مرهون الطاف شاهنشاه میدانم. ولی ضمناً هم هرگز موفق به یافتن پاسخی برای این سؤال نشدهام که: واقعاً چه کار خطائی از من سر زده بود؟...».2
ارتشبد فریدون جم سفیر ایران در اسپانیا
با لباس تشریفات در محوطه سفارت ایران در مادرید
شماره آرشیو: 2779-11ع
پی نوشت:
1. پرویز راجی ، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمۀ ح.ا.مهران، تهران: اطلاعات، 1364،ص5.
2. همان، صص 110ـ111.