«جلوههایی از منش سیاسی و اجتماعی شهید آیتالله دکتر بهشتی» در گفتوشنود با محمدحسین صفار هرندی
شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی از نمادهای جذاب انقلاب و نظام اسلامی است؛ ازاینرو شناخت خصال و ویژگیهای علمی و عملی او، از فرایض نسل سوم و چهارم نظام بهشمار میآید. در گفتوشنود پیش روی، جناب حسین صفارهرندی به بازگویی خاطرات خویش از منش سیاسی و اجتماعی آن بزرگ پرداخته است؛ به امید آنکه برای تاریخپژوهان انقلاب مفید باشد.
□ شما از چه دورهای و چگونه با نام و شخصیت شهید آیتالله دکتر بهشتی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. یادم هست اولین بار زمانی بود که مرحوم آیتالله میلانی ایشان را برای تبلیغ در آلمان انتخاب کردند. این انتخاب برای ما معنای خاصی داشت و این تصویر از ایشان در ذهن نقش بسته بود که باید قطعا یک روحانی آگاه و مسلط به مبانی دینی و در عین حال توانا برای ایجاد ارتباط با قشر تحصیلکرده و دانشجو باشد. از کسانی هم که ایشان را از نزدیک میشناختند چنین توصیفاتی را دربارهشان شنیده بودم. پدرم ایشان را کاملا میشناختند.
□ اولین بار در چه سالی ایشان را از نزدیک دیدید؟
یادم هست که تازه دبیرستان را تمام کرده بودم. باید سال 1351 یا 1352 باشد. شهید بهشتی تازه به ایران برگشته بودند و ما برای یکی از جلساتی که تشکیل میدادیم و از چهرههای مبارز دعوت میکردیم، از ایشان خواستیم که به جلسه ما بیایند و برای ما صحبت کنند. جلسه خانه یکی از دوستان در خیابان صفاری در جنوب تهران تشکیل شده بود.
□ چه ویژگیهایی در این دیدار نخست نظر شما را جلب کرد؟
قبل از اینکه خودم ایشان را ببینم، با توصیفات یکی از دوستان ــ که بسیار به ایشان علاقهمند بود ــ تصویر جالبی در ذهنم نقش بسته بود. او میگفت: آیتالله بهشتی قد بلند، صدای رسا و هیبت خاصی دارد. او حتی در این تعریفها اغراق هم میکرد و مثلا میگفت: انگشتهای دست ایشان دو برابر دیگران کشیدگی دارد! با این توصیفات، بسیار مشتاق شده بودم که ایشان را هرچه زودتر ببینم. نکته عجیبی را هم درباره ایشان شنیده بودم که چون ایشان به خارج رفته است، مثل اهل سنت، در نمازش «اشهد ان علی ولیالله» را نمیگوید! خیلی دلم میخواست ببینم این حرف چقدر حقیقت دارد؛ برای همین موقع نماز، هر طور که شد، خودم را پشت سر ایشان رساندم و گوشهایم را حسابی تیز کردم. البته این را خوب میدانستم که شهادت بر ولایت امیرالمومنین(ع) جزء اذان نیست و شیعه رجائاً میگوید، ولی دقیقا شنیدم ایشان اذان و اقامه را کامل خواندند. آن روز در برابر ایشان، نمایشی را اجرا کردیم که به نسبت فضای پر از اختناق آن روز، خیلی شدید و غلیظ بود و البته در آن، از محافل دینی روز هم انتقاد کرده بودیم. شهید بهشتی از کار ما تعریف کردند و گفتند: خیلی خوب است. شهید بهشتی مخاطب را مجذوب خود میکرد و سپس به تربیت او میپرداخت. حتی کسانی که نگاه مثبتی هم به ایشان نداشتند، نمیتوانستند منکر جذابیت شخصیت ایشان شوند. یادم هست کسانی با داد و فریاد و هیاهو و به قصد انتقاد شدید از ایشان میآمدند، اما وقتی میخواستند بروند، کاملا مجاب شده بودند.
