زندهیاد حسین شاه حسینی که خود از اهالی بازار بود، در این گفت وشنود از یکی از نمادهای تعامل بازار با سیاست گفته است. حاج حسن شمشیری از جمله چهرههای نامآوری است که در دوران نهضت ملی ایران، با انگیزه وافر به حمایت از این حرکت و شخص دکتر مصدق پای فشرد و تاپایان نیز براین باور و رفتار باقی ماند. این گفت وشنود منتشر نشده به مناسبت درگذشت مرحوم شاه حسینی به شما تقدیم میشود.
□ مرحوم حاج حسن شمشیری به رغم آنکه از نمادهای تعامل بازار با سیاست دردوران ما به شمار میرود، امازندگی او آنگونه که باید، مورد توجه تاریخپژوهان قرار نگرفته است. از همین روی گفت وشنود ما در این مجال با جنابعالی، درباره این موضوع است. نخست قدری درباره خاستگاه اجتماعی ونشو ونمای آن مرحوم توضیحاتی بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. حاج حسن شمشیری یا حاجی شمشیری در سال 1273ش. در کوچه باغ ایلچی تهران به دنیا آمد. پدر و جدش در اصفهان شمشیرسازی داشتند، اما بعد به خاطر بعضی از مشکلات، از اصفهان به تهران آمدند و پدربزرگش به شغل قهوهخانهداری روی آورد و در دوره مشروطه، جزو سران صنف قهوهچی بود. پدر حاجی شمشیری زود از دنیا رفت و فرزندش در پنج سالگی یتیم شد. حاج حسن مدتی با پدربزرگش زندگی کرد و بعد در قهوهخانه حاج اسماعیل کریمآبادی در خیابان بوذرجمهری، شاگرد قهوهچی و در واقع پادو شد. پادوهای بازار کسانی بودند که در مغازه کسبه متمول کار میکردند. چای میآوردند و میبردند و مغازه را نظافت میکردند. حاج حسن انسان بسیار قابل اعتمادی بود. در میدان سبزهمیدان آقایی به اسم عناصری بود که حمام داشت و در مورد مردم مستمند، خیرخواهی و کمک میکرد. او به شمشیری حجره کوچکی داد و گفت: تو بیا در بازار چای بفروش! در سابق کتریهای بزرگی را از چای پر میکردند و با چهار تا استکان، راه میافتادند و در هر حجرهای که میرسیدند، استکانی یک شاهی چای میفروختند.
حاج حسن به این شکل اعتماد مردم را جلب کرد و مردم به او اعتماد داشتند که تفاله چای به آنها نمیدهد. همین باعث شد که بهتدریج دکان او وسعت پیدا کرد و تعدادی شاگرد را به کار گرفت و آنها چای میبردند. بهتدریج قهوهخانه او توسعه پیدا کرد، چون اکثراً خانه بازاریها از حجرههایشان دور بود، در قهوهخانهها دیزی میگذاشتند. دیزیها اکثراً گلی بود که آنها را روی زغال میگذاشتند. صبح زود گوشت، پیاز، نخود و زردچوبه را داخل دیزیها میریختند و آنها را روی زغال میگذاشتند و آرام میپخت. بعضیها سلیقه داشتند و روی در دیزیها هم زغال گداخته میریختند که هم از بالا و هم از پایین گرم باشد و بپزد. نزدیک ظهر که میشد، مثلا فلان مغازه میگفت: دو تا دیزی میخواهم. دو دیزی و نان سنگکک، پیاز، سبزی خوردن و دو لیوان چای میگذاشتند و میبردند. به این ترتیب اعتماد تمام کسبه بازار به حاج حسن جلب شد و کمکم کارش وسعت گرفت. او شبها در قهوهخانهاش میخوابید که صبح زود بتواند به مشتریها صبحانه بدهد. به این ترتیب از آن فقر و سختی نجات و وضعیت مالی با ثبات و خوبی پیدا کرد. بعد از جنگ جهانی دوم کار قهوهچیها گرفت، چون مردم کافه و رستوران نداشتند بروند و به این ترتیب قهوهخانهها شام و ناهار میدادند.
