یکی از رژیمهایی که در طول دهههای گذشته منشا تنش، درگیری و جنگ در منطقه خاورمیانه بوده است اسرائیل است. کشوری که به صورت جعلی و توسط قدرتهای غربی و پیروز جنگهای جهانی اول و دوم شکل گرفته است. دولت غاصبی که بر خرابههای امپراطوری عثمانی بنا شده و منافع قدرتهای غربی و به ویژه آمریکا را در منطقه خاورمیانه دنبال میکند. این کشور در دهههای گذشته آغازگر چندین جنگ بوده است. جنگهایی که خسارات بسیاری را به جای گذاشته و مردم بسیاری را آواره کرده است. در مقابل کشورهای اسلامی نیز در مقابل پدید آمدن این رژیم جعلی مواضع متفاوتی اتخاذ کرده و این مسئله سبب شده است جهان اسلام نتواند در مقابل این دولت غاصب با جمعیتی دو میلیونی کار چندانی از پیش ببرد.
در واقع کشوری که در سرزمین مسلمانان بر طبل نژادپرستی میکوبد و به سمبل ظلم و تعدی تبدیل شده، توانسته است از شکاف میان کشورهای اسلامی استفاده کرده و با آنها اتحادهای موضعی و مقطعی را به وجود آورد. یکی از متحدین دولت غاصب اسرائیل تا سال 1357 (1979) حکومت پهلوی بود که تا پیش از انقلاب مواضع همدلانهای را در قبال این رژیم اتخاذ کرد. از به رسمیت شناختن دولت ساعد مراغهای تا قطع ارتباط دولت محمد مصدق و تعطیلی کنسولگری ایران در اسرائیل. با این حال آنچه باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد حمایت قدرتهای غربی و به ویژه آمریکا از این رژیم، ظرف دهههای گذشته است.
در حقیقت روابط بسیاری از کشورهای منطقه ظرف دهههای گذشته در قبال اسرائیل ناشی از روابط این کشورها با آمریکا بوده است. کشورهایی که سیاست خارجیشان تبعی بوده و بسیار تحت تاثیر ملاحظات واشنگتن قرار داشته است. این مسئله در مورد ایران پیش از انقلاب نیز به خوبی صدق میکند؛ به ویژه مقاطعی که دولتهای دست نشانده و مورد حمایت آمریکا در ایران بر مسند امور تکیه میزدند. بهترین مثال در این زمینه روابط ایران و اسرائیل در فاصله سالهای 1342 تا 1357 است که دولتی وابسته به آمریکا در ایران بر سر کار بود. بر همین اساس پژوهش زیر در پی آن است تا این موضوع را از منظر سفارت آمریکادر ایران (اسناد به جای مانده از لانه جاسوسی) مورد بررسی قرار دهد. سفارتی که بیش از آن که کارش رتق و فتق امور سیاسی و دیپلماتیک میان ایران و آمریکا باشد، به مرکزی برای جاسوسی تبدیل شده بود و بسیاری از تصمیمهای مهم در مورد امور ایران در این مرکز گرفته میشد.
سفر طوفانیان به اسرائیل در سال 1977
شاید بتوان گفت که یکی از محکمترین روابط میان کشورهای منطقه خاورمیانه را باید در روابط ایران و اسرائیل پیش از انقلاب جستجو کرد. روابطی که ماحصل پیوندهای استراتژیک این دو کشور با ایالات متحده است. در واقع اسرائیل که از بدو تاسیس با آمریکا روابط بسیار نزدیکی داشت ــ آنچنان که جان مرشایمر یکی از نظریه پردازان روابط بینالملل از حمایت بیقید و شرط آمریکا از اسرائیل انتقاد میکند ــ با ایران مناسبات نظامی ــ امنیتی ــ سیاسی و حتی اقتصادی گرمی را برقرار میسازد. حلقه واسط این مناسبات گرم و استراتژیک نیز ایالات متحده است که در تهران از طریق سفارتش کم و کیف تمام تحولات را رصد میکند.1
