تصویب طرح متحدالشکل کردن لباسها در مجلس هفتم با حرف و حدیثهای زیادی از سوی موافقان و مخالفان همراه شد؛ برخی از مخالفان از جمله سیدرضا فیروزآبادی بر این باور بودند که مطرح شدن این طرح، آن هم با قید دو فوریت، باعث تمسخر نمایندگان و نیز خود مردم خواهد شد؛ زیرا هدف اصلی نمایندگان در مجلس رفع مشکلات و تلاش برای بهبود شرایط زندگی مردم است نه دخالت در پوشیدن کلاه و لباسشان.
اگرچه ایران جزء اولین کشورهای آسیایی بود که گذار از جامعه سنتی و قبیلهای به جامعه مدرن را به مدد وقوع انقلاب مشروطه در سال 1285ش طی کرد، به واسطه مسائل داخلی و خارجی، این گذار آنچنان که باید موفق نبود. در تجربه اروپاییان، نوسازی برپایی مدرنیته و البته با کمک بورژوازی و دولتهای مطلقه و ملی شکل گرفت. این فرایند یک دوره نسبتا طولانی را شامل میشد که در نهایت به ظهور و توسعه جوامع مدرن در غرب منجر شد، ولی توسعه در ایران رهاورد کمتری داشت.
رضاشاه در سالهای نخستین سلطنت خود با تشخیصی نسبتا درست، متوجه دلایل عقبماندگی در ایران شد و در این مسیر با تشکیل یک ارتش منظم، ایجاد بوروکراسی در ساختار ادارات، تأسیس وزارتخانههای مختلف و جدید، حرکت به سمت دولت مدرن در ایران را آغاز کرد. با این حال به نظر میرسد دو عامل زیر به اعتراضهای گسترده مردم و حمایت نکردن آنها از رضاشاه منجر شد: یکی خصوصیت دیکتاتوری که در ذات وی نهفته بود و دیگری انتخاب غلط برای قرار گرفتن ایران در مسیر توسعه و پیشرفت. این انتخاب غلط همان گرتهبرداری صرف از حکومت آتاتورک در ترکیه و حکومتهای غربی بود.
فهم اشتباه از تمدن و مدرنیسم
همانطور که گفته شد، ساختار سیاسی رضاشاهی در مقایسه با حکومتهای پیشین ایران، تفاوت بسیار زیادی داشت و آن تشکیل دولت به معنای امروزی آن بود. رضاشاه با کمک گرفتن از ارتش، در ایجاد قدرت سختافزاری جامعه از قبیل نظم نوین نظامی، بوروکراسی اداری و مسائلی از این دست، نسبتا موفق ظاهر شد، ولی در ایجاد قدرت نرم برای حکومت، که خود را در قالب بنیادهای مدنی و مردممحور نشان میدهد، بسیار ضعیف عمل کرد؛ ازاینرو وی برای حفظ حکومت خود و نیز همسانی آن با حکومتهای مدرن، مسیری را انتخاب کرد که از پایه اشتباه بود.1
در سطور گذشته به دو عامل اصلی در شکلگیری اعتراضها علیه رضاشاه اشاره کردیم. عامل نخست که همان دیکتاتوری نظامی بود، مسئله باورنکردنی و عجیبی نبود. از این منظر که رضاشاه یک شخصیت نظامی بود و از سنین نوجوانی در نهاد نظامی مشغول به کار بود، طبیعی است که روحیه نظامیگری و البته دیکتاتوری جزئی از ذات و شخصیت وی شود، با این حال آنچه در ذهن مؤرخان و اندیشمندان علوم سیاسی شایان تأمل است مسیری است که وی برای مدرنیزاسیون در ایران انتخاب کرد. این مسیر در ادامه با عنوان عامل دوم سقوط رضاشاه بررسی شده است.
