تا قبل از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 روحانیت را میتوان به سه جریان محافظهکار، میانهرو و انقلابی تقسیم کرد. پیش از امام خمینی هیچ یک از روحانیان نسبت به برچیدن سلطنت موضعی اتخاذ نکردند و اکثر آنها به اصلاح دل بسته بودند تا بتوانند در چارچوب سلطنت، خواستههای مطروحه از جانب جامعه را رهبری کنند و به نتیجه برسانند. آنچه در خصوص گفتمان امام خمینی بسیار حائز اهمیت است، تغییر مواضع ایشان از اصلاح به انقلاب و مفصل بندی گفتمان برچیدن سلطنت و جایگزینی حکومت اسلامی است. بنابراین، سؤال نوشتار حاضر به این قرار است که امام خمینی از چه زمانی در مواجهه با حکومت پهلوی رویکرد انقلابی را برگزید؟ در ادامه تلاش میشود تا به این پرسش پاسخ داده شود.
روحانیت محافظه کار
اولین گروه از روحانیان معتقد به دخالت نکردن در کارهای سیاسی بودند و حیطه اختیار و وظایف روحانیت را محدود به وظایفی از قبیل تبلیغ دین خدا، تحصیل در حوزه و آموزش علمای آینده میدانستند. این گروه را شاید بتوان بزرگترین گروه دانست که رهبرانی همچون آیتالله خویی نجفی، آیتالله احمد خراسانی و آیتالله مرعشی نجفی داشتند. این گروه از علما در قبال مشکلات اجتماعی نظیر فساد و فحشا، خودکشی و الکلیسم واکنشی نشان میدادند که سایر مذهبیهای جهان نشان میدادند. واکنششان این بود که آسانگیری در مسائل اخلاقی منجر به این امور شده و تنها راه برون رفت از این وضعیت، اجرای کامل قوانین مذهبی است.1
روحانیت مخالف میانه رو
روحانیت مخالف میانه رو اگر چه با برخی از اقدامات غیر اسلامی و فاسد سلطنت پهلوی مخالف بود اما این مخالفت تنها در حد گوشزد کردن و هشدار دادن بود و هرگز به مرحله حرکت انقلابی و مبارزه وارد نشد. از مهم ترین این روحانیان میتوان به سید کاظم شریعتمداری و محمدرضا گلپایگانی اشاره کرد. نهایت هدف این گروه تأکید بر اجرا شدن قانون اساسی مشروطه و نه سرنگونی سلطنت بود و در راستای اجرایی شدن این امر ترجیح میدادند که با شاه ارتباط داشته باشند و حتی از این طریق نهادهای مذهبی را محافظت کنند.2
امام خمینی و اندیشه اصلاح
در ابتدا در خصوص اندیشه امام خمینی و چرخش از اصلاح به انقلاب، باید گفت که این چرخش تدریجی صورت گرفته است که در ادامه این روند تشریح خواهد شد. عوامل متعددی از قبیل فوت آیتالله بروجردی و بروز خلأ در رهبری شیعه، پیشنهاد لایحه اصلاحات ارضی، دادن حق رأی به زنان و به رسمیت شناختن اسرائیل زمینه را برای اتحاد روحانیت در راستای مخالفت با دولت ایجاد کرد. مخالفت روحانیان با سیاستهای شاه در زمان نخست وزیری اسدالله علم به اوج خود رسید. آنها با پیشنهاد لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341 به شدت مخالفت کردند و در همین مورد، نخستین بار امام خمینی به عنوان چهرهای سیاسی در اذهان شناخته شد. مخالفت امام خمینی با شاه حول سه محور قرار داشت که عبارت بودند از لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، همه پرسی ملی سال 1342 و اعطای کاپیتولاسیون به مشاوران و مستشاران نظامی آمریکا و وابستگان آنها. به موجب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در غیاب مجلس منحل شده از سوی شاه، با اعطای حق رأی به زنان موافق شد و از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان، قید تحلیف با قرآن کریم حذف و سوگند با هر کتاب آسمانی جایگزین آن شد.3
امام خمینی در یکی از نقدهای اصلاحطلبانه خود شاه را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند: «آقا! من به شما نصیحت میکنم؛ ای آقای شاه! ... دست بردار از این کارها... من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصهای را برای شما نقل میکنم ... شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند... اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا میداند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت. من نمیخواهم تو اینطور باشی.»
در این هنگام نیز امام خمینی سخنرانیهای تندی انجام میدادند اما این سخنرانیها بیشتر در راستای اصلاح بود تا انقلاب به طوری که در خصوص کاپیتولاسیون اینگونه به شاه هشدار دادند:«دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگهای آمریکا پستتر کردند. اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست از او می کنند، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی، شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد چرا؟ برای اینکه می خواستند وام بگیرند.»4
همچنین در قسمتی دیگر در نقد اقدامات شاه و دولتش چنین فرمودند:
«آقا! من به شما نصیحت میکنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصهای را برای شما نقل میکنم که پیرمردهایتان، چهل سالههایتان یادشان است، سی سالهها هم یادشان است. سه دسته ــ سه مملکت اجنبی ــ به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا میداند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت. من نمیخواهم تو اینطور باشی.»5
بنابراین تا قبل از دستگیری و تبعید امام، آنچه در مبارزات ایشان دنبال میشد، اصلاح امور جامعه و بیان اقدامات ضد اسلامی شاه برای اصلاح بود.
