«یادها و یادمانهایی از انقلاب در شهر اصفهان و رهبران آن» درگفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین سید مصطفی میرلوحی
حجتالاسلام والمسلمین سید مصطفی میرلوحی به رغم آنکه در دوران انقلاب، در سنین نوجوانی به سر می برده، اما از روند نهضت در اصفهان و نیز رهبران آن خاطرات و حاشیههای فراوانی را به ذهن سپرده است. گفتوشنودی که پیش روی دارید، شمه ای از خاطرات وی از آن دوره را در خود دارد. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب را مفید ومقبول افتد.
□ شما از چه مقطعی با نام و اندیشه حضرت امام و جریان انقلاب در شهر اصفهان آشنا شدید؟داعیهداران این حرکت در شهر شما چه کسانی بودند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در خانوادهای تربیت شدم که هم از سوی پدر و هم از سوی مادر، با خانوادههای علمای بزرگ اصفهان ارتباط و در برخی موارد رابطه خویشاوندی داشتیم. پدرم با اینکه برخلاف آباء و اجدادشان ــ که از علما بودند ــ بازاری بودند، مرید حضرت امام و طرفدار نهضت امام بودند و ما از وقتی چشم باز کردیم، با نام و نهضت امام آشنا شدیم. ابوی از مریدان مرحوم آیت الله حاجآقا احمد امامی از علمای بزرگ اصفهان بودند و از این طریق با همه علما ارتباط داشتند. ایشان در بازار چند باب مغازه داشتند که از موقوفات مسجد است و تولیت آن با اعلم علمای اصفهان آیتالله آسید محمد خراسانی و سپس آیتالله حاج آقا حسین خادمی بود.
□ پدرتان از حضرت امام چه خاطراتی داشتند ودر بدو نهضت، چه فعالیتهایی انجام داده بودند؟
میگفتند که در آغاز نهضت امام، جمعهها مینیبوس میگرفتیم و میرفتیم قم پای سخنرانیها و درسهای امام. همینطور به نجفآباد می رفتیم پای صحبتهای آقای منتظری. بعد که قضایای تقریظنگاری بر کتاب شهید جاوید و بعد از آن حرفهای آقای منتظری درباره فاطمهزهرا(س) و فدک پیش آمد، پدرم کلاً از آقای منتظری بریدند. بعد که قضیه پشتیبانی آقای منتظری از مهدی و هادی هاشمی پیش آمد، پدرم و داییهایم در همان موضعی قرار گرفتند که مشاهیر اصفهان، از جمله مرحوم آیت الله خادمی در آن بودند. اتباع آقای منتظری هر کسی را که سر کتاب شهید جاوید صالحی نجفآبادی با آنها اختلافنظر داشت، به طرفداری از شاه و عامل ساواک بودن متهم میکردند. برای آنها فرصت خوبی فراهم شده بود که با مخالفان خودشان، حتی اگر ازطرفداران و شاگردان امام بودند، در بیفتند.
□ پدرتان خاطره شخصی هم از امام داشتند؟
ارتباط خاصی نداشتند. ارتباط در همین حد بود که بروند و صحبتهایشان را بشنوند و نوارهایشان را پخش کنند. اما دایی ما، مرحوم آسید محمدعلی ابطحی در نجف همسایه امام بودند و خانوادهشان با خانواده امام مراوده داشتند.
