[محمدرضا پهلوی]: از 1337 که شکیبائی من در برابر تحمیلات و سوء استفادههای شرکتهای بزرگ نفتی واقعاً بپایان رسید و ما در مقامی بودیم که میتوانستیم با آنان جداً به مقابله بپردازیم، اندک اندک حوادث و وقایعی غریب و شگفتانگیز وقوع یافت. وقوع چنین حوادثی، در انقلابیترین دوران تاریخ بهرهبرداری از منابع نفتی جهان شاید شگفتآور هم نباشد، چرا که منافعی بس مهم در معرض خطر قرار گرفته بود، که برای حفظ آنها نه از نیرنگ و خدعه دریغ شد و نه از خشونت، نه از افترا، نه حتی از جنایت. شرکتهای بزرگ نفتی برای مقابله با کشورهای تولید کننده نفت توسل به هر سلاحی را حائز میشمردند.
... مرگ ناگهانی انریکو ماتهئی رئیس شرکت نفت ایتالیا که یک قرارداد نفتی انقلابی با ایران منعقد کرده بود [یکی از همان جنایتها است].
هنگامی که من ماتهئی را شناختم وی مردی بود تقریباً پنجاه ساله، فعال و پر تحرک که بازارهای نفتی جهان را میشناخت و به خطراتی که در مبارزه با شرکتهای بزرگ نفتی جهان متوجه او بود، وقوف کامل داشت. ولی همیشه عادت داشت بگوید "من وقت ترسیدن ندارم." ماتهئی برای صرفهجوئی در وقت همواره با هواپیما یا هلیکوپتر سفر میکرد و ظاهراً مجموع ساعات پرواز او به 5700 میرسید جت کوچک وی همواره آماده پرواز بود و خلبانی ماهر و محتاط به نام سرگرد برتوزی داشت.
در ساعت 17 و 25 دقیقه روز 27 اکتبر 1962 هواپیمای وی از یک فرودگاه سیسیل پرواز کرد. و قرار بود که در ساعت 57/18 در فرودگاه میلان فرود آید. ویلیام مکلال، رئیس دفتر مجله معروف تایم در ایتالیا در این سفر ماتهئی را همراهی میکرد. برفراز فرودگاه میلان هوا بارانی و مهآلود بود و برج مراقبت آخرین پیام سرگرد برتوزی را دریافت کرد که اعلام آمادگی فرود آمدن مینمود. ولی دیگر از وی پیامی نرسید و در ساعت ده بعدازظهر خبر داده شد که هواپیمای وی در نزدیک باسکاپ در ایالت پاوی سقوط کرده و هیچکس از این حادثه جان سالم بدر نبرده است. اضافه کنیم که در اوائل ماه اکتبر طی بازرسی همین هواپیما یک بمب در آن کشف کرده بودند.
در گزارش رسمی، علت سقوط هواپیما فقدان دید کافی ذکر شد. آیا باید این گزارش را پذیرفت و مرگ وی را یک حادثه دانست؟1
کشتی ایتالیایی، امیرقلی آذری رئیس هیئت مدیره شرکت نفت ایران و ایتالیا (سخنران) و انریکو ماتئی مدیر کمپانی نفتی اِنی (ردیف پشت، نفرچهارم از چپ)
شماره آرشیو: 5962-4ع
پی نوشت:
- محمدرضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ/ [بی جا: مردامروز، ۱۳؟]، صص 83ـ85.