یکی از اسناد لانه جاسوسی از مذاکره سولیوان با محمدحسین خان قشقایی، یکی از چهار خان بزرگ ایل قشقایی، حکایت میکند. سولیوان در این مذاکره مطمئن میشود که ایل قشقایی بر بخش اعظم استان فارس و جنوب کشور سلطه دارد و با تمام وجود از منافع امریکا و دربار در آن مناطق حمایت میکند و در مقابل امریکا نیز امتیازاتی به آنها میدهد.
بعد از جنگ جهانی دوم و مطرح شدن امریکا به عنوان یکی از قدرتهای برتر جهان، بسیاری از معادلات در مناسبات بینالمللی تغییر کرد. از این پس امریکا به عنوان کشوری که قدرت چانهزنی بالایی دارد، توانست در بسیاری از مناسبات تجاری، سیاسی، نظامی و البته اقتصادی دنیا ورود پیدا کند. منطقه منحصربهفرد خلیج فارس و موقعیت استراتژیک ایران در این حوزه جغرافیایی باعث میشد امریکا در کنار سایر کشورهای توسعهیافته، راهی برای برقراری ارتباط و نفوذ در ایران بیابد. کودتای 28 مرداد سال 1332 و نقش امریکا در کنار انگلیس در وقوع این کودتا، که به ماندگاری حکومت پهلوی در ایران منجر شد، راه نفوذ چندین ساله این قدرت در ساختار سیاسی و اقتصادی ایران را فراهم کرد.
از سال 1332 تا انقلاب سال 1357، بدون شک امریکا بیشترین نقش را در سیاستهای ایران ایفا کرده است. بااینحال نوع گفتمان این قدرت با ایران هیچگاه از موضعی برابر و در راستای کسب منافع مشترک در سطوح یکسان نبود، بلکه ایران دوران پهلوی بستری برای امریکا فراهم کرد تا علاوه بر کسب درآمدهای میلیون دلاری، جایگاه خود را در منطقه حاصلخیز و نفتی خلیج فارس مستحکمتر از گذشته کند؛ ازاینرو بدیهی است که تنها عامل روابط نزدیک و همهجانبه امریکا با ایران منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی بوده است نه عوامل انساندوستانه یا علقههای مشترک نژادی و فرهنگی؛ بنابراین و با توجه به اینکه حکومت پهلوی تمامی این بسترها را برای امریکا فراهم کرد، این کشور همه توان خود را برای استمرار این حکومت به کار گماشت. این مسئله را میتوان تا آخرین روزهای عمر حکومت پهلوی مشاهده کرد.
تصور اشتباه
بسیاری بر این گمان هستند که حمایت محمدرضاشاه از جرالد فورد، رقیب کارتر در انتخابات سال 1355 امریکا، یکی از دلایلی است که شرایط را برای حمایت نکردن کارتر از شاه فراهم کرد، در صورتی که این، تصوری اشتباه است. برخی از مورخان و اندیشمندان معتقدند کنفرانس گوادلوپ، که پیش از رفتن شاه از کشور با حضور ایران و چهار قدرت برتر (امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان غربی) با موضوع شرایط شاه در کشور برگزار شد، نشاندهنده دلسردی امریکا از حکومت پهلوی و گرایش آنها به نیروهای انقلابی است؛ این در حالی است که بر اساس شواهد و اسناد، تصمیمهای گرفتهشده در کنفرانس گوادلوپ، به هیچ وجه بر محمدرضاشاه تحمیل نشد و شاه برنامه خروج خود از ایران را حدود یک ماه پیش از برگزاری این کنفرانس پیشبینی کرده بود.1
حسین فردوست در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» به ماجرای ورود کارتر به ایران پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری امریکا اشاره کرده است. براساس مطالب این کتاب، کارتر در سفر خود به ایران نه تنها درصدد انتقام گرفتن از محمدرضاشاه برنیامد، بلکه با تمام وجود از شخص شاه و حکومت پهلوی پشتیبانی کرد و با دعوت از شاه برای سفر به امریکا، حمایت خود را کامل نمود؛ زیرا سیاست کلی امریکا در حمایت از حکومت پهلوی طرحریزی شده بود.2 علاوه بر این، سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران، درباره ملاقاتش با جیمی کارتر پیش از سفر به ایران چنین گفته است: «پیش از سفر به ایران، به رسم معمول باید به ملاقات رئیسجمهور میرفتم. کارتر در صحبت خود با من بر اهمیت استراتژیک ایران به عنوان متحد قابل اعتماد برای امریکا تاکید کرد. کارتر همچنین اهمیت ایران را به عنوان یک عامل ثبات برای امنیت منطقه حساس خلیج فارس مورد تأکید مجدد قرار داد و در خاتمه موضوع قیمت نفت و سایر مسائل مورد علاقه بین ایران و امریکا را متذکر شد».3
بررسی دقیق روابط ایران و امریکا در دوران پهلوی و نیز آگاهی از موقعیت خاص داخلی و خارجی ایران، این مسئله را برای هر محققی روشن میکند که هیچ دلیلی برای حمایت نکردن امریکا از حکومت پهلوی تا آخرین روزها وجود ندارد. ایران چه از منظر جغرافیایی، استراتژیک، بازار داخلی، منابع فراوان و از همه مهمتر حکمرانان متوهنی همچون محمدرضاشاه پهلوی، بستر بسیار مناسبی برای سرمایهگذاری و ایجاد پایگاههای نظامی و غیرنظامی بهشمار میآمد. این ادعا را میتوان تنها با مطالعه اسنادی که از سفارت امریکا در ایران بهدست آمده است اثبات کرد.
