«سیری درجریانات فرهنگی وسیاسی دوران مبارزه به مناسبت سالروز شهادت آیت الله مطهری»درگفت وشنود با حسین مهدیان
□ به عنوان پرسش اول،بفرمائید که از چه دوره ای وچگونه با شهید آیت الله مطهری آشناشدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.از اواسط دهه 30. ایشان جزو معدود کسانی بودند که در جلسات فرهنگی و علمی که به مناسبتهای گوناگون برگزار میشدند شرکت میکردند.
□ درکدام جلسات؟
مثلاً جلسات انجمن اسلامی مهندسین. آنها هر روحانیای را دعوت نمیکردند، بلکه روحانیون دانشمند، محقق و در سطح بالا را دعوت میکردند. یا انجمن اسلامی پزشکان. آنها دنبال روحانیای بودند که با شرایط و مسائل زمانه آشنا باشد و بتواند به سئوالات آنها پاسخ بدهد و آنقدر قوی باشد که بتواند قانعشان کند. روحیه نوآوری و تسلط به موضوعات روز در کمتر روحانیای دیده میشد و کسانی که میتوانستند از پس چنین کار دشواری برآیند زیاد نبودند. کسانی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، امام موسی صدر و شهید مفتح.
□ جلسات شاخصی را که چهره ها در آنها شرکت میکردند به خاطر دارید؟
اینها نوعاً در دهه محرم مجلس داشتند. یادم هست در محلی در کوچه قائم نزدیک بهارستان، هر ماه جلسهای به نام «گفتار ماه» تشکیل میشد و گوینده باید در باره موضوعی که از قبل انتخاب و در بارهاش تحقیق شده بود، صحبت میکرد. امام موسی صدر هم در این جلسات شرکت میکرد، اما یادم هست درآن محفل، شهید مطهری حکم شمع را داشتند و کسانی که از نظر روحیه با ایشان تناسب داشتند، مثل پروانه گرد وجود ایشان میچرخیدند.
□ شهید مطهری در مجالس عمومی هم شرکت میکردند و یا فقط در جلسات قشر روشنفکر و تحصیلکرده؟
خیر، ایشان در روزهای جمعه یک جلسه عمومی داشتند که البته خواص هم در آنها فراوان شرکت میکردند. ایشان مطالب بسیار عمیق و سطح بالایی را مطرح میکرد، اما بیان و قلم سادهای داشت، لذا عوام و خواص میتوانستند در حد درک و فهم خود ازآن استفاده کنند. اغلب این جلسات، در شمال تهران تشکیل میشدند. وقتی هم که حسینیه ارشاد تأسیس شد، در واقع محوریت با ایشان بود.
□ خود شما معمولاً در چه جلساتی شرکت میکردید؟
در جلساتی که در باغی در کرج برگزار میشدند، گاهی شرکت میکردم، اما جلسات شبهای جمعه و همینطور جلسات مسجد هدایت را -که مرحوم آیت الله طالقانی درآن نماز اقامه می کردند- مرتباً میرفتم. آقای مطهری و برخی از افرادی که نام بردم، در مسجد هدایت هم سخنرانی میکردند.
□ به محوریت شهید مطهری در حسینیه ارشاد اشاره کردید. نقش ایشان را در تأسیس و قوام آنجا چگونه ارزیابی میکنید؟
ساختمان حسینیه ارشاد هم مثل هر جای دیگری «خشت» بود و «گل»! آنچه که به آنجا اعتبار جهانی داد، حضور جدی و شخصیت بالای علمی و دینی آقای مطهری بود، چون شخصیتهای مهم به اعتبار حضور ایشان به حسینیه ارشاد میآمدند. کسی جز مرحوم آقای مطهری چنین جایگاه و مرتبهای را نداشت. مرحوم استاد محمدتقی شریعتی که در مشهد کانون نشر حقایق اسلامی را اداره میکردند و صاحب شکوه و جلال علمی ویژهای بودند، صرفاً به خاطر شخص آقای مطهری به حسینیه ارشاد میآمدند. مرحوم مطهری بودند که توانستند دکتر شریعتی و مرحوم آقای فلسفی را -که برای سخنرانی دعوت هر جایی را قبول نمیکردند- برای خطابه به حسینیه ارشاد دعوت کنند. زحمات کسانی را هم که ساختمان و تجهیزات حسینیه ارشاد را فراهم کردند نباید از یاد برد. آنها هم انصافاً زحمت کشیدند، ولی کسی که به آنجا اعتبار داد، مرحوم آقای مطهری بود.
