بله، من در ستاد ارتش و کمیته حضرت امام، با شهید قرنی کار میکردم و مرتباً ایشان را میدیدم. در آن زمان واحدهای جنوب، از جمله خوزستان و فارس، مشکلاتی را به وجود آورده بودند. شهید قرنی به من مأموریت دادند که به آنجا بروم و با فرماندهان صحبت و آنها را با مسائل روز ارتش آشنا کنم و اوضاع آنجا را سر و سامان دهم. این مقطعی است که ضد انقلاب و دولت موقت تبلیغات شدیدی علیه ایشان در رسانهها و جامعه به راه انداخته بودند. یادم هست موقعی که میخواستم از ایشان خداحافظی کنم و به مأموریت بروم، به من گفتند: «سعی کن در آنجا تا جایی که ممکن است این شایعهها را خنثی و به مردم تفهیم کنی برنامههای ما چیست و چه اهدافی داریم و قرار است چه کار کنیم.»
□ جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با شهیدسپهبد محمدولی قرنی آشنا شدید؟ این آشنایی و ارتباط، چگونه تداوم پیدا کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در مهر سال1357، دوره دانشکده فرماندهی ستاد را تمام کردم و به سنندج منتقل شدم. سنندج منطقه متشنجی بود و همه از جانب نیروهای مسلح نگران بودیم، به همین دلیل هستههای مقاومتی را در ارتش به وجود آوردیم و همفکران خود را از بین افسران، درجهداران و نیروهای وظیفه پیدا کردیم و گردان ضربت را تشکیل دادیم.
بعد از پیروزی انقلاب با هدایت نماینده حضرت امام، حاج آقا صفدری ــ که قبلاً به آنجا تبعید شده بودند و بعد از پیروزی انقلاب، به دستور امام در منطقه مانده بودند ــ سعی کردیم به اوضاع سر و سامان دهیم. بنده با درجه سرگردی و با توصیه ایشان، فرمانده لشکر28 سنندج شدم. تا آن زمان عرف نبود یک سرگرد فرمانده لشکر باشد، مخصوصاً که افسران ارشدتر از من حضور داشتند، به همین دلیل شب اول مأموریتم همه را دعوت کردم و گفتم: «هر کسی مایل نیست با من همکاری کند، میتواند برگه مرخصی بگیرد و خود را به تهران معرفی کند و من هیچ گلایهای هم نخواهم کرد. اما بهتر است همگی دست به دست هم بدهیم و سنندج را که گلوگاه میهن است، از چنگ دشمن دربیاوریم.»
آن شب عواقب سقوط پادگان سنندج را به همکارانم گوشزد کردم و گفتم: «اگر اسلحهها و مهمات به دست گروهکها بیفتد تا سالهای سال گرفتار ضد انقلاب خواهیم بود.» بازتاب حرفهایم بسیار خوب بود و توانستیم فرماندهان تیپ، گردانها و توپخانه لشکری را در روز بعد سازماندهی کنیم. یکی از مشکلات ما در آنجا، حقوق پرسنل بود که باعث ناآرامیهایی در لشکر شده بود. عدهای از اعضای لشکر سنندج در احزاب کومله و دموکرات هم فعال بودند و سعی میکردند کردستان را از ایران جدا کنند! بعضی از سربازان و درجهداران افسر کرد هم در پادگان سنندج فعالیت میکردند تا آنجا را خود مختار و از ایران جدا کنند. من همه این مسائل را به عرض شهید سپهبد قرنی میرساندم و راه چاره میخواستم. ایشان میگفتند: نترس! درست میشود. . . و به ما قوت قلب میدادند و ما را تشویق میکردند که به وظایف خود عمل کنیم. این اولین بار بود که با تیمسار قرنی آشنا شدم. فعالیت بعدی من در کنار ایشان، در کمیته حضرت امام تهران بود.
□ چطور به تهران منتقل شدید؟
من تا16 اسفند در سنندج بودم. امام جمعه وقت کازرون آقای ایمانی، به مهندس بازرگان و شهید قرنی تلگراف زده بود که مرا به عنوان فرمانده توپخانه کازرون به آنجا بفرستند، ولی ستاد کل ارتش اینطور تشخیص داده بود که من به تهران بیایم و در کنار تیمسار قرنی در کمیته حضرت امام مشغول به کار شوم.
