نکته غریب تاریخ این است که همان عواملی که امینی را روی کار آورد در نهایت به سرنگونی وی منجر شد.
نگاهی به تحولات ابتدای دهه 1340 و نخستوزیری علی امینی؛
آچمز شاه با مهره امینی
1 مرداد 1396 ساعت 11:16
نکته غریب تاریخ این است که همان عواملی که امینی را روی کار آورد در نهایت به سرنگونی وی منجر شد.
علی امینی را باید از جمله بازیگران و نقشآفرینان پهلوی دوم قلمداد کرد که دارای چهرهای چندبعدی است؛ به این معنا که همچنان نیز میتوان در مورد وی بحث کرد و دوره کوتاهمدت چهاردهماهه نخستوزیری وی را بررسی نمود؛ امری که در زمینه آن کمکاری شده و کمتر دوره نخستوزیری وی از زوایای دقیق نقد و بررسی گردیده است.
فرجام نخستوزیری امینی چندان خوشایند نبود؛ زیرا وی که به نحوی به شاه تحمیل شده بود، در نهایت مجبور شد با استعفا کنار رود و البته «رفرم» وی نیز ناتمام باقی ماند و بسیاری از اقداماتش از جمله اصلاح در ارتش و کاهش بودجه آن و فراهم کردن سرمایهگذاری خارجی در ایران با شکست مواجه شد. البته شاه پهلوی بار دیگر در بحبوحه انقلاب 1357 دست به دامان امینی شد، اما وی از قبول مسئولیت سرباز زد.
نگارنده معتقد است امینی با حمایت امریکا روی کار آمد و کم کم محمدرضا را نیز هدف اصلاحات خویش قرار داد و وی را محدود کرد، اما در نهایت حتی امریکا نیز از سوی او احساس خطر کرد و کندیها نیز به این نتیجه رسیدند که ممکن است شاه پهلوی بهتر از امینی بتواند اصلاحاتش را جلو ببرد؛ زیرا حداقلش این بود که شاه «مصلحی چارچوبمدار» بود، اما امینی خیر.
چرا امینی روی کار آمد؟
سناتور سابق ایالت ماساچوست امریکا، کندی، به مقام ریاستجمهوری این کشور رسید و این بهترین موقعیتی بود که او زمینه قدرتگیری دوست دیرینهاش را در ایران فراهم کند. کندی خود با ژست اصلاح و تعدیل روی کار آمده بود و تز «اتحاد برای پیشرفت»ش هم در دوران انتخابات بسیار کارساز شده بود. او در نظر داشت که در ایران نیز این برنامه اجرا شود تا هم از حرکت قهرآمیز تودهها از پایین جلوگیری شود و هم مانعی برای نفوذ رقیب دیرینه یعنی شوروی باشد. برای اجرای طرح «اتحاد برای پیشرفت» در ایران، که به رنگ و لعاب «اصلاحات ارضی» درآمد، نیاز به چهرهای معتدل همچون علی امینی، فرزند محسنخان امینالدوله (داماد مظفرالدینشاه قاجار) بهشدت احساس میشد.
اوضاع نابسامان داخلی، که بهویژه ناشی از اعتراض گسترده معلمان نسبت به سیاستهای شریف امامی بود، و دیپلماسی فشار امریکایی وقتی در یک راستا قرار گرفتند سنتز نیرومندی را تشکیل دادند که در نهایت به روی کار آمدن امینی منجر شد؛ البته در این میان قطعا عامل دوم، یعنی حمایت امریکاییها، موثرتر بود.