□ فکر راهاندازی حسینیه ارشاد چگونه شکل گرفت و چه کسانی در تأسیس آن نقش عمدهای داشتند؟
آقای همایون صاحب شرکتی به نام میلاد داشت و آقای میناچی مشاور حقوقی آن شرکت بود. آقای همایون فرزندی نداشت و میخواست باقیات صالحاتی را از خود بهجا بگذارد و در بنای حسینیه ارشاد نقش اصلی را داشت. آقای میناچی مشاور شرکتهای متعددی بود و از آنها هم کمک گرفت. خود مرحوم آقای مطهری هم در بین خیّرین، شأن و جایگاه ویژهای داشت و با آنها در ارتباط بود و هیئت مدیره صندوقهای قرضالحسنه و خیریه به اعتبار و دعوت ایشان، کمک هایی کردند. آقای میناچی هم انصافاً خیلی زحمت کشید، ولی برخلاف ادعایی که می کرد، مؤسس حسینیه ارشاد نبود. ایشان، آقای همایون و آقای علیآبادی در ساخت بنای حسینیه ارشاد و تدارکات و تجهیزات زحمات زیادی کشیدند، ولی کسی که به آنجا اعتبار، ارزش و اهمیت داد مرحوم آقای مطهری بودند، زیرا شخصیتهای برجسته علمی به اعتبارحضور ایشان دعوت حسینیه ارشاد را میپذیرفتند، والا آنجا هم جایی مثل بسیاری از مساجد و مراکز دینی کمرونق آن روزگار میشد.
□ عدهای این نقد را بر شهید مطهری وارد میکنند که با تأسیس حسینیه ارشاد، در واقع در برابر مساجد پایگاهی ایجاد کردند تا بتوانند نسل جوان را جذب کنند.دراین باره چه دیدگاهی دارید؟
نسل جوان به خاطر شیکی حسینیه ارشاد به آنجا نمیآمدند. با این همه واقعیت این است که اکثر روحانیون قدرت جذب نسل جوان را نداشتند. جوان به دنبال فکر و حرف جدید است و هر جا که چنین حرفی را بشنود، میرود و این جذابیت ربطی به ساختمان و مکان ندارد. این حرفها از سر تنگنظریهایی است که آن موقع هم وجود داشت، حالا هم وجود دارد. جوانان در آنجا، پاسخ سئوالات خود را میگرفتند و این موضوع بود که برای آنها جذابیت داشت. بحثهایی که در حسینیه ارشاد مطرح میشدند، تازه و کارگشا بودند.
□ شما در حسینیه ارشاد سمتی داشتید؟
بله، عضو هیئت مدیرهای بودم که مرحوم آقای مطهری دعوت کردند.
□ شهید مطهری بعدها به رویکردهای آقایان فخرالدین حجازی و دکتر شریعتی نقدهایی داشتند. آیا ایشان از ابتدا ضعفهای این افراد را میشناختند؟
مرحوم آقای مطهری اگر مطمئن بودند افرادی صلاحیت اداره جلسات را ندارند و حرفهای شبههداری را مطرح خواهند کرد، در امر دین با کسی رو در بایستی نداشتند و بیتردید از او دعوت نمیکردند، اما معتقد بودند همه افراد میتوانند در یک چهارچوب قابل کنترل فعالیت کنند.
□ عمدهترین نقدهای ایشان درسالهای بعد، به مطالب مطروحه از سوی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد برمیگردد. به نظر شما نقاط بارزاین انتقادات چه مواردی بودند؟
متأسفانه کسانی که در باره دکتر شریعتی قضاوت میکنند، در دو سوی طیف قرار دارند. یا دچار افراط میشوند یا تفریط. دکتر شریعتی هم مثل هر کس دیگری معصوم که نبود. کسانی که در باره او غلو میکنند و تمام آثار و افکارش را دربست می پذیرند، دچار افراط هستند و کسانی هم که کل خدمات او را در جذب جوانان به مسائل دینی و روشنگریهای تأثیرگذار او را نادیده میگیرند، دچار تفریط هستند. این افراد میخواستند تحت لوای طرفداری از شریعتی، آقای مطهری را کنار بزنند،این در حالی است که خود دکتر شریعتی در اواخر عمر به برخی اشتباهات خود پی برد و وصیت کرد آنها را اصلاح کنند.
