در سال 1976، محمدرضا و هویدا، به نفع جرالد فورد، کاندیدای حزب جمهوریخواه، دهها میلیون دلار در انتخابات آمریکا هزینه کردند، اما برخلاف دفعات پیش، این بار کارتر و دموکراتها پیروز شدند. بدین ترتیب، محمدرضا و هویدا موجبات نارضایتی دموکراتها را سبب شدند. کارتر با چنین روحیهای به ریاستجمهوری رسید و محمدرضا برای جلب رضایت او مجبور شد هویدا را برکنار کند و اما چرا جمشید آموزگار را به نخستوزیری برگزید؟
یکی از سوالاتی که همواره درباره شخصیتهای دوران پهلوی مطرح بوده نحوه به قدرت رسیدن این اشخاص و چگونگی طی کردن مسیر ترقی و بالا رفتن از نردبان قدرت است. درکل میتوان گفت که بخش عمدهای از سیاستمداران این دوره تاریخی به دو طریق به قدرت رسیدند: گروهی به واسطه روابط نزدیک یکی از خویشاوندان خود با دربار توانسته بودند به مراتب بالای حکومت راه یابند و بر سریر قدرت تکیه زنند. آنچه از آن به حکومت هزار فامیل تعبیر میشود در این مورد به خوبی و آشکارا مشهود است؛ گروه دیگر نیز به واسطه تحصیل در غرب و سفارش قدرتهای بزرگ به شاه و دربار پیشنهاد میشدند. اصطلاح سیاستمداران انگلوفیل و امریکوفیل مثال روشنی از این واقعیت تاریخی است که در مورد رجال عصر پهلوی بهکار برده میشد.
البته در این بین بودند کسانی که از امتیازهای هر دو گروه برخوردار بودند و به همین دلیل به مدت طولانی و در پستهای مختلف، در حکومت پهلوی ایفای نقش میکردند. جمشید آموزگار یکی از این شخصیتها بود. وی فرزند حبیبالله آموزگار، از قضات وزارت عدلیه رضاشاه و از اعضای مجلس سنا در دوران محمدرضاشاه بود. تولد در چنین خانوادهای طبیعتا راه را برای پیشرفت و ترّقی در بدنه حکومت پهلوی و نفوذ هرچه بیشتر در میان رجال بلندمرتبه این نظام هموار میسازد. او یکی از پرکارترین و صاحب نفوذترین اشخاص در بدنه حکومت پهلوی پس از کودتای 28 مرداد و بهویژه در دهه 1350 بهشمار میآمد. آموزگار به مدد تحصیل در امریکا و فعالیت در سازمان ملل متحد در سال 1328 توانسته بود رابطه خوبی با کشورهای غربی و بهویژه امریکا برقرار کند. در نتیجه او هر دو شاخص بیانشده را با هم و یکجا در خود داشت. بدین ترتیب رسیدن او به پستهای وزارت، ریاست حزب رستاخیز و نخستوزیری در بحبوحه انقلاب چندان دور از ذهن به نظر نمیرسد. با این حال سوالی که درباره به قدرت رسیدن وی مطرح است بر این مسئله تاکید میکند که چرا در میان رجال متعدد دوران پهلوی پس از هویدا، وی به نخستوزیری منصوب شد؟ به تعبیری چرا در این بازه زمانی شاه تصمیم گرفت آموزگار را به جای هویدا به سمت نخستوزیری منصوب کند. پژوهش زیر در پی پاسخ به این سوال است.
انتخابات ریاستجمهوری امریکا
انتخاب آموزگار به سمت نخستوزیری و قرار گرفتن وی به جای امیرعباس هویدا در این مسند معلول عللی چند بود. در واقع مجموعهای از عوامل دست به دست هم دادند و باعث شدند گزینه جانشینی هویدا، که بیش از سیزده سال نخستوزیر محمدرضاشاه بود، جمشید آموزگار شود. بیشک یکی از این عوامل انتخابات ریاستجمهوری امریکا بود که در آن کاندیدای مورد حمایت شاه و هویدا شکست خورد و کارتر، که نماینده حزب دموکرات امریکا بود، به ریاستجمهوری برگزیده شد. این موضوع در گفتوگوی فردوست و هویدا پس از پیروزی کارتر مشهود است.
