در مورد چراییِ قتل افشارطوس، اظهارات متعدّد و متنوّعی وجود دارد. یکی آنکه خودِ کابینه دکتر محمّد مصدق، با هدف تحت فشارقراردادنِ دربار، سلطنت و مخالفان دولت، در این اقدام دست داشته، تا فرضیهای مبنی بر ارتباط این رویداد با بروز یک رسوایی جنسی از سوی افشارطوس، و رابطه نامشروع او با یک رقّاصه به نام«تامارا» که در نهایت موجب خدشهدارشدنِ وجهه دولت مصدّق میشد.1 حتی پیشخدمتِ مخصوص محمدرضا پهلوی یعنی آتابای، در ملاقات با یکی از افسرانِ تجسّسِ مربوط به این جنایت، اظهار داشت که، «افشارطوس مردی عیّاش و خوشگذران بوده، حتما در راه عیّاشی، هدف انتقامجویی قرار گرفته، بهتر است شما هم از تعقیب حسین خطیبی که از فدائیان صمیمی شاهنشاه است صرفنظر کنید تا خاطر خطیر ملوکانه از شما راضی شود...».2
شماره آرشیو: 1-۱۴۱-۲۸۷م
از این عجیبتر، روایت یکی از روزنامههای سلطنتطلب طی آن مقطع زمانی بود مبنی بر اینکه، دولت مصدّق درصدد سازش و رابطه پنهانی با شوروی بود، و از ترس آنکه مبادا این ماجرا برای عموم جامعه افشا گردد، مبادرت به پنهانکردنِ محمود افشارطوس که از این قضیه مطّلع بوده، نمود.3 روزنامه دیگری، عنوان میکند که افشارطوس در یک توطئه کودتا به نفع مصدق حضور داشته، امّا از آنجا که مخالف برکناری شاه بود، به دست سایر توطئهگران کشته شد.4 در این میان، طرفداران مظفّر بقایی نیز تفسیر جالبی از این واقعه ارائه دادند. آنان مدّعی بودند، حسین فاطمی، لیستی از اسامیِ رهبران حزب توده، به منظور کشتن این چپگرایان، و همچنین فهرست تعدادی از رجال سلطنتطلب را بهمنظور بازداشت، به افشارطوس میدهد، تا ازین راه، محمدرضاشاه را فراری داده و دربار و مجلس را از کار بیندازد، اما در این میان، افشارطوس که نمکپرورده رضاشاه بود، حاضر به چنین کاری نشد، که با خشم دولتمردان مواجه گردید و به قتل رسید.5
برخی دیگر از مخالفان مصدق، در همان مقطع زمانی، سعی نمودند اینطور وانمود کنند که افشارطوس در نتیجه اختلافِ میان تعدادی از طرفداران مصدق به قتل رسید،6 چنانکه قناتآبادی در نطقی که چند روز پس از قتل افشارطوس، در مجلس ایراد نمود، رئیس ستاد ارتش یعنی محمدتقی ریاحی را عامل قتل معرفی نمود، در پی سخنان قناتآبادی بود که بقایی و حائریزاده نیز سخنرانی نموده و به دفاع از متّهمینِ این جنایت پرداختند.7
اگر از مطالب مذکور بگذریم، گویا واقعیتها چیزی غیر از این فرضیات ، و منبعث از مسائل پیچیدهتری بود. در ابتدا باید به این موضوع اشاره نمود که این اقدام، قسمتی کوچک از یک نقشه وسیع در راستای تضعیف و سرنگونی دولت مصدق به شمار میآمد، بهطوریکه حدوداً سه دهه بعد از آن واقعه، یکی از مقاماتِ سابقِ سرویس اطلاعاتی انگلیس، که با صراحت از نقشِ انگلیسیها در این واقعه پرده برداشته بود، به پشت پرده پیچیده