□ ظاهراً شما در جریان این وصیت بودید. اینطور نیست؟
بله،خاطرم هست حسینیه ارشاد را تعطیل کرده بودند و آقای محمدرضا حکیمی به من گفتند: اگر در جایی جلسهای برگزار شد، ایشان را خبر کنم. یک شب در منزل ما جلسه بود و به ایشان تلفن زدم که بیایند، ولی نگفتم دکتر شریعتی هم خواهد آمد. اتفاقاً آن شب جلسه خیلی هم طولانی شد و موقعی که دکتر شریعتی میخواست برود، از جیبش نامهای را در آورد و به من داد و گفت: این را به آقای حکیمی بدهید، در حالی که قبلاً به دکتر نگفته بودم آقای حکیمی هم خواهند آمد.
□ وصیتنامه بود؟
بله، در آن نامه به آقای حکیمی وکالت داده بود هر تغییری را که در آثارش لازم میدانند، انجام بدهند. کاملاً معلوم بود پیشاپیش در باره این موضوع فکر کرده بود. آقای حکیمی هم بعد از فوت دکتر شریعتی با عدهای از دوستان او، این کار را شروع کردند. ویرایش کل آثار دکتر یکی دو سالی کار داشت، اما خانواده و عدهای دیگر منتظر نماندند و این آثار را با همان شکل قبلی چاپ کردند.
□ با توجه به وصیت دکتر شریعتی، چاپ آثار او به شکل قبلی آن هم با تیراژ بالا، به نظر شما مشکوک نیست؟
اتفاقاً آقای مطهری هم به مشکوک بودن این حرکت اشاراتی داشتند. به هر حال آشفته بازاری بود و عدهای به امید به دست آوردن سودهای کلان، این کتابها را با تیراژ بالا چاپ کردند. به اعتقاد من اگر به وصیت دکتر عمل میشد، خدمت بزرگی هم به خود او بود و هم به تمام کسانی که به استناد اشتباهات او، حتی منکر نماز خواندنش شدند! واقعاً حرفهایی در باره او میزنند که ابداً منصفانه نیست. یادم هست موقعی که بعد از نه ماه زندان انفرادی که بسیار بر او سخت گذشته بود، از زندان آزاد شد، از او پرسیدم: «آن فضای سنگین را چگونه تاب آوردی؟» پاسخ داد: «با سلام نماز. وقتی هر روز بارها بر نبی، انبیا، اولیا و صالحین درود بفرستی، با مرکز ایدئولوژی و آرمان خود ارتباط میگیری و دیگر تنها نیستی!». کسی که در باره سلام نماز چنین اندیشه عمیقی دارد، انصاف است که شایع کنند نماز نمیخواند؟
□ شهید بهشتی هم نسبت به شریعتی دید مثبتی داشتند.شما دراین باره از ایشان چه شنیدید؟
همینطور است. آقای بهشتی ضمن نقدهایی که به افکار و آثار دکتر شریعتی داشتند، معتقد بودند او در جذب نسل جوان به مراکز دینی نقش بسیار تأثیرگذاری داشت، از همین روی، نقش او در تربیت نسلی که انقلاب را به ثمر رساندند، قابل انکار نیست. مساجد و روحانیت توان جذب نسل جوان در آن حد گسترده را نداشت، در حالی که وقتی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد سخنرانی میکرد، آنجا و خیابانهای اطرافش از تیپ جوان و دانشجو پر میشد. به همین دلیل حساسیت ساواک هم روی حسینیه ارشاد زیاد بود. دکتر شریعتی بیان و قلم بسیار جذاب و دلنشینی داشت و به همین دلیل هم مخاطب، مخصوصاً جوانان پرشور را جذب میکرد. برای خود من عباراتی از این دست که: «شهادت نه یک باختن که یک انتخاب است» بسیار جالب بود وهنوز خیلی از آنها را حفظ هستم! دکتر شریعتی انصافاً در انتخاب واژهها نابغه بود. البته که او هم قابل نقد است و نباید از او بت ساخت. از هیچ انسان غیر معصومی نباید بت ساخت، اما نادیده گرفتن خدمات او، به نفع فرهنگ ما نیست و از همه بدتر خصومتها و تعصباتی را برمیانگیزد که به نفع هیچکس نیست. جالب اینجاست که بسیاری از کسانی که به او دشنام میدهند، در جاهایی که میخواهند سخنشان تأثیر داشته باشد از عبارات و ادبیات او استفاده میکنند!
