عواید دیگری نیز برای دروازهبانان وجود داشت؛ مثلا به بهانه تفتیش و بازرسی اموال و اشیای مسافران و مکاریان هر زمان شیئی یا اشیایی را مانند پارچه و تریاک و بنگ، قاچاق میشمردند و به دستاویز آن به اخاذی و جیبکنی میپرداختند و وای به حال مسافر و صاحب باری که از پرداخت «پول شیرینی و دستلاف» خودداری ورزیده ناخنخشکی بکند...
عواید دیگری نیز برای دروازهبانان وجود داشت؛ مثلا به بهانه تفتیش و بازرسی اموال و اشیای مسافران و مکاریان هر زمان شیئی یا اشیایی را مانند پارچه و تریاک و بنگ، قاچاق میشمردند و به دستاویز آن به اخاذی و جیبکنی میپرداختند و وای به حال مسافر و صاحب باری که از پرداخت «پول شیرینی و دستلاف»1 خودداری ورزیده ناخنخشکی بکند که اولاً بار و بنه او خالی شده از بسته و جعبه و عدل2 از هم گسسته پایمال خاک راه و دستخوش نابودی و تارج میگردید و ثانیاً ساعتها بلکه روزها و هفتهها باید سرگردان و معطل گشته درمانده چارهسازی گرفتاری خویش بماند تا در آخر هم که باز به توصیه اهل خیری که راهنمائیش کند که «با مأمور دولت نمیشود درافتاد و هر که با این گروه درافتد ور افتد» و به عقل آوردن سر او که از نصفه ضرر برگشتن هم منفعت میباشد وادار شود که چیزی هم اضافه بر خواسته اولی ایشان تسلیم نموده خود را خلاص بکند و در واقع هم چوب را خورده و هم پیاز را و هم جریمه را پرداخت بکند.3
نوع دوم این مداخل و غارتگری وقتی انجام میگرفت که کار دروازه روا داشت و کمتر فرصت وقتکشی بود و باید معامله دربست یعنی با نظر و توافق طرفین و به سرعت انجام میگرفت و نرخها یکلا به چندلا ترقی میکرد که اگر مسافر و صاحب بار مطیع و سربراه بود و کم و زیادی کرده تحصیل رضایت مینمود که فبها، خودش آزاد و مالش بدون تفتیش و جستجو مرخص میگردید و هر آینه برخلاف این عمل میکرد و آری و نه و چون و چرا و لجاجت و تمرد مینمود چوبهایی بود که به بهانه تفتیش به بارهایش میزدند و سیخهای آهنی نوکتیزی که به جستجوی تریاک به داخل بستهها و عدلهایش، اگرچه پارچههای قیمتی و بالاتر از آن هم بود فرو برده، هستی و سرمایهاش نابود میکردند که گویا مثل معروف «اگر یکی دیگر بزنی هیچ»4 از همین احوال میباشد.
دروازه قزوین طهران
شماره آرشیو: 1-3870-1ع
پی نوشت:
1. رشوه، حق و حساب.
2. لنگهبار بستهبندی شده مانند قماش و پنبه.
3. کنایه از ضربالمثلی است که میگویند متهمی را به جرمی به نزد حاکمی برده و حاکم حکم میکند یا فلان مقدار پیاز و یا فلان تعداد چوب بخورد یا فلان مبلغ پول بپردازد که متهم مقداری از پیازها و مقداری چوب را می خورد و چون هر دو را از توانایی خود خارج میبیند متقبل پرداخت پول میشود.
4. کسی بار شیشهای حمل میکرده که یکی با چوبی بر آن نواخته میگوید بارت چه میباشد؟ و طرف جواب میدهد یکی دیگر بزنی هیچ! (زدستت خاطری بر پیچ دارم ـ زنی گر چوب دیگر هیچ دارم)
5. جعفر شهری، گوشهای از تاریخ اجتماعی طهران قدیم، ج1، تهران، معین، 1370، صص 22ـ23.