□ به نظر شما برجستهترین ویژگی شخصیتی شهید آیتالله بهشتی چه بود؟
وقتشناسی و نظم آهنین. ایشان برای تکتک لحظههایش برنامه داشت؛ البته این ویژگی را در مورد حضرت امام هم ذکر میکنند.
□ شیوه مبارزاتی ایشان چگونه بود؟ این سوال را از این بابت میپرسم که دراینباره در آن مقطع، اما و اگرهایی وجود داشت.
بله؛ عدهای بودند که میگفتند: وقتی که گروههای مختلف در داخل کشور در حال مبارزه با رژیم هستند و گروه گروه به زندان میافتند و شکنجه میشوند، آقای بهشتی چرا به خارج رفته؟ همیشه او را با دکتر شریعتی مقایسه میکردند و میگفتند که خود را از دردسر دور نگه میدارد! ... اما همینها کافی بود فقط یک جلسه با ایشان صحبت کنند تا نظرشان کاملا برگردد.
□ اشاره کردید که مرحوم پدرتان با شهید بهشتی آشنایی دیرینه داشتند. از این آشنایی خاطرهای دارید؟
بله؛ حدود یک ماه از جلسهای که با شهید بهشتی داشتیم گذشته بود که یکی از همسایههای ما برای هیئت خود از پدرم دعوت کرد که به جلسه بروند. پدر در آنجا شهید بهشتی را میبینند و میگویند: پسر من در فلان جلسه که شما حضور داشتید آمده بود؛ به شما نگفت که پسر من است؟ شهید بهشتی گفته بودند: «خیر، نگفت؛ چون جوانهای این دوره نمیخواهند خود را در لوای کس دیگری تعریف کنند و میخواهند مستقل باشند». البته من خود را معرفی کرده بودم، ولی قطعا ایشان به خاطر عموی شهیدم مرا میشناختند. درمجموع این حرف شهید بهشتی خیلی برایم دلنشین بود.
□ بازهم با ایشان ملاقات داشتید؟
در جلساتی که تشکیل میشدند و گاهی میرفتم، حضور داشتند، ولی ارتباط نزدیک تا ایام منتهی به پیروزی انقلاب ممکن نشد. در مراسم ختمی که برای شهید آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی گرفته بودند، ایشان در کنار شهید آیتالله مطهری و مرحوم آیتالله مهدوی نشسته بودند.
□ پس از آن دوره، اولین اقدام مبارزاتی و علنی شهید بهشتی در چه دورهای و چگونه بود؟
راهپیمایی عید فطر سال 1357 که تا آن زمان، بزرگترین راهپیمایی بود. دو روز بعد در 16 شهریور راهپیمایی عظیم دیگری انجام شد و همه یکدیگر را برای تجمع در میدان ژاله در روز 17 شهریور دعوت کردند. البته نام این میدان، قبل از 17 شهریور به دلیل درگیریهای زیادی که در آن میشد و چند نفری شهید شده بودند، توسط خود مردم به میدان شهدا تبدیل شده بود و مردم با رنگ روی تابلوهای خیابان و میدان نوشته بودند: میدان شهدا. در هر حال در راهپیمایی عید فطر، شهید بهشتی در جلوی صف حرکت میکردند. نماز ظهر را در خیابان ولیعصر خواندیم و سپس به طرف میدان آزادی حرکت کردیم. شهید بهشتی در آنجا سخنرانی مفصلی را ایراد و مواضع انقلاب را اعلام کردند. البته من پشت جمعیت ماندم و به میدان نرسیدم. این راهپیمایی که برنامهریزی آن با جامعه روحانیت مبارز و مدیریت شهید بهشتی بود، مقدمهای برای راهپیماییهای عظیم بعدی که به طرف میدان آزادی انجام میشدند، بود.