□ برای رفع اختلاف شهید مطهری و دکتر شریعتی فکری هم شد؟
بله، وقتی این اختلافات مطرح شدند، قرار شد در حسینیه ارشاد مرامنامهای تدوین و عناوین و چهارچوبهایی مشخص شوند. انصافاً برای تدوین این توافقنامه- که طی یک سال و 40 جلسه تدوین شد- زحمات فراوانی کشیده شد و افرادی چون شهید بهشتی، شهید باهنر و مهندس سالور صبحها جلسه میگذاشتند و در این باره مشورت میکردند.
□ اساسنامه اجرایی شد؟
خیر، متأسفانه آقای همایون و آقای میناچی به مفاد توافقنامه پایبند نماندند، در حالی که حتی اگر موافق هم نبودند، باید به احترام جمع رعایت میکردند. رعایت آن توافقنامه به نفع همه، بهخصوص ادامه درست فعالیت حسینیه ارشاد بود. آقای مطهری چون تدوینکنندگان توافقنامه را قبول داشتند، لذا با خود توافقنامه هم موافق بودند. دکتر شریعتی در آن مقطع حضور نداشت، ولی شنیدم که او هم موافق است. وقتی مفاد این توافقنامه که مبتنی بر بررسی شرایط اجتماعی و وضعیت روحانیت و برایش آنقدر زحمت کشیده شد، زیر پا گذاشته شد، مرحوم آقای مطهری هم دیگر صلاح ندانستند بمانند و رفتند و از آنجا که همه اعتبار حسینیه ارشاد به اعتبار شأن و جایگاه و حضور ایشان بود، پس از رفتن ایشان، تبدیل به یک تکیه عادی شد و دیگر هرگز جایگاه آن دوره را به دست نیاورد و ای کاش فقط همین بود. در سالهای اخیرومخصوصا در دوره اصلاحات، کسانی در آنجا سخنرانی کردند که عملاً ورشکسته سیاسی بودند و هیچ شباهتی به آن چهرههای دلسوز، ماندگار و اصیل نداشتند. جایی که با سرمایه مردم ساخته شد تا در آنجا دین احیا شود و جوانها راه درست را یاد بگیرند و تشخیص بدهند، تبدیل به محلی برای مانورهای جناحی و حتی گاهی ضد دینی شد! وقتی به آن فداکاری های اولیه فکر میکنم حقیقتاً دلم میخواهد خون گریه کنم. اگر آقایان میناچی و همایون در تنظیم اساسنامه حسینیه ارشاد از امثال مطهریها و بهشتیها کمک میگرفتند، وضعیت حسینیه ارشاد، امروزه دهها برابر بهتر از آن زمان میشد. جلساتی هم که اشاره کردم، با چنین اهدافی برگزار میشدند. آن روزها ساواک برای آمدن و نیامدن سخنران ها خط و نشان میکشید و از طریق کلانتری محل، فهرست میخواست و سخنرانان مجاز را خودش تعیین میکرد، اما امروز که چنین فشاری وجود ندارد ، اگر حسینیه ارشاد مسیر درست را طی میکرد، درادامه کار خود میتوانست از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام هم دعوت کند. متأسفانه ساواک از وضعیتی که در حسینیه ارشاد پیش آمد، توانست بسیار بهرهبرداری کند و کسانی را که قرار بود در راه ترویج دین و هدایت جوانان همدل و همجهت باشند، به جان هم انداخت و تا جایی هم که توانست، توسط عوامل خود به این اختلافات دامن زد. ساواک با برنامهریزی دقیق خود،فعالیت های حسینیه ارشاد را خنثی کرد، چون داشت تبدیل به یک نهاد دینی قوی میشد که صدمه زدن به آن بازتاب اجتماعی وسیعی پیدا میکرد.
