□ چقدر با برادر شهیدتان اختلاف سنی داشتید و از نخستین خاطراتی که از ایشان به یاد میآورید برایمان بگویید.
بسم الله الرحمن الرحیم. من و برادرم هیجده سال با هم اختلاف سنی داشتیم. من متولد سال 1329 هستم و ایشان متولد سال 1311. هنوز خیلی کوچک بودم که ایشان با بورس تحصیلی به امریکا رفت. اولین خاطره من از ایشان به کودتای سال 1332 و بعد هم حوادث 16 آذر دانشگاه مربوط میشود. ایشان در تظاهرات دانشگاه شرکت فعال داشت و در آن روز به شدت مجروح شد.
□ شهید چمران به لحاظ علمی از جایگاه برجستهای برخوردار بود. در این باره صحبت بفرمایید.
بله؛ ایشان شاگرد اول دانشکده فنی دانشگاه تهران بود. مرحوم بازرگان استاد ایشان بود و به قدری از درس و معلومات ایشان رضایت داشت که بر خلاف تمام مقررات و ضوابط به ایشان گفته بود: «اگر من باشم به شما نمره 22 یا 24 میدهم». من تازه در سال 1336 به دبستان رفته بودم که ایشان برای ادامه تحصیل به امریکا رفت.
□ اقامت در امریکا تأثیری بر روحیه ایشان نگذاشت؟
برادرم از همان دوران جوانی، بسیار به رعایت احکام شرعی و نماز و روزه تقید داشت؛ بسیار اهل تفکر و کمحرف و همچنین متین و موقر بود؛ بسیار خیرخواه و نوعدوست بود و به این صفت در بین اقوام و دوستان شهرت داشت. ایشان هر هفته یا هر ده روز یکبار، از امریکا برای ما نامه میفرستاد و از محتوای نامهها کاملا مشخص بود که همان تدین و تعهد و روحیه انقلابیگری و ستیزهجویی خود با ظالمان را حفظ کرده است. بعدها هم در پایهگذاری انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان در امریکا نقش اساسی داشت.
□ آیا محتوای نامهها نشان میداد که از اوضاع ایران خبر دارند؟ نگاهشان به جریانهای سیاسی آن سالهای ایران چگونه بود؟
در نامههایی که میفرستاد، با احتیاط دیدگاههای خود را بیان میکرد، اما کاملا معلوم بود که اوضاع داخلی ایران او را آزار میدهد؛ چون به هر شکل ممکن خشم خود را به رژیم شاه بیان میکرد. ایشان کودتای 28 مرداد را کودتایی امریکایی برای حفظ رژیم شاه میدانست.
□ نظرشان درباره قیام 15 خرداد سال 1342 چه بود؟
شهید چمران از مریدان امام خمینی بود و زمانی که این واقعه روی داد، ایشان در امریکا بود. او در نامههایی که به تهران میفرستاد، گاه از امام نام میبرد و ارادت و احترام خود را به ایشان نشان میداد.
□ ایشان به کدام یک از جریانهای سیاسی داخلی ایران گرایش داشتند؟
من اطلاع دقیقی از گرایشهای سیاسی برادرم ندارم، ولی ازآنجاکه بعد دینی و مذهبی در ایشان بسیار قوی بود، قطعا به جریانهایی تمایل داشتند که هم انقلابی باشند و هم بعد اعتقادی آنها قوی باشد؛ البته درمجموع باید گفت که ایشان شخصیتی فراگروهی داشتند و چندان در قالب حزب یا گروه خاصی نمیگنجیدند.
□ پس از اتمام تحصیلات در امریکا چه کردند؟
شهید چمران در امریکا هم جزء دانشجویان برجسته بودند؛ به همین دلیل هنگامی که تحصیلاتشان تمام شد، سازمان فضانوردی امریکا (ناسا) ایشان را به کار دعوت کرد، اما شهید چمران نپذیرفتند. ایشان در دوران تحصیل در امریکا هم ابتکارات و اختراعات و تئوریهای علمی جدیدی را طرح کرده بودند. شهید چمران پس از اتمام تحصیل، مدتی در امریکا تدریس کرد، اما ازآنجاکه آن کشور را بستر فعالیتهای صهیونیستها میدانست، علاقه نداشت در آنجا بماند و به دوستانش که از او سؤال کرده بودند که چرا پیشنهاد ناسا را نپذیرفته است، گفته بود: نمیخواهد نتیجه و ثمره کارش به نفع صهیونیستها و کسانی تمام شود که علیه اسلام و انسانیت برنامهریزی میکنند. ایشان گفت: نمیخواهد آموزههای علمیاش در خدمت دشمنان اسلام قرار گیرد؛ به همین دلیل در سال 1350، از کشورهای مصر، الجزایر و لبنان بازدید کرد. شهید چمران در این سفرها با امام موسی صدر آشنا شد. این آشنایی نقطه عطف زندگی ایشان بود و به کلی مسیر زندگیشان را تغییر داد.
