«استاد شهید مطهری وبنیه سازی برای دانشجویان مسلمان»درگفت وشنود با دکتر سیدصادق طباطبایی
زنده یاد دکترسیدصادق طباطبایی ازجمله دانش آموخته گان دانشگاههای آلمان بود که دردوران حضور درانجمن های های اسلامی دانشجویان اروپا،با اندیشه های شهید آیت الله مطهری آشنا شد واین آشنایی را به ارتباط نزدیک پیوند داد.آنچه پیش روی دارید،شمه ای ازخاطرات آن مرحوم از استاد شهید است که دراین گفت وگو بیان داشته است.امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب را مقبول افتد.
□ جنابعالی سالهای متمادی عضو مؤثر انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا بودید و لذا از هر کس دیگری میتوانید از تأثیر آرا و اندیشههای شهید مطهری بر دانشجویان خارج از کشور برای ما صحبت کنید. تفکرات شهید مطهری چه تأثیری ابتدا بر افکار خود شما و سپس جنبش دانشجویی در اروپا داشت؟
من در سال 43، 44 در آلمان تحصیل میکردم و یادم هست که گرایشات سوسیالیستی در آن دوران بسیار مطرح بودند و حرکتهای انقلابی، به ویژه برای دانشجویان، جذابیت عجیبی داشتند. آنها معتقد بودند که جز از طریق مارکسیسم نمیتوان با امپریالیسم مبارزه کرد. تنها کتابهای فارسیای هم که به دست ما میرسیدند، چاپ شرکت انتشار بودند. درک کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و همین طور پاورقی های شهید مطهری بر این کتاب، برای دانشجویان خارج از کشور دشوار بود. در چنین شرایطی بود که کتاب« انسان و سرنوشت» شهید مطهری به دستم رسید و بارها آن را خواندم و پاسخ بسیاری از سئوالاتم را از آن گرفتم. بعد تصمیم گرفتم در انجمن دانشجویان مسلمان جلسهای بگذارم و بر اساس مطالب این کتاب، به رد آرای گروههای چپ بپردازم. حس میکردم استدلالهائی که در این کتاب عرضه شدهاند، بسیار مثمر ثمر خواهند بود.
موضوع جبر و اختیار و سایر موضوعات این کتاب، در من شاکله فکری منسجمی را ایجاد کرد. یک سال بعد کتاب جبر و اختیار مرحوم علامه جعفری به دستم رسید که سطح آن فرق میکرد، اما جمع بندی آن به شیوه شهید مطهری نبود. در این دوران دائی من امام موسی صدر هم به آلمان آمدند و من پرسش هایم را از ایشان پرسیدم. ایشان پیشنهاد کردند که در جلسات دانشجوئی که موضوعات مورد مناقشه را مورد بحث قرار دهند،شرکت کنند. من گفتم: ذهن دانشجویان به شدت درگیر موضوع مارکسیسم است. ایشان گفتند: پس بهتر است موضوع جبر و اختیار را که پاسخ محکمی به کمون آخر آنهاست مطرح کنیم. همین کار را هم کردیم و جلسه بسیار مفیدی شد. من به ایشان گفتم که اگر کتاب« انسان و سرنوشت» آقای مطهری را نخوانده بودم، شاید به فکر باز کردن این بحث نمیافتادم. ایشان کتاب را ورق زدند و گفتند: برای گروه مخاطب مد نظر آقای مطهری کتاب جالبی است و ایشان مطلب را خیلی خوب ساخته و پرداخته کردهاند. بعد هم گفتند:« آقای مطهری عالم دردمندی است. از آن چهرههائی است که حوزه مثل ایشان، پنج نفر هم تربیت نکرده است! به رغم اینکه ایشان در ایران است، به زودی اندیشههایش به یک مکتب تبدیل خواهد شد». آقای صدر میگفتند:«رمز موفقیت آقای مطهری، تسلط ایشان به منطق است. اگر کسی بخواهد در فلسفه موفق شود، باید منطق را خوب بداند». به نظر ایشان آقای مطهری در اجتهاد تعصب نداشت و خیلی راحت با خرافات و مقولات بیریشه در میافتاد.
