ساواک با دروغپراکنیهای فراوان در سطح جامعه، همچون قدرتمند جلوه دادن خود و زیاد نشان دادن تعداد خبرچینها و جاسوسها، سعی داشت تا رعب و وحشت در دل مردم بیفکند. به عنوان مثال در آن زمانها شایعاتی بر سر زبانها بود درباره اینکه از کلاس اول دبیرستان به بعد، در هر کلاس حداقل دو دانش آموز مخفیانه با ساواک همکاری دارند...
سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، در سال 1335 در فرمانداری نظامی تهران تشکیل شد و پس از تصویب قانون تشکیل آن در مجلس سنا و سپس مجلس شورای ملی، از اوایل سال 1336رسماً فعالیت خود را آغاز کرد. هدف از تشکیل این سازمان، مبارزه علیه کمونیسم، ایجاد امنیت و تمرکز نیروهای امنیتی عنوان شد، ولی با گذشت زمان و افزایش قدرت و نفوذ آن در کشور از یک سو، و گسترش اعتراضات به رژیم پهلوی از سوی دیگر، اهداف آن سازمان نیز توسعه پیدا کرد و پا را از حدود وظایف قانونی فراتر نهاد؛ به صورتی که نه تنها در تمامی برنامهریزیهای وزرا و رؤسای سازمانها، نمایندگان مجلس، سناتورها و نیز احزاب دولتی دخالت میکرد، بلکه سعی داشت با کنترل دولتمردان، کارمندان و کارمندان ادارات، از رسوخ نیروهای مخالف رژیم پهلوی در بدنه دولت جلوگیری و هر مخالفتی را در نطفه خفه کند.
بنابراین به مرور زمان ساواک دیگر تنها یک دستگاه اطلاعاتی نبود، بلکه همچون یک پلیس سیاسی کشورهای توتالیتر عمل میکرد که در جزئیترین مسائل سیاسی و اجتماعی دخالت میورزید. در ادامه این نوشتار قصد داریم با بیان شواهد و قرائن تاریخی نشان دهیم که ساواک با چه روشها و ابزارهایی اقدام به سرکوب مخالفان و کنترل جامعه میکرد.
1. کنترل جامعه، دستگاهها و کارمندان ادارات دولتی
ترفند اول ساواک چنین بود که سعی میکرد کارکنان و کارمندان ادارات و سازمانها و حتی وزرا و مسئولان ادارات را جذب کرده و از طریق آنها از وقایع و حوادث سازمانهای دولتی و نیز رفتار و گفتار کارکنان دولت باخبر شود. افرادی که به استخدام ساواک درمیآمدند اخبار محل کار و اطرافیان خود را به ساواک گزارش میدادند، ساواک نیز به آنها کمک میکرد تا به مقامهای بالا، دست یابند.1 بدین ترتیب افرادی اینچنین به جای خدمت به مردم، در خدمت ساواک قرار داشتند و هرچه را که ساواک به آنها امر میکرد، اجرا میکردند و برای خوشایند ساواک به جاسوسی و خبرچینی میپرداختند.
نفوذ ساواک در وزارتخانهها و ادارات دولتی تا آنجا پیش رفت که در همه نهادها و سازمانها حضور داشت، در این ارتباط کریستین دلانوآ در کتاب خود در ارتباط با سازمان ساواک اینچنین میگوید:
ساواک در همه نهادها و سازمانهای سرزمین شاهنشاهی حضور دارد، حتی در موسسات خدمات انسانی. مثلاً مبارزه با بیسوادی، در چارچوب فعالیتهای سپاه دانش برای سوادآموزی، نقش نظارت بر اعمال و رفتار عموم را به خود میگیرد. سپاهی دانش که به دور افتادهترین نقاط مملکت اعزام شده، موظف است به نظرسنجی جمعیت روستایی هم بپردازد. وقتی سپاهیان دانش از انجام وظیفهشان باز میگردند، مأموران ساواک از آنان میپرسند: کدخدای محل چگونه فکر میکرد؟ در ده مردم با هم اختلاف دارند؟ بر سر چه مسئلهای؟ در عرض یک سال چه کسانی به آنجا آمدند؟ چرا آمدند؟ از کجا آمدند؟ و ... ساواک حتی در صدور پروانههای صنعتی هم مداخله میکند... به بهانه امنیت با برخی از وزارتخانهها بر سر تأمین کالاها مخالفت میکند. با ممنوع کردن استخدام بعضی از اشخاص، موسسات صنعتی را که به افرادی متخصص نیازمندند متزلزل میکند2.
