سیاست مستقل ملی نیازمند پیریزی و بنیان نهادن حکومتی دموکراتیک و مردمسالار است؛ مردمسالار از این بابت که هر کشوری با توجه به خودیار بودن نظام بینالملل و برای داشتن قدرت چانهزنی در عرصه بینالمللی نیازمند حمایت داخلی است، اما شیوه حکمرانی محمدرضا کاملا با این اصل در تضاد بود؛ اصولا سیاست مستقل ملی نه ملی بود و نه مستقل.
سیاست خارجی هر کشور از مقولههایی است که میتواند زمینه رشد و شکوفایی یا استثمار و عقبماندگی را بهوجود آورد. با توجه به عصر جهانی شدن و روابط پیچیده و چندوجهی کشورها با یکدیگر یکی از موضوعات دراینباره، استقلال سیاست خارجی کشورها و به تبع آن نحوه مواجهه کشورها با مسائل و موضوعات جهان پیرامون میباشد. در این میان برخی از کارشناسان بر این عقیده هستند که صحبت از استقلال در سیاست خارجی به صورت مطلق موضوع بیهودهای است؛ با این حال برخی دیگر مدعیاند که میتوان به صورت نسبی و تا حدود زیادی سیاست خارجی کشور را بر اساس استقلال در حوزه تصمیمگیری داخلی تنظیم کرد که این امر به وجود شرایط و زمینههایی منوط است. با همه این احوال برخی از رهبران کشورها بر این نظرند که سیاست خارجیشان کاملا مستقل و به دور از الزامات نظام بینالملل و جهتگیریها و رویکردهای قدرتهای جهانی است. یکی از این رهبران محمدرضاشاه بود. شاه ایران در مقطعی از دوران زمامداری خویش بر این عقیده بود که سیاست خارجی کشور را کاملا مستقل برنامهریزی میکند، اما آیا به واقع سیاست خارجی محمدرضا در اواخر دوران سلطنتش با شاخصها و ضروریات مفهوم استقلال همخوانی داشته است؟
1. اصول سیاست مستقل ملی شاه
در اواسط دهه 1340، استراتژی سیاست خارجی ایران از ناسیونالیسم مثبت به مستقل ملی تغییر کرد. عوامل بسیاری ضرورت تغییر در استراتژی ناسیونالیسم مثبت و اتخاذ استراتژی جدید را بهوجود آورد. در اوایل این دهه بود که کندی از حزب دموکرات به ریاستجمهوری امریکا رسید. سیاست خارجی او بر پایه همزیستی مسالمتآمیز و پاسخ انعطافپذیر بود؛ قرارداد منع آزمایش هستهای میان دو ابر قدرت شرق و غرب به امضا رسید؛ جنگ سرد افول یافت و دوران تنشزدایی آغاز شد. تنشزدایی و بهبود روابط امریکا و شوروی در روابط اقمار آنها تاثیر گذاشت. از سوی دیگر مسائلی مثل شکلگیری جنبش عدم تعهد و تاسیس اوپک، درگیری امریکا در جنگ ویتنام و کاهش توجه این کشور به خلیج فارس و ثبات سیاسی بهوجودآمده در دهه 1340 در داخل ایران، ضرورت اتخاذ یک استراتژی مناسب در سیاست خارجی برای ایفای یک نقش فعال را برای ایران بهوجود آورد.
بر همین اساس استراتژی مستقل ملی در سیاست خارجی ایران مطرح شد.1 به گفته محمدرضاشاه، در سیاست مستقل ملی مانند ناسیونالیسم مثبت، تاکید اصلی بر لغت «ملی» است؛ یعنی همه تصمیمهای مربوط به ما باید در داخل کشور گرفته شود و ما خودمان بهوجودآورنده این سیاست باشیم. او تصریح کرده است که سیاست مستقل ملی ضامن حداکثر استقلال سیاسی و اقتصادی ممکن و در مسیر مصالح و منافع ملی است. این سیاست به ما آزادی عمل فراوان میبخشد تا در راه پیشرفت برنامههای سازندگی خود، از تجربه فنی و مهارتهای مختلف دیگران بهره گیریم بیآنکه از این بابت دست خویش را با قید و بندهای ناخواسته بسته باشیم.2 بر این اساس وی سه شاخص را در ارتباط با استراتژی سیاست مستقل ملی مطرح کرد.