متأسفانه دردوره موسوم به اصلاحات، حسینیه ارشاد به روزی افتاد که در مجلس سالگرد مرحوم آیتالله طالقانی، در باره این مرد بزرگ که همه عمر و سلامتی خود را صرف احیای مکتب اهلبیت(ع) کرد، حرفهایی را شنیدم که دلم را به درد آورد و تردید ندارم روح آن مرد بزرگ هم از شنیدن چنین خزعبلاتی معذب بود. گفتم: «به قول امام حسین(ع) اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. در تجلیل از چنین فردی، گویندهای را میآورید که حرفهای باب طبع ضد انقلاب را بزند و بعد هم بگوید صلوات نفرستید و کف و سوت بزنید! واقعاً وقاحت دارد!».درجواب گفتند: «باید بگذاریم اینها هم حرفهایشان را بزنند!» و توجیهات عجیب و غریبی آوردند. اگر انسان اشتباه کند، قابل بخشش است، ولی کسانی که با اهداف مشخص قصه تیشه زدن به ریشه دین را دارند، نباید از تریبونی سخن بگویند که بر اساس نیت مؤسسین آن قرار بود مرکزی برای ترویج مکتب اهلبیت(ع) باشد. واقعاً اسباب تأسف است.
□ دلیل اختلاف شهید مطهری با فخرالدین حجازی چه بود؟
فخرالدین حجازی حرفهایی میزد و مخصوصاً درحین سخن رفتارهایی می کرد که انتقاد همه را برمیانگیخت و دور از شأن یک سخنران دینی بود. شهید مطهری فوقالعاده زیرک و دوراندیش بود و کوچکترین انحرافی را بسیار زودتر از دیگران تشخیص میداد و با هر نوع خودنمایی یا تلاش برای کسب شهرت، مخالف بود. ایشان یک عالم و متفکر عمیق دینی و الهی بود و نکاتی را متوجه میشد که دیگران نمیشدند. همیشه هم ابتدا چندین بار تذکر میداد و وقتی اصلاح نمیکردند، میایستاد و تا اصلاح نمیکرد از پا نمینشست! وقتی هم که میدید کاری از دستش برنمیآید، خودش را کنار میکشید.
□ ظاهراً شما در سفر حجی هم شهید مطهری را همراهی کردید. از خاطرات سفر برایمان بگویید؟
بله، حسینیه ارشاد هیئت علمی خود متشکل از: شهید مطهری، مرحوم صدربلاغی، دکتر شریعتی و عدهای از شخصیتهای علمی را به حج برد. این در واقع ،یک برنامه پژوهشی هم بود و این افراد با بزرگانی از کشورهای دیگر اسلامی هم تماس گرفتند.
□ شهید مطهری پس از حسینیه ارشاد به مسجد الجواد رفتند. شما در جلسات آنجا هم شرکت میکردید؟
چون منزلم از آنجا دور بود، مرتب نمیتوانستم بروم، ولی مرحوم مرتضاییفر به من میگفت: مهندسان، پزشکان و قشر تحصیلکرده در جلسات آن مسجد شرکت میکنند و جلسات بسیار پرشور و راهگشایی است. آقای مطهری هر جا که میرفتند منشأ اثر و تحول بودند.
□ از جمله دانشکده الهیات؟
همینطور است. در دانشکده الهیات، دکترآریانپور که بحثهای الحادی را به خورد دانشجویان میداد، بهشدت تحت حمایت ساواک بود. آقای مطهری با تلاش مستمر و شیوهای محققانه و علمی، همواره میکوشیدند تأثیر سخنان او را بر دانشجوان خنثی کنند. آقای مطهری واقعاً از حضور چنین افرادی در یک محیط دانشگاهی دینی -که قرار بود قشر جوان را با معارف دینی آشنا کند-خون دل میخوردند.
□ از نقش شهید مطهری درتاسیس وننظیم برنامه های مسجد قبا مطالبی را نقل کنید؟
بعد از تعطیل شدن مسجد جاوید، شهید مفتح به مسجد قبا آمدند. هیئت مدیره مسجد قبا تشکیل شده بود از: بنده، شهید حاج طرخانی، شهید مفتح و آقای توکلیبینا. هر هفته در خانه یکی از اعضا، جلساتی را برگزار کردیم. شهید مفتح از شخصیتهایی چون: شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید باهنر، هیئتی را به عنوان محور تشکیل داده بود و همه برنامههای مسجد قبا، از جمله راهپیمایی روز عید فطر، با مشورت و نظر این هیئت تنظیم میشد و ما اجرا میکردیم. شهید مفتح فوقالعاده به شهید مطهری ارادت و علاقه و به صحت و حقانیت افکار ایشان اعتقاد داشت.
