قوامالسلطنه یکی از سیاستمداران پررمز و راز دوران حکومت پهلویها بود که در مدت 25 سال، چهار بار به نخستوزیری انتخاب شد. او که در عرصه سیاست، به حیلهگری و خطرپذیری شهرت داشت، به دلیل شخصیت و رفتار متکبرانهاش با محمدرضا پهلوی، در دهه هشتم عمر خود تقریبا از چشم شاه افتاد و در سال 1327 به نشانه نارضایتی، لقب افتخاری «اشرف» از او پس گرفته شد و از دایره سیاست طرد گردید. در تمامی سالهای پس از آن، قوام تلاش کرد دوباره به صحنه سیاست بازگردد؛ عملی که برای سیاستمداران مطرود شاه به سادگی میسر نبود. اما تیرماه 1331، ماه ناکامیها، ماه آخرین نبرد نافرجام قوام برای بازگشت به سیاست بود. او در تدارک چنین بازگشتی که زمینههای آن را از مدتها پیش هموار ساخته بود، به یکباره و بر خلاف تصور همگان در روز 26 تیرماه 1331 بعد از استعفای مصدق، درست در بحبوحه جریان ملی شدن نفت به نخستوزیری انتخاب شد. در این نوشتار قصد داریم پشت پرده علت و چرایی انتخاب شدن قوام در تیرماه 1331 به نخستوزیری را بررسی کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که او در ماجرای نهضت ملی شدن نفت و مبارزه با استعمار انگلیس در کدام جبهه ایستاده بود.
1. تلاش برای بازگشت به صحنه سیاست
برنامههای قوام برای کسب مجدد قدرت، مدتها پیش از نخست وزیری مصدق آغاز شده بود و او بهترین راهکار را در زدوبند با انگلستان و امریکا، یعنی کشورهای صاحب نفوذ در ایران، میدید؛ به همین منظور مستقیم وارد چانهزنی با مقامهای بریتانیا شد تا حمایت آنها را برای نخستوزیری دوباره خود جلب کند. اسناد محرمانه امریکا و انگلیس نشان میدهند قوامالسلطنه چندی پس از نخستوزیری رزمآرا در تابستان 1329، به کوششهایی برای ملاقات با سفرای دو کشور دست زد و آمادگی خود را برای احراز مقام نخستوزیری به اطلاعشان رساند؛ حتی مجددا، مدتی پیش از روی کارآمدن مصدق، در نامه منتشرنشدهای که به نظر میرسد خطاب به سیاستمداران بریتانیا تنظیم شده باشد و نشان از آمادگی بر احراز مقام نخستوزیری دارد، دیدگاههایش را درباره دستیابی به تفاهم با آن کشور بر سر مسئله نفت توضیح داد. تمام این موارد کوششهای قوام بود که بنابر مخالفت انگلستان و امریکا به دلیل مهره سوخته دانستن او، هر بار با ناکامی روبهرو میشد و او را در رسیدن به اهدافش ناکام میگذاشت.1
2. توافق قوام با انگلیس
در ادامه، پس از روی کار آمدن مصدق و تصویب لایحه ملی شدن صنعت نفت ایران، انگلستان کوشید نفت را به بهای روز خود نخرد و برای این کار از هیچ ترفندی فروگذاری نکرد. این کشور به این نتیجه رسیده بود که منافعاش با سیاستمداران متمایل به بریتانیا تامین میشود؛ به همین منظور عکسالعمل آنی بریتانیا به لایحه ملی کردن نفت، در وهله اول توسل به براندازی نرم دولت مصدق بود تا کسی جانشین وی شود که به منافع بریتانیا گرایش داشته باشد. بدین