□ مخالفت برخی از افراد و گروهها با شهید بهشتی و ترور شخصیت ایشان از مدتها قبل از پیروزی انقلاب شروع شده بود. علت چه بود؟
مجاهدین خلق که تازه از زندان آزاد شده بودند، در راهپیماییها با پلاکاردها و عکسهای رهبران خود شرکت میکردند و میخواستند به نوعی خود را به رخ بکشند و مطرح کنند. شهید بهشتی که از منظور و هدف آنها کاملا آگاهی داشتند، اعلام کردند که این راهپیماییها متعلق به همه مردم است و به گروه و دسته خاصی تعلق ندارد و نباید صف خود را از مردم جدا کنید. شهید مطهری هم روی این نکته تاکید زیادی داشتند، ولی آنها گوش نمیدادند و کار خودشان را میکردند و لذا با عدهای از مردم جر و بحثشان میشد. شهید بهشتی اهل برخورد تند و صریح نبودند و سعی میکردند با آرامش مسئله را حل کنند، ولی بعد از انقلاب که جایگاه شخصیتها و اثرگذاری آنها در روند انقلاب مشخصتر شد، هجمههای شدید علیه ایشان شروع شد، به طوری که حتی برخی بچه حزباللهیهایی هم که از مسائل آگاهی چندانی نداشتند، به ایشان بدگمان شدند! القابی چون سرمایهدار و بورژوا را حتی از زبان بچه مذهبیها هم میشد درباره ایشان شنید! عدهای هم میگفتند که ایشان در مبارزات حضور نداشته و بعد از 15 خرداد 1342 بیشتر وقتش را در خارج سپری کرده است! دشمن به درستی تشخیص داده بود که شهید بهشتی یکی از موثرترین نیروهای انقلاب است و لذا همه توان خود را متوجه تخریب ایشان کرده بود. این حملات مخصوصا بعد از برگزاری مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی که در آن اوج توانایی حیرتانگیز شهید بهشتی در زمینه مدیریت کلان کشور به رخ کشیده شد، شدت گرفت. آقای منتظری به عنوان رئیس مجلس، ابداً توانایی چنین کاری را نداشت و ریاست مجلس عملا و به شکلی طبیعی به شهید بهشتی سپرده شد و ایشان توانست با درایت و مهارت خارقالعادهای جلسات را اداره کند و کار را به بهترین نحو ممکن به سامان برساند.
□ در برابر موج تخریب شدید، واکنش ایشان چه بود؟
پاسخ شما را با خاطرهای میدهم. یک بار ایشان به ستاد مرکزی سپاه پاسداران رفته بودند. آن روز من متأسفانه مأموریت خارج از تهران داشتم و در جلسه حضور نداشتم. دوستان میگفتند که حتی برای بچههای مخلص سپاه هم این توهم ایجاد شده بود که شهید بهشتی سرمایهدار هستند و در زمینه شایعات از ایشان سوالات فراوانی پرسیدند، به طوری که بالاخره صدای یکی از بچهها درآمد و گفت: مگر چقدر وقت داریم که با این سوالات مزخرف وقت جلسه را میگیرید؟! چرا نمیگذارید درباره مسائل مهم کشور از ایشان سوال کنیم؟! شهید بهشتی فوقالعاده متین بودند و حتی در سختترین شرایط هم کنترل خود را از دست نمیدادند. متأسفانه کسانی که به ایشان حمله میکردند، فقط لیبرالها و منافقین نبودند، بلکه برخی از هملباسیهای ایشان هم که قطعا به تواناییهای بالای ایشان حسادت میکردند، با بدگوییهای خود زمینه را برای حمله دشمنان انقلاب مساعد کردند.