□ مرحوم آقای فلسفی از دوستان نزدیک شما بود. از تعامل ایشان با شهید مطهری چه خاطراتی دارید؟
مرحوم آقای فلسفی برای سخنرانی در حسینیه ارشاد و این قبیل محافل، فقط دعوت آقای مطهری را میپذیرفت. آنها در طی هفته، جلسات مشورتی خصوصی هم داشتند و در باره مسائل دینی، اجتماعی و فلسفی مشورت و تعامل میکردند. هر وقت مشکل و مسئلهای پیش میآمد، آقای فلسفی میگفتند: نظر آقای مطهری را بپرسید. در آن ایام ساواک سعی میکرد حسینیه ارشاد را پایگاه وهابیون یا یزیدیه اضلال معرفی کند و چنان تبلیغات وسیعی علیه آقای مطهری به راه افتاده بود که بسیاری از علما حتی حاضر نشدند اطلاعیه ختم پدر ایشان را امضا کنند! آقای فلسفی با نهایت تأثر در آن جلسه سخنرانی کرد. من مسئول برگزاری آن مراسم ختم بودم. یکی از کسانی که با نهایت احترام و لطف اعلامیه ختم پدر مرحوم آقای مطهری را امضا کرد، مرحوم آیتالله شیخ محمدتقی آملی، یکی از چهار عالم تراز اول تهران بود که علاقه خاصی به مرحوم مطهری داشت.
خاطره جالبی که از مرحوم آقای فلسفی به یاد دارم، اعتراض ایشان به توهین دو تن از نمایندگان مجلس سنا به امام بود. مرحوم فلسفی تشخیص داد دیگر جای سکوت نیست و در مجلس ختم آیتالله میرزا عبدالله چهلستونی در مسجد جمعه در دورانی که کسی جرئت نداشت حتی به اشاره نامی از امام ببرد، آشکارا از ایشان نام برد و تجلیل کرد. آقای مروارید -که ظاهراً آن موقع در حیاط مسجد بود- میگفت: فکر میکردم دارم خواب میبینم! این منبر برای مرحوم آقای فلسفی خیلی گران تمام شد و از آن پس ایشان ممنوعالمنبر شد، اما در آن جلسه هنگامی که از منبر پایین آمد، شهید مطهری در برابر همه حضار جلو رفت و ایشان را بوسید و به ایشان تبریک گفت.
□ شما از نزدیکترین دوستان شهید بهشتی هم بودید. بین ایشان و شهید مطهری اختلافی وجود داشت؟
اختلاف سلیقه بین شهدای گرانقدر مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر وجود داشت، کما اینکه در بین همه متفکرین وجود دارد، ولی اختلاف جدی هرگز ندیدم. قبل از اعتصاب 61 روزه مطبوعات، کیهان عکسی را از امام با تیراژ بالا و در چند نوبت چاپ کرد که موجب وحشت ساواک شد و یک سرهنگ نظامی را به کیهان فرستاد که همه مطالب را قبل از چاپ کنترل کند! کارکنان کیهان هم اعتصاب کردند که برای رژیم ضربه مهلکی بود. ما احساس میکردیم دستکم عدهای از کارمندها و کارگرها نمیتوانند اعتصاب طولانی را تاب بیاورند و ممکن است زیر فشار معیشت، اعتصاب را بشکنند و همه دستاوردهای این حرکت بزرگ به باد برود. من، مرحوم صدر حاج سید جوادی و مرحوم مانیان عصرها به سندیکای خبرنگارها و روزنامهنگارها در خیابان فرصت میرفتیم و آنها میآمدند و مشکلاتشان را میگفتند و ما حل میکردیم. حتی قبضهای 100 تومانی حمایت از مطبوعات را هم چاپ و پخش کردیم تا اهالی مطبوعات بتوانند مقاومت کنند، اما مشکل اینجا بود ما هیچ رسانهای برای اطلاعرسانی در اختیار نداشتیم و هر آن امکان شکسته شدن اعتصاب بود. قرار شد برای توجیه سردبیران مطبوعات- که اطلاعات انقلابی دقیقی نداشتند و امام را بهدرستی نمیشناختند- جلسه ای توجیهی در منزل ما برگزار شود و آقایان: مطهری، فلسفی، مفتح، بهشتی و باهنر هم بیایند. همین در کنار هم بودن آنها نشان میدهد اختلاف عقیده مهمی نداشتند. وقتی همه صحبت کردند، در آخر شهید بهشتی با استدلال و منطق، ماهیت انقلاب و رهبری آن را برای همه بهگونهای تشریح کرد که همه خلع سلاح شدند و قول همکاری دادند. در پایان جلسه به آقای مطهری گفتم: اگر قرار است اعتصاب شکسته شود، خوب است با پیام امام باشد. آقای مطهری همان شب با پاریس تماس گرفتند و پیام امام دریافت شد و من این پیام را به روزنامهها منتقل کردم و فردا صبح در صفحه اول همه آنها چاپ شد. امام در آن پیام تکلیف همه را روشن کردند و انقلاب مثل یک موج عظیم همه ساواکیها و تودهایها را که قطعاً در جلسه مطبوعاتی منزل ما هم مثل جاهای دیگر حضور داشتند برداشت و برد.