مضاف بر این شاه ایران بر این عقیده بود که وجود یک دولت غیرعرب در منطقه به سود ایران خواهد بود. دولتی که چون متحد غرب محسوب میشد وجودش میتوانست از لحاظ امنیتی به سود ایران تمام شود. بهخصوص آنکه برخی کشورهای عرب منطقه در این دوره به مثابه رقیب سنتی ایران محسوب میشدند. در عین حال اتحاد اسرائیل با کشورهای غربی نیز برای شاه بسیار با اهمیت تلقی میشد. به ویژه آنکه در فضای جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت برای توسعه و گسترش دامنه نفوذ خود، شاه از همسایه شمالی خود میترسید. همسایه شمالی که طی دو جنگ بخشهای مهمی از کشورمان را به تصرف در آورده بود و سودای رسیدن به آبهای خلیج فارس را در سر داشت. بر این اساس در دو سال ابتدایی از تشکیل کشور اسرائیل، دولت شاه این دولت غاصب را نه به صورت دو فاکتو و نه به صورت دوژوره به رسمیت شناخت. اما با گذشت زمان و پس از مشخص شدن هویت واقعی اسرائیل به مثابه کشوری حاضر در بلوک غرب شاه بر تردیدهای خود فائق آمد. با این حال، او بر این نظر بود که اگر از ابتدا مناسبات بسیار گرمی با چنین دولتی برقرار سازد با مخالفت جهان اسلام و کشورهای عربی روبهرو خواهد بود. بر این اساس وی در ابتدا مسیری میان اتحاد و دشمنی را انتخاب کرد. مسیری که در ادامه و با توجه به نزدیک شدن برخی از کشورهای عرب منطقه به اتحاد جماهیر شوروی به پیوندهای استراتژیک میان دو کشور انجامید.2 البته نزدیک شدن ایران به اسرائیل دلایل دیگری نیز داشت. در ایران جامعه یهودیانی وجود داشت که اسرائیل مایل بود آنها به سرزمینهای اشغالی مهاجرت کنند. به علاوه شاه از نفوذ اسرائیل در واشنگتن به خوبی با خبر بود و میدانست که برای توسعه و پیشرفت اقتصادی به تکنولوژی اسرائیل محتاج است.3 بنابراین تلاش کرد تا رابطه خود با اسرائیلی را بهتر و بهتر کند.
سیاست خارجی ایران در دوران رژیم پهلوی بیشتر رنگ و بوی تبعی بودن را یدک میکشید. تبعیتی که از دنیای غرب و در راس آن آمریکا ناشی میشد. به همین دلیل ما شاهد برقراری پیوندها و مناسبات استراتژیک میان ایران و اسرائیل در این دوران هستیم. مضاف بر این محمدرضا در این دوران پی آن بود تا با برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل جاه طلبیهای داخلی و بینالمللی خود را پیگیری نماید.
در یکی از اسناد به جا مانده از سفارت آمریکا در تهران که بعدها به لانه جاسوسی شهرت یافت این پیوند عمیق و استراتژک به خوبی آشکار است. این سند به سفر ژنرال طوفانیان به اسرائیل در سال 1977 ارتباط دارد. طوفانیان طی این سفر به موشه دایان یادآور میشود که در اوضاع کنونی و با توجه به شرایط کشورهای پیرامون دو کشور همچون عراق، پاکستان و ترکیه، ایران بسیار علاقمند به روابط گسترده دوجانبه با اسرائیل میباشد. با این حال وی نگرانی خود را از روند صلح اعراب و اسرائیل مخفی نمینماید و در این دیدار رو در رو خواهان آن است که اسرائیلیها مذاکرات صلح با اعراب و فلسطینیها را به صورت جدی دنبال نمایند.4
در سوی مقابل دایان نیز بر تعهد اسرائیل در دستیابی به صلح تاکید میکند و اشاره دارد که اسرائیل حتی اگر اعراب به صلح رضایت ندهند حاضر است چیزی نزدیک به آن را دنبال کند. این در حالی بود که تلآویو هرگز حاضر به رسمیت شناختن سازمان آزادی بخش فلسطین و تشکیل کشور مستقل فلسطینی نبود. در اسناد به جای مانده از لانه جاسوسی، طوفانیان نیز در پاسخ به این مسئله اشاره دارد که سیاست محمدرضا نیز دقیقا همین گونه است و رژیم پهلوی نیز همین خط مشی و رویکرد را در منازعه اعراب و اسرائیل دنبال میکند. در ادامه طوفانیان بر این مسئله تاکید میکند که شخص محمدرضاشاه پس از اطمینان کامل از سیاستهای تلآویو به دنبال طرحهای متقابلی است که زمینه گسترش و تعمیق روابط دو کشور را فراهم میآورد.5
سفر وایزمن وزیر دفاع اسرائیل به ایران در سال 1977