□ چطور اول به مصر و الجزایر رفتند و سپس به لبنان؟
در آن زمان، جمال عبدالناصر در مصر و هواری بومدین در الجزایر حکومت میکردند که هر دو حامی جنبشها و احزاب ضداستعماری و ضداستبدادی بودند. تصور میکنم شهید چمران برای فراگیری فنون نظامی به این دو کشور رفت. ایشان سپس به لبنان رفتند و با امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، همکاری کردند و با هم جنبش محرومان را راه انداختند که توانست تا حدودی خواستهها و حقوق شیعیان را به آنها برگرداند. «امل» بازوی نظامی جنبش محرومان بود و شهید چمران ــ که تعلیمات نظامی دیده بود ــ آموزههای خود را به جوانان امل منتقل میکرد.
□ درباره اهداف و عملکرد جنبش امل، چه چیزهایی از برادر شهیدتان شنیده بودید؟
هنگامی که جنبش امل به عنوان یک حرکت نظامی ظهور کرد، «جنبش مقاومت فلسطین» یا «الفتح» ــ که در حال مبارزه با اسرائیل بود ــ به دلیل اهداف مشترک با آن، به این جنبش نزدیک شد و این گونه بود که امل و الفتح با هم ارتباط برقرار کردند. البته دیدگاهها و خطمشیهای این دو حرکت به هم نزدیک نبود، اما مخالفت با رژیم صهیونیستی آنها را به هم نزدیک کرده بود. الفتح در آن دوران یک جنبش انقلابی قوی بود و به حرکتهای نظامی گستردهای دست میزد.
□ نظر شهید چمران درباره جنبش الفتح چه بود؟
شنیده بودم که الفتح را به طور مطلق و همهجانبه تأیید نمیکرد، اما ازآنجاکه برای احقاق حقوق فلسطینیهای محروم و آواره تلاش میکرد، با آنکه برخی از حرکتهای سیاسی آن را قبول نداشت، از مبارزات این جنبش حمایت میکرد. یادم هست شهید چمران، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت به ایران، دیدگاههای خود را در مورد حرکت جنبش فتح بیان میکرد، اما این دیدگاهها به مذاق بعضی از ایرانیهایی که نسبت به فلسطینیها علاقه و حتی تعصب شدیدی داشتند، خوش نمیآمد. آن موقع مردم ایران به یاسر عرفات، به عنوان الگوی مبارزات ضد صهیونیستی نگاه میکردند. البته شهید چمران قصد نداشت او را تضعیف کند، ولی میگفت: عرفات آن کسی نیست که مردم تصور میکنند!
□ از نقش و تأثیر شهید چمران در جنبش محرومین برایمان بگویید.
از جزئیات فعالیتهای شهید چمران اطلاع دقیقی ندارم، اما میدانم که یکی از اقدامات مهم ایشان، تأسیس هنرستان «المهنیه العاملیه» در شهر صور در جنوب لبنان بود. شیعیان لبنان بسیار فقیر و از نظر سواد و دانش عقبافتاده بودند. شهید چمران این هنرستان را به منظور آموزشهای فنی و صنعتی راهاندازی کرد و عدهای از معلمهای شیعه را در آنجا به کار گرفت و به این ترتیب اعتمادبهنفس شیعیان جنوب لبنان را تقویت کرد. این اقدام در جهت تقویت اقدامات امام موسی صدر بود. این انسان پیشرو و عالم دینی آگاه قصد داشت همه مسلمانان را متحد سازد تا در برابر کسانی که حقوق آنها را به رسمیت نمیشناختند و به آنها ظلم میکردند بایستند.
