استفاده از گزینههای سیاسی متنوع، همچون اعمال زور، ایجاد فضای سیاسی و اقتصادی مناسب، سیاستهای تشویقی یا تنبیهی و... از ابزارهای حکومتها برای حفظ یا اعمال قدرت است، اما نحوه بهکارگیری این سیاست، میزان اعمال آن و نحوه استفاده از این سیاست، بسته به نوع حکومتها متفاوت است. معمولا حکومتهای دیکتاتورمآب، بخش مهمی از قدرت خود را از طریق سیاستهای تنبیهی یا مستبدانه، که گسترده بزرگی از اقدامات چون محدود نمودن فضای سیاسی، فساد، اجرای قوانین مستبدانه و... را شامل میشود، اعمال میکنند. نمود بارز این نوع سیاست را میتوان در حکومت پهلوی ملاحظه کرد که در سراسر دوران حکومت خود از گزینه زور و سرکوب استفاده نمود، اما این سیاست، بهیکباره در سالهای نزدیک به انقلاب تغییر کرد و حکومت به شیوههای دیگر نیز متوسل شد. شاه با احساس خطر از وقوع انقلاب، کوشید سیاست خود را تغییر دهد و به اجرای سیاستهای تشویقی اقدام کند تا بازی قدرت را دوباره به نفع خود بازگرداند، اما در نهایت موفق نشد. این سیاستهای تشویقی که در حوزههای مختلف و به منظور جلب رضایت مردم اعمال شده بود، انواع مختلفی را شامل میشود که به منظور رعایت اختصار، در ادامه فقط چند مورد از آنها بررسی شده است.
وضعیت سیاسی ایران در سالهای نزدیک به انقلاب
سالهای نزدیک به انقلاب اسلامی را میتوان سالهای پرتنش سیاسی دانست که طی آن، مخالفتهای مردمی به شکلهای مختلف گسترش یافت و حتی در حالت افراطی از سوی برخی جریانهای چپ، شکل مسلحانه نیز پیدا کرد. در این دوره که میتوان نقطه آغاز آن را سال 1355 دانست، همزمان با اوجگیری مخالفتهای مردمی، زنگ خطر و هشدار پیروزی انقلاب، توسط بسیاری از تحلیلگران برای شاه و رژیمش به صدا درآمد؛ چنانکه «رئیس کمیته فرعی مجلس نمایندگان در امور سازمانهای بینالمللی نیز اعلام کرد که رژیم ایران را نمیتوان باثبات قلمداد کرد مگر اینکه زمینه مشارکت مردم را فراهم سازد، ساختارهای پارلمانی مناسب ایجاد کند و آزادی مطبوعات، بیان و اجتماع را بپذیرد».1
البته برخی از تحولات بینالمللی از جمله تغییر قدرت در امریکا و روی کار آمدن دموکراتها هم در این زمینه بیتأثیر نبود؛ زیرا امریکا نیز با احساس خطر «میخواست طوری عمل کند تا حکومتی اداره مملکت را به عهده بگیرد که تا حدی مطلوب مردم باشد، انفجار را از بین بردارد، حبس و شکنجه و تبعید آزادیخواهان را کنار گذارد و به آنها میدان فعالیت بدهد و به ظاهر دم از استقلال بزند، ولی در حقیقت تابعی از امریکا باشد».2 در این شرایط، شاه مستأصل از اداره امور، سیاستهای سرکوب را کنار گذاشت و گزینههای تشویقی چون تغییر تقویم شاهنشاهی به خورشیدی، آزادی برخی از زندانیان سیاسی، فراهم کردن فضای باز سیاسی برای مطبوعات و انحلال برخی از نهادهای حکومتی را در دستور کار خود قرار داد تا از این طریق بتواند بر اوضاع تسلط کامل یابد.
