«جستارهایی درتاریخچه حوزههای علمیه شیعه» در گفتوشنود با زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین علی دوانی
یازده سال پیش مردی والاقدر از صف تاریخپژوهان اسلام و ایران، روی از جهان برگرفت و با به جای گذاردن صحیفههایی فراوان از اندیشه و معرفت، به عالم باقی رهسپار گشت. درتکریم سالروز ارتحال استاد بزرگوارم زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین علی دوانی،گفت وشنودی منتشر نشده با ایشان را که با موضوع « تاریخچه حوزه های علمیه شیعه» انجام داده بودم،به خوانندگان این وبگاه تاریخی تقدیم می دارم. امید آنکه مقبول افتد.
□ یکی از شاخصترین محورهای پژوهش درباره روحانیت و مرجعیت شیعه، بازبینی تاریخچه آن است. دراین باره عدهای مدعی جدید بودن این ساختار هستند و آن را زاییده زمان و تاریخ میدانند. جنابعالی به عنوان یکی از تاریخپژوهان نامدار معاصر، عیار این ادعاها را چگونه میبینید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. سابقه سازمان روحانیت شیعه از آغاز و قدیمترین زمانها تا عصر ما، به طور اجمال از این قرار است: اولین حوزه علمیه شیعی را باید در شهر کوفه جستوجو کرد. به هرحال کوفه هم پایگاه امیرالمؤمنین(ع) بوده و به همین دلیل، عدهای روی شیعیان کوفه حساب میکردند. با کمال تأسف بیشترین ضربه ای که امامان عالیمقام ما دیدند، از کوفه بوده است. بنده در مقدمه مفصلی که بر کتاب « کوفه تا یک صد سال بعد از اسلام» نوشتهام، به این حالت متضاد پرداختهام. این شهرهم مرکز سیاست و هم مرکز علمی شیعه بوده است. روات و محدثین و فقهای کوفه، بیشترین سهم را در انتشار تشیع داشتهاند. شاگردان ممتاز امام باقر(ع)، بلکه قبلاً امام زینالعابدین(ع)، عمدتا از این شهر آمدهاند.
□ حوزه علمیه کوفه، مشخصاً از چه زمانی تاسیس شد؟
از زمان امام محمدباقر و امام جعفرصادق(علیهما السلام).
□ در زمان امیرالمؤمنین(ع) که نبود؟
خیر، در زمان حضرت، فقط اصحاب ایشان بودند. بیست تن از رجال معروفی که بنده دوازده نفرشان را نوشتهام و هشت تای دیگر را هم بناست بنویسم، از این شهر هستند.این بیست تن، هم اهل علم بودند و هم اهل رزم و سیاست.
□ پس اولین جرقههای تأسیس حوزههای علمی شیعی، از کوفه بوده است؟
بله. از کوفه که بگذریم، بعدها حوزه به معنی واقعی، در قم به وجود آمده است. « تاریخ قدیم قم» تألیف حسنبنمحمد قمی که شاگرد حسینبنعلیبنبابویه، برادر شیخ صدوق بود و این کتاب را در سال378 هجری در بیست باب به سبک امروزی که تمام ریزهکاریها اعم از آبوهوا، زمینها، رودخانهها و اوضاع جغرافی قم تا شعرا و فقها و محدثین ... را نگاشته که متأسفانه مفقود شده است. یکی دیگر از کتب مفقود شده،« مدینهالعلم» شیخ صدوق است که در همان قم نوشته است که میگویند اگر باقی مانده بود، در کنار کتباربعه، یکی از بزرگترین کتب روایات ما میشد. کتاب« تاریخ قم» قبلاً نزد علما بوده و بعداً مفقود شده است.بعدها حسنبنعلیبنعبدالملک قمی پنج باب از آن کتاب را در807 هجری به فارسی ترجمه کرده و مرحوم سید جلالالدین تهرانی در سال1311 هجری، این پنج باب را به نام« تاریخ قم» چاپ کرد. از همین پنج باب باقی مانده، عظمت قم از لحاظ دینی و حوزوی کاملاً پیداست.
□ از آن پانزده باب دیگر، در جایی نقلی نشده؟
تا زمان علامهمجلسی این کتاب بوده و بعد گم شده است. در یکی دو مورد از آن کتاب نقل شده، ولی دیگر در هیچ جا، ازآن اثری نیست.
