مرحوم آیتالله حاج شیخ صادق خلخالی، از جمله علاقهمندان به فعالیتهای سیاسی ـ مبارزاتی فداییان اسلام، دردوران حضور آنان در حوزه علمیه قم بود و با شهید سید عبدالحسین واحدی نیز دوستی داشت. وی درگفتوشنودی که در پی می آید، به شمه ای از خاطرات خود از فعالیتهای سیاسی این گروه اشاره کرده است.امید آنکه مقبول افتد.
□ جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با شهید سید مجتبی نواب صفوی و فداییان اسلام آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. عرض کنم که شهید سید عبدالحسین واحدی با مرحوم آقا سید مصطفی خمینی دوست بود و بنده هم با ایشان دوست بودم. گاهی هم به حجره ما می آمد و از طریق او بود که با فداییان اسلام آشنا شدم. شهید نواب صفوی را هم از دور میشناختم و میدانستم سید جلیل القدری که غیرت دینی زیادی دارد. آشنایی من با فداییان اسلام به برههای برمیگردد که قرار بود جنازه رضاخان را به قم بیاورند. فداییان اسلام و بعضی از علما از جمله مرحوم آیتالله خوانساری با این قضیه مخالف بودند. آیتالله بروجردی هم با این قضیه موافق نبودند، اما اظهار نظر صریحی نمیکردند، اما اطرافیان ایشان ــ که بعضیهایشان با دربار سر و کار داشتند ــ تلاش خود را میکردند که جنازه رضاخان را به قم بیاورند و مخصوصاً توقع داشتند که یکی از علمای قم بر جنازه نماز بخواند و اگر بشود او را در قم دفن کنند. فداییان اسلام علیه این کار شروع به فعالیت کردند، به طوری که هیچ یک از علمای شاخص قم و بسیاری از طلاب در روز آوردن جنازه به قم، ازخانههایشان بیرون نیامدند و در نتیجه پس از اینکه جنازه را با قطار از اهواز آوردند، آن را در حرم گرداندند و سریع به حضرت عبدالعظیم بردند و در آنجا در مقبرهای دفن کردند. ما این مقبره را بعد از انقلاب ویران کردیم. البته ما درآن به آثار جنازه ای برنخوردیم، شاید این حرف درست باشد که محمدرضا بقایای جنازه پدرش را با خود برده بود، عدهای هم این حرف را گفته اند. در هر حال حرکت فداییان اسلام باعث شد که جنازه رضاخان در قم دفن نشود و این یکی از خدمات آنهاست.
□ کدامیک از مراجع از فداییان اسلام حمایت میکردند؟
بعضی از آقایان مراجع آنها را قبول داشتند، از جمله مرحوم آیتالله صدر که آنها را تأیید میکرد و این موضوع را خیلیها در قم میدانستند، یا مرحوم آیتالله سید محمدتقی خوانساری ــ که سابقه مبارزه با انگلیسیها را در عراق هم داشت ــ با اینها ارتباط خوبی داشت.
□ از تأیید این بزرگان خاطره خاصی هم دارید؟
بله، یک شب سوم ماه شعبان به مناسبت میلاد حضرت اباعبدالله(ع) در مدرسه فیضیه جشنی بر پا کردیم. بعد از نماز مغرب و عشا به امامت مرحوم آیتالله خوانساری، شهید سید عبدالحسین واحدی منبر رفت. آیتالله خوانساری یک ساعت پای منبر او نشستند و بعد هم او را مورد تفقد قرار دادند و بوسیدند. این موضوع برای اطرافیان آیتالله بروجردی خیلی سنگین بود و به همین دلیل، آنها با آیتالله خوانساری مخالفت میکردند.
