«فداییان اسلام در بستر فرهنگ و سیاست معاصر» درگفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین سید هادی خسرو شاهی
حرکت حماسی و اصلاحگرایانه فداییان اسلام دردهه 20 و30، در همه اقشار جامعه از جمله روحانیون، بازتابی نمایان پیدا کرد، به ویژه در حوزه علمیه قم، بسیاری از طلاب و روحانیان جوان در قامت حامیان این حرکت ظاهر شدند و درحمایت از آن، دست به اقدامات تأییدی متعددی زدند. درگفت وشنودی که پیش روی دارید، حجتالاسلام والمسلمین سید هادی خسرو شاهی ــ که درآن دوره در زمره این طیف از طلاب قرار داشته ــ به بیان تحلیلهای خویش از جنبش دینی و سیاسی فداییان اسلام پرداخته است. امید آنکه علاقهمندان را مقبول آید.
□ این گفتوشنود را از پرسش درباره سوابق احمد کسروی و نحوه آشنایی حضرتعالی با فعالیتهای ضد اسلامی و ضد شیعی او آغاز میکنیم. شما از چه مقطعی و چگونه با افکار او آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در پاسخ به این پرسش، باید عرض کنم که احمد کسروی مدتی در تبریز زندگی میکرد و پیشنماز مسجد محله خودشان بود. بعد به مدرسه امریکاییها رفت و در آنجا تدریس کرد و در آنجا با مبشرین مسیحی درگیر شد. بعد که به تهران آمد، از آنجا که اطلاعات تاریخی زیادی داشت، مجموعهای از کتب تاریخی و نشریات را منتشر کرد، ولی ناگهان دچار نوعی خودشیفتگی عجیب و غریب شد و تصور کرد پیامبر است و کتاب« ورجاوند بنیاد» را در سه جلد نوشت.
□ افرادی که علیه اسلام و شیعه مطلب مینوشتند، در ادوار مختلف کم نبودند. چه شد که کسروی تا این حد برجسته شد؟
چون انحراف فکری او تا جایی رسید که دیگر قابل چشمپوشی نبود. او در روزنامه «پرچم» و مجله «پیمان»ــ که زیر نظر خودش چاپ میشدند ــ تحت عنوان مبارزه با خرافات، با اصل تشیع به رویارویی پرداخت. اوایل خیلی کاری به اصل اسلام نداشت و روی مذهب تشیع متمرکز شده بود. بعد به تدریج با فرقههایی چون شیخیگری، صوفیگری و بعد بهائیگری نیز در افتاد و نهایتا و درکل طی نوشتجات و سخنان خود، رسماً علیه اسلام و تشیع مطالبی نوشت که طبعا از سوی محافل دینی و علما و روحانیون تحمل نمیشد.
□ مخالفت شهید نوابصفوی با او از چه زمانی آغاز شد؟
شهید نواب در آن زمان در نجف درس میخواند. یکی از کتابهای کسروی به دستش میرسد و احساس میکند که کسروی عنصر خطرناکی است و به زودی فرقه و فساد عظیمی را در جامعه مسلمان ایران ایجاد خواهد کرد.
□ واکنش او چه بود؟
ظاهراً از مرحوم آیتالله شیخ عبدالحسین امینی صاحب کتاب ارجمند« الغدیر» و شهید آیت الله سید اسدالله مدنی به عنوان خرج سفر و برای تهیه اسلحه، مقداری پول میگیرد و به تهران میآید. او در تهران حداقل در سه جلسه با کسروی در دفتر او بحث میکند و بالأخره هم کسروی او را تهدید میکند که دیگر حق ندارد به دفتر او بیاید و محافظان کسروی هم دیگر او را راه نمیدهند. شهیدنواب تصمیم میگیرد کسروی را از بین ببرد و روزی به او حمله میکند و دو سه تا تیر هم به سمتش میاندازد که کارگر نمی شود. نواب قبلاً تمرین تیراندازی نکرده بود، نمیدانم که این به دلیل عدم مهارت او بوده یا گلوله در اسلحه گیر کرده بود. به هرحال در مرحله اول، در مواجهه خود با او موفق نمی شود.