1-1. امریکا قدرت حامی
این اصل ادامه اصل اتحاد با غرب در استراتژِی ناسیونالیسم مثبت بود، با این تفاوت که نقش امریکا هر چه بیشتر پررنگ شده بود؛ به گونهای که ایران ستون اصلی اعمال سیاستهای امریکا در منطقه لقب گرفته بود. امریکا همچنان بهویژه پس از بالا رفتن قیمت نفت، مقادیر زیادی تجهیزات پیشرفته نظامی برای ایران تامین میکرد و دو کشور باز هم به انجام دادن مانورهای مشترک نظامی و امنیتی ادامه میدادند. امریکا یکی از بزرگترین شرکای تجاری ایران بود و مقادیر زیادی نفت از ایران میخرید و کالاهای مصرفی و دیگر محصولات را به ایران صادر میکرد.3 روابط ایران بهویژه با روی کارآمدن نیکسون و طرح دکترین او گسترش یافت. نیکسون در سال 1969م (1347) دکترین خود را ارائه داد. این دکترین از کشورهای همراه امریکا میخواست امنیت مناطق خود را خودشان بهوجود آورند. این سیاست در واقع به نوعی تشویق رژیمهای وابسته به امریکا از قبیل کره جنوبی، ویتنام جنوبی، فیلیپین و ایران به مسلح شدن بیشتر بود.
این اصل ادامه اصل اتحاد با غرب در استراتژِی ناسیونالیسم مثبت بود با این تفاوت که نقش آمریکا هر چه بیشتر پررنگ شده بود؛ به گونهای که ایران ستون اصلی اعمال سیاستهای آمریکا در منطقه لقب گرفته بود.
این دکترین در تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ ریشه دارد؛ قدرتهایی که به دنبال هژمونی بر دنیا هستند، اما به واسطه محال و دور بودن این ایده، درصدد هژمونی در مناطق خودشان و موازنهسازی در مناطق دیگر دنیا از طریق بازیگران همراه برمیآیند.4 بر اساس این دکترین و همچنین خواست خود محمدرضاشاه، ایران مسئولیت امنیت منطقه را قبول کرد و روابط بازرگانی و تجاری بهویژه در زمینه نظامی گسترش بسیاری یافت؛ بهطوری که در سالهای 1349 تا 1354، ایران 9/6 میلیارد دلار اسلحه و تسلیحات نظامی از امریکا خرید و حدود شصتهزار مستشار امریکایی در ایران مشغول بهکار شدند. علاوه بر آن در زمینههای دیگر نیز قراردادی به ارزش پانزده میلیارد دلار بدون صادرات نفتی به امضا رسید که از جمله موارد پیشبینیشده فروش هشت نیروگاه اتمی، آپارتمان، بیمارستان، تاسیس یک مجتمع الکترونیکی، تاسیس کارخانه ساخت ماشینآلات کشاورزی، احداث بزرگراهها و مراکز آموزشی بود.5
2-1. همزیستی مسالمتآمیز با همسایگان
این اصل نشاندهنده تغییری بود که در سیاست خارجی ایران بهوجود آمد. به دنبال پایان یافتن مرحله جنگ سرد و شروع تنشزدایی و تغییر در سیاست خارجی امریکا و شوروی، ایران نیز تغییراتی در سیاست خارجی خود بهوجود آورد و از همزیستی مسالمتآمیز بهویژه با شوروی سخن گفت. محمدرضاشاه در سال 1341 به شوروی اطمینان داد که به هیچ قدرت خارجی اجازه نخواهد داد در ایران پایگاه نظامی ایجاد و شوروی را تهدید کند. بدینترتیب یکی از عوامل نارضایتی شوروی، که عضویت ایران در پیمان بغداد بود، از بین رفت و به دنبال سفر شاه به این کشور، یک قرارداد عمده اقتصادی به منظور ایجاد مجتمع فولاد اصفهان و کارخانه ماشینسازی اراک و یک قرارداد نظامی به ارزش 110 میلیون دلار به امضای دو کشور رسید. در سال 1352 طرحهای مهمی مانند گسترش ماشینسازی اراک، افزایش صدور گاز و محصولات پتروشیمی، استفاده مشترک از آب رودخانههای مرزی و فروش 550 میلیون دلار جنگافزار مورد موافقت طرفین قرار گرفت و درکل روابط دو کشور تا زمان انقلاب اسلامی رو به گسترش بود.6
3-1. تامین امنیت خلیج فارس و خاورمیانه
این اصل نیز از اصولی است که در سیاست ناسیونالیسم مثبت وجود نداشت و نشانه تغییر در سیاست خارجی ایران بود. این اصل به دنبال طرح دکترین نیکسون مطرح شد. محمدرضا پهلوی در توضیح این اصل از سیاست خارجی خود گفته است: در سیاست مستقل ملی، خلیج فارس جایگاه به خصوصی دارد؛ زیرا شاهرگ حیاتی اقتصاد ایران و اقتصاد دیگر کشورهای ساحلی آن است و در عین حال امنیت راههای ارتباطی برای ارسال نفت به امنیت این شاهراه آبی وابسته است. هر نوع لطمهای که به این امنیت، چه از راه اقدامات نظامی و چه از راه خرابکاری، وارد شود نتایجی با ابعادی چنان مخرب خواهد داشت که حتی تصور آن نیز دشوار است. خلیج فارس بیش از 70 درصد نفت مورد نیاز اروپا و 90 درصد نفت مورد نیاز ژاپن را تامین میکند. با توجه به این وضع حساس، سیاست قاطع ما در این مورد تامین صلح و ثبات و امنیت خلیج فارس و همکاری دوستانه و صمیمانه با کلیه کشورهای ساحلی آن است که باید بدون دخالت قدرتهای خارجی و صرفا بر عهده کشورهای ساحلی آن باشد؛ ازهمینرو کشور ما برای ایجاد یک قدرت نیرومند دفاعی دریایی و نظامی در خلیج فارس اهمیت حیاتی قائل است و این وظیفهای است که ما به خاطر حفظ امنیت این شاهراه حیاتی آبی در انجام آن قصور نخواهیم کرد.7