بررسی چند نمونه واقعی
جدا از محتویات موجود در اسناد بهجامانده از سفارت امریکا در ایران، اهمیت این مدارک از این جهت درخور تأمل است که امریکا از طریق سفارت و تمامی نیروهای خود که در ایران مشغول بودند، از جزئیترین اتفاقات بهویژه در ماههای منتهی به انقلاب مطلع میشد و تلگرافهایی به صورت روزانه و حتی چندین تلگراف در یک روز بین سفارت امریکا در ایران و وزارت امور خارجه این کشور رد و بدل میگردید. این مقدار از پیگیری اوضاع در ایران چیزی جز به خطر افتادن منافع این کشور را نمیتواند اثبات کند. از طرفی با توجه به شعارها و اصول فکری موجود در میان انقلابیها، رهبران و شخص حضرت امام خمینی(ره)، بدیهی است که گرایش امریکا به سمت نیروهای انقلابی خلاف عقلانیت و تصور بود.
اَبَر وزارتخانه امریکا در ایران، در آخرین روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در کنار نگرانی از وضعیت تظاهرات مردمی و اعتصابات در شرکتهای مختلف دولتی، از کوچکترین مسائل حوزه نفت نیز باخبر بود و تلاش میکرد مانع از کاهش تولید نفت در ایران شود؛ زیرا این مسئله میتوانست از نظر اقتصادی فشار را بر مردم بیشتر کند و بر موج مخالفتها بیفزاید.
در کنار رفتوآمدهای مرتب سفرا و فرستادگان امریکایی به دربار و ملاقات با شخص شاه، افرادی نیز به عنوان مشاور، به طور مرتب با افراد بلندپایه حکومت پهلوی در ارتباط بودند و مدام به آنها مشاوره میدادند. این همکاریها تا پیش از وقوع انقلاب هرگز قطع نشد و در سختترین شرایط نیز انجام میشد؛ برای نمونه، ارتشبد غلامرضا ازهاری، که در آبان سال 1357، محمدرضاشاه وی را برای سرکوب کردن مخالفتها نخستوزیر کرده بود، در اوایل دیماه همان سال که همزمان با اوج تظاهرات مردمی بود، دچار عارضه قلبی شد و چند روزی نتوانست در محل کار خود حاضر شود. این غیبت به حدی بود که بسیاری از مردم گمان میکردند وی فوت کرده که این مسئله میتوانست موجب تسریع در انقلاب اسلامی شود، ولی دفتر وابسته دفاعی امریکا در ایران که از کوچکترین اتفاقات دربار و کشور اطلاع پیدا میکرد، از طریق یکی از منابع اطلاعاتی خود در دربار، به ازهاری پیشنهاد کرد هرچند به طور مختصر در تلویزیون ظاهر شود تا مانع از گسترش شایعه فوت به نقاط دیگر ایران و بروز اغتشاش در کشور گردد.4
امریکا که از تمام توان خود برای استمرار حکومت پهلوی استفاده میکرد، با تعداد بالای نیروهایی که داشت از اخبار تمامی بخشهای دولتی و غیر دولتی و نیز جنبشهای مردمی مطلع میشد. در واقع نوع فعالیت این قدرت در ماههای پایانی حکومت پهلوی به شکلی بود که مانند یک اَبَر وزارتخانه عمل میکرد. این نیروها با تمامی بخشهای دولتی و حتی شرکتهای تجاری غیر دولتی و برخی از گروههای نظامی غیر دولتی از جمله ایلات نیز در ارتباط بودند و به نوعی به اینها مشاوره میدادند. در واقع این نیروها از تمام توان خود برای جلوگیری از وقوع انقلاب استفاده میکردند؛ برای مثال، سند شماره 372 لانه جاسوسی از مذاکره سولیوان، آخرین سفیر امریکا در ایران، با محمدحسین خان قشقایی، یکی از چهار خان بزرگ ایل قشقایی حکایت میکند. سولیوان در این مذاکره، مطمئن میشود که ایل قشقایی بر بخش اعظم استان فارس و جنوب کشور سلطه دارد و با تمام وجود از منافع امریکا و دربار در آن مناطق حمایت میکند و در مقابل، امریکا نیز امتیازاتی به آنها میدهد. سولیوان در این مذاکره، خان قشقایی را متقاعد میکند که تنها راه ادامه حیات سیاسی و نظامی این ایل در مناطق جنوب، حمایت از دربار و ارتش پهلوی است و چنانچه حکومت پهلوی سقوط کند، هم منافع اقتصادی آنها به خاطر خواهد افتاد و هم اینکه دیگر مانند گذشته از قدرت سیاسی و نظامی بهرهمند نخواهند بود.5