□ مسیر آشنائی شما با اندیشههای شهید مطهری چگونه ادامه پیدا کرد؟
فردی به نام هوشنگ مهدوی، درباره حقوق زن در اسلام، در مجله زن روز مقاله مینوشت و آقای مطهری جواب میدادند. پاسخهای ایشان فوقالعاده متین، منطقی و محکم بود و من به شدت تحت تأثیر این نحوه پاسخگوئی قرار میگرفتم. نکته جالب برای من این بود که آقای مطهری از نویسنده مقالهها به خاطر طرح شک و شبهههائی که در مورد اسلام وجود داشت و او آنها را مطرح میکرد، تشکر کرده و گفته بودند:« اگر این شکها مطرح شوند و صاحب نظران به آنها پاسخهای منطقی و مستدل بدهند، مخاطب به مرحلهای از یقین خواهد رسید که هرگز رخنهای در ایمان او ایجاد نخواهد شد» و اظهار امیدواری کرده بودند که: از این دست مقالهها بیشتر منتشر شوند. من سعی کردم تمام شمارههای مجله را پیدا و مطالعه کنم. بعدها این مقالهها تحت عنوان« نظام حقوقی زن در اسلام» چاپ شدند.
□ نظر آقای صدر درباره این مقالهها چه بود؟
آقای صدر یک پله روشن تر از شهید مطهری بحث میکردند، منتهی معتقد بودند که قطعاً آقای مطهری هم میتوانند در این سطح بحث کنند، منتهی شرایط اجتماعی و اوضاع حاکم بر بعضی از محافل مذهبی در ایران چنین مجالی را به ایشان نمیدهد.
□ خودتان هم ارتباطی با شهید مطهری داشتید یا پیدا کردید؟
بله، برای ایشان نامه میفرستادم و تقاضای مقاله برای نشریاتمان میکردم، اما ایشان فرصت اندک و مشغله زیادی داشتند و نتوانستند این کار را بکنند، ولی نوارهای سخنرانیهایشان در حسینیه ارشاد را برای ما فرستادند که پیاده کردیم و بسیار مفید بودند، از جمله مجموعه سخنرانی های خدمات متقابل ایران و اسلام و جاذبه و دافعه علی(ع).
□ اولین ملاقات حضوری شما با ایشان درچه مقطعی اتفاق افتاد؟
در هتلی در نزدیکی اقامتگاه امام در پاریس. ایشان بنا به سابقه مکاتباتی که با ایشان داشتم، مرا مورد لطف زیادی قرار دادند. در آن سفر بود که به میزان علاقه شدید ایشان و امام نسبت به هم پی بردم.
□ شما همراه امام از پاریس به تهران برگشتید و قطعاً شاهد لحظه دیدار این دو بزرگ با یکدیگر بودید.از آن لحظه برای ما بگوئید.
ما طبقه بالای هواپیمایی ایرفرانس را برای امام آماده کرده بودیم. امام فرمودند: تا آقای مطهری و آقای پسندیده نیایند، هواپیما را ترک نخواهند کرد! آقای مطهری آمدند، مرا در آغوش گرفتند و با من احوالپرسی کردند و من دیدم ایشان که همیشه بسیار آرام و موقر بودند، چنان هیجانزده شده بودند که نمیتوانستند راحت از پلهها بالا بیایند. من رفتم بالا و دیدم که آقای مطهری دارند برای امام توضیح میدهند که حتی اقلیتهای مذهبی هم در سالن فرودگاه منتظر ورود ایشان هستند. بعد هم که امام سخنرانی کوتاهی در سالن فرودگاه ایراد کردند. قرار بود در دانشگاه تهران یا بهشتزهرا سخنرانی مفصلی داشته باشند. ما نزدیک دانشگاه تهران که رسیدیم، متوجه شدیم که امام سخنرانی خود را در بهشتزهرا شروع کردهاند! و عملاً امکان اینکه به آنجا برویم وجود نداشت، برای همین به منزل رفتیم.