□ تاریخ تأسیس حوزه علمیه قم دقیقاً به تاریخ کدام یک از ائمه برمیگردد؟
به امام جعفر صادق(ع). خود ایشان فرمود:« لولی القمیون لضاع الدین»...
□ و مراد فقهای آنجا بودهاند؟
بله. اگر علما و فقهای شیعه ما در قم نبودند، اصلاً نه تنها تشیع، بلکه دین از بین میرفت. یعنی روایاتی که این عده از اهل علم از امام زینالعابدین(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل کردند، اساس تشیع و شناخت صحیح دین اسلام است.
□ دلایل انتقال مرکز شیعه از عراق به قم چه بوده است؟
شیعیان در زمان بنیامیه، خیلی در کوفه تحت نظر بودند. دو برادر شیعه به نام عبدالله و احوص در سال81 هجری از زندان حجاجبنیوسف فرار کردند و با تمام کسانشان به قم آمدند. یزدان پایدار حاکم زرتشتی قم بود. اواینها را پذیرفت. دیلمها در فواصل زمانی به قم حمله و غارت و قتل و ضرب و شتم میکردند. عبدالله و احوص به یزدانپایدار گفتند که: اگر اجازه بدهی، ما و کسان ما به شهر بیاییم، ما در تیراندازی خیلی چابک هستیم! یزدانپایدار اجازه داد و اینها وارد قم شدند و از شهر دفاع کردند. بقیه اقوام اینها هم که در عراق بودند، از بیم بنیامیه و حجاجبنیوسف به قم آمدند و اساس تشیع در قم را بنا نهادند. شرح مفصل این ماجرا در همین پنج باب« تاریخ قم» آمده است. یکی از روحانیون قم به نام مرحوم ناصر الشریعه به من گفت: این را حک و اصلاح و تصحیح کن و من بر آن کتاب مقدمه مفصلی نوشته و در آن توضیح دادهام که تشیع چگونه در قم پایه گرفت و چه شد که حوزه علمیه عراق به قم منتقل شد. این کتاب هم درآن دوره و هم اخیر، با اضافات منتشر شده است. درآن مقدمه توضیح دادم که اقوام همین دونفر بودند که کمکم حوزه را قوام دادند، از جمله احمدبنمحمدبنعیسی، رئیس العلمای قم، حسنبنمحمد صفار، احمدبنمحمد برقی،در ردیف اول علمای قم بودند که شاگردان اینها، حوزه علمیه قم را تأسیس کردند. اینها در سال81 هجری به قم آمدند و از سال100 به بعد ــ چون امام محمدباقر(ع) در سال114 و امام جعفر صادق در سال148 هجری به شهادت رسیدند ــ در این فاصله بیست سال، شیعیان کوفه و جاهای دیگر به قم آمدند و کمکم زرتشتیها هم شیعه شدند و از اواخر عمر امام محمدباقر(ع) به بعد، حوزه علمیه قم به نام روات و محدثین پایهگذاری شد. اسامی اینها خیلی زیاد است و در کتاب« تاریخ قم» ناصر الشریعه به صورت الفبایی از آن زمان تا حاضر آمده است. حوزه علمیه قم پس از آن، به مرور ایام، خلوت شد. مخصوصاً در حمله تیمور که مردم قم را قتلعام کرد!
□ از این حمله انگیزه دینی داشت؟
نه، انگیزه دینی نداشت. سنّی بود، ولی به علما ارادت داشت. تیمور آدم دوگانهای بود. هم بیرحم بوده، هم حافظ قرآن و هر جا که میرفت، با علما و مشایخ تصوف بحث میکرد! گاهی به او خبر میدادند که اینها شیعیان متعصبی هستند و دست به قتلعام میزد، ولی در اصفهان هم که همه سنی بودند، شبانه به بار و بنه اینها در میدان کهنه اصفهان حمله کردند و تیمور هم متقابلا دستور داد تا سه روز70 هزار نفر را کشتند! چندان انگیزه مذهبی درکار نبوده و بیشتر خلق و خوی خونریزی خود او بوده است.
بعد تا حدی، حوزه در عصر کلینی و عصر شیخ صدوق به تهران هم منتقل شد. ثقهالاسلام کلینی ، صاحب کتاب کافی ــ که اولین کتاب حوزه است ــ اهل کلین بوده که نزدیک حسنآباد است و قبر پدرش هم آنجاست.
