ادبیات به صورت عام و شعر به طور خاص متأثر از شرایط اجتماعی است. شعر توصیف و تبیین وضعیت اجتماعی است؛ حتی آنجا که حاوی تأملات درونی و فردی شاعر باشد. ادبیات ما خصوصا بخش منظوم آن، همه شئون زندگی اجتماعی، ملی و میهنی ما را در خود باز میتاباند.1 در تاریخ معاصر و با عمده شدن وجه اجتماعی و سیاسی در ادبیات، این امر نمود بیشتری یافت. مشروطه نقطه عطفی در این مناسبات بود، اما ماهِ مشروطه با کودتای سوم اسفند 1299ش به محاق رفت. با ظهور سلطنت پهلوی و روی کار آمدن رضاشاه، وی با «تجدد آمرانه» سعی در تحمیل هویت جدیدی به جامعه ایرانی داشت. این هویت در ابعاد مختلف حیات اجتماعی ایرانیان ظهور یافت. به دلیل مواجهه سخت رژیم پهلوی اول با مخالفین و ناسازگاران با قدرت در این دوره و اینکه قدرت به سختترین شکل ممکن مخالفان را سرکوب میکرد، حجم زیادی از مقاومت اجتماعی علیه رژیم پهلوی در لایههای پنهان اجتماعی بروز یافت. سانسور و کنترل مطبوعات به شدیدترین شکل ممکن اعمال میشد. در چنین شرایطی یکی از عرصههای ظهور مقاومت اجتماعی پنهان علیه رژیم جامعه «شعر» است.
اگرچه به قول علیاصغر حکمت، شعر عصر پهلوی اول دارای ویژگیهای ذیل است: اشعار وصفی، وطنی، تاریخی، مترجَم، سـوسیالیستی یـا ادبـیات کارگری، انتقادی، نسائیات، صنایع عصری، تربیتی و اشـعار مـوسیقی. بـیشترین حـجم اشـعار ایـن دوران مربوط به اشعار صنایع جدید است؛ چرا که هویت دلخواه قدرت مبتنی بر تجدد آمرانه را گسترش میدهد؛ تجددی که بر جنبههای نوسازی از بالا و مولفههای فنی مدرنیسم تاکید دارد. اشـعاری در وصف اتومبیل از لطفعلی صورتگر، در وصف دوچرخه از غلامرضا روحانی، در وصف هواپیما از فروزانفر، در وصف پرده سینما از ملک الشعراء بهار، در وصف چراغ برق از حسین شجرنیا، در وصف تلگراف از شیخ الرئیس از آن جملهاند.2 با وجود این، ملک الشهرای بهار، عارف قزوینی، میرزاده عشقی، فرخی یزدی و همچنین نیما یوشیج از جمله شاعران این عصر هستند که اشعار ذی قیمتی در توصیف شرایط وقت و در ناسازگاری با بخشی از هویت مورد نظر قدرت سرودند.
مراد از شعر سیاسی، اشعاری با مضامین سیاسی و اجتماعی است که توصیفهای موجود در آن، فرهنگ و هویت قدرت و رژیم وقت را مورد نقد و هجو قرار دهد. هویت و فرهنگ مورد اهتمام قدرت در عصر پهلوی اول در چند سطحِ «تجدد»، «سیاستها و برنامههای دولت» و «سلطنت پهلوی» شناخته میشوند که سلطنت پهلوی و شخص رضاشاه به عنوان مصداق آن و سیاستهای وی مهمترین مولفه در این فرهنگ و هویت است. بنابراین بیشترین معنای شعر سیاسی در این عصر متوجه وی و سیاستهای رژیم وقت است.
در میان اشعار دوره پهلوی اول، شعر فرخی یزدی از اهمیت خاصی برخوردار است. اگرچه به گمان برخی از نویسندگان شعر فرخی گونهای از شعر است که میتوان آن را «نیمه سیاسی» خواند3 اما در هر صورت مضامین اجتماعی و سیاسی شعرهای او بسیار مهم است.