محمدرضا مقاومت میکند
شاه پهلوی مقارن با روی کار آمدن امینی، با اتکا به دردانه جدید بوروکراسیاش، یعنی ساواک، قدرتمندتر شده بود و تصور میکرد مخالفان داخلی و خارجیاش دیگر کمتر میتوانند به وی مسئلهای را تحمیل کنند. محمدرضاشاه از دیرباز از دموکراتهای امریکایی هم دل خوشی نداشت؛ البته کینه وی از کندی مضاعف هم بود؛ زیرا وی موفق به پشت سر گذاشتن رفیق دیرینه شاه، یعنی نیکسون شده بود. با انتخاب کندی، شاه در موقعیت «آچمز» واقعی قرار گرفت و شاید برای جبران بریز و بپاشهای تبلیغاتیاش در دوران انتخابات ریاستجمهوری امریکا به نفع نیکسون مجبور بود مقابل کندی کوتاه بیاید. البته او ابتدا مقاومت میکرد و حاضر به پذیرش امینی نبود، اما امینی کاندیدای اول و آخر کندی برای اجرایی کردن اصلاحات مدنظر در ایران بود و در این مسیر از بهکارگیری دیپلماسی فشار و تهدید علیه شاه پهلوی نیز ابایی نداشت: «دولت امریکا تردید و دودلی سالهای 1332 ـ 1339 را کنار گذاشت و با قاطعیت وارد گود شد و به محمدرضا پهلوی فشار آورد که هر چه سریعتر علی امینی را با اختیارات کامل به نخستوزیری منصوب کند. شدت فشار امریکا به حدی بود که ظاهرا در مسافرت زمستانی سال 1339 او به سوئیس به وی اعلام شد که اگر با خواست جدید امریکا موافقت نکند، با سقوط سلطنت و ریاستجمهوری امینی مواجه خواهد شد».1
شاه با وجود تمام پرستیژی که به واسطه نیروی نظامی داخلی و ارتش سری مخوفش یعنی همان ساواک، برای خود قائل بود، بهشدت اوضاع مالی داخلی را نیز نابسامان میدید و برای بازسازی به منابع مالی جدید نیز نیاز داشت. یکی از این منابع وامی 35 میلیون دلاری بود که دولت امریکا وعده داده بود در صورت روی کار آمدن علی امینی به شاه پرداخت میکند. در واقع انتصاب امینی شرط اصلی پرداخت این وام بود؛ امریکا اعلام کرد حاضر است این مبلغ را در اختیار دولت ایران قرار دهد، به شرط آنکه ایرانیان هر کاری که برای اصلاح و پیشرفت لازم است انجام دهند. در رأس این نظریات، روی کار آمدن نخستوزیری بود که توان اجرای پیشنهادها و اصلاحات را داشته باشد.2 شاه برخلاف میل باطنیاش در نهایت مجبور شد نخستوزیری علی امینی را بپذیرد.
امینی؛ مصلح یا مهره؟
علی امینی در نهایت بر کرسی نخستوزیری ایران جلوس میکند و برنامه 15 مادهای را در اولویت برنامههای اجراییاش قرار میدهد. اقدامات اولیهاش همچون مذاکره با فرهنگیان، تلاش برای کاهش اختیارات ارتش و به سرانجام رساندن طرح اصلاحات ارضی، که دولت اقبال آغازگرش بود، مبارزه با فساد و برکنار کردن تیمور بختیار بسیار پرطمطراق است. دوگانه امینی ـ ارسنجانی به گروه قدرتمندی تبدیل شدند که تمام برنامه اصلاحات ارضی پهلوی دوم را جلو بردند و اگر موفقیتی هم بتوان برای این برنامه قائل شد باید حاصل تلاش این دو دانست نه شاه پهلوی که کمترین سهم را در آن داشت.
نوک پیکان امینی، متوجه شخص شاه بود؛ آنجا که وی کاهش اختیارات محمدرضا را نیز هدف قرار داده بود و شاید میخواست تز قدیمی و خاکخورده پادشاه مشروطه را احیا کند و البته به درستی نیز ابتدا از اطرافیان وی آغاز کرده بود.
نوک پیکان امینی، متوجه شخص شاه بود؛ آنجا که وی کاهش اختیارات محمدرضا را نیز هدف قرار داده بود و شاید میخواست تز قدیمی و خاکخورده پادشاه مشروطه را احیا کند و البته به درستی نیز ابتدا از اطرافیان وی آغاز کرده بود و به نوعی دست راست و چپ شاه را محدود کرده بود؛ زیرا هم از سویی برخی امرای ارتش را دستگیر کرد و هم از سوی دیگر تیمور بختیار را از رأس دستگاه اطلاعات و امنیت کنار گذاشت و اینک نوبت شخص شاه بود و این همان بازی خطرناک امینی بود که بلافاصله محمدرضا را مجاب به «پاتک» کرد.
فروردین 1341 شاه به دیدار سیوپنجمین رئیسجمهوری تاریخ امریکا در این کشور رفت. او در این هنگام کینهای مضاعف داشت: هم از کندی به عنوان یک دموکرات که نخستوزیری همچون خود را به وی تحمیل کرده بود و هم از امینی که قرار بود بالاتر از محمدرضا خود را به عنوان مصلح اجتماعی ایران معرفی کند. از اقدامات امینی بوی خوبی به مشام محمدرضا نمیرسید. شاه در سفر به امریکا، خود را به عنوان «مصلح واقعی ایران» به کندی قبولاند و کندی نیز به دست کشیدن از حمایت امینی و برکناری وی راضی شد.3
امینی استعفا میدهد
26 تیرماه سال 1341، یعنی دقیقا تیرماهِ پس از همان فروردینی که شاه با کندی در امریکا دیدار کرد، امینی شرایط را برای ادامه کار مهیا ندید و از سمت خود در مقام نخستوزیری ایران استعفا کرد.