□ اما قبر خودش درآنجا نیست؟
نه، قبر خودش در بغداد است و این بقعه قبر جدش، اسحاق کلینی است. کلین منطقه بزرگی بوده و قسمت بزرگی از آن هم شیعهنشین بوده است. شیخ عبدالجلیل قزوینی در کتاب« النقض» ــ که از کتب قدیمه بسیار نفیس است که در حدود 560 هجری نوشته شده ــ مدارس، شیعه و علمای شیعه، از جمله خودش و شیخ منتجبالدین رازی و ... را در آن آورده است. مدتی هم حوزه علمیه در ری و همانطور که عرض کردم، قبل از آن در کلین بوده وشیخ کلینی در شهرهای مختلف میگشته و احادیث شیعه را از روات شیعه میگرفته است. وحید بهبهانی نقل میکند که او بیست سال در نقاط شیعهنشین گشت تا توانست این احادیث را جمع کند و به صورت کافی در بیاورد.
□ این مربوط به قبل از ورود حضرت عبدالعظیم به ری هست؟
حضرت عبدالعظیم در حدود 250 هجری، قبل از ولادت امام زمان(عج) به ری میآید. علتش هم این بوده که ری شیعهنشین بوده، منتهی چون ایشان تحت تعقیب بوده، روزها در تنور پنهان میشده و شبها بیرون میآمده و به نامهها و مراجعات شیعیان رسیدگی میکرده است. حسنبنزید علوی و محمدبنزید برادر او، از ری به مازندران رفتند و اولین حکوت شیعه را در آمل و مازندران و بعد هم در گیلان تشکیل دادند، منتهی بیشتر جنبه حکومتی داشت و علما و روات، در آنجا چندان نقشی نداشتند. به مرور ایام شیعیان پخش شدند و قم فراموش شد. علتش هم درست روشن نیست. بنده خیلی هم درباره این عصر فترت تحقیق کردم و علت را به روشنی در نیافتم. فقط میبینیم که در قرن هفتم هجری، عماالدین طبری یکی از دانشمندان بزرگ ما ــ که هم متکلم بوده و هم محدث وهم فقیه و صاحب کتاب کامل بهائی که آن را برای بهاءالدین، پسر شمسالدین صاحب دیوان، وزیرهلاکو نوشته ــ از قم به اصفهان دعوت میشود. معلوم میشود که قم هنوز تا حدی علما و دانشمندانی از خود و دیگران داشته، ولی از کیفیت حوزه آنجا اطلاع درستی در دست نیست.
حوزه مهم دیگر، درکاشان بود، چون یکی از نقاط مهم شیعهنشین بعد از قم، کاشان بود. زکریای قزوینی در کتاب معروفش« آثارالبلاد» مینویسد: در تعصب کاشانیها به تشیع همین بس که در بیرون از کاشان، قبری را به نام ابولولو، قاتل خلیفه دوم درست کردهاند و عصرهای جمعه به آنجا میروند.
از جاهای دیگری که شاهد تجمع شیعه هستیم، محلهای در نیشابور بوده که شیخ صدوق کتاب« الامالی» را در آنجا نوشته است. شیعهها در روزهای جمعه در مسجد جامع نیشابور جمع میشدند و شیخ صدوق منبر میرفت و حدیثی را با سلسله سند، املاء میکرده است. شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی،« الامالی» دارند.
□ سید مرتضی هم دارد...
همین طور است. « الامالی» سید مرتضی بیشتر جنبه ادبی دارد و« الامالی» سه تای دیگر، بیشتر جنبه روایی و حدیثی دارد. در زمان شیخ مفید، بغداد تا حدی مرکز شیعه میشود.