□ برحسب شواهد،حضرت امام توجه خاصی به افکار وآرای شهید مطهری داشتند. دراین باره چه خاطراتی دارید؟
آقای مطهری تنها کسی بودند که امام بدون تردید تحلیلهای ایشان را قبول داشتند. دیگران وقتی نظر میدادند، امام بدون دلیل محکم و متقن نمیپذیرفتند، ولی در پذیرفتن آرا و پیشنهادات آقای مطهری تقریباً هیچ بحثی نمیکردند. دست کم من چنین چیزی را به یاد نمیآورم.
□ نخستوزیری مهندس بازرگان هم پیشنهاد شهید مطهری بود.اینطورنیست؟
همین طور است. شهید مطهری از مدافعین سرسخت نخستوزیری مرحوم بازرگان بودند و امام هم به همین دلیل مهندس بازرگان را منصوب کردند. بسیاری معتقدند که اگر آقای مطهری شهید نمیشدند، مهندس بازرگان هم آن سرنوشت را پیدا نمیکرد. در ده روز اول انقلاب، عمده کارها به عهده شهید مطهری و دکتر یزدی بود. درمحل اقامت امام، شهید مطهری عبا به تن نمیکردند و این نشان میداد که مشغول کارهائی غیر از کار متعارف خود هستند. آن روزها سنگینی و سرعت حوادث به قدری بالا بود که ما واقعاً متوجه جزئیات نمیشدیم. در آن سی روز شاید به اندازه صد سال حادثه روی داد. همه دائماً نگران و مضطرب بودیم، ولی امام چنان آرام و ساکت بودند که انگار هیچ حادثهای روی نداده است. شهید مطهری امین مطلق امام بودند و در تمام مراحل انقلاب نقش تعیین کننده داشتند.
□ خبر شهادت ایشان را چگونه شنیدید و با توجه به نسبت خویشاوندی با امام و اطلاعی که از علاقه شدید امام به ایشان داشتند، این خبر را چطور به امام داده بودند؟
من آن موقع آلمان بودم. شب به خانه برگشتم، دیدم همسرم گریه میکند! علت را پرسیدم، ایشان گفت که: یکی از اقوام فوت کرده! پیگیر که شدم، گفت یکی از بزرگان! من ناگهان به امام گمان بردم. خانم به من اطمینان خاطر داد که امام سلامت هستند و بعد گفت که آقای مطهری شهید شدهاند. من با توجه به سیر حوادث و سابقه نقش تعیین کننده ایشان در مبارزه با جریانات انحرافی، کم و بیش منتظر چنین حادثهای بودم. در مورد دادن این خبر به امام، مرحوم احمد آقا میگفت: با توجه به حساسیت حال امام، مانده بودیم که خبر را چطور به ایشان بدهیم. ایشان میگفت که حتی رادیو را هم از جلوی دست امام برداشته بودند که خبر را نشنوند. دنبال راه حل میگشتند که میبینند امام در راهرو با التهابی که در ایشان بیسابقه بود قدم میزنند و با تأثر به ریششان دست میکشند و میگویند: مطهری را کشتند!
□ ارزیابی شما از گروه فرقان و ترور شهید مطهری و سایر شهدا چیست؟
من واقعاً سر از افکار این گروه در نیاوردم! از یک طرف با دولت موقت مخالف بودند و میگفتند آنها دوستان شریعتی هستند! از یک طرف آقای مطهری را که فقط در مواردی با شریعتی مخالفت کرده بودند، ترور کردند. بعدها هم در بازجوئیها و دادگاه این تناقض حل نشد. کلاً مبانی اعتقادی آشفته با رنگ و بوی مارکسیسمی داشتند و خیلی راحت نمیشد سر از افکارشان درآورد.
و اما دلیل ترور شخصیتهائی چون شهید مطهری، کاملاً روشن است.این گروه شخصیتهای نافذ و تأثیر گذار بر انقلاب اسلامی را نشان کرد و یک یک از سر راه برداشت.درمجموع افرادی چون دکتر شریعتی، امام موسی صدر، سید محمدباقر صدر، دکتر بهشتی و....در تبین ماهیت انقلاب و صیانت آنان نقش تعیین کننده داشتند و فقدان آنها واقعاً صدمات آسیب ناپذیری به انقلاب زد. شناخت دشمن از سرمایههای واقعی ما بسیار دقیق بود و هست.