□ پس فعالیت اقتصادی او از همین نقطه جهش پیدا کرد. اینطور نیست؟
حاج حسن شمشیری در فاصله سالهای 1315 تا 1320، ابتکار به خرج داد و بخشهایی از املاک موقوفه تهران و حومه را اجاره کرد و با حسن اداره آنها، اجاره بها را ده تا بیست برابر افزایش داد و با حسن عمل و برخورد خوب با مردم و حسن اداره موقوفات، خودش هم به منافعی رسید. بعد یخچالهای طبیعی وقف را در اختیار گرفت و فوت و فن این کار را خوب یاد گرفت و از اینجا بود که تصمیم گرفت رستوران بزند و یخچالداری را هم به شغلهای خود اضافه کند. مردم به او اعتماد داشتند و نفوذ پیدا کرد. دکان حاج شمشیری جزو موقوفات مسجد شاه سابق است.او رفت و با امام جماعت مسجد صحبت و از طریق او، این مغازه را در سال 1320 در ضلع جنوب شرقی سبزهمیدان اجاره کرد و طبقه بالا و پایین را ساخت و یک مغازه نسبتاً جالبِ چلوکبابی را راه انداخت. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که به خاطر نظافت و مرغوبیت چلوکبابی که به مردم میداد، آوازه و شهرت این چلوکبابی در تهران پیچید و علاوه بر مردم عادی، شخصیتهای ایرانی و خارجی هم جزو مشتریهای دائمی او شدند! او با تهیه برنج شمال و بهترین گوشت ملایر و همدان، با نهایت سلیقه و دقت، بهترین چلوکباب را در اختیار مشتریها میگذاشت، بهطوری که نهتنها سالن بزرگ چلوکبابی همیشه مملو از مشتری بود، بلکه عده زیادی هم در صف انتظار میایستادند. همانطور که عرض کردم یکی از مهمترین علل موفقیت حاجی شمشیری، حسن خلق و خوشرفتاری او با مردم و دستگیری از فقرا بود. او با کارکنان خودش هم رفتار بسیار خوبی داشت و به آنها دستمزدهای خوبی میداد و برایشان خانه میخرید. به همین دلیل آنها از دل و جان برایش کار میکردند. حاجی شمشیری در بین کسبه و اصناف هم به امانتداری و انصاف مشهور بود.
□ چه شد که به فعالیتهای سیاسی روی آورد؟ زمینههای این رویکرد چه بود؟
از زمانی که در قهوهخانه حاج اسماعیل کریمآبادی کار میکرد، چون او آدمی با گرایشهای سیاسی بود، حاج حسن هم کم و بیش با این مسائل آشنا شد. بعد هم که در بازار برای خودش اعتبار و اسم و رسمی پیدا کرد، همه دیدند که او کسی است که میتواند افراد را به اعتبار شهرتش جمع کند. او بهقدری اعتبار داشت که بعد از شهریور سال 1320ــ که اوضاع مالی همه فوقالعاده وخیم بود ــ به 300 هزار تومان نقد نیاز پیدا کرد که در آن زمان پول خیلی زیادی بود. او دو نفر از کارکنان چلوکبابی را به سراغ همسایگان چلوکبابی خود در بازار و سبزهمیدان فرستاد و در نهایت ناباوری در آن اوضاع اشغال ایران و جنگ و قحطی، دو ساعت نکشید که 300 هزار تومان به اعتبار نام او جمع شد! او در دورههای مختلف مورد اعتماد دولتها و کابینههای گوناگون بود و بعد هم جزو بزرگان اصناف بازار شد تا زمان دکتر مصدق رسید و دکتر مصدق نماینده مجلس شورای ملی شد و با سخنرانیهای شورانگیز خود، نظر عده زیادی از مردم را به خود جلب کرد و حاج شمشیری هم سخت شیفته عقاید دکتر مصدق شد.