میرزا محمد متخلص به فرخی در سال 1300ش روزنامه طوفان را با کلیشه سرخ که از انقلابی بودن آن حکایت مینمود، منتشر کرد. این روزنامه به طرفداری از توده رنجبر و دهقان و هواداری کارگران منتشر میشد.4 طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف گردید و باز منتشر شد تا اینکه بالأخره در سال 1307ش، با خروج فرخّی از ایران ــ که در انتخابات دوره هفتم تقنینیه، به نمایندگی مردم یزد وارد مجلس شورای ملی شده، اما در مجلس جزء اقلیت بود ــ برای همیشه تعطیل شد.5
برخی اشعار دوره پهلوی هویت دلخواه قدرت و تجدد آمرانه را گسترش میدهند. اشـعاری در وصف اتومبیل از لطفعلی صورتگر، در وصف دوچرخه از غلامرضا روحانی، در وصف هواپیما از فروزانفر، در وصف پرده سینما از ملک الشعراء بهار، در وصف چراغ برق از حسین شجرنیا، در وصف تلگراف از شیخ الرئیس از آن جملهاند.
هر گاه که طوفان توقیف میشد، فرخی اهداف خود را در نشریه دیگر (پیکار، قیام، طلیعه، آئینه، افکار و ستاره شرق) دنبال میکرد. اغلب این نشریات را نیز فرخی ایجاد کرده بود. وی به موضوعات مختلفی نظر داشت. با وجود این مهمترین عناصر هویتی رژیم ــ دولت و وزرایش، استبداد حاکم بر جامعه، ارتجاع و حتی شخص رضاشاه ــ توسط فرخی مورد انتقاد قرار میگرفت. در مجلس هفتم، که فرخی به عنوان یکی از نمایندگان در آن حضور داشت، به دلیل مخالفتهای پی درپی با حکومت پهلوی، وضعیت بدی برای وی ایجاد شد تا جایی که توسط یکی از وزرای نظامی کابینه مورد حمله قرار گرفت. در پی این واقعه، فرخی اعلام کرد که وقتی نماینده مجلس در دارالشورای ملی امنیت ندارد چطور در خارج از این محوطه تأمین جانی دارد؟ و چند روز در مجلس نشست. وی توانست به طور مخفیانه از ایران فرار کند و به مسکو برود. فرخی از مسکو عازم آلمان شد و دغدغههای خود را در نشریههای «پیکار» و «نهضت» در کشور آلمان دنبال کرد.6
اشعار فرخی
فرخی در قبل از تشکیل سلطنت پهلوی و در شماره 37 روزنامه طوفان، در قالب مقالهای تند و مستدل، با عنوان «امنیت چیست؟» و با استناد به قانون اساسی، اعمال سردار سپه، کابینه و نیروهای تحت فرمانش را به چالش کشید و در یک رباعی به صراحت «امنیت» رضاخانی را به سخره گرفت:
با مشت و لگد معنی امنیت چیست؟ با نفی بلـد ناجی امنیت کـیسـت؟
با زور مــرا مـگو کـه امـنیت هست با ناله ز من شنو که امنیت نیست!7
فرخی در دوره بین کودتا تا برپایی سلطنت پهلوی اشعاری سروده که در آنها به وضوح رضاخان و قدرت وی و تمایلات او را به چالش کشیده است:
هـمه گویند چرا دل به ستمگر دادى
دادم آن روز به او دل که ستم کار نبود
همه در پرده ز اسرار سخنها گفتند
لیک بىپرده کسـى واقـف اسـرار نبود
بود اگر جامعه بیدار درین دار خـراب
جاى سردار سـپه جـز به سر دار نبود8
راستی، نبْود بجز از افسانه و غیر از دروغ
آنچه ای تاریخ وجدانکش حکایت میکنی
بیجهت از خادم مغلوب گویی ناسزا
بی سبب از خائن غالب حمایت میکنی
از رضا جز نـارضایی حـکمفرما گرچه نیست
بعد از این از او هم اظهار رضایت می کنی9