منظور انگلیسیها به قوام که برای بازگشت به قدرت حاضر به همکاری با انگلستان بود، امید بستند. در ادامه برای مهیا شدن شرایط و شنیدن دیدگاههای قوام درباره ملی شدن صنعت نفت، انگلیس نمایندهای به نام جولیان امری را بهطور غیر رسمی در اسفند 1331 به پاریس فرستاد تا با قوام ملاقت کند. علاوه بر این مورد قوام از آن زمان با ساموئل فال، مامور امآیسیکس، که بعدها حمایت انگلیس از نخستوزیری قوام را اعلام کرده بود، ملاقات و تماس داشت.2
گفته میشود قوام به نمایندگان بریتانیا گفته بود اگر او نخستوزیر شود، دیکتاتوری به راه خواهد انداخت، مصدق و کاشانی و باقی افراد فعال در این زمینه را دستگیر خواهد کرد و بر سر موضوع نفت به توافقی منطقی با انگلستان خواهد رسید.3 این تماسها بین قوام و نمایندگان انگلستان ادامه داشت تا اینکه چهار هفته قبل از سقوط مصدق، برای نخستینبار قوام با میدلتون، سفیر انگلیس، در تجریش ملاقات کرد. این ملاقات پنهانی، که به توصیه هندرسون، سفیر امریکا، انجام شده بود، دربرگیرنده نظریات کارگزاران سیاست بریتانیا در ایران درباره ضرورت سقوط کابینه مصدق و قرار گرفتن دولتی جدید به جای آن بود؛ به گونهای که سفیر انگلیس در توضیح سیاست دولت بریتانیا اعلام کرد: «انگلستان خواهان دستیابی به توافق با ایران است، اما نه به بهانه قربانی ساختن منافع بریتانیا در نقاط دیگر جهان»؛ یعنی به بیان دقیقتر بریتانیا به دولتی نیاز دارد که بتواند منافع آن را در ایران، به بهترین شکل تامین کند، نه یک شخص میهنپرست که در فکر تامین منافع کشور خود باشد.
اسناد محرمانه آمریکا و انگلیس نشان میدهند که قوامالسلطنه چندی پس از نخستوزیری رزمآرا در تابستان 1329، به کوششهایی برای ملاقات با سفرای دو کشور دست زد و آمادگی خود را برای احراز مقام نخستوزیری به اطلاعشان رساند و دیدگاههایش درباره دستیابی به تفاهم با آن کشور بر سر مسئله نفت را بیان کرد.
بنابر گزارش میدلتون، سفیر بریتانیا، قوام کلمه به کلمه با اظهارات سفیر انگلیس موافقت کرد و چندبار از باور «غیرقابل تزلزل» خود نسبت به ضرورت دوستی با انگلستان برای ایران سخن گفت و اعلام داشت که اگر قدرت را در دست بگیرد، رابطه سنتی با بریتانیا را تضمین خواهد کرد و خواهان مشارکت مجدد انگلستان در امور صنعت نفت کشور خواهد بود.4 این مذاکرات پیش از استعفای مصدق، از جزئیات کوششهای همهجانبه قوام برای جلب رضایت خاطر میدلتون، و دادن وعده تامین منافع انگلستان در ماجرای ملی شدن نفت، برای انتخاب شدن وی به عنوان جانشین مناسب مصدق حکایت دارد. در ادامه پس از توافقات قوام و میدلتون، وزارت خارجه انگلیس در بهار 1331، برای لابیگری با شاه به منظور عزل مصدق قاطعانه وارد عمل شد،5 اما شرایط سیاسی کشور و حمایت توده مردم از مصدق به گونهای نبود که شاه بخواهد این خطر را به جان بخرد و نخستوزیر را برکنار کند.