□ اولین نشانههای اوجگیری مبارزات انقلابی را در اصفهان، از کی مشاهده کردید و کانون انقلاب کجا بود؟
همان طور که اشاره کردم، ما از وقتی چشم باز کردیم، با امام و رساله امام آشنا بودیم و هنوز دبستان نرفته بودیم که میدانستیم پدرمان مقلد امام هستند. ایشان همیشه بعد از نماز صبح، رساله امام را باز میکردند و برای ما از روی آن مسئله میگفتند. آن روزها کسی رساله امام را نداشت. کسانی هم که داشتند، جلد رسالهها را به اسم افراد دیگری می نوشتند، یعنی صفحه اول رساله را میکندند و اسم مرجع دیگری را مینوشتند و مخفیانه چاپ میکردند. قیمتهای عجیب و غریبی هم روی کتاب میگذاشتند. کسانی که جرئت میکردند عکس امام را چاپ کنند، آنها را به قیمتهای بسیار گران میفروختند. ما تمام عکسهای امام را که از سال41 به بعد چاپ شده بودند، چند بار درخانه دیده بودیم اما نمیدانستیم پدرمان آنها را کجا پنهان کردهاند. بعدها فهمیدیم که همه را پشت تابلوی وانیکاد بزرگی که به دیوار بود، پنهان کرده بودند. ساواک هم که به منزل ما میریخت، همه جا را میگشت الا پشت آن قاب را! انقلاب که شد، قاب را آوردیم و دیدیم دهها عکس پشت آن مخفی کرده بودند. اخوی بزرگ ما در مدرسه حکیم سنائی معلم دینی بود و بچههایی را که مستعد میدید، به مسجد و منبر و گوشدادن به سخنرانیهای انقلابی میکشید. در رأس انقلابیون اصفهان آقای خادمی بودند که البته خیلی نرم و ملایم حرکت میکردند، اما کسی که تند و پرشور حرکت میکرد، حاجآقا احمد امامی بود که رساله امام را دست به دست میگرداند. آقای طاهری هم بود که ما منبرهای ایشان را هم میرفتیم. ابوی به دلیل علاقهای که به امام داشتند، بهرغم اینکه ایشان از آقای منتظری و آن جناح کذائی حمایت میکرد، میگفتند: پای منبر ایشان بروید، چون از امام طرفداری میکند!
□ برخی در اصفهان تلاش میکردند دوگانه خادمی ـ طاهری را مطرح کنند، تحلیل شما چیست؟
آن روزها شاید با حب و بغض به قضایا نگاه میکردم، ولی امروز به عنوان یک ناظر بیطرف میگویم که آقای طاهری به هیچ وجه در عرض آقای خادمی نبود. در اصفهان ده درس خارج رده اول وجود داشت و درس آقای طاهری رده دوم محسوب میشد.
آقای خادمی در قضیه انقلاب مراقب بود که خون و خونریزی نشود و مردم حتیالامکان آسیب نبینند، ولی آقای طاهری تند و داغ بود که اعتقاد داشت که برای انقلاب باید خون داد.
□ آیتالله طاهری از چه موقع به شکل جدی در قضایای انقلاب مطرح شد؟
از تحصن سال57 در منزل آقای خادمی که به خاطر دستگیری ایشان صورت گرفت. آقای خادمی موضوع را تصدی کردند و رژیم مجبور شد آقای طاهری را آزاد کند. همه به خیابان ریختیم و جمعیت زیادی بودیم که به استقبال آقای طاهری رفتیم و از آنجا جرقه شهرت آقای طاهری زده شد. یادم هست که وقتی برای پیوستن به تحصن به منزل آقای خادمی رفتیم، دم در پلاکاردی را دیدم که روی آن نوشته بود: « تا آزادی آیتالله طاهری از پای نخواهیم نشست!» پرسیدیم: « مگر آقای طاهری آیتالله است؟» گفتند:« این را نوشتهایم که ایشان را نکشند!» آن روزها به این آسانی به کسی آیتالله نمیگفتند. معلوم میشد پیازداغ قضیه را زیاد کردهاند که جلوی کشته شدن ایشان توسط رژیم را بگیرند. در هر حال آن تحصن و استقبال باعث شد که ایشان یکمرتبه گل کرد، وگرنه اصلاً پایگاه و جایگاه آقای خادمی را نداشت. آقای خادمی زعیم حوزه بود و هر کسی که میخواست موقعیتی پیدا کند، باید به ایشان انتساب پیدا میکرد.
