اشغال و به تبع آن مشکلاتی که کشور در جنگ جهانی اول دچار آن شد همانند قحطی، غارت، جولان نیروهای اشغالگر، وبا و سایر امراض ناعلاج چیزی نزدیک به نه میلیون از جمعیت کشور را کم کرد. کشوری که تا پیش از شروع جنگ جهانی اول جمعیتی نزدیک به 21 میلیون داشت پس از پایان جنگ و تا سال 1321 جمعیتش قریب دوازده میلیون شده بود.
تاریخ دو سده گذشته ایران آکنده از حوادثی است که توسط قدرتهای جهانی رقم خورده است؛ قدرتهایی که برای بیشینهسازی قدرت و منافع خود از هیچ جنایتی دریغ نورزیدهاند. ایران نیز به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک خاص خود، همسایگی با کانونهای بحران، داشتن مرزهای طولانی با روسیه، عثمانی و هندوستان و منافعی که برای قدرتهای بزرگ داشته از این مصائب همواره رنج برده است. این کشور به واسطه هممرز بودن با ابرقدرتی همچون روسیه در شمال و همچنین وجود دریای خزر و خلیج فارس، موقعیت جغرافیایی منحصربهفردی داشته است؛ موقعیتی که سبب شده است این قدرت منطقهای نه خود بتواند سیاست انزواگرایی در پیش گیرد و نه قدرتهای جهانی بتوانند آن را به ایران تحمیل کنند.
نمود آشکار این بحث جنگهای خانمانسوز اول و دوم بینالملل است که طی آن ایران بهرغم در پیش گرفتن سیاست بیطرفی نتوانست در جنگ بیطرف بماند و سرانجام به نفع نیروهای درگیر در جنگ وارد شد. در واقع قدرتهای بزرگ همچون روسیه و انگلستان، که تا پیش از جنگ جهانی اول درگیر رقابتی سخت در ایران بودند، نتوانستند به واسطه منافعی که در جنگ نصیبشان میشد از ورود ایران به جنگ چشم پوشند؛ جنگهایی که در اروپا آغاز شده بود، ولی به دلیل اهمیت خاص منطقه خاورمیانه پای ایران را نیز به وسط کشید. این موضوع تا حدودی از شناخت درست نداشتن از جریانهای بینالمللی و الزامات آنارشیک بودن نظام بینالملل ناشی میشد؛ همچنین ناتوانی نظامی و نداشتن حداقلهایی برای چانهزنی دیپلماتیک مزید بر علت بود. بر این اساس پژوهش زیر در پی آن خواهد بود با مقایسه این دو نقطه عطف تاریخی، ابعاد مختلف آن را بررسی و آن را واکاوی کند.
بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول
بیطرفی راهبردی است که در جنگ و صلح توسط کشورها اتخاذ میشود و بر اساس آن دولت بیطرف متعهد میشود از هر گونه اقدامی که باعث آغاز جنگ یا ادامه آن شود خودداری کند. در ازای قبول این استراتژی کشورهای قدرتمند متعهد میشوند تمامیت ارضی و حفظ استقلال کشور بیطرف را تضمین نمایند. ایران بیطرفی خود را در جنگ جهانی اول طی تلگرافی به طرفهای درگیر در جنگ به صورت رسمی اعلام کرد. بااینحال به دلیل اهمیت موقعیت ایران، قدرتهای جهانی درگیر در جنگ این بیطرفی را نقض کردند. در واقع به تعبیری باید گفت که پیش از آغاز جنگ جهانی اول و با انعقاد قرارداد 1907، نیروهای متفقین ایران را اشغال کرده بودند و آغاز جنگ این امر را سرعت بخشید. انگلیسیها در جنوب و روسها در آذربایجان مستقر شده بودند. در این میان دولت عثمانی نیز به آذربایجان ایران چشم طمع داشت.
فقدان اقتدار مرکزی در نظام بینالملل به «خودیار بودن بازیگران» منجر میشود که دولت ایران هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم از آن بیبهره بود. به عبارتی بهتر، ایران توان عملیاتی کردن سیاستی را که در جنگهای جهانی اتخاذ کرده بود نداشت. از طرف دیگر به دلیل موقعیت خاص ژئوپلیتیک کشور ایران، بیطرف بودن در جنگ ممکن نشد.