این اَبَر وزارتخانه امریکا در ایران، در آخرین روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، در کنار نگرانی از وضعیت تظاهرات مردمی و اعتصابات در شرکتهای مختلف دولتی، از کوچکترین مسائل حوزه نفت نیز باخبر بود و تلاش میکرد مانع از کاهش تولید نفت در ایران شود؛ زیرا این مسئله میتوانست از نظر اقتصادی فشار را بر مردم بیشتر کند و بر موج مخالفتها بیفزاید. جدا از این مسئله، بخش عظیمی از منافع امریکا در ایران به حوزه طلای سیاه مربوط میشد؛ بنابراین سولیوان و دیگر نیروهای امریکایی که در صنعت نفت ایران فعالیت میکردند تلاش بسیار وافری برای آرام کردن شرایط به خرج میدادند. در همین خصوص سولیوان در تلگرافی به وزارت خارجه امریکا در تاریخ 7 دیماه 1357، وضعیت کمبود محصولات نفتی را این گونه بیان کرده است: «شرایط بهقدری سریع و بهقدری مؤثر خراب شده است که فقـط عملیـاتی در حـد Berlin Airlift میتواند اثر قابل ملاحظهای بر ذخایر فعلی محصولات پالایششده نفتـی داشـته باشـد. تنها راه حل ممکن برای این مشکل عبارت است از اینکه کارمندان بخش تولید، پالایش و توزیع شرکت ملی نفت به سر کار بازگردند».6
به نظر میرسد بتوان این شایعه را که امریکا در دوران ریاستجمهوری جیمی کارتر با پشت کردن به شاه، شرایط را برای وقوع انقلاب اسلامی تسهیل بخشید با یکی از آخرین تلگرافهای سفارت امریکا در تهران به وزارت خارجه این کشور در واشنگتن پاسخ داد. سولیوان موضوع این تلگراف را «درخواست مجوز جهت بستهبندی و حمل اسباب منزل و ماشینهای شخصی به محل امن» گذاشته و در این متن با بیان آخرین وضعیت موجود در ایران، ادامه فعالیت را بسیار سخت دانسته و عملا شکست امریکا در امر ادامه حیات حکومت پهلوی و مقابله با انقلابیها را اعلام کرده است.7 در پایان به نقل قولی از هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه امریکا در دوران نیکسون و یکی از استراتژیستهای ارشد ایالات متحده امریکا، اشاره میکنیم که معتقد بود نفوذ این قدرت در ایران بدین دلیل مستحکم بود که شاه خواستار آن بود. وی درخصوص محمدرضاشاه نیز گفته بود: «شاه برای ما رهبری نایاب بود، متحدی بدون قید و شرط».8
ضیافت وزارت امور خارجه ایران با حضور مقامات آمریکایی
شماره آرشیو: 1-1398-747س
پی نوشت:
1. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ص 599.
2. همانجا.
3. ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر آسیم، 1382، ص 26.
4. روزشمار انقلاب اسلامی. اسناد لانه جاسوسی، سند شماره 370.
5. همان، سند شماره 372.
6. همان، سند شماره 371.
7. همان، سند شماره 376.
8. ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه اسمعیل زند و بتول سعیدی، تهران، نشر نور، 1370، ص 434.