و وسیع آن اعتراف نمود،8 همچنانکه طی همان زمان، یکی از مجریانِ اصلی این جنایت، بدینصورت به این امر معترف شد:« این یک قتل سیاسی بود. ما نمیخواستیم او را بکشیم و دستگیری او یک نقشه کوچک از برنامه وسیع ما بود».9 البته همین شخص از طرح نقشهای به منظور دستگیریِ دکتر فاطمی، ریاحی، شایگان و زیرکزاده هم سخن به میان آورد.10 یکی دیگر از عناصر حاضر در این رویداد، از این مطلب صحبت نموده که:«یکی از تیمسارها که به او دکتر(منزّه) میگفتند، گفت: ازبین بردنِ این یک نفر، دردی را دوا نمیکند، همانطور که اردشیرخان(اردشیر زاهدی) پیغام آورد، ما باید ریاحی و فاطمی را هم به اینجا بیاوریم...یکی دیگر از تیمساران گفت: قرار بر این شد که شهربانی، فاطمی را دزدیده و دست بسته به ما تحویل دهد»11 و بنابر اعترافِ یکی از امرایِ عالیرتبه ارتشیِ حاضر در این آدمربایی، قرار بود که در راستای تضعیف دولت و ارعاب عناصر مرتبط با دولت دکتر مصدّق، چند نفر از دولتمردانِ برجسته، هدفِ آدم ربایی قرار گیرند.12 یکی از محققان خارجی نیز با اذعان به نقش سازمان اطلاعاتی انگلستان در این آدمربایی، هدف از این اقدام را فراهمکردن زمینه کودتا عنوان نمود.13
در اینجا پرسشی که مطرح میشود، این است که چرا شخصِ سرتیپ افشارطوس بهعنوان اوّلین طعمه واقع گردید؟ البته، گفته شده است، رئیس ستاد ارتش یعنی سرلشکر محمدتقی ریاحی نیز در همان برهه زمانی، مورد تهدید قرار گرفت. بنابر روایت مورخ20 فروردین1332، ریاحی، هم از طریق نامه پستی و هم با تلفن، شدیداً تهدید به مرگ شد. او فردایِ آن روز با نخستوزیر ملاقات نموده، جریان را به مصدّق اطلاع داد، در پی این موضوع، یکی از مأموران کارآگاهی ارتش نیز، طی گزارشی به مقامات مافوق خود، از کشف قرائن و نشانههایی مبنی بر تشکیل جلساتی محرمانه از سوی چند افسر عالیرتبه بازنشسته خبر داده، و آورده است که آنان درپیِ از بین بردنِ چند تن از رؤسای نظامیِ وابسته به دولت، منجمله رئیس ستاد ارتش هستند. با این شرایط، تدابیر بیشتری برای امنیت جانیِ سرلشکر ریاحی اندیشیده شده، و تلاشها برای کشف توطئه آغاز گردید. ازینرو، هدف نخستینِ توطئهکنندگان، از ریاحی به سمتِ افشارطوس تغییر یافت. 14دلایل مهمّی برای از پیشِرو برداشتنِ سرتیپ افشارطوس از سوی مخالفانِ دولت مصدق وجود داشت.
بنابر روایات، از آنجا که ریاست ژاندارمری سلطنتی ایران طی شش سال(1321-1327ش) در اختیار ژنرال نورمن شوارتسکف امریکایی بود، این شخص قبل از کنار رفتن از این پُست، چند دوست ایرانیِ خود را در مشاغل حسّاس باقی گذاشت تا در روز مبادا از آنان استفاده نماید، دکتر مصدق که از وجود عوامل امریکایی در سازمان پلیس کشور اطلاع داشت، طی همان برهه زمانی از افشارطوس خواست، تصفیه عناصر خائن را در دستور کار خود قرار دهد.