امام خمینی و شکل گیری روحانیت انقلابی
مرحله دوم حیات سیاسی امام خمینی و تغییر اندیشه ایشان از اصلاح به انقلاب، از قیام 15 خرداد سال 1342 به بعد شروع میشود. پس از تبعید اجباری به عراق است که امام خمینی بهتدریج رویه اصلاح طلبانه خود را کنار گذاشته و حرکتی انقلابی و اسلام گرایانه را آغاز میکند. امام خمینی طی سلسله سخنرانیهایی از سال 1347 اسلام را مخالف سرسخت سلطنت یعنی همان شکل رایج حکومت در میان بسیاری از ملتهای اسلامی وقت معرفی کرد و علما را در راستای برپایی حکومت اسلامی فراخواند.6 بیانات امام خمینی غالبا متوجه علما بود.
امام خمینی از سال 1342 که در نجف به سر میبرد، به تدریج قرائت خود از اسلام شیعی را تثبیت کرد. به نحوی که میتوان این قرائت را، قرائت روحانیت مردمی نامگذاری کرد. ایشان اندیشههای خود را به تدریج از سال 1349 در جمع طلاب حوزه بیان کردند و سپس آنها را بدون ذکر نام نویسنده تحت عنوان ولایت فقیه: حکومت اسلامی منتشر کردند. این اثر تا پیش از انقلاب اسلامی سال 1357 به صورت محدود در اختیار افرادی غیر از مجامع کوچک طلاب علوم دینی، قرار گرفته بود. این اثر یک تفسیر تازه بود که بر اساس آن مجتهدان ارشد و عالم در فقه دارای اقتدار نهایی حاکمیت بر دولت بودند. در تأیید این تفسیر بیان شده بود که خداوند پیامبران و امامان را برای هدایت جامعه فرستاده و پیامبران و امامان شریعت را برای حفظ جامعه در مسیر درست بر جای گذاشتند و در دوره امام دوازدهم و نایبان وی، مجتهدین عملاً نگهبانان شریعت قلمداد میشوند. بنابراین در دیدگاه امام خمینی این مفهوم از ولایت فقیه هدایت همه مردم را در بر میگرفت.
گسست امام خمینی تنها به موضوع ولایت فقیه محدود نمیشد بلکه به اعتقاد ایشان، سلطنت نیز نهادی طاغوتی و به جا مانده از دوره شرک بود که با اسلام سازگاری نداشت. در اندیشه امام خمینی رسالت حضرت موسی (ع) آزادی مردم از چنگ فراعنه بود. همچنین حضرت محمد (ص) ملکالممالک را که به اعتقاد امام خمینی، مترادف با شاهنشاه بود، منفورترین القاب میدانست. همچنین در دیدگاه ایشان امام حسین (ع) قیام کردند تا با برافراشتن پرچم قیام، مردم را از چنگ پادشاهان موروثی نجات دهند. از این استدلالات، امام نتیجه گرفتند که وظیفه مقدس هر مسلمان مخالفت با کلیه اشکال پادشاهی است و مسلمانان نباید با آن همکاری کنند و حتی تقیه را جایز ندانستند7 و روحانیانی که خود را غیر سیاسی معرفی میکردند و حتی آنهایی را که میانه رو بودند، مورد بازخواست قرار دادند:«اسلام را به مردم معرفی کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفس میخوانند و کاری به سیاست ندارند...این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد استعمارگران گفته و شایع کردند.»8
اما لازم است تا دلایل این چرخش نیز یادآوری شود. از مهم ترین دلایل این بود که امام در تبعید به سر میبردند و لزومی نداشت تا سکوت پیشه کنند. همچنین شاه اقداماتی نظیر ایجاد سپاه دین را دنبال میکرد که منجر به کاهش نفوذ علما در مناطق روستایی میشد، برنامه او برای ایجاد دانشگاه اسلامی، و تصویب لایحه حمایت از خانواده که با اعطای حق تقاضای طلاق به زنان تحت شرایط خاص موافقت به عمل آمده بود؛9 مقابله بیشتر او با دین را نشان می داد. به عبارتی انقلابی شدن امام خمینی به دنبال خودسر شدن بیشتر حکومت و ورود آن به حوزه دین بود. بنابراین امام خمینی از طرفی ویرانگر نظام سلطنت بود و از طرفی دیگر، سازنده حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه که فقیه در آن در مقام رهبری جامعه قرار میگرفت.
نتیجه گیری
امام خمینی اگر چه تا قیام 15 خرداد و قبل از تبعید خود بر اصلاح امور جامعه تأکید میورزید، اما در ادامه وقتی که تبعید شد، در خارج از ایران این فرصت را یافت تا با خیالی آسوده به تکمیل اندیشه خود در باب تعامل دین و سیاست بپردازد، به طوری که بهتدریج از اندیشه اصلاح به انقلاب تغییر گرایش داد که این مهم تدریجی بود و در نهایت ایشان سلطنت را مغایر با اسلام اعلام کرد و از دو گروه روحانیت یعنی گروههای محافظهکار و مخالف میانهرو فاصله گرفته و گفتمان روحانیت انقلابی را شکل دادند که هدف نهایی آن استقرار حکومت اسلامی به جای سلطنت بود که این مهم در 22 بهمن 1357 محقق شد.
دیدار مردم با امام خمینی پس از آزادی در منزل شخصی ایشان در فروردین 1343
پی نوشت:
1. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی، محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چاپ یازدهم، 1384، ص 583- 584.
2. همان، ص584- 585.
3. محسن میلانی، شکل گیری انقلاب اسلامی، از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، نشر گام نو، 1381، ص 104- 107.
4. روحالله خمینی، صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج 1، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1370، ص416.
5. همان،ص 245.
6. میلانی، همان، ص168- 169.
7. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چاپ چهارم، 1389، ص 262- 263.
8. روحالله خمینی، ولایت فقیه: حکومت اسلامی، تهران، نشر امیرکبیر، 1360، ص 23.
9. میلانی، همان، ص 171.