□ کمیته حضرت امام چه بود و چه وظایفی را به عهده داشت؟
در اوایل انقلاب، شیرازه ارتش از هم پاشیده بود. گروهی از افسران که از قبل با حضرت امام در ارتباط و در خدمت انقلاب بودند، در ستاد مشترک جمع شدند و به سازماندهی ارتش پرداختند. سرپرست این کمیته، حضرت آیتالله خامنهای بودند و افسران وفادار به انقلاب، برای فرماندهی واحدها و ایجاد نظم و انضباط، با رئیس ستاد ارتش، شهید قرنی همکاری میکردند. ایشان هم از این همکاریها بسیار استقبال کردند و همه کارها را با مشورت آنها انجام میدادند.
□ رویکرد شهید قرنی نسبت به غائله کردستان چه بود؟
در ابتدا نیازی به حضور مستقیم ایشان در منطقه نبود و زمانی که تیمسار فلاحی را به عنوان فرمانده نیروی زمینی برگزیدند، ایشان شخصاً در کردستان و سنندج حضور یافتند و غائله سنندج را ــ که فوقالعاده پیچیده شده بود ــ بر طرف کردند.
□ از کمیته حضرت امام و همکاری با شهید قرنی میگفتید.
بله، من در ستاد ارتش و کمیته حضرت امام، با شهید قرنی کار میکردم و مرتباً ایشان را میدیدم. در آن زمان واحدهای جنوب، از جمله خوزستان و فارس، مشکلاتی را به وجود آورده بودند. شهید قرنی به من مأموریت دادند که به آنجا بروم و با فرماندهان صحبت و آنها را با مسائل روز ارتش آشنا کنم و اوضاع آنجا را سر و سامان دهم. این مقطعی است که ضد انقلاب و دولت موقت تبلیغات شدیدی علیه ایشان در رسانهها و جامعه به راه انداخته بودند. یادم هست موقعی که میخواستم از ایشان خداحافظی کنم و به مأموریت بروم، به من گفتند: «سعی کن در آنجا تا جایی که ممکن است این شایعهها را خنثی و به مردم تفهیم کنی برنامههای ما چیست و چه اهدافی داریم و قرار است چه کار کنیم.»
□ به نظر شما آن همه فشار و ترور شخصیت در مورد شهید قرنی چه عللی داشت؟
علت اول این بود که ضد انقلاب میخواست ارتشی وجود نداشته باشدکه بتواند در برابر خرابکاری آنها مقابله کند و آنها هر کاری که دلشان میخواست، بتوانند انجام دهند. علت دوم هم روحیه نه چندان انقلابی و تسامح و سهلانگاری دولت موقت بود. دولت بازرگان دائماً به ارتش میگفت: دخالت نکنید، در حالی که ضد انقلاب، کردستان و آذربایجان را به آشوب کشانده بودند. به نظر من، مهمترین مشکل شهید قرنی، دولت موقت بود که نهایتاً هم ایشان را وادار به استعفا کرد.
□ اشاره کردید که شهید قرنی از شما خواست که شایعهها را در حد امکان خنثی کنید. اقدام شما چه بود؟
من در مأموریتهایی که به شیراز و کازرون داشتم، با فرماندهان واحدها، از درجه سرگرد به بالا جلسه گذاشتم و آنها را در مورد وظایفشان در ارتش و مسائل بعد از انقلاب توجیه کردم. یک جلسه صبحگاهی هم با کل واحدها گذاشتم و همه پرسنل را نسبت به وظایفشان در قبال فرماندهانشان و مسائلی که پیش میآمد، توجیه کردم. اغلب آنها با فرماندهان هماهنگی نداشتند و من سعی کردم به آنها بفهمانم که تضعیف فرماندهی به نفع هیچ کسی نیست. در این جلسات بود که ما توانستیم شخصیت شهید قرنی را معرفی کنیم و به پرسنل ارتش بفهمانیم که ایشان به حفظ ارتش و کشور علاقهمند است.
