دربارة نقش دولتهای روسیه و انگلیس در تحولات نهضت مشروطیت سخن فراوان گفته شده و میشود. هنگامی که محمدعلی شاه مجلس اول را به توپ بست و منحل کرد، تعداد زیادی از مشروطهخواهان به سفارت انگلیس پناه بردند.1همانند بست نشینی مشروطهخواهان در سفارت انگلیس، قبل از پیروزی مشروطه، این موضوع نیز باعث شد که از پیوند دولت انگلیس با نهضت مشروطیت سخن به میان آید. بدین ترتیب، اشاره ای کوتاه به مواضع دولتهای روس و انگلیس در جریان برخورد محمدعلی شاه با مجلس و مشروطهخواهان، لازم به نظر می رسد. در این باره نیز برخی از متون تاریخی به خواننده چنین وانمود می سازند که گویا در عرصة رقابت روس و انگلیس در ایران، در این واقعه بریتانیا از روسیه عقب افتاده و محمدعلی شاه توانست با پشتیبانی روسیه بنیاد مشروطه را براندازد. حال آنکه مطالعة اسناد منتشر شدة وزارت امورخارجة هر دو دولت یاد شده تصویر دیگری از مواضع آنها را نشان می دهد. از مطالعة آن اسناد روشن می شود که پایه و مبنای موضعگیری آن دولتها همچنان مفاد موافقتنامة مشهور 1907 بوده و در این واقعه هم نیز همین گونه بود. بر آن پایه، سیاست آن دولتها در ایران، تابعی از سیاست اروپایی آن دو دولت بوده و آنان، با توجه به تهدید مشترکشان در اروپا، ناگزیر از همگرایی و هماهنگی با یکدیگر در امور ایران بودند. بدین ترتیب، درست آن است که روسیه رجال ایرانی هوادار خود را بیشتر در میان درباریان، و بریتانیا رجال هوادار خود را بیشتر در میان مشروطه خواهان می دید. اینکه هر دو دولت سلطه گر در پی آن بودند تا افراد و جناحی را پشتیبانی و تقویت کنند که بتوانند به وسیلة آنها منافع خود را تأمین کنند، امری طبیعی و آشکار به نظر می رسد. اما نباید فراموش کرد که این اقدام در چارچوب قرارداد 1907 انجام می گرفت و از آن فراتر نمی رفت. آنچه برای آن دولتها مهم بود، منافعشان بود و بس. نه روسها با پشتیبانی از رجال درباری در پی آن بودند که قدرتی متمرکز و دولتی مقتدر و کارآمد در ایران به وجود آورند و نه انگلیسیها با پشتیبانی از مشروطهخواهان می خواستند ایران را به مشروطیت و پلورالیسم سیاسی و آزادی و توسعة اقتصادی برسانند. آنان تنها می خواستند از رجال و جناحهای سیاسی ایران به عنوان ابزاری برای تأمین منافع خود استفاده کنند. تصور اینکه روسها در پی ایجاد استبداد بودند و انگلیسیها دلشان برای آزادی ملت ایران سوخته بود، ساده اندیشی نسبت به ماهیت دولتهای سلطه جو و استعمارگر، و ناآگاهی از فرایند روابط استثمارگرانة آن دولتها با دولت و ملت ایران است. برای آن دولتها،در این مقطع تاریخی، نه محمدعلی شاه اهمیت داشت و نه مشروطه. آنچه آنان می خواستند حاکمیتی ضعیف، اما یکدست و یکنواخت و همچنین مطیع و مجری قرارداد 1907 بود تا بدان وسیله نظم و امنیت مورد نظرشان تأمین شده و آنان بتوانند هر کدام در حوزة نفوذ خود منافع خود را برآورده سازند. شاید این عبارت مارلینگ بتواند بیانی فراگیر و جامع از سیاست دولتهای همسایه باشد. او در گزارشی برای ادوارد گری، با نظر موافق از قول ایزولسکی، وزیر امورخارجة روسیه، نقل می کند که «دولت روسیه، مادام که نظم برقرار است، راجع به اینکه کدام پادشاه بر ایران فرمانراوایی کند، نسبتاً بی تفاوت است».2بدین ترتیب، نه روسها پیوند عاطفی ویژه با درباریان و محمدعلی شاه داشتند که منافع ملی خود را برای حفظ آنان فدا کنند و نه انگلیسیها چنین پیوندی با مشروطهخواهان داشتند. به همین علت است که در این واقعه نیز، مانند واقعة معروف به میدان توپخانه (آذر و دی 1286)، هر دو دولت بر حفظ محمدعلی شاه تأکید داشته و حذف او را به صلاح خود ندانستند. از این رو، دولت انگلیس به ظل السلطان انگلوفیل که هوای سلطنت در سر می پروراند و از سوی برخی از مشروطهخواهان (ملک المتکلمین، تقی زاده و...) نیز تحریک و تشویق می شد، هشدار داد که از چنین خیالی دست بکشد.3
در این برهه نیز آنها بدین نتیجه رسیده بودند که «انجمنها با علم به قدرت خود می کوشند در همة ارکان دولت دخالت کنند و با نظرات کوته بینانه و ناآگاه و بدگمانی اکثر رهبرانشان، وظایف دولت را تقریباً غیر ممکن ساخته است».4حتی شخص رادیکالی مانند حسن تقی زاده در روزهای پایانی عمر مجلس درصدد نرمش با محمدعلی شاه برآمد و علت تغییر موضع خود را عدم پشتوانة اجتماعی انجمنها از یک سو و نظر نامساعد قدرتهای خارجی نسبت به عملکرد انجمنها از سوی دیگر دانست. بدین ترتیب، انحلال مجلس به وسیلة محمدعلی شاه نه کودتایی روسی، بلکه نتیجه حمایت مشترک روس و انگلیس از محمدعلی شاه، به علت ضعف کارآیی رهبران مشروطه و برای مهار هرج و مرجی بود که منافع آنان را تهدید می کرد. به بیان دیگر، عملکرد انجمنها و مطبوعات و نمایندگان سکولار مجلس، به اندازه ای اوضاع را فلج کرده بود که نه تنها مشروطه خواهان معتدل اعتبار و کارآیی خود را در جامعه از دست دادند، بلکه دولت بریتانیا هم ، با اینکه با آنان همدلی داشت و آنان را ابزاری برای تأمین منافع خود و اهرمی برای بالا بردن قدرت چانه زنی خود در رقابت با روسیه می دانست، دیگر توجیهی برای دفاع از عملکرد آنان نداشت و ناگزیر به حذف آنان به دست محمدعلی شاه رضایت داد. چنانکه در مقطع بعدی، به رغم اظهار دوستی روسها با محمدعلی شاه چون وی را هم قادر به تأمین منافع خود ندیدند، هر دو دولت به حذف او رضایت دادند.
پی نوشت:
1 - کتاب آبی، گزارشهای محرمانة وزارت امور خارجه انگلیس دربارة انقلاب مشروطة ایران، به کوشش احمد بشیری، تهران، نشر نو، 1363، ج 1، ص 231 ، تلگراف 16 ژوئیه 1908 مارلینگ به گری..
2- حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، مستخرجه از روی اسناد محرمانة وزارت امورخارجة انگلستان، تهران، ابن سینا، 1347. ص 562، گزارش 12 ژوئن 1908 ، مارلینگ به گری.
3- همان، صص 561 به بعد، تلگرافهای متعدد مارلینگ به گری.
4- همان، ص 556 ، تلگراف 24 آوریل 1908 مارلینگ به گری