□ این قبل از تأسیس حوزه نجف توسط شیخ مفید است؟
بله، شیخ مفید در سال 413 هجری از دنیا رفت. رئیس علمای شیعه و اعلم علمای کل عراق بوده است. آن موقع آزادی بوده و فرقههای دیگر هم در درس ایشان شرکت میکردند. هم شیخ طوسی به درس علمای بزرگ اهل تسنن میرفته، هم آنها به درس او میآمدند. قرن پنجم و ششم هجری، عصر خوبی بوده است. حوزه شیعه، در آن ایام، همه حوزهها را تحت تأثیر قرار داده بود. محفل شیخ مفید و شاگردانش، حسینبنعبیدالله غضایری، شیخ طوسی، سیدمرتضی، سیدرضی و حدود50،40 نفر دیگر که در میان آنها از اهل تسنن هم بودهاند، آوازه فراوان داشته است. بعد حوزه به دست سیدمرتضی افتاد ــ که در سال 436 از دنیا رفته ــ و شیخ طوسی به علاوه شاگردی شیخ مفید، شاگرد سید مرتضی هم بوده است، ولی از 436 که سید مرتضی از دنیا میرود، شیخ طوسی سرپرست همه حوزههای شیعی در همه جا میشود که علما از اینجا به نقاط شیعهنشین میرفتند و یا از آنجا به حوزه شیخ طوسی میآمدند، به طوری که 300 شاگرد داشته که همه هم شخصیتهای مهم شیعه و سنی شدند. در سال 447 طغرل سلجوقی به بغداد حمله کرد و کسی به اسم بساسیری ــ که اهل فسا بوده و معلوم نیست چرایک فسائی را به صورت بساسیری در آوردهاند ــ که سردار شیعه بود، حمله کرد و خلیفه را تحتالشعاع قرارداد و بغداد را گرفت. تا یک سال هم حکومت کرد تا اینکه مخالفین برای طغرل سلجوقی نوشتند که: بیا به داد ما برس! بساسیری دستور داده بود که در روزهای تاسوعا و عاشورا عزاداری کنند. مجالس شیعه برپا شده بود و مردم در کوی و برزن میریختند و عزاداریهای مفصل میکردند، علم به دست میگرفتند و پیاده به زیارت امام حسین(ع) میرفتند، در حالی که قبلاً جرئت این کار را نداشتند. طغرل سلجوقی که حمله کرد، بساسیری را گرفت و کشت و بعد سنیها سربلند کردند. شیخ طوسی به قدری وجهه پیدا کرده بود که از طرف خلیفه بغداد به او کرسی تدریس داده بودند که بر آن کرسی، علم کلام بگوید ونه علم فقه که بر اساس مذهب شیعه است. خیلی هم پیش خلیفه موجه بود. طغرل که حمله کرد، خانه شیخ طوسی و کتابخانهاش را آتش زدند!
□ روی همین اصل است که میگویند بسیاری از کتب ارزشمند و روایات ما درآن آتشسوزی از بین رفت؟
بله، این کتابخانه به یکی از وزرای آلبویه به نام شاپوربناردشیر ــ که گویا وزیر بهاءالدوله دیلمی بوده ــ تعلق داشته است. در این موقع آلبویه هم قیام کرده و یک حکومت شیعه تشکیل داده بودند. خلیفه را هم داشتند، ولی کارها دست خودشان بود. اول معزالدوله دیلمی، بعد پسرش عضدالدوله دیلمی و بعد هم عزالدوله دیلمی حاکم شد. بعد از شاهان ساسانی، اولین کسی که در اسلام شاهنشاه خوانده شد، همین عزالدوله دیلمی است که بسیار قوی و با هیبت بوده است. شاهپوربناردشیر در میدان بغداد، کتابخانهای با دههزار کتاب داشته که فقط صدتای آنها قرآنهای خطی نفیس بودهاند. این کتابخانه به دستور طغرل سلجوقی تماماً سوزانده شد! همین طور خانه و کتابخانه شیخ طوسی و همین طور پرچم سفیدی را که شیعیان در ایام عاشورا و نیمه شعبان و مناسبتهای دیگر به دست میگرفتند و زیر آن سینه میزدند و تا کربلا میرفتند، آتش زدند! شیخ طوسی در سال447 مخفی شد و در اواخر448، پنهانی به نجف آمد. نجف در آن موقع قصبهای بیش نبوده و افرادی در اطراف حرم حضرت علی(ع) کپر زده و خانههای گلی ساخته بودند. شاهان شیعه مثل عزالدوله که به آنجا میرفتند، به سادات و فقهای آنجا رسیدگی میکردند. خود عزالدوله هم وصیت کرده بود که در سرداب حضرت امیر(ع) دفن بشود.آنها قبر حضرت امیر(ع)، قبر امام حسین(ع) و قبر مسلمبنعقیل(س) را تعمیر کردند. درهمان دوره، فرقهای به نام حمدانیها در موصل و در حلب به وجود آمد و با وجود اینکه سیفالدوله حمدانی و ناصرالدوله حمدانی شیعه بودند، در آنجا اثری از علمای شیعه نمیبینیم. حوزههای مهم شیعه اول کوفه، بعد قم و بعد بغداد بودند تا سال448 هجری.