فردوست چنین روایت کرده است که ناگهان تلفن زنگ زد و هویدا گوشی را برداشت و مشخص شد که جیمی کارتر در انتخابات پیروز شده است. هویدا با ناراحتی گوشی را گذاشت و خطاب به من گفت: کارتر پیروز شده. باید چمدانها را بست و رفت. علت ناراحتی هویدا این بود که اردشیر زاهدی از زمانی که به سفارت در امریکا منصوب شد، محمدرضا را به سرمایهگذاری در انتخابات ریاستجمهوری امریکا ترغیب مینمود. محمدرضا نیز که دلار نفتی فراوان در اختیار داشت از سر غرور فریب او را میخورد و در انتخابات امریکا به نفع کاندیدای یک حزب وارد عمل میشد. یک بار در انتخابات امریکا این شیوه در پیش گرفته شد و زاهدی میلیونها دلار از محمدرضا دریافت کرد و ظاهرا به نفع ریچارد نیکسون، که مورد علاقه محمدرضا بود، خرج کرد، ولی در واقع بخش چشمگیری از این پول با علم تقسیم شد و خرج خوشگذرانیهای زاهدی در امریکا گردید. بااینحال تصادفا نیکسون در انتخابات پیروز شد و محمدرضا این پیروزی را به حساب خود و حمایتهایش از نیکسون گذاشت. این ماجرا سبب روابط حسنه نیکسون و محمدرضا شد، ولی نیکسون مدتی بعد در ماجرای واترگیت سقوط کرد و جرالد فورد جانشین او شد.
در سال ۱۳۵۰ و در دومین اجلاسیه اوپک که آموزگار به ریاست آن انتخاب شده بود، قیمت نفت با چند برابر افزایش تصویب شد. این افزایش، که با ریاست آموزگار همزمان شده بود، به عنوان پیروزی سران اوپک از جمله شخص آموزگار تلقی شد؛ این وضع شهرت فراوانی برای آموزگار به همراه داشت. در واقع او خود را مدیری لایق نشان داده بود که توان تصمیمگیری و مدیریت در مواقع حساس را دارد.
در انتخابات بعد، باز علم و زاهدی همین نقشه را پیاده کردند و محمدرضا و هویدا را به نفع جرالد فورد، کاندیدای حزب جمهوریخواه، به معرکه انتخابات امریکا کشاندند و باز دهها میلیون دلار برای زاهدی حواله شد. تصادفا این بار کارتر و دموکراتها پیروز شدند. این پیروزی موجبات ناراحتی محمدرضا و هویدا را فراهم کرد. آن دو خود را وارد معرکه انتخابات کرده و نارضایتی دموکراتها را سبب شده بودند. کارتر با چنین روحیهای به ریاستجمهوری رسید و محمدرضا برای جلب رضایت او مجبور شد هویدا را برکنار کند و جمشید آموزگار را به نخستوزیری برساند. آموزگار نیز مدتها بود برای پست نخستوزیری تلاش میکرد و زمینه آن را نیز فراهم کرده بود.1
اما این موضوع چهره دیگری نیز داشت و آن نزدیکی آموزگار به امریکا و سیاستهایش بود. در واقع شاه برای جبران شکست در انتخابات امریکا تلاش کرد به جای هویدا کسی را به نخستوزیری برگزیند که مورد حمایت دولتمردان امریکایی باشد. با این حال، آموزگار همواره میکوشید خود را مهره امریکا نشان ندهد. هرچند بسیاری از تمایلات وی نسبت به این کشور آگاه بودند و این تمایلات تا حدی بود که خود سفیر وقت امریکا در زمان حضور آموزگار در مسند وزارت دارایی، اذعان کرده است که وی در بسیاری از مجادلههای میان ایران و امریکا جانب امریکا را میگرفت.
