«جلوه هایی از منش علمی وعملی آیتالله علی مشکینی»درگفت وشنود با حجتالاسلام والمسلمین غلامحسین محمدی گلپایگانی
□ جنابعالی ازچه مقطعی و چگونه با مرحوم آیتالله مشکینی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.از سال 1340 و از زمانی که برای تحصیل به حوزه علمیه قم آمدم و در مدرسه علوی به مدیریت شهید آیتالله بهشتی مشغول تحصیل شدم. آن بزرگوار نقش مهمی داشت و عدهای از یاران مخلص امام در آن مدرسه تدریس میکردند، از جمله مرحوم آیتالله زمانی، مرحوم آیتالله ستودهاراکی و مرحوم آیتالله مشکینی.
□ مسئولیت ایشان در مدرسه علوی چه بود؟
ایشان مسئولیت تربیتاخلاقی طلاب را به عهده داشت. شبهای جمعه نماز را اقامه میکرد و سپس به مسائل و مواعظاخلاقی میپرداخت. در روایت آمده است: با کسانی معاشرت کنید که وقتی به چهره آنها نگاه میکنید، به یاد خدا بیفتید. مرحوم آقای مشکینی مصداق کامل این روایت و سراپا روحانیت و معنویت بود.
□ کدام ویژگیهای اخلاقی ایشان در نظر شما برجستهتر هستند؟
ایشان فوقالعاده زاهد و سادهزیست بود. خانهای که در آن زندگی میکرد، متعلق به خود ایشان نبود.خوراک ولباس بسیار سادهای داشت. و از بیتالمال حداقل استفاده را میکرد. آقای ریشهری داماد ایشان میگفت: همیشه به ما ده تومان عیدی میداد و میگفت مالک بیشتر از این نیستم که به شما عیدی بدهم!
□ جایگاه علمی ایشان چه بود؟
ایشان از نظر فقهی در حد مرجعیت بود. حتی شنیده بودم که رساله علمیه ایشان آماده است و کافی بود که آن را منتشر کند، اما شنیدم که فرموده بود: بار مرجعیت بار سنگینی است و مرجع هم به اندازه کافی داریم.
□ آشنایی شما به چه نحو ادامه پیدا کرد؟
ارتباط ما بعد از مدرسه علوی هم قطع نشد و بعد من به مدرسه مرحوم آیتالله بروجردی معروف به مدرسه خان رفتم، اما ارتباط خود را با ایشان قطع نکردم تا وقتی که ایشان را به ماهان تبعید کردند. یک سال آنجا بودند و بعد به گلپایگان فرستاده شدند. اتفاقاً تابستان و حوزه تعطیل بود. من به گلپایگان رفتم. به پدرم که امام جمعه و عالم بزرگ شهر بود خبر دادم که: آیتالله مشکینی را به گلپایگان فرستادهاند. پدرم دستور دادند که برویم وایشان رابه اینجا بیاوریم. من به شهربانی رفتم و دیدم ایشان را در اتاقی نگه داشتهاند و مأموری دارد با درشتی با ایشان صحبت میکند! به او تشر زدم و گفتم:« میدانی با چه کسی داری حرف میزنی؟» من آن مأمور را خوب میشناختم. بعدها فرزندانش در درگیری کشته و خود او هم در فلاکت مرد. به هر حال بنده ایشان را به منزلمان بردم و حدود یک ماه مهمان ما بودند تا بتوانیم خانه مناسبی پیدا کنیم که خانوادهشان را هم بیاورند. در این فاصله، افراد زیادی از قم، تهران و شهرستانها به دیدارایشان میآمدند. در آن زمان آقای راشدیزدی هم در گلپایگان تبعید بودند.

□ از ایامی که ایشان در منزل شما بودند، چه خاطراتی دارید؟
من شخصاً این افتخار را داشتم که از ایشان پذیرایی کنم. شبانهروز در کنارشان بودم و خاطرات زیادی دارم. یادم هست چند شب برای ایشان رختخواب پهن کردم و یک شب به من گفتند:« با این رختخوابی که شما برای من پهن میکنی، خوابم سنگین میشود و از عبادت سحری باز میمانم! این تشک نرم را جمع کنید!». همیشه روی زمین سفت میخوابیدند. هم ایشان و هم پدرم، اهل نماز شب بودند. گاهی که قبل از اذان از خواب بیدار میشدم، صدای گریه آنها را از اتاقهایشان میشنیدم. آقای مشکینی واقعاً اهل تهجد بودند و سراسر زندگی پر برکت ایشان، از این دعاهای خالصانه شبانه برکت میگرفت.