تغییر تقویم شاهنشاهی به خورشیدی
تاریخ ایران، تا قبل از تغییر به تاریخ شاهنشاهی بر مبنای تاریخ شمسی قرار داشت که مبنای آن نیز رویدادی مذهبی، یعنی هجرت پیامبر اکرم(ص) بود، اما در سال 1354 با تصویب مجلس، این تاریخ با مبدا تاجگذاری کوروش، به تاریخ شاهنشاهی تغییر یافت. شاه به خوبی آگاه بود که این اقدام، زمینه مخالفت گروههای مذهبی را با حکومت تشدید کرده است. آبراهامیان نیز درباره این قانون نوشته است: در دوران معاصر کمتر رژیمی را میتوان یافت که چنان بیپروا تقویم مذهبی کشورش را تغییر دهد؛ اقدامی بیپروا که حساسیت گروههای مذهبی را تشدید نمود؛ ازاینرو، زمانی که انقلاب گسترش پیدا کرد، شاه تصمیم گرفت در یکی از اقدامات مهم خود برای جلب رضایت گروههای مخالف، بهویژه قشرهای مذهبی، این قانون را لغو کند. این اقدام در شهریور 1357 انجام شد و از آن زمان، تقویم کشور به وضع سابق بازگشت. در کنار تغییر تقویم، برخی از اقدامات اساسی مانند آزادی زندانیان سیاسی آغاز شده بود.
آزادی زندانیان سیاسی
درکل، درباره وضعیت سیاسی ایران در دوره پهلوی و بهویژه دهه آخر آن میتوان گفت که «سیاست ایران از 1963 تا 1977 نسبتا ساده بود. شاه بر تمام امور نظارت داشت و کار تصمیمگیری را در پیرامون خود متمرکز کرده بود».3 علت این سادگی بسیار واضح بود؛ حکومت دیکتاتوری شاه به دلیل ماهیت خود، تمام مخالفان را سرکوب میکرد؛ چنانکه بسیاری از مخالفان کشته یا دستگیر میشدند. این وضعیت که با شکنجه و نقض حقوق بشر همراه بود، باعث شد نمایندگان سازمان عفو بینالملل درخواست رسیدگی به امور زندانیان سیاسی را مطرح کنند. «این سازمان در جدیدترین گزارش خود، رژیم ایران را متهم به استفاده از شکنجه بر علیه بازدداشتشدگان نموده بود.»4 شاه میدانست که موضوع شکنجه زندانیان و سرکوب مخالفان، یکی از علتهای مهم نارضایتی مردم بهویژه بعد از کودتای 1332 است؛ ازاینرو آزادسازی زندانیان از اواخر سال 1355 آغاز شد.
همزمان با اوجگیری مخالفتهای مردمی، زنگ خطر و هشدار پیروزی انقلاب، توسط بسیاری از تحلیلگران برای شاه و رژیمش به صدا درآمد؛ چنانکه «رئیس کمیته فرعی مجلس نمایندگان در امور سازمانهای بینالمللی نیز اعلام کرد که رژیم ایران را نمیتوان باثبات قلمداد کرد مگر اینکه زمینه مشارکت مردم را فراهم سازد، ساختارهای پارلمانی مناسب ایجاد کند و آزادی مطبوعات، بیان و اجتماع را بپذیرد
بر این اساس، بسیاری از زندانیان به مناسبتهای خاص و گاه ساختگی آزاد میشدند؛ برای مثال «طی سه مناسبت جدید، در 19 آذر: روز جهانی صدور اعلامیه حقوق بشر، 24 اسفند: سالروز کودتای رضاشاه و 27 اسفند: سالروز تولد رضاشاه، به ترتیب 21، 40 و 26 نفر آزاد شدند».5
آزادی مطبوعات
علاوه بر زندانیان سیاسی، مطبوعات نیز به عنوان یکی از نهادهای مهم دموکراسی از آزادی یکباره و باورنکردنی برخوردار شدند. این نهاد در سیستم سیاسی شاه، عملا کارکرد واقعی خود را از دست داده بود و جرئت یا توان درج واقعیتها را نداشت، اما بهیکباره موجی از آزادی در مطبوعات نیز به راه افتاد. «روزنامهها که ناگهان از قید سانسور و نظارت دولتی رها شده بودند، با چاپ عکسهای بزرگ آیتالله خمینی در صفحه اول و انعکاس اخبار تظاهرات و درگیریها با موج تازه همراه شدند.»6
در این شرایط، آزادی بیان نیز به بازی نمایشی شاه اضافه شد. بر این اساس، در سال 1356، 53 حقوقدان، که بیشتر آنها از طرفداران مصدق بودند، با فرستادن نامه سرگشادهای به کاخ سلطنتی، اعتراض از طریق اعلامیههای عمومی را آغاز نمودند.7 این کار در حیات حکومت پهلوی، بهویژه بعد از کودتا، کمسابقه یا حتی بیسابقه بود.