□ چه عواملی موجب شد که از آن پس، حوزه نجف اهمیتی فزاینده و فراوان یافت؟
وقتی شاگردان شیخ طوسی میفهمند که شیخ به نجف رفته است، همه آنها از بغداد و جاهای دیگر به نجف هجوم آوردند و شروع کردند به شهرسازی. از448 تا460ــ که وفات شیخ طوسی است ــ نجف به صورت یک شهر در میآید. بنابراین پایهگذار حوزه نجف و حتی تا حدودی شهر نجف، شیخ طوسی است. بعد از وفات ایشان، پسرش شیخ ابوعلی طوسی جای پدر نشست. او هم مرد ملای بزرگی بود و شاگردان شیخ طوسی، شاگرد او هم میشوند. البته بعضیهایشان به شهرهایشان برمیگردند. از جمله قاضیعبدالعزیز طرابلسی که به طرابلس و لبنان میرود و عده دیگری از شاگردان شیخ طوسی ــ که هر کدام برای خودشان کسی بودند ــ در شهرهای خودشان، حوزههایی را دائر میکنند. از جاهای مختلف، اهل علم به حوزه نجف میآیند و آنجا رونق میگیرد.
حوزه نجف هم مثل حوزه قم به مرور ایام از جنبه حوزویت خالی میشود و چهرههای آشنایی را در میان علمای آنجا نمیبینیم. کمکم حوزه شهر حله، حوزه علمیه شیعه میشود. محقق اول صاحب« شرایع» و شاگردانش از جمله علامه حلی ــ که خواهرزادهاش بوده ــ سیدبنطاووس و خاندانهای بسیاری در حله، از فقها و مفسران و متکلمین بودند. محقق اول مرد بزرگی بود و حوزه حله را تأسیس کرد. خواجه نصیرطوسی وقتی به حله میآید، میگوید: شما مشغول درس باشید، من میخواهم حین درس بیایم و بنشینم! در حله علمای زیادی را میبینیم که درباره آنها کتابهای زیادی هم نوشته شدهاند. از جمله خاندان آلطاووس، خاندان آل نما، خاندان معّدموسوی که هر کدام شخصیتهای بزرگی داشتهاند که معروفترین آنها سید بنرضیالدینابن طاووس، نجیبالدینابننما، محقق اول، ابنادریس حلی صاحب السرائرــ که از فقهای بزرگ است ــ وعلامهحلی که شهرت زیاد داشت و دارد. خواجه نصیر الدینطوسی پس از فتح بغداد در سال656، هلاکو را به مراغه میبرد و سرگرم ساختن رصدخانه مراغه میشود. بعد هم رئیس کل اوقاف دنیای اسلام میشود و از اوقاف، رصدخانه مراغه را میگرداند و همه دانشمندان عالم اسلام اعم از شیعه و سنی را در مراغه جمع میکند و به همه آنها دستور میدهد که در رشته خودشان تألیف و تدریس کنند. خودش هم در جاهای مختلف میگردد که اوقاف حیفومیل نشود. در حله خبر میدهند که خواجه نصیرالدین میخواهد به حله بیاید. چون شخص مهمی بوده، میخواستند تا یکی دو فرسخ به استقبال او بروند، ولی همانطور که عرض کردم ،خواجه میگوید: آقای محقق مشغول درس باشد، من دلم میخواهد حین درس وارد بشوم! میآید و مینشیند و بحث هم اتفاقاً درباره قبله بوده است. من هم در شرححال خواجه و هم در شرححال محققحلی در جلد4 مفاخر اسلام، این مطلب را نوشتهام. خواجه سؤالی میپرسد و محقق جواب می دهد و بعد خواجه به محقق میگوید که: این را رساله کنید که بدانیم تکلیف ما با قبله در عراق و جاهای دیگر چگونه است؟... که این هم بحث معروفی است. علامهحلی هم که طلبه جوانی بوده، از همینجا با خواجه میرود و شاگردی او را میکند وتا آخر هم خود را به او مدیون می بیند.