رضاشاه حرکت به سمت پیشرفت و تمدن را جز از طریق الگوبرداری کامل از غرب نمیپذیرفت. جای شگفتی اینجاست که در این مسیر، به مسائل بنیادی و فکری جوامع غربی توجه ویژهای نداشت، بلکه بیشتر تغییرات ظاهری و سطحی مد نظر وی بود. شاه پهلوی برای عملی کردن تفکرات خود در مسیر مدرنیزاسیون ایران، سطح اجتماع را هدف قرار گرفت و در این مسیر سراغ عینیترین عنصر، یعنی نوع پوشاک مردم رفت. وی در راستای هدف خود، یعنی تجددمآبی و توسعه، اتحاد لباس و متحدالشکل کردن آن را نخستین قدم قلمداد میکرد؛ مسئلهای که نه تنها راهی به سوی تمدن و پیشرفت برای ایرانیان نمیگشود، بلکه به واسطه تفکرات سنتی و البته مذهبی عموم مردم، با حساسیتها و مخالفتها همراه بود تا جایی که درگیریهای شدیدی میان مردم و نیز بین آنها و حکومت بر سر تغییر لباس ایجاد کرد.2
نوسازی فرهنگی و اجتماعی که در کنار نوسازی سایر حوزهها از قبیل اقتصاد، ارتش، قضاوت و آموزش در برنامههای رضاشاه قرار داشت، مسئلهای نبود که وی بتواند دربارهاش طرح مطلوب و مناسبی ارائه دهد؛ زیرا شاه با این مسائل بیگانه بود؛ ازاینرو وی در حوزه نوسازی فرهنگی و اجتماعی، بیش از سایر مسائل به رهنمودهای دیگران و اقدامات مقلدانه احساس نیاز میکرد. از طرفی دیگر، حوزه فرهنگ و اجتماع به واسطه ارتباط عمیق با اعتقادات مردم، از حساسیت بسیاری برخودار است. با توجه به اینکه مردم ایران گرایشهای مذهبی و سنتی داشتند، تغییر در مناسبات اجتماعی و فرهنگی نوعی تقابل با دین بهشمار میآمد. در این بین اجبار مردم به تغییر لباس و استفاده از لباسهای یکسان، آن هم از نوع غربی و فرنگی، موجی از اعتراضها را دربرداشت.3
پیشقراولی کلاهشاپو (پهلوی)
همانطور که گفته شد، رضاشاه در مسیر نوسازی ایران، به جای توجه به مفاهیم و مبانی فکری و فرهنگی موجود در ایران و استفاده از آنها، دست به دامان غرب و فرهنگ غربی شد. در واقع وی گمان میکرد تنها مسیر حرکت به سمت پیشرفت و تمدن، همان مسیری است که غرب طی کرده است؛ بنابراین راهی جز تقلید دقیق از آنها وجود ندارد. هم رضاشاه و هم مشاوران وی آگاه بودند که در مسیر نوسازی اجتماعی و فرهنگی از نوع غربی، با عامل بسیار قوی و بانفوذی به نام دین مواجه خواهند شد و ازهمینرو و برای مقابله با این عامل، چارهای جز حرکت گام به گام در این مسیر برای خود متصور نبودند. همه این مسائل به این امر منجر شد که رضاشاه مسیر متحدالشکل کردن لباسهای ایرانیان را با تغییر کلاه مردان، که حساسیت کمتری داشت، شروع کند.
هدف اصلی از شروع بحث یکسانسازی لباس مردان این بود که اجرای آن به کاهش حساسیتها و نیز پذیرفتن این مسئله از سوی مردم منجر شود تا بدین وسیله زمینه اجرایی کردن کشف حجاب زنان و از همه مهمتر تضعیف باورهای دینی مردم فراهم گردد.
کلاه شاپو، اگرچه در سال 1306 برای مردان اجباری شد و الزام به استفاده از آن، در سال 1307 به تصویب مجلس رسید، از سال 1296 در برخی از شهرهای بزرگ و ادارات استفاده میشد. البته پوشیدن آن در همان زمان که استفاده از آن اجباری نبود، با مخالفتها و اعتراضهایی همراه شد تا جایی که برخی از دولتمردان از جمله محسن صدر، معاونت وزارت دادگستری وقت، به دلیل معمم بودن با آن مخالفت کرد؛ زیرا این مسئله را مغایر با فرهنگ ایرانی و اسلامی خود میپنداشت.4
تصویب طرح متحدالشکل کردن لباسها در مجلس هفتم با حرف و حدیثهای زیادی از سوی موافقان و مخالفان همراه شد؛ برخی از مخالفان از جمله سیدرضا فیروزآبادی بر این باور بودند که مطرح شدن این طرح، آن هم با قید دو فوریت، باعث تمسخر نمایندگان و نیز خود مردم خواهد شد؛ زیرا هدف اصلی نمایندگان در مجلس رفع مشکلات و تلاش برای بهبود شرایط زندگی مردم است نه دخالت در پوشیدن کلاه و لباسشان. نکته درخور تأمل این نماینده معترض این بود که در کشورهای غربی، از جمله خود انگلیس، قانونی تحت عنوان یکسانسازی لباس وجود ندارد و هرکسی با هر لباسی که دوست داشته باشد در انظار ظاهر میشود؛ زیرا دولتمداران آنجا دلیل پیشرفت و توسعه را در لباس و کلاه نمیدانند.5
با کمی تأمل در اقدامات فرهنگی و اجتماعی رضاشاه مشخص میشود که طرح یکسانسازی لباس و شروع این طرح با اجباری کردن کلاه شاپو یک حرکت نسبتا گام به گام بود. در واقع باید گفت که اگرچه وی بر این باور بود که یکی از دلایل عقبافتادگی ایران در نوع پوشش و لباسهای ایرانیان نهفته است، ولی لبه تیز اقدامات وی متوجه دین و اعتقادات مذهبی مردم بود. رضاشاه و مشاورانش زمانی مسیر را اشتباه رفتند که گمان کردند دین باعث عقبافتادگی ایران شده است و برای قرارگرفتن در مسیر تمدن و توسعه، چارهای جز ضربه زدن به دین و اعتقادات مردم وجود ندارد؛ از این رو و به واسطه حساسیت موضوع، شاه پهلوی تلاش کرد با موارد نه چندان حساسیتزا مانند پوشش مردان شروع کند تا بدین وسیله بتواند در ادامه شدیدتر عمل نماید.