بعد از یک ماه منزل خوب و مناسبی برای ایشان پیدا کردیم و به آنجا رفتند و خانوادهشان را هم آوردند و حدود یک سال در آنجا زندگی کردند.
□ در تبعید به چه کارهای میپرداختند؟
یکی از کارهایی که ما کردیم، این بود که برای ایشان مسجدی را فراهم کردیم که در آن از نماز جماعت و وجود ایشان استفاده شود. البته ایشان تقید داشتند که در نماز جمعه پدرم شرکت کنند. جایگاه پدر ما طوری بود که کسی جرئت نمیکرد مانع تراشی کند. مرحوم آقای مشکینی بحثهای اخلاقی را برای مردم مطرح میکردند و مردم به تدریج متوجه شدند که چه مرد بزرگی در بین آنها زندگی میکند و کمکم جمعیت جلسات ایشان زیاد شد، به طوری که مأموران رژیم به وحشت افتادند و به انواع مختلف در نماز جماعت و جلسات درس اخلاق ایشان کارشکنی کردند.
□ بعد از گلپایگان، ایشان به کاشمر تبعید شدند. در آن دوران با ایشان رابطهای داشتید؟
بله، چون گلپایگان به قم نزدیک بود و رفت و آمدها قطع نشده بود، ایشان را به کاشمر تبعید کردند. ما واقعاً از اینکه وجود گرانبهای ایشان را از دست میدادیم، ناراحت بودیم. ایشان از کاشمر نامهای به پدر ما نوشتند و ضمن اظهار تشکر از همراهیها و محبتهای ایشان، بالحنی کم و بیش گلایهآمیز از اوضاع آنجا نوشته بودند و این که: حالا قدر شما و مردم گلپایگان را میفهمم!
□ مشکلشان در آنجا چه بود؟
غیر از اینکه رژیم اسباب زحمت ایشان بود، بیشتر از رفتارهای افراد مدعی دین ناراحت بودند که نمیتوانستند جمع شدن مردم دور ایشان را تحمل کنند!
□ ویژگیهای برجسته شخصیتی ایشان، از نظر شما کدامند؟
ایشان بیان بسیار زیبا و جذابی داشتند. این هم از نعمتهای بزرگ الهی است که انسان بتواند افکار و مکنونات قلبی خود را به شکل کامل به مخاطبش منتقل کند و ایشان این توانایی را داشت.البته مراتب علمی و عرفانی ایشان هم، در تأثیر کلام ایشان مؤثر بودند. ایشان بسیار صریحاللهجه بودند، منتهی صراحت آمیخته با ادب و رعایت احترام مخاطب. ایشان همیشه صبحها، پنج شش کیلومتر در جاهای سرسبز گلپایگان پیادهروی میکردند و پیوسته آیات قرآن و ذکرهای مختلف را بر لب داشتند.
ایشان در دورانی که کسی جرئت نفس کشیدن نداشت، به ندای امام برای تشکیل حکومت اسلامی لبیک گفتند. آن هم در شرایطی که حتی در بین علما و متدینین هم این باور وجود داشت که شاه تنها پادشاه شیعه دنیاست و باید برای نگهداشتن او تلاش کنیم و نه کنار گذاشتنش! شرایط درست برعکس امروز بود و افراد برای رسیدن به مقاصدشان، خود را انقلابی جلوه نمیدادند. مرحوم آقای مشکینی در آن شرایط، گمشده خود را در امام پیدا کردند و تا آخرین لحظه حیات هم دست از ولایت برنداشتند. ایشان فوقالعاده شجاع بودند و کمترین ترسی را به خود راه نمیدادند. در آن دوران کسانی که میخواستند خود را به نجف و به حضرت امام برسانند، قاچاقی و از طریق آبادان این کار را میکردند. در آنجا آقائی به نام مرحوم شیخ عبدالرسول قائمی این کار را میکرد. آقای مشکینی یک بار، از این طریق به نجف رفتند. یک بار هم خود بنده این کار را کردم.
ایشان طبع شعر هم داشتند و گاهی مطالبی را در قالب شعر برای من میفرستادند و من هم پاسخ ایشان را به شعر میدادم.
□ یکی از دغدغههای مرحوم آیتالله مشکینی، تحول در حوزه بود. آیا تلاشهای ایشان نتیجه داده؟ نظر خود ایشان چه بود؟
خیر، هنوز حوزه به این نیاز عاجل، پاسخ درخوری نداده است. برخی از مدرسین با موضوع طوری برخورد میکنند که گویی کفر گفتهاید! حضرت آقا هم چندین بار بر تحول در حوزه تأکید کردهاند، ولی همانطور که عرض کردم اتفاق در خوری نیفتاده است. مرحوم آقای مشکینی هم در این زمینه تلاش فراوان کردند، اما متأسفانه جریان غالب در حوزه، در برابر تحول مقاومت میکند.