2. از سیاست اعلامی تا سیاست اعمالی
با توجه به مطالب گفتهشده نقدهای جدی به رویکرد محمدرضاشاه و اصول سیاست خارجیاش در دهه 1340 وارد است. در وهله اول باید گفت که سیاست مستقل ملی نیازمند پیریزی و بنیان نهادن حکومتی دموکراتیک و مردمسالار است؛ مردمسالار از این بابت که هر کشوری با توجه به خودیار بودن نظام بینالملل و برای داشتن قدرت چانهزنی در عرصه بینالمللی نیازمند حمایت داخلی است. این حمایت وابسته به ارتباط مستحکم دولت و ملت و وجود جامعه مدنی و احزاب قوی است که بتوانند خواستها و نیازهای توده مردم را به رهبران منتقل کنند، اما شیوه حکمرانی محمدرضا کاملا با این اصل در تضاد بود. اصولا سیاست مستقل ملی نه ملی بود و نه مستقل. محمدرضا دیکتاتوری تمامعیاری در پیش گرفته بود که اختیار و حاکمیت را از بدنه جامعه سلب کرده بود و اجازه نمیداد مردم، که صاحبان اصلی قدرت هستند، اراده خود را محقق سازند؛ به همین دلیل یکی از اصول سیاست خارجی شاه در این مقطع زمانی تکیه بر یک ابرقدرت به نام ایالات متحده بود که یکی از دو ابرقدرت فضای جنگ سرد بهشمار میآمد. در واقع شاه به دلیل اتکا نداشتن به اراده مردم مجبور بود به قدرت خارجی روی آورد و حمایت امریکا را پایه رژیم سیاسی خود قرار دهد. در همین حال او برای اینکه با اعتراض و خشم ابرقدرت دیگر، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، نیز مواجه نشود، مجبور شد امتیازاتی نیز به آنها واگذار کند.8
از سوی دیگر شرط عملی شدن سیاست مستقل ملی در هر کشوری این است که آن کشور بکوشد بیش از آنکه نگاه خود را به بیرون معطوف کند نگاهش به داخل باشد؛ یعنی برای پیشرفت و توسعه در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی و تکنولوژیک و استقلال باید به جای نیاز به خارج، نقطه اتکای خود را بر ظرفیتها و پتانسیلهای درون بگذارد. این در حالی بود که شاه عکس این عمل را انجام میداد. به تعبیری او به جای اینکه به دنبال استقلال از جهان بیرون باشد همواره میکوشید نیازهای داخلی را از سریعترین راه ممکن، که همان خرید از خارج بود، تهیه نماید. بهترین مثال در این زمینه قراردادهای نظامی و اقتصادی بود که شاه در این مقطع زمانی با امریکاییها امضا کرد؛ وارداتی که حتی برای استفاده از آن نیاز به ورود مشاوران خارجی بود و شامل حال علم و تکنولوژی نمیشد. بدین ترتیب شاه به جای اینکه سیاست مستقل ملی را در پیش گیرد، عملا روالی را در پیش گرفته بود که به وابستگی هر چه بیشتر کشور انجامید. همین وابستگی یکی از پایههای اصلی انقلاب اسلامی در سال 1357 گردید و در نهایت با رهبری امام خمینی فرو ریخت.
چند تن از مستشاران آمریکایی در ایران
شماره آرشیو: 1903-288م
پی نوشت:
1. فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلالله نیکآیین، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1358، ص 262.
2. http://pahlaviha.pchi.ir/show.php?page=contents&id=1682
3. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1357-1320، تهران، نشر قومس، 1382، ص 55.
4. John Mearsheimer, the Tragedy of Great Power Politics, W.W. Norton & Company, 2001, p 26-27.
5. محمد ترکمان، ماهیت و عملکرد امپریالیسم آمریکا در ایران، تهران، انتشارات رسا، 1359، ص 42.
6. س. ایوانف، نشریه وزارت امور خارجه، دوره سوم، ش 1 (شهریور 1341)، ص 274.
7. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، ص 135.
8. جلالالدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1370، ص 143.