یکی اینکه، افشارطوس به عنوان رئیس شهربانی، از معدود افراد وفادار به نخستوزیر در بین اشخاصِ رده بالای امنیّتی و نظامی کشور محسوب میشد و به عبارتی،«از طرفداران پروپاقرص مصدق» بود15 که فقدان او میتوانست تأثیر بسیار زیانباری برای تداوم و استحکام دولت در برابر مخالفان داشته باشد، این در حالی بود که اکثریتِ مقامات نظامی و انتظامی، نسبت به دولت ملّیگرایِ مصدق رویکرد مثبتی نداشتند، چنانکه شخصِ دکتر مصدق، هنگام دفاع از خود در دادگاه، بعد از کودتای28مرداد، اینطور اظهار نمود:«من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود. پس از چند تغییر و تبدیل، افشارطوس را در رأس اداره کل شهربانی گذاردم شاید اصلاحاتی بکند. او را از بین بردند و با آن همه بیانات و اقاریری که متّهمین به قتل او در نوار ضبط صوت نمودند، همگی بدون استثناء در دادگاه نظامی تبرئه شدند».16 روایتی مبنی بر این امر وجود دارد که مخالفانِ مصدق درصدد جلب نظرِ افشارطوس، در راستای همکاری با خود علیه دولتِ وقت برآمدند،که با مخالفت رئیس شهربانی مواجه شدند، ازینرو، راه چاره را در برداشتنِ او از سر راه خود دیدند.17 بنابراظهاری دیگر، شخصِ محمدرضا پهلوی، چندینبار افشارطوس را به کاخ خود دعوت نموده، و در یکی از ملاقاتها، برای ترغیبِ او به کودتا، حتی درصدد تطمیعِ او، از طریق پیشنهاد انتصابش به نخست وزیری برمیآید، اما افشارطوس این پیشنهاد را رد نموده، و بلافاصله به نزد مصدق رفته و جریان را برای او بازگو میکند.18 حتی روایاتی وجود دارد مبنی بر اینکه، آدمربایان، بنابر دستور اردشیر زاهدی، در هنگامیکه افشارطوس را در غار تِلو(در کوههای شمال شرق تهران) نگه داشته بودند، از او خواستند تا براساسِ نقشه آنان در راستای به دام انداختنِ نخستوزیر عمل نموده و جان خود را نجات دهد، اما او نپذیرفت و این، به قتلِ او منجر گردید.19
دوم آنکه این اقدام میتوانست همچون نشانهای از ضعف و ناتوانایی دولت در برقراری امنیت تلقّی شده،و دالِّ بر این باشد که دکتر مصدق بر اوضاع مسلط نیست، که همین، موجب دیدگاه منفی نسبت به دولت مصدق در داخل و خارج از کشور گردیده،20 و حتی زمینه را برای کودتا آماده میکرد،21 چنانکه بنابر روایت، در همان مقطع زمانیِ اواخر فروردین1332، فاستردالس(وزیر امور خارجه امریکا)در پاکستان بهسر میبرد و قرار بود که از ایران نیز دیداری داشته باشد. مخالفان مصدق، تصور میکردند با ورود او به ایران، شاید توافقاتی میان طرفین راجع به خرید نفت، صورت گرفته و مشکلات مالی دولت برطرف شود، لذا یکی از اهداف این جنایت، آن بود که به امریکاییها نشان دهند، دولت مصدق از ثبات لازم برخوردار نیست. گویا میتوان گفت این برنامه توطئهآمیز، در این زمینه بیتأثیر نبود، چرا که دالس، بهرغم قرار قبلی، به ایران نیامد.22
همچنین، برخی عاملان این طرح، این اقدام را سبب ایجاد بینظمیِ اجتماعی و ترویج حسِّ ناامنی در جامعه دانسته، که در نتیجه، سقوط دولت را به همراه خواهد داشت،23 بهطوریکه، بنابرگفته یکی از این آدمربایان، که در زمره امرای ارتشی نیز بود:«گفته میشد که دو روز پس از ربودنِ رئیس شهربانی، موفق به ربودن رئیس ستاد ارتش هم خواهیم شد و با این ترتیب، حداکثر 5-6 روز بیشتر طول نخواهد کشید»،24 و براساس اظهار دیگری، یکی از طرّاحان اصلیِ این توطئه یعنی حسین خطیبی، به عوامل اجرایی این جنایت گفت:«فردا این موضوع را من به وسیله رادیوهای خارجی که در دست دارم به دنیا اطلاع میدهم و سرتیپ دفتری برای ریاست شهربانی تعیین میشود و اندکی بعد، دولت سقوط میکند».25