□ از رابطه مرحوم آیتالله مشکینی و رهبرمعظم انقلاب برایمان بگویید.
رابطه این دو بزرگوار به قبل از انقلاب برمیگشت و بسیار صمیمانه بود. بعد از پیروزی انقلاب که آقا هشت سال رئیس جمهور بودند، گاهی که خدمت ایشان میرفتم، مرحوم آقای مشکینی را در آنجا میدیدم. ایشان تابستانها که به تهران میآمدند، آقا به ایشان میفرمودند که: همین جا در ریاستجمهوری سکونت کنید.
پس از رحلت امام که مسئولیت خطیر رهبری به عهده حضرت آقا قرار گرفت، این رابطه بسیار نزدیکتر و وثیقتر شد. ایشان هر سال تابستان که به تهران تشریف میآوردند، آقا در همان چند روز اول به دیدار ایشان میرفتند ودیدارها، بسیار صمیمانه و سرشار از انس بود. خیلی به هم علاقه داشتند.
□ خطبههای نمازجمعه مرحوم آیتالله مشکینی ویژگیهای خاصی داشتند. در این مورد چه نکاتی از نظر شما برجسته هستند؟
همان طور که اشاره کردم، مرحوم آقای مشکینی بیان بسیار شیوایی داشتند و پر احادیث و به خصوص تفسیر مسلط بودند. در مسائل سیاسی روز حضور داشتند و اصطلاحا به روز هم بودند. خطبههای ایشان کوتاه، گیرا و جذاب و در عین حال کوتاه بودند. همیشه از اطاله کلام پرهیز میکردند. این اواخر که کسالت داشتند، از آقا خواستند که ایشان را معاف کنند و آقا فرمودند: ماهی یک بار بروند، ولی قطع نکنند. برای ایشان سخت بود، ولی امر آقا را اطاعت کردند. ایشان حتی اگر امام جمعه هم نبودند، مقید بودند که به عنوان مأموم در نماز شرکت کنند، مگر در مواقعی که در قم نبودند.
□ به آثار قلمی ایشان هم اشاره بفرمایید
ایشان بسیار خوش قلم و پرکار بودند. حتی لحظهای را هم به بطالت نمیگذراندند و همواره مشغول نگارش و مطالعه و آموزش بودند. حتی در ایام بیماری سختی که به فوت ایشان منجر شد، ترجمه سادهای از قرآن را شروع کرده بودند و در ملاقاتی که با ایشان داشتم، گفتند:« میخواهم یک ترجمه رسا بنویسم که هر کسی با هر سطح سوادی، معنی آیات را بفهمد». به آقا هم گفته بودند:« ترجمهای را شروع کردهام، هر کسی یک غلط از آن بگیرد، پیش من یک سکه جایزه دارد!». این قدر به صحت کارشان اعتماد داشتند. با اینکه بیمار بودند، اما خیلی زیاد کار میکردند. حدود10جزء قرآن را کار کردند، ولی متأسفانه اجل مهلت نداد که کار را تمام کنند.
در زمینههای دیگر هم از ایشان آثار زیادی به جا مانده است، از جمله کتاب «المواعظ العددیه» که اقتباسی از کتاب مرحوم اثنیعشری است. کتاب حدیثی بسیار دستهبندی شده و خوبی است که در سفرهای تبلیغی میشود از آن استفاده کرد و شامل فرمایشات پیامبر اکرم(ص) و ائمهاطهار(ع) است. کتاب« الزواج فی الاسلام» است که آقای جنتی به عنوان« ازدواج در اسلام» ترجمه کردهاند. ایشان لحظهای بیکار نمینشستند. آن موقعی که به گلپایگان آمدند، یک وانت کتاب با خود آورده بودند که دور میچیدند و استفاده میکردند.
□ و به عنوان سؤال آخر از جریان ارتحال ایشان چه خاطرهای دارید؟
رحلت ایشان برای ما خیلی دشوار بود. زمانی که آقای مشکینی از دنیا رفتند، عنوان مرجعیت نداشتند و لذا علیالقاعده در بخشی از حرم که مراجع دفن شده بودند، دفن نمیشدند. خدمت آقا عرض کردیم و ایشان فرمودند: در همان بخش دفن کنید، چون ایشان چیزی کم از مراجع نداشتند. رحمت الله علیه
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.