آنها از ضعف دولت مرکزی به خوبی آگاه بودند؛ به همین دلیل در اشغال آذربایجان با روسها همراه شدند. دولت عثمانی نیز بهانه خود را تجاوز روسها به خاک ایران قلمداد نمود و وانمود کرد که برای دفاع از منافع خود است که نیروهایش را به ایران گسیل و بیطرفی ایران را نقض کرده است. با این حال عثمانیها جنوب ایران را نیز از وجود خود بیبهره نگذاشتند و طی جنگ خسارت گستردهای به ایران تحمیل نمودند. بدینترتیب ایران در آغاز جنگ جهانی اول به اشغال انگلستان، روسیه، عثمانی و آلمانیها درآمده بود. روسها شمال و بخشی از غرب ایران، عثمانیها غرب ایران، انگلیسیها جنوب و شرق ایران و آلمانیها غرب و برخی از نواحی مرکزی ایران را به تصرف خود درآورده بودند. افزایش فعالیتهای نیروهای روس و انگلیس در شمال و جنوب ایران سبب شده بود نیروهای آلمانی نیز بر میزان فعالیت خود بیفزایند. آلمانیها نگاه ویژهای به ایران و افغانستان داشتند؛ زیرا این دو کشور همچون پلی برای رسیدن به مستعمره انگلستان، یعنی هندوستان، بودند. آنها حساب ویژهای برای کردستان، کرمانشاه و ایل بختیاری باز کرده بودند و میکوشیدند ایران را علیه روسها و انگلیسیها وارد جنگ کنند.1
حضور اروپاییها در ایران واقعیت قرن نوزدهم است. مشکلات کشور و ضعف آن در بخشهای مختلف اقتصادی، نظامی و سیاسی سبب شده بود قدرت هماوردی از ایران سلب شود. روسیه و انگلستان دو قدرتی بودند که درگیر بازی بزرگ بودند و همواره جغرافیای ایران را تهدید میکردند. با این حال ایرانیها به دنبال فرصتی بودند تا از زیر سلطه این دو ابرقدرت رهایی یابند. جنگ جهانی اول این فرصت را در اختیار آنان قرار داده بود تا به زعم خود با شکست قوای روس و انگلیس در برابر آلمان به این مهم دست یابند. به عبارتی ایران نمیخواست که در جنگ بیطرف باشد تا بتواند انتقام خود را از روسها و انگلیسها بگیرد.
بااینحال، ضعف و ناتوانی دولت ایران سبب میشد توان مداخله در درگیری میان این قدرتها را نداشته و به در پیش گرفتن سیاست بیطرفی مجبور باشد. به معنای دقیق کلمه، دولت مرکزی ایران ضعیفتر از آن بود که بتواند اصل خودیار بودن بازیگران نظام بینالملل را پیگیری نماید. در واقع اشغال ایران نشانه نقض بیطرفی از سوی ایران نبود، بلکه این سیاست توسط قوای اشغالگر در پیش گرفته شده بود. یکی از نتایج این اشغال، وضعیت اسفناکی بود که به کشته شدن و قتل و غارت اموال عمومی مردم ایران منجر شد. در واقع اشغال و به تبع آن مشکلاتی که کشور دچار آن شد همانند قحطی، غارت، جولان نیروهای اشغالگر، وبا و سایر امراض ناعلاج چیزی نزدیک به نه میلیون از جمعیت کشور را کم کرد. کشوری که تا پیش از شروع جنگ جهانی اول جمعیتی نزدیک به 21 میلیون داشت پس از پایان جنگ و تا سال 1321 جمعیتش قریب دوازده میلیون شده بود.2
بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم
با آغاز جنگ جهانی دوم و رویارویی قدرتهای بزرگ با یکدیگر، ایران نیز بار دیگر و بهرغم اعلام موضع بیطرفی که دولت ایران به صورت رسمی آن را اعلام کرد، وارد معرکه جنگ شد. در واقع به دلیل موقعیت خاصی که ایران در جنگ داشت بهترین مسیری بود که میشد از آن به عنوان گذرگاه انتقال تجهیزات به شوروی استفاده کرد. از میان پنج مسیری که امکان انتقال کمک به اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت مسیر ایران، به دلیل اینکه