□ منزل شما پایگاه تشکیل بسیاری از جلسات مهم انقلاب بوده است. بد نیست به برخی ازاین جلسات اشارهای داشته باشید.
یکی از جلسات مهم، بعد از بازگشتم از پاریس و تشکیل شورای انقلاب وبرای انتخاب وزرا بود.خاطرم هست که تلفن منزلم کنترل میشد. شهید بهشتی زنگ زد و بهجای اینکه بگوید بگویید دکتر سنجابی فردا به خانه شما بیاید، گفت: بگویید کریم آقا بیاید! قرار بود دکتر کریم سنجابی وزیر امور خارجه شود. فردای آن روز دکتر بهشتی و دکتر سنجابی به منزلم آمدند و شهید بهشتی همه نکات را دقیق توضیح داد. بعد هم همه را مکتوب کرد و از سنجابی امضا گرفت.
□ یکی از فرازهای مهم پیش از پیروزی انقلاب تشکیل کمیته استقبال از حضرت امام بود. شهید مطهری در این زمینه چه نقشی داشتند؟
آقای مطهری یک روز ما را به منزلشان دعوت کردند و گفتند: امام قرار است تشریف بیاورند و باید جایی را برای اقامت خود ایشان و خانوادهشان در نظر بگیریم. ما برای خانواده ایشان جایی را در نظر گرفتیم که مستقر شدند و خود ایشان هم ابتدا به مدرسه رفاه تشریف آوردند که بعدا تغییر یافت. آقایان بهشتی و باهنر، عضو هیئت امنای مدرسه رفاه بودند و آنجا را پیشنهاد دادند و آقای مطهری هم قبول کردند، ولی بعد دیدند مدرسه علوی بزرگتر است و امام را به آنجا بردند. در آن روزها،درمدرسهای که در سالهای قبل از انقلاب جرئت نوشتن یک صورتجلسه ساده را نداشتیم، نصیری جلاد محاکمه شد! حتی تصورش هم دشوار است. وقتی میبینم انقلابی که با آن همه مشقت و خون دل خوردن برای نسل جوان ما ناشناخته است، احساس میکنم گوهری به دست کودکی افتاده است!
□ خودتان یکی از اهداف ترور گروه فرقان بودید که به لطف خدا زنده ماندید. تحلیلتان از این گروه چیست و به نظر شما چرا شهید مطهری جزو نخستین اهداف این گروه بود؟
شهید مطهری اولین کسی بود که با درایت، علم و دوراندیشی منحصر به فرد خود انحرافات آنها را تشخیص داد و با مطالعه نشریاتشان بهقدری خطر را جدی دید که برای حفظ اسلام و دین جان خود را به خطر انداخت و افشاگری کرد. آقای مطهری همواره سعی میکرد آنها را نصیحت و راهنمایی کند، ولی آنها بسیار لجوج بودند و زیر بار نمیرفتند و بهجای هدایت شدن، نقشه قتل ایشان و همه دستپروردههایشان را کشیدند. من هم در کنار شهید عراقی و پسرش حسام، آماج گلولههای آنها قرار گرفتم.
□ اتهام شما از نظر آنها چه بود؟
دفاع از انقلاب و روحانیت. آنها قرار بود بیش از 300 نفر از چهرههای متفکر و تأثیرگذار انقلاب را ترور کنند. خدا خواست که دستگیر شدند، وگرنه برای انقلاب فاجعه بزرگی را به بار میآوردند. البته اندیشه فرقان بعدها به شکلهای دیگری تداوم یافت.