□ آیا تلاشهای دیگری هم برای ممانعت از فعالیتهای کسروی صورت گرفت؟
بله، مرحوم آیتالله طالقانی، شهید غلامرضا سعیدی، مرحوم حاج سراج انصاری، مدیرمجله آئین اسلام و خلاصه همه روشنفکران دینی آن روز تهران و قم تلاش میکنند تا مانع از اشاعه افکار انحرافی او بشوند، اما کسروی دست از عناد برنمیدارد و چارهای جز اینکه او را از میان بردارند، باقی نمیماند. شهید سیدحسین امامی، از مریدان شهید نواب صفوی و چند تن دیگر در کاخ دادکستری به کسروی حمله میکنند و منشأ فتنه را از بین میبرند. مرحوم آیتالله طالقانی معتقد بودند که اگر کسروی زنده میماند، واقعاً منشأ فتنه جدیدی چون بهائیگری میشد، کما اینکه اکنون هم مشاهده میکنیم که آثار او در خارج از کشور توسط عده ای که پاکدینی و آئین او را نشر میدهند، چاپ میشود. نکته قابل توجه این است که کسروی در آن ایام عضو آکادمی علمی انگلستان بود و از امریکا هم دعوتنامههایی برای شرکت در محافل به اصطلاح فرهنگی آنجا داشت و کاملاً معلوم بود که دارند روی او سرمایهگذاری میکنند.
□ به نظر شما چرا کسروی که خود روحانی بود، به چنین انحرافی دچار شد؟
حضرت امام یک بار اشاره ظریفی کردند و فرمودند: پیدا شدن مذاهب ساختگی در اسلام یا ادیان دیگر به خاطر « نیمچه ملا شدن» افراد است. اینها بخشی را میخوانند و بقیه را رها میکنند. کسروی هم در ابتدا دچار برداشتهای غلط شد، منتهی چون آدم لجبازی بود، به دنبال درک عمیق از مبانی و اصول اسلامی نرفت، اما بعدها موضوع فرق کرد و عملاً تبدیل به مهرهای شد که استعمار میخواست از او برای به انحراف کشاندن جوانان مسلمان و ایجاد و تقویت فرقههای انحرافی استفاده کند.
□ پس به نظر شما کسروی از ابتدا مزدور استعمار نبود؟
من تصور نمیکنم از ابتدا عامل بوده باشد، چون موقعی که در مدرسه امریکاییها تدریس میکرد، با مبلغین مسیحی در افتاد و کتک خورد و ناچار شد فرار کند. اما بعدها که به موقعیت اجتماعی و علمی رسید و اطلاعات تاریخی پیدا کرد، کمکم در تهران و شهرستانها « باهماد آزادگان» را به راه انداخت که اگر میماند، قدرت و وسعت فعالیتش از بهائیت هم بیشتر میشد. اجانب هم همیشه مترصد چنین موقعیتهایی هستند تا از این گونه افراد در راه رسیدن به منافع خود استفاده کنند.
□ چطور حکومت هیچ واکنشی به فعالیتهای کسروی نشان نمیداد؟
این مهم پرسش قابل تأملی است. کسروی دهها کتاب و مجله و نشریه چاپ و آشکارا به مقدسات اهانت میکرد، اما حکومت هیچ کاری به او نداشت. در هر حال حکم ارتداد کسروی قطعی و اعدام او یک مسئله شرعی بود که نهایتا در سال1324 به شکلی اساسی حل شد!
