رضاخان با چنین پشتوانهای، با توافق با احمدشاه در 3 خرداد 1300، یعنی سه ماه پس از کودتا، سید ضیاء را مجبور به ترک ایران کرد و به جای او قوامالسلطنه به نخستوزیری رسید و قوام با ارتقاء رضاخان به مقام وزارت جنگ پاداش او را داد.
گامهای پیوسته از فرماندهی بریگاد قزاق تا پادشاهی ایران؛
رضاخان رضاشاه میشود
5 فروردين 1397 ساعت 14:28
رضاخان با چنین پشتوانهای، با توافق با احمدشاه در 3 خرداد 1300، یعنی سه ماه پس از کودتا، سید ضیاء را مجبور به ترک ایران کرد و به جای او قوامالسلطنه به نخستوزیری رسید و قوام با ارتقاء رضاخان به مقام وزارت جنگ پاداش او را داد.
رضاشاه شدن رضاخان، آهسته ولی آرام و پیوسته بود، به صورتی که ظرف کمتر از نیمدهه از یک فرمانده ساده ارتش قزاق به پادشاهی ایران رسید. در این مسیر وی پس از کمک به سید ضیاء در کودتا اسفند 1299، با عنوان جدید سردار سپه وارد کابینه شد و در اردیبهشت 1300، با کنار زدن مسعودخان کیهان، وزارت جنگ را در اختیار گرفت.
در طی نه ماه بعد، قدرت خود را چنان مستحکم ساخت که تنها دو سال و چند ماه از خرداد 1300 تا آبان 1302 طول کشید تا رضاخان، علاوه بر وزیر جنگ و فرمانده ارتش، نخستوزیر هم بشود. در ادامه و به واسطه آن در چند سال بعدی، موقعیت نظامی و سیاسی رضاخان چنان مستحکم شد که موفق به کنار زدن شاه قاجار و رسیدن به مقام سلطنت شد.
در اینجا گرچه سرچشمه قدرت رضاخان برای طی کردن سلسله مراتب اساساً ارتش بود، ولی قطعاً او بدون پشتیبانی و جلب نظر دیگر طیفهای سیاسی نمیتوانست این مسیر سخت را طی کرده و بر تخت سلطنت بنشیند. خلاصه اینکه طی مسیر فرماندهی یک قشون تا سلطنت توسط رضاخان، صرفاً با خشونت، نیروی نظامی، ترور و دسیسههای نظامی صورت نگرفت، بلکه در کنار آن ائتلافهای آشکاری با گروههای مختلف، درون و بیرون مجلس چهارم و پنجم و طیفهای قدرتمند اجتماعی نیز صورت پذیرفت.
در این راه رضاخان در مسیر دستیابی به قدرت از بسیاری گروهها و طبقات بهره جست و موفق شد حمایت و رضایت اغلب روشنفکران و روحانیون را کسب کند. حال در ادامه این نوشتار قصد داریم راهکارهای رضاخان برای جلب نظر طیفهای سیاسی و اجتماعی برای طی کردن نردبان قدرت و رسیدن به سلطنت و خلع قاجار را بررسی کنیم که چگونه موفق به این عمل شده است.
1. جلب نظر روشنفکران و سیاسیون
در ابتدای کودتای 1299، قدرت گرفتن رضاخان از راه ائتلاف با حزب محافظهکار اصلاح طلب در مجلس چهارم آغاز شد. رضاخان به واسطه وعدههای مدرنش از حمایت قابل ملاحظهای در میان طبقه متوسط مدرن، از جمله باشگاه ایران جوان، که جوانان در خارج تحصیلکردهای چون دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر محمود افشار آن را برپا کرده بودند، برخوردار بود1. در ادامه رضاخان با چنین پشتوانهای، با توافق با احمدشاه در 3 خرداد 1300، یعنی سه ماه پس از کودتا، سید ضیاء را مجبور به ترک ایران کرد و به جای او قوامالسلطنه به نخستوزیری رسید و قوام با ارتقاء رضاخان به مقام وزارت جنگ پاداش او را داد. این مقام در واقع ابتدای راه رضاخان برای تسلط بر حکومت بود. رضاخان که به این پست قانع نبود، میدانست که برای جاهطلبی و طی کردن مراحل قدرت نیاز به جلب رضایت طبقات قدرتمندتری از جامعه را نیاز دارد، به همین منظور تلاش کرد تا نظر زمینداران، اشراف و طبقه روشنفکر بیشتری به سوی خود جلب کند، به همین منظور اشرافی را که سیدضیاء در کودتای 1299زندانی کرده بود آزاد کرد و همچنین در تدوین سیاست خارجی با طبقه محافظهکاران و تحصیلکردگان کنار آمد2.