□ انقلاب از چه موقع در اصفهان جدی شد؟
موقعی که امام را تبعید کردند ، من هنوز به دنیا نیامده بودم. چیزی که خودم یادم هست، این است که اوجگیری انقلاب با فوت حاجآقا مصطفی خمینی بود. قبل از آن اعلامیههای حضرت امام میآمد. حتی سر قضیه شهید جاوید و دعوا با دکتر شریعتی، بیانات امام از طریق حاج احمدآقا امامی به دست ابوی میرسید و ما هم در جریان قرار میگرفتیم. به مسجد ایشان هم که میرفتیم به ما میگفتند که: امام گفتهاند در مورد این مسئله این کارها را بکنید... و در مجموع در جریان امور بودیم، ولی وقتی خبر فوت ناگهانی حاجآقا مصطفی آمد، یکمرتبه اصفهان زیرورو شد! آن موقع، یعنی در سال56، من سیزده سال داشتم. یادم هست که پشت سر هم مجالس ترحیم متعددی برگزار شدند. همانطور که اشاره کردم، یکی از کسانی که منبرهای بسیار داغ و تندی داشت، مرحوم حاج احمدآقا امامی بود که از همان اول منبر فریاد میزد و شاه را به فرعون و امام را به حضرت موسی(ع) تشبیه میکرد. یادم هست که در آن روزها آیتالله خامنهای و اخویشان، آقای آسید محمد خامنهای هم برای سخنرانی به اصفهان آمدند. یادم هست آن روزها، عده ای در اصفهان میگفتند: در جهان اسلام، مرکز انقلاب، الازهر است و از سید قطب و مودودی و حسن البنا با تجلیل نام میبردند و اگر طلبهای عرضه داشت که از کتابهای اینها چیزی ترجمه کند، روشنفکر و مبارز تلقی میشد.
در هر حال گاهی که ما به مدرسه صدر برای جلسات روضه میرفتیم، فوقش300 نفر میآمدند، ولی برای ختم حاجآقا مصطفی، تمام صحن و حیاط مسجد پر شد. چنین تجمعاتی در انقلاب عادی شد، وگرنه تا قبل از آن کسی چنین تجمعاتی نمیدید، مگر اینکه کسی مثل مرحوم فلسفی و مرحوم کافی میآمدند که خیابان هم پر میشد و مردم از شب قبل میآمدند و جا میگرفتند! اولین اجتماع عظیمی که مردم اصفهان دیدند، همین مجلس ختم بود. برای سخنرانیهای مرحوم پرورش هم جمعیت زیاد میآمد.
□ مرحوم پرورش نیز از جمله فعالان انقلاب در اصفهان به شمار می رفت. ویژگیها وخلق وخوی ایشان را چگونه دیدید؟
مرحوم پرورش معلم دینی دبیرستانهای اصفهان و بسیار آدم شجاعی بود. اهل عرفان و ادبیات هم بود و حرفهایش در جوانها تأثیر زیادی داشت. در دبیرستان حکیم سنائی و دبیرستان ادب و هنرستان درس می داد. علاوه بر دانشآموزان، دانشجوها و معلمها هم به مجالس سخنرانی آقای پرورش میآمدند. موقعیت ایشان در حد خطبای مشهور اصفهان بود. از نظر علمی هم چون با اشعار مولوی و حافظ و مباحث عرفانی آشنایی داشت، حرفهایش جذاب بودند. من گاهی ایشان را در جلسات و مهمانیهای فامیلی میدیدم، چون شوهرخاله ما مدیر دبیرستان حکیم سنائی بود و ایشان را دعوت میکرد. هر وقت هم که میآمد سعی میکرد کنارآقای حاجآقا حسن امامی بنشیند که بسیار اهل مطالعه و ادم بسیار فاضلی بود. با اینکه از برادرش حاجآقا احمد کوچکتر بود، ولی قطعاً ازایشان اعلم بود و هر سؤالی که از ایشان میشد، پاسخهای دقیق ، درست و علمی میداد. حتی کسانی که عقاید سیاسی ایشان را قبول نداشتند، معتقد بودند که در دادن پاسخ به شبهاتی که وهابیون مطرح میکنند، یگانه است و بالاتر ندارد.