□ همانطور که تلویحاً اشاره کردید، شهید قرنی در واقع استعفا نکرد، بلکه برکنار شد. چرا در آن شرایط حساس ایشان را برکنار کردند؟
چون دولت موقت با خواستههای ایشان موافق نبود. شهید قرنی کسی بود که نمیخواست حرف شاه که گفته بود اگر از ایران بروم، ایران ایرانستان میشود، عملی شود. ایشان نمیخواست حتی یک وجب از خاک این کشور به دست دشمن بیفتد و چاره کار را فقط قاطعیت در برابر ضد انقلاب و جداییطلبان میدانست، اما دولت موقت با این رویکرد موافق نبود. شهید قرنی هم وقتی دید نمیتواند با دیدگاه دولت موقت کنار بیاید، خود را کنار کشید.
□ شیوه مدیریت شهید قرنی چگونه بود؟
ایشان زمانی که ریاست ستاد ارتش را پذیرفت، نزدیک به 30 سال از محیط ارتش دور بود و ارتشیهای آن موقع، ایشان را نمیشناختند! شهید قرنی هم کسی را نمیشناخت، ولی وقتی کمیته حضرت امام تشکیل شد و بزرگانی چون شهیدان نامجو، کلاهدوز، اقاربپرست و آقایان فروزان، سلیمی، تیمسار رحیمی و.... در کنار ایشان قرار گرفتند، با مشورت و نظرخواهی از آنان توانست ارتش جدید را سازماندهی کند.
□ چه ویژگیهایی از ایشان به شکل برجسته در خاطر شما مانده است؟
شهید قرنی بسیار ساده، صمیمی و خاکی و در عین حال، بسیار قاطع بود. ایشان انسان بسیار پاک و منزهی بود که به راحتی میشد با ایشان تماس گرفت و از نظراتشان آگاه شد. بسیار مشورت پذیر بود و اگر قرار بود برای هر یک از نیروهای مسلح فرماندهی را انتخاب کند، بسیار دقیق به گزینههایی که افراد پیشنهاد میکردند، فکر میکرد و معمولاً رأی مشاورانش را میپذیرفت. به شدت وطنپرست بود و به انقلاب و امام اعتقاد عمیق داشت. از هیچ مشکلی ترس و واهمه نداشت و در انجام وظیفه ذرهای کوتاهی نمیکرد و قدمی پا پس نمیکشید. به دلیل همین ویژگیها هم بود که توانست ارتشی را که در آستانه فروپاشی بود، حفظ و سازماندهی کند. اهل نماز، روزه و مسائل دینی بود و با روحانیت در تماس بود. به دلیل همین روابط هم بود که در رژیم شاه دستگیر، زندانی و تبعید شد.
□ به نظر شما با وجود کنارهگیری شهید قرنی از سمتشان، انگیزه ضد انقلاب برای ترور ایشان چه بود؟
شهید قرنی انسان بسیار قاطعی بود و ضد انقلاب از امکان بازگشت دوباره ایشان هراس داشت. شهید قرنی ضد انقلاب را در زمینه انحلال ارتش، به کلی مأیوس کرده بود وآنها هم به تلافی اقدامات شهید، دست به ترور ایشان زدند.
□ به نظر شما علت مهجور ماندن نام و شخصیت ایشان چیست؟
شهید قرنی اهل تبلیغات و مطرح کردن خودش نبود. بسیار سادهزیست بود و از خودنمایی مبرا بود. البته عناصر انقلابی و اصیل ارتش برای ایشان احترام فوقالعادهای قائل هستند و هرگز خدمات ایشان را از یاد نمیبرند.
□ اشارهای هم به خاطرات خود از واقعه شهادت ایشان داشته باشید.
من بعد از شهادت ایشان به منزلشان رفتم و با خانواده شهید تماس داشتم. به نظر بنده حقانیت زندگی و شخصیت شهید قرنی، تازه بعد از شهادت ایشان معلوم شد و ارتش فهمید که چه خدمتگزار صدیق، باوفا و کارآمدی را از دست داده است.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.