مشکلی که درباب اشعار فرخی وجود دارد، عدم فهم تاریخ دقیق این اشعار است. با وجود این، بخش عظیمی از رباعیات و غزلیات او مضامینی ضد بیگانه، ضد استبداد و در مبارزه با فقر و مدح طبقات فرودست و کارگر است. فرخی به واسطه علایق سوسیالیستی اهتمام ویژهای به طبقات فرودست جامعه و مبارزه با بیگانگان داشت. در ذیل بخشی از این اشعار جهت شناخت نگاه فرخی می آید:
با دل آغشته در خون گرچه خاموشیم ما
لیک چون خُم دهان کف کرده در جوشیم ما
ساغر تقدیر ما را مستِ آزادی نمود
زین سبب از نشئه آن باده مدهوشیم ما
گر توئی سرمایه دار باوقارِ تازه چرخ
کهنه رندِ لات و لوت خانه بر دوشیم ما
همچو زنبور عسل هستیم چون ما لاجرم
هر غنی را نیش و هر بیچاره را نوشیم ما
نور یزدان هر مکان، سر تا به پا هستیم چشم
حرف ایمان هر کجا، پا تا به سر گوشیم ما
دوش زیر بار آزادی چه سنگین گشت دوش
تا قیامت زیر بارِ منت دوشیم ما
حلقه بر گوش تهی دستان بُوَد گر فرخی
جُرعه نوش جام رندان خطا پوشیم ما10
فرخی یزدی همچنین در نقد استعمار و نیروهای وابسته به آن چنین سروده است:
بدبختی ایران ز دو تن یافت دوام
این نکته مسلّم خواصّ است و عوام
آن دولت انگلیس را بود «وثوق»
این سلطنتِ هُـنود را هست «قوام»11
این شاعر عصر پهلوی اول، چه هنگامِ انتشار طوفان و چه در زمان نمایندگی مجلس، همواره علم مخالفت روشنگرانه خود را برافراشته بود. بیتردد او مزاحم سختی برای رژیم پهلوی بود. همین امر باعث شد توسط نیروهای رژیم بازداشت شود و در زندان انتقام سختی از او بکشند و چنان شکنجهاش کنند که برای رهایی از آن فشارها خودکشی کند. گو اینکه نقلی نیز درباره قتل وی توسط پزشک احمدی با آمپول هوا نیز وجود دارد.
شعر سیاسی در عصر پهلوی اول صرفا در سالهای تکوین رژیم و در دوره ای که قدرت هنوز نضج و بسط نیافته بود مجال ظهور داشت، اما با قدرت یافتن رضاشاه و تسلط همه جانبه او و حکومتش بر ساختارهای اجتماعی و سیاسی جامعه ایرانی صراحت شعر نیز به محاق رفت.
از راست نفر دوم فرخی یزدی، نفر چهارم علی دشتی ، اعضای ایرانی شرکت کننده در جشن دهمین سال انقلاب کمونیستی شوروی در مسکو
شماره آرشیو: 1491-1ع
پی نوشت:
1. عبدالکریم ذاکرحسین، ادبیات ایران پیرامون استعمار و نهضتهای آزادی بخش، دانشگاه تهران، 1379، ص 14.
2. نخستین گنکره نویسندگان، "برگزیده سخنرانی ها": ملک الشعرا بهار، علی اصغر حکمت، پرویز ناتل خانلری، نیما یوشیج، عبدالحسین نوشین، احسان، 1325: 38، نقل از حسنی باقری شریف آباد، مهدی، «بررسی ادبیات سیاسی ایران در دوره پهلوی اول»، فصلنامه علمی پژوهشی علوم سیاسی، دانشگاه باقرالعلوم، ش 31، سال 1384، ص 64.
3. محمدعلی سپانلو، شهر شعر فرخی، تهران، نشر علم، 1375، ص 2.
4. محمد صدرهاشمی، تاریخ جرائد و مطبوعات ایران، ج 3 و 4، اصفهان، انتشارات کمال، 1363، صص 168-169
5.حسین مکی، دیوان فرخّی یزدی، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1376، ص 17.
6.داود علی بابایی، جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی (ایرج میرزا ـ فرخی یزدی ـ میرزاده عشقی)، تهران، امید فردا، 1384، ص 109.
7.نشریه طوفان، 1302، ش 27.
8. مکی، همان، ص 251.
9.همان، ص 251.
10.همان، ص 185.
11. همان، ص 86.