آن روزها روشنفکرها عزاداری و روضه و سینهزنی و امثال اینها را مسخره میکردند و آقای حاجآقا حسن، پاسخ همه آنها را آماده داشت. قبل از انقلاب مبحث خمس درسخارج ایشان در یک جزوه جیبی چاپ شده بود. بعدها من این کتاب را در میان کتابهای مرحوم آیت الله مهدوی کنی دیدم. ایشان معتقد بودند که بحث کمنظیری در خمس ارائه کرده است. به آقای مهدوی عرض کردم: خود من قبل از انقلاب بارها این کتاب را در خورجین بزرگی که ترک دوچرخهام میبستم، گذاشته و همراه با کتابهای آقای مطهری به جوانان فروختهام! آن روزها کتابهایی که در دست جوانان میگشت، کتابهای دکتر شریعتی، صمد بهرنگی، بیژن جزنی، علی اصغر حاج سید جوادی، مهندس مهدی بازرگان و امثال اینها بود و کسی چندان آقای مطهری را نمیشناخت. ما سعی میکردیم با رساندن کتابهای آقای مطهری به دست جوانان، در واقع برای ایشان تبلیغی کرده باشیم. کتاب خمس حاج آقاحسن امامی جواب بسیار محکمی به شبهاتی بود که درباره خمس مطرح میکردند.
□ درآن دوره، مبارزان اصفهان چند دسته بودند؟
انقلابیون اصفهان را میشد به دو دسته کلی تقسیم کرد. عدهای تیپ آقایان امامی بودند، که در عین حال که انقلابی و همراه حضرت امام بودند، به قضیه شهید جاوید، حرفهای غروی و حرفهای روشنفکری درباره عصمت فاطمهزهرا(س)، قضیه فدک، حملات وهابیت و بحثهای شیعه و سنی، حساسیت زیادی نشان میدادند و بسیار ولائی بودند. عدهای هم مثل طرفداران آقای منتظری بودند که انقلابی بودند، اما میگفتند: مطرح کردن قضیه فدک چه فایدهای دارد؟ گیریم زور زدید و ثابت کردید که در قضیه فدک، حق فاطمهزهرا(س) غصب شد، چه نتیجهای میخواهید بگیرید؟ این حرفها را رها کنید و شاه و امریکا را بچسبید! برایشان مسائل اهلبیتی و ولائی مهم نبود. یک عده فقط به انقلاب چسبیده بودند و چیزهای دیگر برایشان مهم نبود. یک عده هم فقط مشغول این امور بودند و به انقلاب کاری نداشتند. تیپی که ما با آنها سروکار داشتیم، مقلد حضرت امام وطرفدار اصل مبارزه بودند، به فرامین امام عمل میکردند، اما در عین حال شدیداً مخالف کتاب شهید جاوید و طرفدار طرح موضوع فدک و عصمت اهلبیت(ع) بودند.
□ از آقای پرورش میگفتید...
ایشان دقیقاً وسط میدان بود. آدم فاضل و اهل مطالعهای بود و کتابهای مرحوم مطهری و امثالهم را خوب و دقیق مطالعه کرده بود. خیلی هم زبر و زرنگ بود. بسیار به آسید حسن امامی و آمیرزا حسن مدرس ارادت داشت. همین که وارد مجلس میشد، حاجآقا حسن را پیدا میکرد و میرفت و در کنار ایشان مینشست تا برای سؤالات متعددی که داشت از ایشان پاسخ بگیرد. ایشان نقش زیادی در برانگیختن بسیاری از جوانان اصفهان داشت.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.