فرجام سخن
در بحث از چرایی شکست دولت امینی دلایل متعددی بیان میشود، اما مخرج مشترک تمامی این عوامل سه نکته است: اقتصاد، امریکا و شاه. امینی یک بار در ابتدای نخستوزیریاش موفق شده بود از این مثلث برمودا یک فرمول طلایی استخراج کند که به روی کار آمدن وی منجر شود. او در شرایط نابسامان اقتصادی به عنوان نخستوزیر کار خود را آغاز کرد و از طریق فیلتر وی بود که امریکا حاضر شد وامی به شاه اعطا کند. نکته غریب تاریخ این است که همان عواملی که امینی را روی کار آورد در نهایت به سرنگونی وی منجر شد و البته میتوان تحلیل را نیز از دل همین مسئله بیرون کشید.
امینی مهره امریکا برای اصلاحات اجتماعی در ایران بود، وی از دیرباز با خانواده کندیها مراوده داشت و آنها نیز فردی بهتر از امینی برای اصلاحاتشان پیدا نمیکردند. امینی به واسطه این حمایت روی کار آمد و اوضاع بحرانی اقتصاد ایران نیز بهانه مناسبی برای امریکاییها فراهم کرد تا امینی را به شاه بقبولانند. اما نکته غریب آن است که امینی بار دیگر در انتهای دوران نخستوزیریاش با مشکلات اقتصادی در کشور روبهرو شد، اما این بار امریکا از اعطای کمک مالی هفتصدمیلیون دلاری به وی سرباز زد. سایر کشورهای اروپایی نیز از کمک مالی به وی دریغ کردند و بسیاری از سرمایهگذاران خارجی، سرمایه خود را از ایران خارج نمودند و این گونه بود که بحران اقتصادی دامنگیر امینی شد.
مهره امریکایی اصلاحات اجتماعی در ایران به نظر کمی تندروی کرده بود و این شاید همان چیزی بود که حتی به مذاق کندی دموکرات نیز خوش نیامد؛ زیرا در نهایت قرار بود از طغیان تودهای در داخل و نفوذ نیروی خارجی شوروی در ایران جلوگیری شود؛ امینی این مهم را فراهم کرده بود، اما فراتر هم رفته بود و قصد داشت شاه را به چارچوب سنتیاش محدود و خود در نقش یک مصلح اجتماعی ظهور کند. قرار نبود امینی همزمان از شاه و امریکا سبقت بگیرد.
این معادله را نه شاه تایید میکرد و نه به مذاق اربابش خوش میآمد؛ ازاینرو دیپلماسی فشار امریکا در قبال شاه برای روی کار آمدن امینی بلافاصله به دیپلماسی گفتوگو برای تفاهم در مورد کنار گذاشتن امینی تبدیل شد و شاه نیز خیلی سریع موفق شد در این مذاکره سود خود را ببرد و امریکا را به کنار گذاشتن وی مجاب کند؛ کندیها نیز شاید به اقتضای شرایط و بلندپروازی امینی مجاب شدند که شاه میتواند «مصلحی در چارچوب» باشد و خودش برنامه اصلاحاتش را در ایران پیش ببرد. جالب آن است که کندی نخستین فردی بود که اجرای اصول ششگانه را به محمدرضا تبریک گفت.4 «بازی امینی» هم برای شاه و هم برای امریکا معادله دوسر باخت بود و بهتر آن بود که زودتر از اینها با یکدیگر تفاهم میکردند.
علی امینی، نخست وزیر به هنگام ملاقات با دو تن از مقامات خارجی
شماره آرشیو: 8193-4ع
پی نوشت:
1. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 2، ص 306.
2. جیمز بیل، شیر و عقاب، تهران، نشر فاخته، بیتا، چ اول، ص 201.
3. محمد شیخانی، زدوبندهای شاه و روسایجمهور امریکا، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، قابل بازیابی در:
http://www.iichs.ir/News-4670
4. وحید سینایی، دولت مطلقه: نظامیان و سیاست در ایران (1299-1357)، تهران، کویر، 1384، ص 478.
کد مطلب: 4805