او که برای اهداف بلند پروازانه خود به حمایت نمایندگان مجلس نیز نیاز داشت، در حوزه مجلس پس از برکناری سید ضیاء، در ابتدا در مجلس چهارم(1300-1302) با بزرگان میانهرو و همچنین با حزب اصلاحطلبان، که وارث اعتدالیون در دورههای قبل بودند، وارد مذاکره و متحد شد. بدین ترتیب رضاخان توانست با اکثریت نمایندگان مجلس، زمینداران بزرگ و تحصیلکردگان متحد شود و بر مبنای همین ائتلاف و اتحاد موفق گشت در زمان سفر احمدشاه به اروپا در سال 1302، با حفظ سمت مقام وزارت جنگ به نخست وزیری منصوب شود3.
رضاخان که انسان جاهطلبی بود، به این مقام نیز راضی نبود و هنگام برگزاری انتخابات مجلس پنجم، دوباره به جستجوی متحدان سیاسی تازه گشت. اکنون این متحدان تازه نه از حزب اصلاح طلبان(که مدرس هم عضو آن بود)، بلکه از احزاب رادیکالتر سوسیالیست و تجدد، انتخاب شدند. از جمله مهمترین رهبران آن احزاب شامل، علیاکبر داور حقوقدانی که در ژنو تحصیل کرده بود، عبدالحسین تیمورتاش، افسر ارتش تحصیلکرده مسکو، همینطور سیدمحمد تدین، و محمد علی فروغی، نخستوزیر آینده، از جمله آنها بودند. همگی اینان در مجلس پنجم از رضاخان حمایت میکردند، چرا که او خود را طرفدار اصلاحات عمده دولت و مدرنسازی کشور متناسب با سلایق تحصیلکردگان آن زمان نشان داده بود.
رضاخان که به خوبی شرایط بی ثبات خود در مقام جدید و عدم مشروعیتش را درک میکرد، برای مستحکمتر کردن جایگاه خود نزد علما و جلب نظر بیشتر طبقه مذهبی و روحانی، به محض تصویب طرح سلطنت به جای جمهوری، به صورت موقت فروش مشروبات الکلی را ممنوع کرد، قیمت نان را پایین آورد، قماربازی را غیرقانونی کرد، به زنان توصیه کرد که «عفت عمومی را حفظ کنند» و اجرای اصول اخلاقی را وعده داد.
رضاخان با تکیه بر این حمایت مجدد مجلس منتها با اکثریت بیشتر، موفق شد مجلس پنجم را در اختیار بگیرد و برنامههای مد نظر خود را به تصویب رساند4. در پاییز 1304، این ائتلاف جدید میان رضاخان و نمایندگان محافظهکار به اوج خود رسید و در ادامه این همکاری حزب تجدد با رهبری هیئت سه نفره، داور، تیمورتاش و فیروز، با حمایت تقریباً همه جناحهای اصلی مجلس پنجم، همچون ملیگرایان، تجددخواهان و سوسیالیستها (بهجز گروه مستقلها به رهبری آیتالله مدرس)، در دهم آبان 1304 طرحی مبنی بر خلع قاجار از سلطنت و ایجاد جمهوری و واگذاری دولت به رضا پهلوی تا زمان تشکیل مجلس مؤسسان پیشنهاد کرد. این پیشنهاد با 80 رأی موافق، 30 رأی ممتنع و 5 رأی مخالف به تصویب رسید5. بدین ترتیب آنها رضاخان را تا زمان تصمیم مجلس مؤسسانی که قرار بود بیدرنگ انتخاب شود، به ریاست حکومت موقت برگزیدند. در چنین شرایطی، شگفتیآور نبود که اکثریت قاطع مجلس در ادامه کار، واگذاری سلطنت به خاندان پهلوی را تصویب کنند.
2. جلب نظر اقشار روحانی و مذهبی
پس از طرح الغای سلطنت دوهزار ساله و تشکیل جمهوری از سوی مجلس پنجم، مردم و نیروهای مذهبی جامعه از ترس تبدیل شدن ایران و رضاخان به ترکیه و آتاتورک دیگر، دست به اعتراض و تظاهرات زدند. برحسب تصادف، علمای بزرگی همچون حاج میرزا حسین نائینی و سید ابوالقاسم اصفهانی که اخیراً از عتبات تبعید شده بودند، به تازگی اجازه یافته بودند که به عراق بازگردند. رضاخان برای جلب نظر آنها با شتاب راهی قم شد و آنها به او توصیه کردند کارزار جمهوریخواهی را کنار بگذارد و از آن پرهیز کند چرا که به اعتقاد آنان: «جمهوری مرضی عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت»6، در واقع تحولات ترکیه به رهبری آتاتورک و مبارزه با دین و تبدیل شدن قوانین آن کشور به سکولاریسم، طبقه روحانیت را سخت نگران کرده بود.