□ توانایی مدیریتی ایشان هنوز هم کمبدیل است. تحلیل شما دراینباره چیست؟
همانطور که اشاره کردم، توانایی مدیریتی ایشان حیرتانگیز بود. شهید بهشتی اغلب کارها را چنان بیتظاهر انجام میدادند که حتی نزدیکترین کسان ایشان هم متوجه نمیشدند. آن موقعها در جنوب تهران گود عربها و امثال اینها وجود داشت که صدها پله میخورد و پایین میرفت و مردم در بدترین وضعیت ممکن در آنجا زندگی میکردند. مخصوصا وقتی باران میآمد، خانههای مردم پر از آب میشد و واقعا وضعیت اسفناکی پیدا میکردند. بعد از پیروزی انقلاب، مرحوم پدرم از شهید بهشتی دعوت کردند که به منطقه میدان هرندی بیایند. شهید بهشتی در آنجا سخنرانی کردند و گفتند که این محله لکه ننگی بر پیشانی نظام است و باید هر چه سریعتر به این خانوادهها رسیدگی کرد و درست از فردای آن روز بود که آن خانوادهها بهتدریج به دولتآباد کوچ داده شدند. مدیریت قاطع شهید بهشتی بهویژه در شورای انقلاب، مجلس خبرگان و قوه قضائیه تکرارنشدنی بود. ایشان بسیار آزاداندیش و گشادهدل بودند، اما دشمنان اجازه نمیدادند این ویژگیها جلوه کنند. ایشان بسیار بااراده و قاطع بودند و به همین دلیل مخالفانش ایشان را به دیکتاتوری متهم کردند.
□ مصداقی را هم در زمینه آزاداندیشی ایشان به یاد دارید؟
بله؛ در انصاف، تیزبینی و آزاداندیشی ایشان همین بس که زمانی که میخواستند نخستوزیر انتخاب کنند و عدهای مطرح شدند، ایشان با کمال شجاعت گفتند: «اگر افکار رجوی التقاطی و منافقانه نبود، از نظر قدرت سازماندهی و اجرایی برای این شغل بسیار مناسب بود!». ایشان این سخن را در زمانی بیان کرد که رفتارهای منافقانه مجاهدین خلق همه را به ستوه آورده و در دل همه نفرت ایجاد کرده بود. شهید بهشتی در همه موارد انصاف را رعایت میکردند و به صرف اینکه کسی با ایشان دشمنی میورزید، نکات مثبت شخصیت او را از قلم نمیانداختند. یادم هست در دورانی که هجمههای زیادی به دکتر شریعتی میشد و به او تهمتهای فراوان میزدند، شهید بهشتی در کمال انصاف و اعتدال، او را شخصیتی «در مسیر شدن» توصیف کردند و ضمن اشاره به نقدهایی که بر افکار و آثار ایشان وارد بود، تأثیر گسترده و عمیق دکتر شریعتی را ارج نهادند. معمولا افراد کمی میتوانستند با این شجاعت و با رعایت انصاف درباره شخصیتهای گوناگون نظر بدهند.
□ یکی از اشکالات فرهنگی ما افراط و تفریط در تعریف یا تکذیب شخصیتهاست. شهید بهشتی نیز از این آسیب در امان نمانده است. شما برای معرفی شخصیتهای بنام انقلاب چه روشی را پیشنهاد میکنید؟
به اعتقاد بنده، برای توصیف یک شخصیت، باید قبل از هر چیز، تأثیر او را بر خود و محیط پیرامونش با توجه به شرایط زمان و مکان و موقعیت او بررسی کرد. شهید بهشتی برای هر ثانیه از عمرش برنامه داشت و به همین دلیل به رغم عمر کوتاهش، دستاوردهای فکری و علمی عظیمی داشت. زندگی ایشان یکی از بهترین الگوها برای نسلهای سوم و چهارم انقلاب است تا بدانند چگونه از عمر و فرصت خود استفاده بهینه کنند و آن را از دست ندهند. با شناخت شخصیتهای جامعی چون شهید بهشتی که همه عمر خود را صرف پیشبرد انقلاب کردند و در راه پایداری از آن شهید شدند، قدر و منزلت انقلاب و رهبرانش بیشتر و بهتر اثبات میشود. متأسفانه ما نتوانستیم این شخصیتهای تأثیرگذار را به درستی معرفی کنیم و در نتیجه نسل جوان ما درک روشنی از ارزشهای اصیل انقلاب و ایثار و شهادت ندارد.