از این رو وی بر این باور بود در دوران نخستوزیری با مساعدت واشنگتن امکان خروج از بحران اقتصادی و سیاسی فراهم میشود، ولی با توجه به روی کار آمدن کارتر از حزب دموکرات و نیز هزینههای سنگینی که محمدرضاشاه برای پیروزی جمهوریخواهان نموده بود، عملا این امید آموزگار نقش بر آب شد. در عین حال باید به این مسئله نیز اشاره کرد که او برخلاف علی امینی، که آشکارا از امریکا و سیاستهای آن طرفداری میکرد، شیوه دیگری را در پیش گرفت. آموزگار در ظاهر از اقدامات قهرآمیز و استعمارگرانه غرب و امریکا انتقاد میکرد و خود را ناسیونالیست و ملیگرا نشان میداد، ولی درعمل با خطگیری از برنامههای امریکا به سمتی پیش میرفت که منافع این کشور و متحدانش حفظ شود، تا جایی که وی در کنار تنی چند از سیاستمداران دوران پهلوی دوم به «باند امریکایی» شهره شد.2
چهره بینالمللی جمشید آموزگار
اما انتخاب آموزگار به نخستوزیری دلایل دیگری نیز داشت. در سال ۱۳۵۰، آموزگار با حفظ سمت وزارت دارایی ریاست هیئت نمایندگی ایران را برای شرکت در دومین اجلاسیه اوپک از جانب شاه برعهده داشت. در این اجلاسیه که آموزگار به ریاست آن انتخاب شده بود، قیمت نفت با چند برابر افزایش به تصویب اجلاسیه رسید. این افزایش، که با ریاست آموزگار همزمان شده بود، به عنوان پیروزی سران اوپک از جمله شخص آموزگار تلقی شد و این برای اولین بار بود که در شرایط خاص بینالمللی، کشورهای صادرکننده نفت قادر شدند درباره نرخ نفت تصمیم بگیرند. از این پس آموزگار با حفظ سمت به عنوان رئیس هیئت ایرانی در اجلاسیههای سران اوپک شرکت میکرد. این دوران با افزایش تقاضای روزافزون غرب برای نفت و در نتیجه موفقیت اوپک در تعیین قیمت بر مبنای تقاضای نفت همزمان بود که بیتأثیر از بحرانهای سیاسی و نظامی بینالمللی نبود. این وضع شهرت فراوانی برای آموزگار به ارمغان آورد. در واقع او خود را مدیری لایق نشان داده بود که توان تصمیمگیری و مدیریت در مواقع حساس را دارد. مضاف بر این او از خود وجهه بینالمللی مثبتی به جای گذاشته بود و شاه قصد داشت از این موضوع استفاده کند. در واقع محمدرضا که کشور را در وضعیت نامساعدی از لحاظ سیاسی و اقتصادی میدید، سعی داشت با انتخاب آموزگار کمی از وخامت اوضاع بکاهد و چهره بهتری از خود و نظام سیاسیاش بهویژه در بعد بینالمللی نشان دهد.3
مشکلات داخلی و انتخاب آموزگار
در همین حال باید به زمینه داخلی انتخاب آموزگار نیز اشاره کرد و اهمیت آن را برشمرد. پیش از آنکه آموزگار به نخستوزیری برسد، توانسته بود خود را به عنوان روشنفکر و طرفدار آزادی و دموکراسی نزد شاه و برخی از سیاسیون معرفی کند. وی همواره خود را طرفدار ایران و پیشرفت آن نشان میداد و تلاش میکرد به عنوان مدافع حقوق ایران در عرصه بینالمللی مطرح شود. با این حال تمامی این اقدامات از حس جاهطلبی و قدرتخواهی وی سرچشمه میگرفت تا جایی که برای نزدیک شدن به شاه و بهدست آوردن پست نخستوزیری، تا حد امکان هم از ارتش و نظامیان انتقاد میکرد و هم زبان به نقد از برخی تحصیلکردگان فرنگ میگشود.4
در عین حال انتخاب آموزگار برای برعهده گرفتن پست نخستوزیری از چند جهت شایان تأمل است: نخست اینکه شاه وی را در سال 1356به عنوان شخصی که توانایی بهبود شرایط اقتصادی را دارد و برای خروج کشور از تورم و رکود سنگین برگزید. در کنار این مسئله با توجه به حجم گسترده اعتراضها و مخالفتها در کشور، محمدرضاشاه تصور میکرد که انتخاب آموزگار برای مسند نخستوزیری با توجه به وجهه مثبت بینالمللی وی، موجب ایجاد فضای باز سیاسی در کشور خواهد شد و این مسئله در نهایت آرام شدن اوضاع را به ارمغان خواهد آورد. با این حال انتخاب آموزگار هیچ کدام از این دو هدف را برای شاه به ارمغان نیاورد. آموزگار ابتدا با دموکرات جلوه دادن کابینه خود از منتقدان خواست نظرات و نقدهای خود را مطرح کنند تا امکان حل آنها در فضایی آرام و دور از خشونت فراهم شود. نکته جالب در این خصوص دوگانه عمل کردن آموزگار بود؛ زیرا وی از طرفی با معترضان و روحانیان مذاکره میکرد تا ایشان را آرام کند و از طرفی نیز در رسانههای بینالمللی قدرت این قشر از جامعه را بسیار ضعیف نشان میداد.5
یکسالی نگذشت که علم مرد، هویدا کنار رفت و دولت آموزگار مستعجل شد
شماره آرشیو: 753-11ع
پی نوشت:
1. عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، ج 2، ص 134.
2. جمشید آموزگار به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1382، ص 34.
3. همان، ص 45.
4. http://www.tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsList?Page=&Lang=fa&EventsId=255&Action=EventsDetail
5. .http://www.mashreghnews.ir/news/684814