نکته سوم اینکه، هدف قرارگرفتنِ افشارطوس برای آدم ربایی، به منصب بسیار مهم و حسّاسِ امنیّتیِ او بهعنوان رئیس شهربانی بر میگردد. او در این پُست، نه تنها مسئولیت انتظامیِ در راستای حفظ نظم و امنیت جامعه را برعهده داشت، بلکه مرتبط با امور سیاسی نیز بود، زیرا کسب اطلاعات از مخالفان دولت و فرونشاندنِ توطئههای آنان، یکی از نقشهای مهمی بود که او در سِمَت ریاست شهربانی طی دوره زمانی موردبحث، ایفا مینمود،26 تا آنجا که مخالفان دولت، به شدّت از سوی او احساس خطر نموده، و بر این اعتقاد بودند که دولت مصدق، بستگی به افشارطوس دارد.27 مرتبط با این وظیفه بسیار حسّاس و مهم افشارطوس، برخی عناصر مخالف دولت در قوای نظامی و امنیتی، شدیداً دچار بیم و هراس شدند و درصدد راه چاره برآمدند.
شایان ذکر است، بنابر روایات، از آنجا که ریاست ژاندارمری سلطنتی ایران طی شش سال(1321-1327ش) در اختیار ژنرال نورمن شوارتسکف امریکایی بود، این شخص قبل از کنار رفتن از این پُست، چند دوست ایرانیِ خود را در مشاغل حسّاس باقی گذاشت تا در روز مبادا از آنان استفاده نماید، دکتر مصدق که از وجود عوامل امریکایی در سازمان پلیس کشور اطلاع داشت، طی همان برهه زمانی از افشارطوس خواست، تصفیه عناصر خائن را در دستور کار خود قرار دهد. رئیس شهربانی، مُجدّانه موضوع را دنبال نمود، چنانکه گفته شده، دقیقاً در صبح روز 30 فروردین1332، در گفتگو با رؤسای دوایر شهربانی، به یادداشتی که در دستش بود اشاره نموده و گفت:«این لیست تمام کسانی است که در این سازمان به سود آمریکاییها جاسوسی میکنند. قبل از اینکه این هفته تمام شود، همه آنها یا به زندان خواهند رفت یا اعدام خواهند شد».28 علاوه بر این، بنابر گزارشها ،افشارطوس «همیشه به محلهای مشکوک رفتوآمد میکرد» و اینکه اَسراری از دولت در دست داشت که مخالفین، درصدد دستیابی به آن اطلاعات سرّی بودند.29 ازینرو، قرمزی پشت جسد و کبودبودنِ ناخنها، نشان این میتواند باشد که برای بهدستآوردنِ اطلاعات سرّی از رئیس شهربانی، او را شکنجه نمودند.30
مطابق این روایت، افشارطوس در راستای کشف توطئههای مخالفان دولت، بهخصوص عوامل تأثیرگذار در واقعه نهم اسفند1331، به بررسی دقیق و موشکافانهای مبادرت ورزیده بود و در این راستا، از برخی افرادِ مورد اعتمادش در شهربانی نیز کمک گرفت، اما در مقابل، مخالفان نیز از طریق تعدادی از عناصر نفوذی خود در شهربانی، از فعالیتهای افشارطوس مطّلع شده، بنابراین در پیِ دستیابی به اطلاعات برآمدند. آنان در ابتدا، یکی از کارمندان شهربانی را که در زمینه گردآوری اخبار در این زمینه، بسیار به افشارطوس نزدیک بود، در اوایل فروردین1332 ربوده، او را بازجویی کرده و سپس به قتل رساندند. بعد از آن بود که به سراغ افشارطوس رفتند تا از میزان آگاهیِ او نسبت به برنامههای توطئهآمیز خود مطّلع شوند.31 بنابراین، دقیقاً طی همان برهه زمانی، مخالفان دولت در سازمانهای نظامی و انتظامی، نقشه توطئهای علیه مصدّق چیده بودند که نمیخواستند افشارطوس از آن مطّلع شده و توطئه را خنثی نماید.