همانطور که اشاره کردید، یکی از مشکلات فرهنگی ما افراط و تفریط است. گاه در توصیف یک شخصیت، او را چنان فرابشری میکنیم که به کلی از دسترس افراد جامعه دور میشود و دیگر نمیتوان از او به عنوان یک الگوی عملی کارآمد استفاده کرد و گاهی بر عکس از هر نوع الگوسازیای اجتناب و به این وسیله راه را برای انجام دادن هر خطایی فراهم میکنیم؛ یعنی درست همان کاری که تحت عنوان نسبیگرایی انجام میشود تا انسانها به این نتیجه برسند که در دنیا هیچ امر مطلقی وجود ندارد و خوبیها و بدیها حاصل شرایط زمان و مکان هستند و انسانها در ایجاد آنها نقشی ندارند. اینها همه ترفندهای نخنمای دشمنان است. یک انسان کامل، از جمله پیامبر(ص) و ائمهاطهار(ع) هم میتوانند و هم باید الگو قرار بگیرند، و گرنه از آنجا که آدمی بدون الگو و سرمشق نمیتواند تربیت بشود، شیاطین و ابوجهلها و ابوسفیانها را به عنوان الگو انتخاب میکند. بنده به هیچ وجه با اسطورهسازی بیملاک موافق نیستم، ولی از آن طرف هم از عادی جلوه دادن انسانهای بزرگ باید پرهیز کرد؛ زیرا نیاز جامعه است و اگر الگوهای صحیح به جامعه ندهید، به دنبال الگوهای پوشالی دستساز دشمنان میرود.
متأسفانه با توجه به گسترش وسایل ارتباط جمعی و رسانهها، الگوسازیهای جعلی رواج بسیار دارد و دشمنان با استفاده از غفلتها و فرصتسوزیهای ما و به کمک رسانهها، الگوهای مخرب خود را در افکار عامه مردم جا میاندازند. مدعیان مخالفت با اسطورهسازی، با ارائه ملاکهای مخدوش، افکار عمومی را دچار تشتت و بیهویتی میکنند و از این طریق منویات خود را محقق میسازند. در اینجاست که الگوهای برجسته و قوی و کارآمد میتوانند جامعه را از خطر حفظ کنند. به همین دلیل هم هست که دشمن تمرکز خود را روی تخریب چهرههایی قرار میدهد که قابلیت تبدیل شدن به الگو را دارند. غفلت از ترفندهای دشمن، لطف خدا را از جامعه ما میگیرد و سبب سلطه افراد منحرف میشود؛ لذا باید با هوشیاری تمام عمل کنیم.
□ و سخن آخر؟
به باور من جهان همواره رو به تکامل است و جریانهای ناحق بالاخره میشکنند و نابود میشوند. ممکن است جامعه برای مدتی با یک جریان ناحق همراهی کند، اما ازآنجاکه باطل رفتنی است، بالاخره وجدان جامعه بیدار میشود و مردمی که با هزاران شوق و ذوق با جریانی همراه شده بودند، وقتی از آن جریان عدم صداقت و انحراف میبینند، روی بر میگردانند و هر کسی را در جایگاه حقیقی خود مینشانند. این، سنت خلقت است که باطل رفتنی است و سیر تکاملی دنیا رو به سمت حضیض ندارد. خداوند همواره گروهی را به دست گروهی دیگر به زیر میکشد و به گونهای کارسازی فرموده است که بشر سیر تکاملی را طی میکند.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.