□ به نظر شما چرا رابطه آیتالله بروجردی با فداییان اسلام خوب نبود؟
مرحوم آیتالله بروجردی انسان بزرگوار و جلیلی بودند. ایشان شیوه جدیدی را در تفقه بنا کرد و در دوره زعامت ایشان، حوزه علمیه قم به اوج اقتدار رسید و افرادی در آنجا تربیت شدند که بعدها توانستند به عنوان یاران حضرت امام، نهضت اسلامی را پیش ببرند. در عظمت و شأن آیتالله بروجردی و خدمات کمنظیر ایشان به حوزه علمیه قم، جای هیچگونه تردیدی نیست. ولی بعضی از اطرافیان ایشان، آدمهای سالمی نبودند و با دربار ارتباط داشتند. اینها از هر فرصتی برای ممانعت از حرکتهای صحیح اسلامی و اجرای احکام اسلام استفاده میکردند. یکی از این اطرافیان، فردی به نام حاجاحمد خادمی بود که تقریباً همه کارهای بیت را در قبضه خود داشت. خود مرحوم آیتالله بروجردی اهل رویاروییهای تند با دستگاه نبودند، چون نمیخواستند وضعیت دوره رضاخان تکرار و حوزه بار دیگر دچار فترت شود، به همین دلیل با سیاست خاصی رفتار میکردند. ایشان هم با بسیاری از رفتارهای رژیم شاه مخالف بودند و بارها در برابر اعمال خلاف شرع شاه ایستادند، از جمله مخالفت با اصلاحات ارضی که شاه در کتاب انقلابسفید از آن یاد کرده و نوشته فردی غیر مسئول، مانع از انجام آن شد! در اواخر عمر هم ایشان از اینکه بشود از طریق شاه و دستگاه اصلاحاتی را به عمل آورد، مأیوس شده بودند و به همین دلیل هنگامی که شاه از ایشان اجازه ملاقات خواست، حاضر نشدند با او ملاقات کنند.
□ از قضیه مضروب شدن فداییان اسلام در مدرسه فیضیه چه خاطرهای دارید؟
عدهای از لرها که به ارتباط با مرحوم آیتالله بروجردی تظاهر میکردند، به رهبری فردی به نام شیخ علی لر، بعد از نماز آیتالله خوانساری در مدرسه فیضیه با چوب و چماق به جان فداییان اسلام افتادند و آنها را به قصد کشت زدند، اسباب اثاثیهشان را از حجرهها بیرون ریختند و آنها را از مدرسه بیرون کردند. سید عبدالحسین واحدی و سید هاشم تهرانی با سر و پیکر خونین فرار کردند و به صحن مطهر پناه بردند. از آن به بعد فداییان اسلام مرکز کارهای خود را به تهران منتقل کردند.
اولین کار آنها در تهران، اعدام انقلابی احمد کسروی در کاخ دادگستری بود. البته کسروی آدم پیش پا افتادهای نبود و حتی میشود گفت که آدم محققی هم بود، اما منحرف و سرسپرده بود. بعد از کسروی، فداییان اسلام وزیر دربار شاه، عبدالحسین هژیر را ترور کردند، اما از همه مهمتر ترور سپهبد رزمآرا، نخستوزیر شاه بود که رسماً و آشکارا مانع از ملیشدن صنعت نفت و سرباز جیرهخوار انگلیسیها بود. با ترور او توسط شهید خلیل طهماسبی، راه برای ملیشدن صنعت نفت هموار شد، اما مصدق و اطرافیانش بهرغم قولهایی که به فداییان اسلام داده بودند، به عهد خود وفا نکردند و تمام سهم این پیروزی ملی را به نام خود ثبت کردند و به هیچ وجه حاضر نشدند به نقش روحانیت، فداییان اسلام و آیتالله کاشانی اعتراف کنند، در حالی که اگر رزمآرا از سر راه برداشته نمیشد، ملیشدن صنعت نفت ممکن نبود. نکته عبرتآموز این است که بعد از به قدرت رسیدن ملیگراها، حتی فداییان اسلام تحت تعقیب هم قرار گرفتند و به زندان افتادند. عامل این قضیه هم امیر علائی، وزیر دادگستری مصدق بود که در کتابهایش از فداییان اسلام به عنوان عمّال انگلیس نام برده و از آنها بسیار بدگویی کرده است.