نکته شایان تأمل این است که اگرچه برخی از اطرافیان مذهبی شاه، وی را از تصمیم اشتباه خود درباره متحدالشکل کردن لباس و در ادامه کشف حجاب زنان بازداشتند، به واسطه همان عنصر نخست که در ابتدا گفته شد، یعنی دیکتاتوری ذاتی رضاشاه، امکان تأثیرگذاری در وی وجود نداشت. مخبرالسلطنه، که از نزدیکان شاه بهشمار میآمد، در همین باره اظهار کرده است: «رأی، رأی پهلوی بود و وزرا واضعی بین وزارتخانه و شاه، نَقیر و قِطمیر باید به عرض شاه برسد و آنچه امر شد، اطاعت شود».6
پایان تلخ
در سطور پیشین به این مسئله اشاره شد که فهم اشتباه شاه از مدرنیسم و تمدن باعث شد وی مسیر توسعه را در تغییر لباس مردم و از آن مهمتر تضعیف اعتقادات مردم بجوید. شاه در این مسیر به قدری جدی بود که برای کسانی که کلاه شاپو به سر نمیگذاشتند و از لباسهای متحدالشکل استفاده نمیکردند مجازاتهای نسبتا شدیدی در نظر گرفته بود. تمامی این اقدامات زمینهای بود برای اجرای تصمیم بسیار پرخطر شاه که با عنوان کشف حجاب بانوان مطرح شد. هدف اصلی از شروع بحث یکسانسازی لباس مردان این بود که اجرای آن به کاهش حساسیتها و نیز پذیرفتن این مسئله از سوی مردم منجر شود تا بدین وسیله زمینه اجرایی کردن کشف حجاب زنان و از همه مهمتر تضعیف باورهای دینی مردم فراهم گردد.
برنامههای رضاشاه در این حوزه نه تنها مفید واقع نشد، بلکه موج مخالفتها و دشمنیها با وی را در سراسر کشور بیش از پیش افزایش داد. در این میان، شدت عمل مردم مذهبی مشهد نسبت به تصمیمهای اتخاذشده و اعتراضهای آنها به حادثه تأسفبار مسجد گوهرشاد منجر شد. در این حادثه نیروهای نظامی شاه، به روی مردم معترض آتش گشودند که این امر به شهادت تعداد زیادی از مردم انجامید.
در نهایت باید گفت که بحث یکسانسازی لباس و کشف حجاب یکی از مهمترین عوامل کاهش مقبولیت رضاشاه و افزایش مخالفان وی نزدم مردم بود. تمامی این مسائل نیز از عدم فهم درست شاه از مفاهیمی چون توسعه، تمدن، مدرنیسم و فرهنگ سرچشمه میگرفت.
برادران مظفر مسنن با لباس دهه 1300 و کلاه شاپو
شماره آرشیو: 1-538-256م
پی نوشت:
1. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی، تهران، نشر نی، چ یازدهم، 1377، صص 186-187.
2. مرتضی جعفری، واقعه کشف حجاب، به کوشش سازمان اسناد و مدارک انقلاب اسلامی، تهران، موسسه پژوهشی و مطالعات فرهنگی، 1371، ص 22.
3. محمدرضا علم، برنامه تجدد و نوسازی ایران در عصر رضاشاه پهلوی، تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال چهارم، ش 1 (1391)، ص 80.
4. محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، به کوشش حسن صدر، تهران، نشر وحید، 1362، ص 292.
5. مهدیقلیخان هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، نشر زوار، 1357، صص 30-32.
6. همان، ص 37.