□ به امام موسیصدر اشاره کردید؛ آیا از شهید چمران، خاطرهای درباره ایشان شنیدهاید؟
از شهید چمران شنیدم که فردی مسیحی در یکی از مناطق شیعهنشین لبنان مغازه نوشابهفروشی داشت. بستنیفروشیهای مسیحی معمولا نوشابههای الکلی هم میفروختند، ولی او این کار را نمیکرد، با این همه، شیعیان از او خرید نمیکردند. او نزد امام موسی صدر رفت و از این موضوع گلایه کرد. ایشان از او دلجویی نمودند و روزی به مغازه او رفتند و در آنجا بستنی خوردند. این کار امام موسی صدر باعث شد شیعیان نسبت به آن فروشنده دید مثبتی پیدا کنند و این اقدام ایشان تأثیر بسیار زیادی بر روابط شیعیان و مسیحیان گذارد. شهید چمران نیز تعصب و افراطیگری را نمیپسندیدند و با دیدی انسانی و اسلامی به افراد جامعه نگاه میکردند و معتقد بودند که طوایف مختلف لبنان باید همدل و یکپارچه باشند تا بتوانند با دشمن مشترک خود، یعنی رژیم صهیونیستی، مقابله کنند.
□ در مقام یک کارشناس و فرمانده نظامی، شهید چمران را چگونه تحلیل میکنید؟
در تصاویری که از دوره حضور ایشان در لبنان به جا مانده است، همیشه سلاح به دوش و مسلسل در دست هستند. هنگامی هم که به ایران آمدند و به وزارت دفاع منصوب شدند، ستاد جنگهای نامنظم را تشکیل دادند. ایشان فوقالعاده مبتکر و بااستعداد بودند. قطعا صحنه جنگهای جنوب لبنان با جنگ تحمیلی رژیم صدام با ایران تفاوت داشت و کلاً ابعاد این دو جنگ با هم تفاوت میکرد، اما تجربههای نظامی و فنی کسبکرده در لبنان، در تشکیل ستاد جنگهای نامنظم در ایران بسیار به ایشان کمک کرد؛ چون ایشان اصول جنگهای چریکی را در لبنان آموخته بود؛ منتهی نکته مهم این بود که این جنگها با کمترین تلفات و هزینه انجام شوند. ایشان با نبوغی که داشت، در ایران ابتکارات جالبی را در مواجهه با ارتش مجهز صدام به کار گرفت و توانست در ابتدای جنگ، گره از کار کشور بگشاید. پس از پیروزی انقلاب، ارتش ایران ضعیف شده بود و سپاه پاسداران و بسیج هم هنوز تشکیلات منظمی نداشتند. شهید چمران بود که توانست با بهکارگیری تاکتیکهای نظامی مبتکرانه، جلوی پیشروی ارتش صدام را بگیرد و ضربات تعیینکنندهای به ارتش عراق وارد کند.
□ هنگامی که شهید چمران در لبنان اقامت داشتند، ارتباطشان با خانواده و انقلابیون ایرانی چگونه برقرار میشد؟
عدهای از دانشجویان و مبارزان ایرانی، هنگامی که به لبنان میرفتند، پس از دیدار با ایشان در آنجا میماندند و از آنجا به مبارزه با رژیم شاه ادامه میدادند. عدهای از مبارزان و روحانیون تحت تعقیب رژیم شاه هم در آنجا مستقر میشدند. پدر و مادر من، دو بار برای دیدار با شهید چمران به لبنان رفتند. آنها از روحانیون و انقلابیون ایرانی که در آنجا بودند و نمیتوانستند به ایران برگردند برای ما صحبت میکردند و میگفتند که دکتر چمران در آنجا آرامش و آسایش ندارد و چندان استراحت نمیکند. ایشان در پاسخ به مادرم که گفته بود: کمی استراحت کن، گفته بود: «مگر حضرت علی(ع) استراحت میکرد؟ اگر ما ادعا میکنیم که شیعه ایشان هستیم، نباید تا وقتی که ظلم هست آرامش داشته باشیم». شهید چمران تلاش میکرد با بودجه و امکانات بسیار اندکی که در لبنان در اختیارش بود، کارهای زیادی انجام بدهد. ایشان هم به مردم جنوب لبنان میرسید و هم به مبارزان ایران کمک میکرد. کسانی بودند که عقیدهشان با شهید چمران یکی نبود، ولی ایشان با نهایت فروتنی و تواضع تجربههای خود را در اختیار آنها قرار میداد و کمکشان میکرد.
□ با توجه به جایگاه بالای علمی ایشان، آیا رژیم شاه هیچ وقت تلاش کرد ایشان را به ایران برگرداند؟
بله؛ رژیم چندین بار افرادی را به لبنان فرستاد تا ایشان را متقاعد کنند که برگردد، ولی شهید چمران قبول نکرد. او میدانست که اگر برگردد، راحتش نخواهند گذاشت و فعالیتهایش را محدود خواهند کرد.