□ نحوه شکلگیری جمعیت فداییان اسلام چگونه بود و نقش آنها در نهضتملی را چگونه ارزیابی میکنید؟
نقش فداییان اسلام در فرآیند نهضت ملی، بسیار برجسته و قابل اعتناست. واقعیت امر این است که سپهبد حاجیعلی رزمآرا در مقام نخستوزیر، مهمترین مانع بر سر راه ملی شدن صنعت نفت بود و فداییاناسلام با برداشتن این مانع از سر راه، موجبات ملی شدن نفت را فراهم آوردند. مرحوم نواب در سال1324 و بعد از ترور کسروی، اعلامیهای با امضای فداییاناسلام داد و اعلام موجودیت کرد. سپس جوانان مؤمن و پرشور و ملتزم به مسائل دینی به سرعت در اطراف ایشان گرد آمدند و این امر سبب گردید که وی به حرکت مبارزاتی و سیاسی خود ادامه بدهد. این دوران همزمان بود با حوادث جنگ جهانی دوم که زمینه فعالیت سیاسی در ایران تقریباً مساعد شده بود و حرکتهای فرهنگی و اجتماعی زیادی به وجود آمد. اما مهمترین نقش فداییاناسلام در دوران نهضت ملی شدن نفت بود و همکاری گسترده فداییاناسلام، مرحوم آیتالله کاشانی، دکتر مصدق و جبههملی، موجب گردید که مبارزات ملت ایران در این زمینه به ثمر برسد.
□ آیتالله کاشانی در شکلگیری فداییاناسلام چه نقشی داشت؟
ایشان در تأسیس این تشکیلات نقشی نداشت، ولی در تهران عالم و مرجع مورد علاقه و اعتماد مردم بود و طبیعتاً شهید نواب هم هنگامی که از نجف به تهران آمد، مثل همه کسانی که به مسائل سیاسی علاقه داشتند، جذب ایشان شد. شهید نواب در منزل آیتالله کاشانی سخنرانی میکرد و همواره در تظاهراتی که ایشان در خواست میکرد، پرچمدار بود.
□ آیا حرکت فداییاناسلام مورد تأیید مراجع قم بود؟
درآن دوره، طلاب جوان گرایش زیادی به فداییان اسلام پیدا کرده بودند. شهید سیدعبدالحسین واحدی ــ مرد شماره2 فدائیان اسلام ــ و یارانش عمدتاً در قم بودند و فعالیتشان که غالباً به صورت سخنرانی در فیضیه و شرکت در مجالس بود، زیاد بود. گاهی سخنرانیهای آنها باعث میشد که درسی در مدرسه فیضیه تعطیل شود و طلبهها دور اینها جمع شوند. هر وقت هم که شهید نواب میخواست جایی برود، 30،20 تا از طلبهها و غیرطلبههای جوان کلاه پوستی به سر میگذاشتند و با صلوات و شعار دنبالش راه میافتادند و کمکم این احساس در عدهای پیدا شد که نفوذ نواب دارد از مراجع هم بیشتر میشود و هر حرفی که میزند، عده زیادی گوش به فرمان دارد و اینها ممکن است دردسر بشوند و مرجعیت آسیب پذیر شود، به همین دلیل سعی کردند تا جلوی فعالیتهای اینها را بگیرند. متأسفانه عدهای در این میان روی اغراض شخصی کار را دشوار کردند و سرانجام پای مرحوم آیتالله بروجردی را هم به میان کشیدند تا با آنها مخالفت و شهریه طلاب وابسته به فداییاناسلام را قطع کنند. البته آیتالله بروجردی به مرحوم شیخ رضا گلسرخی گفته بودند که: « من نه شهریه شما را قطع کردهام و نه مایل هستم این کار را بکنم»، ولی بعضی از اصحاب بیت ایشان این کار را کرده بودند. البته بعداً شهریهشان را دادند.
□ ماجرای مضروب کردن فداییاناسلام و سرکوب آنها در قم چه بود؟
طبیعی بود که مخالفان فداییاناسلام از هر فرصتی برای سرکوب آنها استفاده میکردند. از جمله یک بار بعد از نماز مغرب و عشاء، در مقابل مرحوم آیتالله خوانساری آنها را کتک زدند! این شاید هشداری به خود حضرت آیتالله هم بود، وگرنه خیلی جاها میتوانستند آنها را گیر بیاورند و کتک بزنند. در رأس این افراد فردی بود به اسم علی الشتری یا شیخ علی لر که هیکل بزرگی داشت.