اینها تنها بخشی از اقدامات کنترلی ساواک است که در ابتدا هرگز جزو وظایف آن نبود.
2. ایجاد فضای رعب و وحشت در افکار عمومی
ساواک علاوه بر کنترل و نظارت بر نیروهای دولتی و خصوصی، سعی داشت افکار عمومی را نیز تحت تأثیر قرار دهد و با استفاده از حربه شایعه پراکنی، از بروز نارضایتیهای اجتماعی و بسیج توده مردم جلوگیری کند. در واقع ساواک با دروغپراکنیهای فراوان در سطح جامعه، همچون قدرتمند جلوه دادن خود و زیاد نشان دادن تعداد خبرچینها و جاسوسها، سعی داشت تا رعب و وحشت در دل مردم بیفکند. به عنوان مثال در آن زمانها شایعاتی بر سر زبانها بود درباره اینکه از کلاس اول دبیرستان به بعد، در هر کلاس حداقل دو دانش آموز مخفیانه با ساواک همکاری دارند.3 این محیط رعب و وحشت چنان بود که حتی درباریان نیز خود را مصون از آن نمیدیدند.
فریدون هویدا برادر نخستوزیر و سفیر شاه در سازمان ملل، ترس وابستگان رژیم را از ساواک چنین تشریح میکند: «[ساواک] تمام سعی خود را به کار میگرفت تا محیطی آکنده از ترس به وجود آورد و با این کار چنان جو مسمومی بر تمامی جامعه از صدر تا ذیل حکفرما کرده بود که هیچ کس واقعاً جرئت نداشت در حضور دیگران سخنی به زبان بیاورد تا جایی که اگر دوستانم هم میخواستند مطلبی را با من در میان بگذارند، معمولاً مرا به گوشه خلوتی در باغچه منزل میبردند و در آنجا با صدایی آهسته حرف خود را میزدند».4
در واقع ساواک تلاش میکرد تا بیش از آنچه قدرت واقعی آن بود از خود غولی وحشتناک بسازد. این ارعاب از دید کارگزاران حکومتهای غربی حامی شاه نیز مخفی نبود. پارسونز، سفیر انگلیس در ایران، مینویسد: «این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود که ساواک در تمام شئون زندگی مردم از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا موسسات خصوصی و کارخانهها و احزاب سیاسی و سازمانها دانشجویی در خارج از کشور نفوذ کرده و در همهجا حاضر و ناظر است... ساواک خود به این شایعه دامن میزند تا رعب و وحشتی بیشتر در مردم ایجاد کند».5
کریستین دلانوآ در کتاب خود در ارتباط با سازمان ساواک اینچنین میگوید: وقتی سپاهیان دانش از انجام وظیفهشان باز میگردند، مأموران ساواک از آنان میپرسند: کدخدای محل چگونه فکر میکرد؟ در ده مردم با هم اختلاف دارند؟ بر سر چه مسئلهای؟ در عرض یک سال چه کسانی به آنجا آمدند؟ چرا آمدند؟ از کجا آمدند؟
بدین ترتیب ساواک همچون سازمانهای پلیس سیاسی کشورهای توتالیتر عمل میکرد و با جوسازی و دامن زدن به توان اطلاعاتی و داشتن منابع گسترده، چنان جوی از بی اعتمادی را بین مردم دامن میزد که «هرکس دیگری را مظنون به همکاری با ساواک بداند و از این روش توطئهگرانه برای تضعیف روحیه مخالفان استفاده میکرد».6
یکی دیگر از راههای ایجاد رعب و وحشت توسط ساواک، دستگیریهای فراگیر بود. ساواک به هر مناسبتی عدهای از مخالفین را بی هیچ دلیلی احضار یا دستگیر و تا مدتها بازداشت میکرد. مثلاً در جریان جشنهای 2500 ساله، صدها نفر از روحانیون را احضار یا دستگیر و تا پایان جشنها در بازداشت نگهداری کرد7. در مجموع با انجام چنین اعمالی ساواک قصد داشت خود را در بین افکار عمومی بزرگ و قدرتمند جلوه دهد تا بهواسطه آن مردم را از این قدرت بترساند.