3. استعفای مصدق و انتصاب قوام به نخستوزیری
25 تیرماه 1331 مصدق در پی اختلاف با شاه که ظاهرا بر سر تصدی مقام وزارت جنگ پیش آمده بود استعفا کرد و بلافاصله دو سفارت امریکا و انگلیس به شاه فشار آوردند تا نامزدی قوام را بپذیرد. بنا به شواهد موجود گویا شاه تمایلی به بازگشت قوام به عرصه سیاست نداشت و بهاجبار به خواسته انگلیسیها تن داد. دراینباره حسین مکی نوشته است: «شاه تا آخرین دقایق مردد بود. او همانقدر که از استعفای مصدق نگران بود، دوچندان از روی کار آمدن قوام میترسید».6 اما گرچه شاه شخصاً از قوام دل خوشی نداشت، موافقت اکثر درباریها و سفارت انگلیس و امریکا، شاه را بر آن داشت که فرمان نخستوزیری قوام و به نوعی پایان نهضت ملی شدن نفت را صادر کرد.
اینک در تیر 1331، شاه قوام را با همان لقب پرطمطراق «جناب اشرف»، در انتصاب به نخستوزیری خطاب قرار داد. قوام این بار برخلاف دوران نخستوزیریهای سابق خود، کاملا تحت حمایت سفارت بریتانیا در تهران بود؛ زیرا او بنا بر اسناد و شواهد به انگلیسیها تعهد داده بود که با مشت آهنین حکومت کند، بنبست نفتی را حل نماید، کاشانی یا هر سیاستمداری را که در مسیرش قرار بگیرد، دستگیر کند و در این راه مصونیت پارلمانی را هم نادیده انگارد. قوام به محض انتصاب، در اقدامی هماهنگ با منافع انگلیس و توافقهای پنهانی انجامشده با آنان، اعلامیهای کوبنده صادر کرد که طی آن «تغییر بنیادین شیوهها» را اعلام و برای مخالفان، پیامدهای خشنی را پیشبینی نمود.7
فرجام
این کار قوام نقطه ضعف اساسی او در پایان حیات طولانی سیاسیاش بود؛ زیرا او قدرت مردمی را که سالها در انتظار کوتاه شدن دست استعمار از صنعت نفت ایران بودند به درستی ارزیابی نکرد. از فردای انتصاب قوام، اوضاع تهران و شهرهای بزرگی چون آبادان، کرمانشاه، اهواز، اصفهان، قم و قزوین متشنج شد و دامنه این تشنج هر روز گستردهتر گشت. البته در عصر روز بیستونهم تیرماه قوام متوجه اشتباه خود شد و پیش از آنکه بتواند به وعدههای خود به انگلیس عمل کند، برای جلوگیری از وخامت بیشتر اوضاع و همچنین بر اثر فشارهای شاه به او، به دلیل ترس از خارج شدن کنترل شرایط از دستش استعفا کرد. بدین ترتیب با همه بنبستهای مسئله نفت و سایر مشکلات داخلی سال، ملی شدن نفت ایران را از چنگال استعمار انگلیس خارج نمود و نشان داد که ملتهای ضعیف هم میتوانند در برابر ابرقدرتها، بر سر حقوقشان مقاومت کنند. این همان خودباوری و وطندوستی بود که قوام آن را فدای مصلحت شخصی خود کرد.
نخستوزیری احمد قوام در سال 1331 به قدری کوتاه بود که او حتی فرصت تشکیل کابینه نداشت، چه برسد به آنکه مانند دورههای پیش، با کابینه خود عکس یادگاری بگیرد
شماره آرشیو: 3325-1ع
پی نوشت:
1. حمید شوکت، در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه، تهران، نشر اختران، 1385، صص 319-274.
2. داریوش بایندر، ایران و سازمان سیا؛ بازنگری در سقوط دولت مصدق، ترجمه بهمن سراحیان، تهران، نشر پارسه، 1394، ص 162.
3. گازیوروسکی، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ترجمه غلامرضا نجاتی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۸، ص 142.
4. حمید شوکت، همان، ص 273.
5. داریوش بایندر، همان، ص 140.
6. حسین مکی، وقایع سیام تیر 1331، تهران، انتشارات ایران، 1366، ص 105.
7.داریوش بایندر، همان، ص 140.