□ چه کسانی از طرف رژیم با ایشان تماس گرفتند؟
مأموران سفارت ایران در لبنان چندین بار به سراغش رفتند. در تهران هم چند بار ساواک پدرم را احضار کرد تا از ایشان درباره شهید چمران اطلاعاتی کسب کند، ولی پدرم از جزئیات کارهای شهید چمران اطلاع نداشت و همیشه یک سری اطلاعات کلی در اختیار آنها قرار میداد.
□ چه شد که ایشان لبنان را ترک کرد و به ایران آمد؟
پیروزی انقلاب اسلامی نه تنها در ایران که در خاورمیانه یک نقطه عطف تاریخی بود و توانست ایران را به محور حرکت جنبشهای رهاییبخش برای ملتهای منطقه تبدیل کند. شهید چمران میدانست که مسلمانان لبنان برای دستیابی به حقوق خود، به یک پشتوانه قوی مادی و معنوی نیاز دارند و ایران پس از پیروزی انقلاب از چنین جایگاهی برخوردار بود؛ به همین دلیل ایشان به ایران بازگشت تا دانش و مهارت خود را در اختیار انقلابی قرار دهد که آن را منشاء حرکت اسلامی در دنیا میدانست. بعد از ورود به ایران و پس از شهادت سپهبد قرنی، مسئولیت وزارت دفاع به عهده شهید چمران قرار گرفت؛ پس از انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی نماینده و سپس از سوی امام، نماینده ایشان در شورای عالی دفاع شد. با شروع جنگ تحمیلی، ستاد جنگهای نامنظم را تشکیل داد و از آن پس بیشتر وقت خود را در جبهههای نبرد حق علیه باطل سپری کرد و سرانجام نیز به درجه رفیع شهادت نائل آمد. یادم هست که پس از آغاز جنگ، تنها چند بار توانست به تهران بیاید و فقط یک بار به منزل پدر رفت.
□ از نخستین دیدارتان با ایشان، پس از سالها که به وطن بازگشتند، چه خاطرهای دارید؟
تمام دوران کودکی من، لبریز از خاطرات شیرین ارتباط پر از مهر و محبت ایشان با بچهها بود. بعد از پیروزی انقلاب باخبر شدم که قرار است شهید چمران همراه عدهای از علمای شیعه و سنی لبنان خدمت حضرت امام بروند. من هم خود را به مدرسه علوی رساندم و ایشان را در آنجا دیدم. یادم هست که چقدر علمای لبنان خوشحال بودند و همه از پیروزی انقلاب احساس غرور و شادی میکردند. یکی از آن علما، مرحوم شیخ محمدمهدی شمسالدین بود که در واقع جانشین امام موسی صدر به شمار میآمد. یک روز هم تعدادی از اعضای این هئت را به زیارت حضرت عبدالعظیم در شهر ری بردم و به محل اقامتشان برگرداندم.
□ آیا با دوستان لبنانی شهید چمران ارتباط دارید؟
در سالهای اول پیروزی انقلاب و پیش از شهادت ایشان، گروهها و شخصیتهای لبنانی که به ایران میآمدند با ایشان و برادر بزرگترم دیدار میکردند. پس از شهادت ایشان نیز هر وقت به ایران میآمدند با مهندس چمران دیدار و از شهید چمران یاد میکردند.
□ اشارهای هم به فرزندان شهید چمران داشته باشید.
ایشان زمانی که در امریکا تحصیل میکردند، با یک خانم امریکایی ــ که همکلاسی ایشان بود ــ ازدواج کردند و صاحب سه فرزند شدند. این خانم همراه شهید چمران به لبنان رفت و مدتی در آنجا زندگی کرد، اما با شروع حملات ارتش صهیونیستی، پدر و مادر همسر شهید چمران از ایشان خواستند که به امریکا برگردد؛ چون خانواده در جنوب لبنان امنیت جانی نداشت. از سوی دیگر تحصیل بچهها هم ممکن نبود. شهید چمران نپذیرفت که به امریکا برگردد و آن خانم با بچهها برگشت. چند سال بعد شهید چمران با یک بانوی لبنانی از شیعیان جنوب لبنان ازدواج کرد.
□ و سخن آخر؟
شهید چمران تعریف میکرد: یک بار که برای دیدار با حضرت امام به نجف میرفت، نیمهشب شد و چون مسافرخانهها باز نبودند، شب را در حرم حضرت علی(ع) و روی زیلوها و گلیمهای آنجا سر کرد و بعد از اذان صبح به منزل امام رفت. این حضور شبانه در حرم حضرت علی(ع) برای ایشان بسیار شیرین بود.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.