انحلال ساواک و حزب رستاخیز
انحلال نهادهایی چون ساواک و حزب رستاخیز نیز از آخرین امیدهای شاه برای تشویق مردم به سکوت و حمایت از رژیم بود. حزب رستاخیز نهادی بود که ظاهرا نام حزب را با خود به یدک میکشید؛ این حزب «تا نیمه دوم سال 1355 و نیمه اول سال 1356 فعالیت قابل توجهی جز برگزاری کنگره سوم نداشت».8 تشکیل حزب رستاخیز تأثیر زیادی در گسترش نارضایتی میان مردم و جریانهای سیاسی داشت. میتوان گفت در سه سال آخر عمر حکومت پهلوی، «به علت تشکیل حزب رستاخیز و همچنین افزایش بسیار چشمگیر قیمت نفت، تنشهای سیاسی بیشتر شده بود».9 شاه در پاییز 1357، حزب رستاخیز را منحل کرد و در بهمنماه نیز ساواک منحل شد. ساواک سازمانی امنیتی بود که در دستگیری بسیاری از نیروهای انقلابی و اعمال زور و اختناق، به اقدامات وسیعی دست زد. اعمال فشار و اختناق، کنترل فعالیتهای شهروندان و نیز شناسایی و نابود کردن کسانی که به نحوی با رژیم شاه مخالف بودند، تنها بخش کوچکی از اقدامات سختگیرانه این نهاد یا ادارات وابسته به آن بود.10
تظاهر به مبارزه با فساد
شاه، در ادامه اجرای این سیاست، به مبارزه با فساد و نیز برخی از مفسدان اقتصادی دست زد. در همان سالها دستگیریهای وسیعی که شامل افراد نزدیک به رژیم میشد، به جرم مفاسد اقتصادی یا بعضاً اتهامات عجیب آغاز شد تا از این طریق حکومت پهلوی، عدالت قضایی خود را به مردم نشان دهد؛ البته بسیاری از آن افراد بهظاهر دستگیر و پس از مدتی آزاد میشدند؛ هرچند تعدادی از آنان نیز به دلیل پیروزی انقلاب، مجال برونرفت از نمایش شاه را نیافتند و در زندان ماندند.
نتیجهگیری
در تحلیل نهایی سیاستهای تشویقی شاه باید گفت که این سیاستها نه تنها تأثیر مورد انتظار شاه و رژیم را نداشت، بلکه روند آن به صورت معکوس، باعث وخیمتر شدن اوضاع برای حکومت وقت نیز گردید. شاه به سیاستهای تشویقی روی آورد؛ زیرا احساس میکرد رئیسجمهوری امریکا چنین انتظاری از او دارد. تاکتیکی کوتاهمدت که در صورت موفقیت میتوانست خیلی زود کنار گذاشته شود و اوضاع به وضعیت سابق بازگردد. بااینحال شاه در قماربازی سیاستهای تشویقی، همه چیز را واگذار کرد و آخرین روزنههای امید خود برای حفظ رژیم را از دست داد؛ زیرا مردم به خوبی ماهیت حکومت و سیاستهای شاه را دریافته بودند و میدانستند این اقدامات، نمایشی برای جلب اعتماد مردم و البته رضایت امریکاست. گفتنی است در این زمان، سیاست امریکا در مورد ایران بر محور یک حکومت باثبات استوار بود تا مانع از نفوذ شوروی به آن گردد و این انتظار تنها در شرایطی برآورده میشد که مردم از حکومت شاه راضی باشند.
گوشه ای از تظاهرات مردم تهران در دوران انقلاب اسلامی
شماره آرشیو: 907-8ع
پی نوشت:
1. یرواند آبراهامیان،. ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1384، چ یازدهم، صص 616- 617.
2. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، چ هفدهم، ص 314.
3. جان دی استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 21.
4. صادق زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات روزنه، 1384، چ پنجم، ص 220.
5. همان، ص 222.
6. آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستین، انتشارات هفته، 1363، ص 112.
7. یرواند آبراهامیان، همان، ص 619.
8. علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران 1320- 1357، تهران، سمت، 1384، چ سوم، ص 380.
9. یرواند آبراهامیان، همان، ص 549.
10. علیرضا ازغندی، همان، صص 267- 268.