□ او در این مسیر چه اقدامات عمده ای انجام داد؟ اوج شهرت سیاسی او مربوط به چه مقطعی است؟
اقدام بسیار مهم او در سال 1330 و موقع انتشار اوراق قرضه ملی بود. حاج محمدحسن شمشیری به عنوان عمدهترین خریدار این اوراق، 200 هزار تومان پرداخت که حتی از پرداخت صاحب بیمارستان نمازی شیراز هم بیشتر بود. 3 میلیون تومان هم در اختیار بانک بیمه گذاشت که به فقرا وام بدون بهره بدهند و این در شرایطی بود که حزب توده خرید اوراق قرضه ملی را تحریم کرده بود و اکثر ثروتمندان هم رغبتی به خرید اوراق قرضه نشان نمیدادند. این کار حاجی شمشیری باعث شد بعدها به او لقب «قهرمان قرضه ملی» بدهند. انسان بسیار خیرخواهی بود. من دستکم ده نفر از کسانی را که خرج تحصیل آنها را در اروپا میداد، میشناسم. عدهای از آنها پزشک شدند و برگشتند و بیمارستان آسیا را راه انداختند. اینها بچههای کسبه جنوب تهران بودند که حاجی شمشیری آنها را به اروپا فرستاد.
□ ایشان چه ویژگیهای برجستهای داشت؟ اعم از ویژگیهای فردی واجتماعی؟
از موقعیتش سوء استفاده نمیکرد. اراده قوی و پشتکار عجیبی داشت. فوقالعاده مناعت طبع داشت. در دوره دکتر مصدق بازاریها هر درخواستی داشتند، توسط او به دکتر مصدق میرساندند و دکتر مصدق هم هر کاری که داشت از طریق او به بازاریها میرساند، اما در تمام دوران زمامداری دکتر مصدق، حتی یک بار هم برای خودش تقاضایی نکرد، در حالی که او با تلاش فراوان از بازاریان طرفدار نهضت ملی، از جمله حاج محمود مانیان، حاج حسن قاسمیه، حاج ابراهیم کریمآبادی، حاج احمد حاج حریری، حاج علی لباسچی، حاج محمدحسین راسخ افشار و دیگران وجوهی را میگرفت و به احزاب طرفدار جبهه ملی میپرداخت.
□ به فعالیتهای خیر حاج حسن شمشیری اشاره کردید. مورد دیگری هم یادتان هست؟
بعد از کودتای 28 مرداد و سقوط دکتر مصدق، حاجی شمشیری را هم محاکمه و به خارک تبعید کردند. او بعد از هفت ماه برگشت و تصمیم گرفت 3 میلیون تومانی را که در دوره دکتر مصدق به بانک بیمه داده بود، پس بگیرد. البته مشکلات زیادی را برایش فراهم کردند، ولی او به هر شکلی که بود، پول را گرفت. بخشی را صرف بازسازی و افتتاح دو باره چلوکبابی خود در سبزهمیدان کرد و بقیه را صرف ساختن بیمارستانی در قسمت شمالی بیمارستان نجمیه ــ که از موقوفات خانم نجمالسلطنه مادر دکتر مصدق بودــ کرد. نقشه این بیمارستان را مهندس کاظم حسیبی و مهندس احمد زیرکزاده کشیدند. بعد هم که بیمارستان ساخته شد، حاجی شمشیری تولیت آن را به دکتر مصدق داد. او تا آخر عمرش نسبت به دکتر مصدق و یاران او وفادار بود و در مهر ماه سال 1340 و در زمان حکومت دکتر علی امینی، در اثر عارضه سکته قلبی درگذشت.
دکتر مصدق به عنوان تولیت موقوفه حاج شمشیری، در مسجد مجد تهران مراسم ختمی برگزار کرد و با اینکه در مراسم تشییع او پلیس حمله کرد و به ضرب و شتم مردم پرداخت، عده زیادی از مردم بهخصوص در مراسم هفتم او حضور یافتند. دکتر غلامحسین صدیقی بر مزار او در ابنبابویه سخنرانی جالبی ایراد و از خدمات او تجلیل کرد.خداش رحمت کند.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.