□ آن روز شما در فیضیه بودید؟
خیر، من در تهران بودم. در هر حال این ماجرا باعث شد که فداییاناسلام به توصیه آیتالله خوانساری و آیتالله صدر، فعالیتهای خود را در قم کم کنند و در تهران و شهرهای دیگر به فعالیت بپردازند. در قضیه نهضتملی و ترور هژیر و رزمآرا، فداییان به عنوان یک حرکت اسلامی مستقل، دیگر خود را منتسب به قم نمیدانستند.
□ عدهای این شبهه را مطرح کردهاند که شهید نواب یا فداییاناسلام به آیتالله بروجردی، یعنی مرجع اعلای آن دوره اهانت کردهاند. شما این شبهه را قبول دارید؟
حضور بنده در مسائل سیاسی آن دوره به بعد، یک حضور عینی است، یعنی از دور دستی بر آتش نداشتهام و به قول عربها « شاهد علی العصر» هستم. به اعتقاد من فداییاناسلام و شهید نواب هیچ اهانتی به شخص آیتالله بروجردی نکردند و سخنانی که از قول آنها گفته شده، کذب محض است. آنها معمولا در سخنان خود حرمت ایشان را نگه می داشتند. ممکن بود افکارسیاسی متفاوتی داشته باشند، اما اهانت به مرجعیت، نوعی نقض غرض به شمار می رفت و آنها از آن ابا داشتند.
□ عدم حمایت آیتالله بروجردی باعث نشد که فداییان اسلام از قم مهاجرت کنند؟
فداییاناسلام کلاً در قم امنیت جانی نداشتند و حضور آنها منجر به کتککاری و چوب و چماق میشد که ابداً در شأن حوزهعلمیه قم و روحانیت نبود. اگر هم آیتالله بروجردی و دیگر مراجع در برابر مهاجرت آنها از قم حمایتی را نشان ندادند و اقدامی نکردند، به دلیل این بود که دیگر زمینه برای حضور آنها در قم مساعد نبود. بعد هم که مشغول مبارزات ضد استعماری دوران نهضت ملی شدن نفت شدند.
□ خیلیها این نکته یا سؤال را مطرح می کنند که چرا آیتالله بروجردی مانع از اعدام فداییاناسلام نشدند، در حالی که شاه از ایشان حرف شنوی داشت؟
یادم هست که در همان ایام همراه مرحوم شیخ غلامرضا گلسرخی رفتیم خدمت حضرت امام و از ایشان خواستیم کاری بکنند. حتی مرحوم گلسرخی شاید به خیال خودش میخواست امام را تحریک کند که اقدامی بکنند و پرسید: «چرا آیتالله بروجردی ساکت هستند؟». امام سرشان را پایین انداختند و ناراحت شدند و گفتند:« شما به مراجع چه کار دارید؟ اگر خودتان میتوانید کاری بکنید، اگر هم نمیتوانید به من بگویید، اگر از من ساخته بود انجام میدهم».
البته بعدها شنیدیم که امام رفتند که با آیتالله بروجردی حرف بزنند که اصحاب بیت ایشان را معطل میکنند و ایشان هم ناراحت میشوند و برمیگردند. بنا به قولی دستگاه به آقای بروجردی گفته بودند که: اینها به ظاهر محکوم به اعدام میشوند، ولی اعدام نخواهند شد و حبس ابد میشوند، شما با درخواست عفو اینها از شاه خودتان را کوچک نکنید! قولی هم هست که میگوید ایشان توسط احمد خادم، پیشکار خود برای شاه پیام میفرستند، اما پیام به دست شاه نمیرسد! به هرحال اسناد نشان می دهد که آیتالله بروجردی دراین موضوع بی تفاوت نبودند.