رضاخان پس از این ملاقات، بلافاصله به تهران بازگشت، و پس از گفتگو در پشت درهای بسته از اکثریت مجلس خواست تا لایحه تبدیل سلطنت به جمهوریت را رد کنند و در ادامه کار حدود دویست تظاهر کننده دستگیر شده را آزاد کرد. سپس با انتشار بیانیهای تاکید کرد: «چون من و کلیه آحاد و افراد قشون از روز نخستین محافظت و صیانت اُبهت اسلام را یکی از بزرگترین وظایف و نصب العین خود قرار داده، همواره در صدد آن بودهایم که اسلام روز به روز رو به ترقی و تعالی گذاشته و احترام مقام روحانیت کاملاً رعایت و محفوظ گردد، لهذا در موقعی که برای تودیع آقایان حجج اسلام و علمای اعلام به [بارگاه] حضرت معصومه(ع) مشرف بودیم، با معظم لهم در باب پیشامد کنونی تبادل افکار نموده و بالأخره چنین مقتضی دانستیم که به عموم ناس توصیه نماییم عنوان جمهوری را موقوف سازند»7.
بدین ترتیب رضاخان در ظاهر و برای جلب نظر طبقه روحانیت، به توصیه علما عمل کرد؛ ایده جمهوریت را کنار نهاد و تلاشهایش را دو چندان نمود تا خود را مدافع دین نشان دهد، مثلاً هیئتهای رسمی و مذهبی تشکیل داد و مشخصاً دستههای مختلفی را در مراسم سوگواری سالانه شهدای کربلا به راه انداخت. در ادامه بدین طریق پاداش لازم را از علمای دینی دریافت کرد و آنها هنگامی که او تلاش کرد شاه شود و دودمان خودش را تاسیس کند، با او مخالفتی نکردند اما تاأییدی نیز صورت نگرفت8.
رضاخان که بهخوبی شرایط بیثبات خود در مقام جدید و عدم مشروعیتش را درک میکرد، برای مستحکمتر کردن جایگاه خود نزد علما و جلب نظر بیشتر اقشار مذهبی و روحانی، به محض تصویب طرح سلطنت به جای جمهوری، به صورت موقت فروش مشروبات الکلی را ممنوع کرد، قیمت نان را پایین آورد، قماربازی را غیرقانونی کرد، به زنان توصیه کرد که «عفت عمومی را حفظ کنند» و اجرای اصول اخلاقی را وعده داد. همچنین، ادعا کرد که دو آرزوی بزرگ وی در زندگی دستیابی به صلح و امنیت برای مردم و اجرای شرع مقدس اسلام بوده است؛9 وعدههایی که هیچ کدام پس از استحکام گامهای او در قدرت نه تنها به عمل تبدیل نشد بلکه در انتها به کشف حجاب و مبارزه با دین نیز کشیده شد.
فرجام
در مجموع میتوان گفت راهکار رضاخان برای طی کردن سلسله مراتب قدرت در کمتر از نیم دهه، این بود که با درک چند دستگیها و بیثباتیهای موجود در پایتخت و کشور پس از کودتای 1299، بر مبنای جاهطلبیهای خود کوشید از شرایط موجود بیشترین بهرهبرداری را بکند و به مقصود خود برسد. بر همین مبنا او تلاش کرد در بین طبقات مهم جامعه یعنی تحصیلکردگان، اشراف و روحانیت برای خود طرفداران و متحدینی با راهکارها و ترفندهای متفاوت دست و پا کند، تا بدین شیوه به مقصود خود و آخرین پله نردبان قدرت یعنی پادشاهی دست پیدا کند.
رضاشاه و محمدرضا پهلوی به اتفاق عده ای از امرای ارتش در یک بازدید
شماره آرشیو: 4831-1ع
پی نوشت:
1.تورج اتابکی، تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقتخواه، انتشارات ققنوس، 1393، ص 36-37.
2.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیمی، چاپ بیست و یکم، تهران، نشر نی، 1392، ص 114.
3.نیکی آر کدی، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه مهدی حقیقتخواه، انتشارات ققنوس، 1385، ص 140-143.
4.نیکی آر کدی، همان، ص 147-146.
5.یرواند آبراهامیان، همان، ص 168.
6.عبدلله مستوفی، شرح زندگی من؛ تاریخ اجتماعی و اداری قاجاریه، ج 3، تهران، انتشارات زوار، 1343، 601.
7.حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 2، انتشارات ترجمه و نشر کتاب، 1359، ص 520.
8.تورج اتابکی، همان، ص35.
9.یرواند آبراهامیان، همان، ص 168.
کد مطلب: 5243