حلقه اتصال نفوذ و مناطق عملیاتی متفقین در منطقه اقیانوس هند، خلیج فارس و خاک شوروی بهشمار میآمد و داشتن شبکه ارتباطی شوسه و راهآهن نوساز و پیوند خلیج فارس و دریای مازندران معتبرترین گذرگاه کمکرسانی به شوروی بود. جنگ جهانی نبرد میان قدرتهای جهانی بود و ایران بهزعم رضاشاه آنقدر قدرتمند نبود که بتواند در جنگ درگیر شود؛ به همین دلیل استراتژی بیطرفی را برگزید و آن را به صورت رسمی توسط نخستوزیر وقت، محمود جم، به اطلاع دولتهای دیگر رساند.3
بااینحال ایران در کانون توجهات کشورهای اروپایی و امریکا قرار گرفت؛ زیرا موقعیت کشور آن را از حائلی برای محافظت از هند به مکانی تبدیل میکرد که تسلط بر آن، تسلط بر نفت و سیاست خاورمیانه بود. نکته مهمتر از آن نیز این مسئله بود که هر تغییر و تحول شگرفی در ایران بر سیاست جهانی تاثیرگذار بود. در واقع ایران کانون نبرد قدرتهای جهانی برای سلطه بر منطقه بود؛ به همین دلیل حضور آلمانیها تنها یک بهانه برای نیروهای متفقین بود تا به وسیله آن سیاست خود را عملیاتی و خاک ایران را اشغال کنند؛ در نتیجه، ایران بار دیگر به اشغال نیروهای متفقین درآمد و وضعیت اسفبار جنگ جهانی اول دوباره تکرار شد.
حضور نیروهای نظامی این کشورها و خشونتی که آنها علیه ملت ایران در پیش گرفتند سبب بروز ناهنجاریهایی شد که بیسابقه نبود. به تعبیری تاریخ دوباره تکرار شد و نابسامانیهایی که جنگ جهانی اول برای کشور به ارمغان آورده بود دوباره هویدا گردید. شاید بهترین مثال در این مورد بحران غلهای بود که به دلیل حضور نیروهای خارجی در ایران پدید آمد و به بلوای نان منجر شد؛ بلوایی که در نتیجه کارشکنی قوای نظامی اشغالگر و خروج غلات از کشور برای استفاده نیروهای حاضر در جنگ رخ داد. به این جنایات باید تعرضها به زنان و مردان ایرانی و ورود خودسرانه این نیروها به خانههای مردم و قتل و غارت اموال آنها را نیز افزود.4
بدینترتیب قدرتهای جهانی به بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم نیز احترام نگذاشتند و سر بزنگاه و در مقطعی که منافع این کشورها با مخاطره روبهرو شد، ایران به اشغال آنها درآمد. در مجموع باید به این نکته اشاره کرد که مصائبی که ایران در دو جنگ جهانی بدان مبتلا شد تا حدود زیادی ناشی از الزامات ساختاری نظام بینالملل و بیتوجهی دولتمردان ایرانی به آن بود. در حقیقت فقدان اقتدار مرکزی در نظام بینالملل به «خودیار بودن بازیگران» منجر میشود که دولت ایران هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم از آن بیبهره بود. به عبارتی بهتر، ایران توان عملیاتی کردن سیاستی را که در جنگهای جهانی اتخاذ کرده بود نداشت. از سوی دیگر به دلیل موقعیت خاص ژئوپلیتیک کشور ایران بیطرف بودن در جنگ ممکن نشد؛ در نتیجه، جنگهایی که ایران از حضور در آن اکراه داشت بیشترین خسارتها را به کشور وارد کرد.
نیروهای متفقین در تهران، پس از شهریور 1320
شماره آرشیو: 342-8ع
پی نوشت:
1. محسن خلیلی، فرزانه برناه، «برابرسنجی دلایل نقض بیطرفی ایران در جنگهای جهانی اول و دوم»، فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهرا، سال بیستوسوم، ش 19، صص 46-45.
2. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، البرز، 1373، ص 53.
3. محسن خلیلی و فرزانه برناه، همان، صص 53-5 5.
4. http://donya-e-eqtesad.com/news/398676