مشاهده سرمقاله روزنامه «تایمز» که لحنی ویرانگر داشت، مرا بشدت عصبانی کرد. در قسمتی از این سرمقاله آمده بود: «... حتی ناظران غربی طرفدار ایران نیز معتقدند که شرائط حاکم بر آن کشور به هیچوجه نمیتواند توجیه کننده اختناق موجود در ایران باشد. بر اساس آنچه که از گزارشهای اخیر سازمان عفو بین المللی راجع به شکنجه و اعدامهای پی در پی در ایران نیز بدست میآید، کاملاً معلوم است که هرگز نمیتوان به بهانه تهدیدهایی که علیه حکومت وجود دارد، حقوق بشر را به این شکل نادیده گرفت.
چهارشنبه 5 ژانویه 1977 [15 دی 1355]
مشاهده سرمقاله روزنامه «تایمز» که لحنی ویرانگر داشت، مرا بشدت عصبانی کرد. در قسمتی از این سرمقاله آمده بود: «... حتی ناظران غربی طرفدار ایران نیز معتقدند که شرائط حاکم بر آن کشور به هیچوجه نمیتواند توجیه کننده اختناق موجود در ایران باشد. بر اساس آنچه که از گزارشهای اخیر سازمان عفو بین المللی راجع به شکنجه و اعدامهای پی در پی در ایران نیز بدست میآید، کاملاً معلوم است که هرگز نمیتوان به بهانه تهدیدهایی که علیه حکومت وجود دارد، حقوق بشر را به این شکل نادیده گرفت. ولی جدا از این مطلب، باید اذعان داشت که پیشرفت اقتصادی ایران روند مطلوبی داشته است. گرچه این حقیقت هم باید مد نظر قرار گیرد که پیشرفت اقتصادی فقط در جوامعی تداوم خواهد داشت که حکومت آن کشور اصول انسانی را مراعات کند و قابلیت تحمل افکار و عقاید مردم را نیز داشته باشد. در غیر این صورت، به سبب بروز کشمکش و برخورد مردم با هیأت حاکمه، آشوبهایی پدید میآید که دامنه آن به مرور تبدیل به شورشهای همگانی شده، و در نهایت رژیم حاکم بر کشور را به سقوط میکشاند...»
سر مقاله روزنامه تایمز را بلافاصله با ذکر «توجه مخصوص» برای وزیر خارجه به تهران مخابره کردم، و حالا هم منتظرم تا ببینم شاه چه عکسالعملی نشان میدهد. گرچه اطمینان دارم که با حساسیت شاه نسبت به هر نوع انتقاد ـ ولو بسیار جزئی هم که باشد ـ فوراً به من دستور داده خواهد شد جوابی برای این سر مقاله به روزنامه «تایمز» بفرستم. و البته من هم به سهم خود حاضرم این کار را ـ علیرغم مشکل بودنش ـ با رغبت انجام دهم. ولی ترسم از این است که مبادا متن جوابیه را از تهران برایم بفرستند.
پنجشنبه 6 ژانویه 1977 [16 دی 1355]
امیرعباس هویدا نخستوزیراز تهران تلفن کرد و گفت: «هیچ علتی برای تلفن کردن به تو وجود ندارد، جز آنکه: دلم برایت تنگ شده بود و فقط خواستم زنگی بزنم و احوالت را بپرسم...»
ناهار را با «آندرودانکن» خبرنگار روزنامه دیلی تلگراف خوردم، که او به نوشتن کتابی درباره کشورهای نفتخیز خاورمیانه اشتغال دارد.
«دانکن» ضمن صحبت میگفت: مدارک انکارناپذیری در دست دارد که نشان میدهد در ایران زندانیان سیاسی را شکنجه میدهند.1
سهشنبه 8 فوریه 1977 [19 بهمن 1355]
خانم «لسلی بلانک» به سفارتخانه آمد تا مشروبی بخوریم و راجع به کتابی که بعنوان بیوگرافی شهبانو در دست نگارش دارد، بحث کنیم.
لسلی بلانک معتقد بود که این کتاب به دلیل افراط در تعریف و تجید از شهبانو بصورت کسل کنندهای در خواهد آمد. و نیز میگفت که هر موقع مأموریت خود در نوشتن چنین کتابی را برای دوستانش بیان کرده، بلافاصله با این سؤال مواجه شده که: چرا قصد دارد اینهمه محاسن برای ملکه کشوری قائل شود که در آنجا برای شکنجه دادن زندانیان، آنها را به تختخواب فلزی داغ میبندند و سرخ میکنند؟!2
طیب حاج رضایی لحظاتی قبل از اعدام
شماره آرشیو: 5050-7ع
پی نوشت:
1. پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول: 1364، صص43ـ44.
2. همان، صص53ـ54.