شماره آرشیو: 4784-۱ع
پی نوشت:
1.عبدالله شهبازی، کودتای28مرداد، تهران: روایت فتح،1387ش،ص130.
2.حمید سیفزاده، حافظه تاریخ: افشارطوس که بود و چگونه کشته شد؟، بیجا: سیفزاده، 1373ش، ص156.
3.غوغای نفت، بیجا:چاپ اختر شمال،بیتا،ص314.
4.شهبازی،همان،ص133.
5.همان، ص133.
6. همان ،ص131.
7. سیف زاده،حافظه تاریخ، صص207-210.
8.لئونارد موزلی و محمود طلوعی. بازی قدرت، بی جا: هفته،1368ش،ص218.
9.مجله اطلاعات هفتگی،شماره611 ، سال1332ش، ص6.
10.محمد ترکمان، اسنادی پیرامون توطئه ربودن و قتل سرلشکرافشارطوس، بیجا:بینا،1363ش،ص29؛کاتوزیان نیز به این طرح گسترده از سوی مخالفان، به منظور توطئه علیه دولت مصدق، معتقد است: همایون کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت، ترجمه: احمد تدین،تهران:رسا،1378ش،ص335.
11.سیف زاده،حافظه تاریخ، ص171.
12.ترکمان،همان،ص22.
13.مارک گازیوروسکی، سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه:فریدون فاطمی،تهران:مرکز،1371ش،ص132.
14.مجله اطلاعات هفتگی، ش610، سال1332ش، صص4-5.
15. عباسقلی گلشائیان، گذشتهها و اندیشههای زندگی یا خاطرات من، جلد2، بی جا: انیشتین،1377ش،ص944.
16.محمد مصدق، خاطرات و تألّمات دکتر محمد مصدق، تهران: علمی،1366ش،ص272.
17.نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران: موسسه اطلاعات، 1371ش،صص258.
18.ع.محمدآقا و م. صدیقی، افول یک مبارز، بی جا: محمد آقا و صدیقی،1365ش،ص62.
19.نصرالله شیفته، زندگینامه و مبارزات سیاسی دکترمحمدمصدق، تهران: کومش،1370ش، ص141
20.بنگرید به: مصطفی عِلم، نفت،قدرت و اصول، ترجمه:غلامحسین صالحیار، تهران:اطلاعات،1371ش،ص465.
21.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی،تهران:البرز،1373ش،ص214؛عزتالله سحابی، مصدق،دولت ملی و کودتا، تهران: طرح نو، 1380ش،ص276؛ چنانکه یکی از عناصر اینتلجنتسرویس هم به این هدف، اشاره نمود:گازیوروسکی،همان،ص132.
22.محمدآقا و صدیقی،همان،ص65.
23.ترکمان،همان،ص29؛ علی جانزاده، خاطرات سیاسی رجال ایران،جلد2، بیجا:جانزاده،1371ش،ص1024.
24.ترکمان،همان،ص25.
25.سیف زاده،حافظه تاریخ،ص 191.
26.فخرالدین عظیمی، حاکمیت ملی و دشمنان آن، تهران: نگاره آفتاب، 1383ش،ص187.
27.بنگرید به: محمود شروین، دولت مستعجل دکتر محمد مصدق-آیتالله کاشانی، تهران: علمی،1374ش،ص188.
28.غلامرضا مصور رحمانی، خاطرات سیاسی بیست و پنج سال در نیروی هوایی ایران، تهران: رواق، 1393ش ،ص308؛ لئونارد ماسلی، نفت،سیاست وکودتا در خاورمیانه، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، جلد1،تهران: انتشارات رسام،1366ش،ص339.
29.مجله خواندنیها،شماره63، سال1332ش، صص6-7.
30.اطلاعات ماهانه، شماره62، سال1332ش، ص28.
31.روزنامه شرق،شماره1225، سال1390ش، ص16.