□ چرا رابطه آیتالله کاشانی و فداییان اسلام تیره شد؟
مرحوم آیتالله کاشانی بسیار مرد مبارز و آزادهای بودند و به امام هم بسیار علاقه داشتند. ایشان یک بار به من گفتند: « قدر این سید را بدانید، او با رشادتش شما را نجات خواهد داد». در اوایل کار، فداییان اسلام بسیار به ایشان ارادت داشتند و آقای کاشانی هم انصافاً از آنان حمایت خوبی میکردند. حتی هنگامی که خلیل طهماسبی، رزمآرا را ترور کرد، این آیتالله کاشانی بود که با پافشاری خود، از مجلس حکم عفو او را گرفت. اما عدهای از اطرافیان ایشان، از جمله شمس قناتآبادی و میراشرافی ــ که با دربار ارتباط داشتند ــ کاری کردند که کسی بدون اجازه آنها امکان دسترسی به آیتالله کاشانی را نداشت. اینها سعی کردند فاصله بین ایشان و فداییان اسلام را زیاد کنند و موفّق هم شدند.
□ نظر حضرت امام درباره فداییان اسلام چه بود؟
هنگامی که بحث اعدام آنها مطرح شد، حضرت امام و چند تن از علمای حوزه، به شاه نامه نوشتند و تأکید کردند که این اعدامها به صلاح او نیست، ولی بدیهی است که شاه به این هشدارها توجه نمیکرد. تنها کسی که احتمال داشت بتواند جلوی این اعدامها را بگیرد، آیتالله بروجردی بودند. که به قولی یادداشت ایشان را هم به موقع به دست شاه نرساندند. ایشان درست در شب اعدام یادداشتی نوشتند تا حاج احمد خادمی برای حاجآقا رفیعیدشتی بفرستد و او هم آن را به دست شاه برساند. طبیعی است که حاج احمد که از مخالفین سرسخت فدائیان بود، تعلل کرد تا کار از کار بگذرد.
□ از شهادت سید عبدالحسین واحدی برایمان بگویید،با عنایت به اینکه با ایشان دوست بودید.
بعد از اینکه مظفرذوالقدر نتوانست حسین علاء را در مجلس ختم آقامصطفی، پسر آیتالله کاشانی ترور کند و فقط مختصر جراحتی به سر او وارد کرد، شهید عبدالحسین واحدی تصمیم گرفت برای کشتن علاء ــ که برای شرکت در جلسه عقد قرارداد سنتو به بغداد سفر میکردــ به اهواز برود و او را در آنجا ترور کند، اما بین راه دستگیر شد و او را به دفتر تیمور بختیار آوردند. در آنجا بختیار به مقدسات دینی توهین میکند و سید عبدالحسین هم دوات را از روی میزش برمیدارد و بر سر او میکوبد. بختیار هم با هفتتیرش به او شلیک میکند و سید عبدالحسین واحدی دردم شهید میشود. بعدها روزنامهها نوشتند که او در حین فرار کشته شده، اما همه میدانستند که او اهل فرار نبود.
□ اعدام شهید نوابصفوی و یارانش چه واکنشی را در جامعه برانگیخت؟
به دلیل سانسور و اختناق شدیدی که وجود داشت، خبر اعدام آنان خیلی موثر نشد و طبیعتاً جز عده خاصی، کسی واکنش عمده ای نشان نداد و آنان در اوج غربت و مظلومیت شهید شدند.
□ شما بعد از انقلاب، محمدتقی مجیدی، رئیس دادگاه شهید نواب را محاکمه کردید. از آنها چه شنیدید؟
بله، من او را محاکمه و به اعدام محکوم کردم و مطالبی را از او و معاونانش شنیدم. میگفتندکه: آنها بسیار شجاعانه به استقبال مرگ رفتند. نواب لباس روحانیتش را خواسته و گفته بود که: میخواهد در آن لباس به شهادت برسد. آن شب آنها غسل شهادت میکنند و تا صبح قرآن میخوانند و هنگام اعدام هم اذان میگویند.
□ و سخن آخر؟
برخی سعی میکنند شهید نواب صفوی و یارانش را مورد هجمه قرار دهند و علیه حرکت حقطلبانه آنها سمپاشی میکنند. اینها با این کارها در واقع آبروی خودشان را میبرند و چیزی از شأن نواب و فداییان اسلام کم نمیکنند. نواب مرد فداکار و عمیقاً مسلمانی بود که با شهادت خود، جاودانگی اسلام را اثبات کرد.