این مناسبات آنچنان گرم و محکم بود که تنها چند ماه بعد شاهد سفر وایزمن وزیر دفاع اسرائیل به ایران هستیم. در این ملاقات بی رای و نظر بودن وزرا به خوبی مشخص میشود تا جایی که طوفانیان به صراحت اشاره میکند که وزرا هیچ یک به تنهایی از استقلال رای برخوردار نیستند و آن کسی که سیاست خارجی کشور را در قبال مسائل بینالمللی هدایت میکند، شخص محمدرضا شاه است.6 در واقع شاه بر آن بود تا با در پیش گرفتن استراتژی همراهی با غرب و شرکای منطقهای خود رویای تمدن بزرگش را به پیش راند. غافل از آنکه این رویا میبایست نه رویایی شاهانه که رویایی ملی و مردمی میبود تا همه کشور به حمایت از آن برمیخواستند. همچنان که میشد سرمایههای انسانی و مادی آن نیز تا حد ممکن از درون همین سرزمین تامین میشد. در حالی که اشکال کار در این بود که وی میخواست ایده مستبدانه و توهم گرایانهاش را به هر نحو ممکنی اجرایی و عملیاتی سازد. سیاستی که در بسیاری از مواقع با ارزشهای اسلامی و دینی و موقعیت و جایگاه مردم مسلمان منطقه در تعارض بود. او این هدف را تا جایی دنبال میکرد که برای تحقق آن، ژاندارم آمریکا در منطقه شد و به دلیل رابطه حامی- پیرویی که با آمریکا داشت حتی حاضر بود حقوق مردم فلسطین را زیر پا گذارد و به مواجه با مخالفان اسرائیل در منطقه و همراهی با این رژیم بپردازد تا کارنامهای درخشان در مقابل ایالات متحده داشته باشد.
بدین ترتیب آنچه در تمام این رفت و آمدها و گفتگوهای سیاسی اولویت داشت رسیدن به صلح میان اعراب و اسرائیل بود. در واقع اعراب و اسرائیل تا پیش از آن به ترتیب 4 بار در سالهای 1948، 1953، 1967 و 1973 با یکدیگر جنگیده بودند و این مسئله صلح و ثبات در منطقه را با چالش اساسی مواجه ساخته بود. به همین دلیل، به نظر میرسد یکی از دغدغههای اصلی رهبران دو کشور به ویژه ژنرالهای ارتش شاه ایجاد صلح میان اعراب و اسرائیل بوده است که در تمام این دیدارها بر آن تاکید میشود. در واقع بیشتر هدف از این دیدارهای دوجانبه برقراری صلح میان دو نیرویی بود که ثبات منطقه را با مخاطره مواجه ساخته بودند. ثباتی که شاه ایران در پی دستیابی به آن بود تا با امن جلوه دادن منطقه رویای ساختن تمدنی بزرگ را که قدرت مسلط منطقه باشد از مرحله حرف به مرحله عمل تبدیل نماید. به همین دلیل شاه به دنبال سفری که وایزمن وزیر دفاع اسرائیل به ایران داشت تمام تلاش خود را برای برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل انجام داد. این مذاکرات و رایزنیهای فشرده در سال بعد نیز ادامه یافت تا بدان جا که به قرارداد معروف کمپ دیوید منتهی شد و اعراب و اسرائیل پس از 4 جنگ متوالی به صلح دست پیدا کردند. جیمی کارتر نیز در این قرارداد نقش میانجی را ایفا کرد و انور سادات به نمایندگی از طرف کشورهای عربی به صلح با اسرائیل رسمیت بخشید.7
در مجموع آنچه باید از مباحث بالا مطرح کرد این است که سیاست خارجی ایران در دوران رژیم پهلوی بیشتر رنگ و بوی تبعی بودن را یدک میکشید. تبعیتی که از دنیای غرب و در راس آن آمریکا میشد. به همین دلیل ما شاهد برقراری پیوندها و مناسبات استراتژیک میان ایران و اسرائیل در این دوران هستیم. مضاف بر این محمدرضا در این دوران پی آن بود تا با برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل جاه طلبیهای داخلی و بینالمللی خود را پیگیری نماید.
بهرام آریانا و حسن طوفانیان در سفر به اسرائیل در حال روشن کردن شمع در کنیسه یهودیان
شماره آرشیو: 9-121پ
پی نوشت:
1.Mearsheimer, J. & Walt, S.M. (2009) Is It Love or the Lobby? Explaining America’s Special Relationship with Israel, security studies, Routledge, Taylor and Francis group, p 76.
2. Parsi, T. (2007), Treacherous Alliance: the secret dealings of Israel, Iran, and the united states, (Yale university press), p21.
3. Ibid, p24.
4. اسناد لانه جاسوسی، کتاب نوزدهم: آمریکا حامی اشغالران قدس، تهران، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، بیتا، ص 568.
5. همان، 569.
6.همان،578.
7.همان، 580.