3. کنترل و سانسور کتاب و مطبوعات
علاوه بر شایعهپراکنی، ساواک از راههای دیگر نیز همزمان برای تحت تاثیر قراردادن افکار عمومی به نفع رژیم و شاه استفاده میکرد. یکی از این راهها کنترل و سانسور کتاب، روزنامهها و مجلات بود. برای تحقق این کار این سازمان در کار روزنامهنگاران و نویسندگان دخالت میکرد و همه روزه به آنها تفهیم میکرد چه مطالبی را بنویسند8، اما در دهه 50 پس از تسلط کامل ساواک بر اوضاع و سرکوب مخالفین، روزنامهنگاران در تمام کشور مورد تعقیب و فشار قرار گرفتند.
فشار ساواک به حدی بود که بعضی از روزنامهنگاران مجبور میشدند با رژیم همکاری کنند و یا از کار خود دست بکشند و روزنامهنگاری را کنار بگذارند و به کارهای دیگر رو بیاورند. علاوه بر این مورد روزنامهها اجازه نداشتند وقایع و حوادث کشور و جهان را آنطور که اتفاق میافتاد، تفسیر و بررسی کنند و به این ترتیب، روزنامههایی که منتشر میشدند ارگانهای نیمهرسمی ساواک و رژیم گردیدند تا به تملقگویی از شاه بپردازند9. تعریف و تمجید مطبوعات از شاه در حدی بود که «گویا مطبوعات قلم را از ساواک دریافت کرده بودند و برای او مینوشتند...»10و یا در یکی از اسناد لانهی جاسوسی ادعا شده است: «به علت سانسور، دیگر روزنامهنگار سالم کمتر در ایران به چشم میخورد».11
4. شکنجه و قتل
شکنجه و کشتن مخالفین توسط ساواک یکی دیگر از اعمال آن سازمان، در خارج از حیطه وظایف برای سرکوب معترضان بود. در دهه 1350 در اوج مبارزات مسلحانه، شکنجه و ضرب و شتم در زندانهای ساواک گسترش یافت، به عنوان نمونه آقای جیمز بیل، کارشناس سازمان سیا معتقد است با گسترش اعتراضات در دهه پنجاه: «شاه با دادن چک سفید به نیروهای امنیتی خود، برای نخستین بار در دورهی حکومت سی سالهاش، درصدد برآمد تخت خود را فقط روی پایه سست سرکوب، زور و تهدید استوار کند. این سیاست منجر به حکومت وحشت و ترور شد».12
این حکومت ترور و وحشت به وسیله سازمان ساواک به گونهای بود که در مورد هر کس که احتمال کار تشکیلاتی داده میشد (ولو مطالعات تشکیلاتی)، شکنجه اعمال میشد؛ گاه فردی به خاطر خواندن یک کتاب سیاسی، تحت شکنجه قرار میگرفت تا اعتراف کند چه کسی این کتاب را به او داده یا راهنمایی کرده است، گاه فردی به خاطر داشتن رساله عملیه امام خمینی تحت شکنجه قرار میگرفت تا اعتراف کند رساله را از کجا تهیه کرده است و گاه افراد به گمان اینکه با گروهی ارتباط عملیاتی داشتهاند، به شدت تحت شکنجه قرار میگرفتند13. برای مثال هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش، شکنجههای ساواک بر علیه خود را این گونه تعریف میکند: «مشت، لگد، اهانت، فحاشی، دستبند قپانی و پیچاندن دست، گرفتن مو و گاهی سوزاندن با سیگار...»14و یا گاهی ساواک برای به دست آوردن سرنخ یک اطلاعیه، افراد متعددی را تحت شکنجه قرار میداد؛ مثلاً آقای احمد توکلی و چند نفر از دوستانشان را به جرم انتشار یک اطلاعیه در مورد جشنهای 2500 ساله، دستگیر و تحت شکنجه قرار دادند. آقای توکلی در مورد شیوه شکنجه ساواک برای اقرار گرفتن، چنین توضیح میدهد: «شبی مرا در اتاق بازجویی بردند و دستبند قپانی زدند، به این شکل که دستها را از پشت با دستبند فلزی متصل کردند. بعد به دستبند، سطل پر از شن آتش نشانی را آویزان کردند».15 این موارد تنها نمونههای کوچکی از شیوههای شکنجه انقلابیون توسط سازمان ساواک بودند.
فرجام
سرانجام با افزایش اعتراضات، دولت بختیار برای مشروعسازی حکومتش، در تاریخ 4 بهمن 1357 لایحه انحلال ساواک را به مجلس برد و مجلس شورای ملی و سنا آن را در تاریخ 17 بهمن ماه به تصویب رساندند، اما در ادامه، پیروزی انقلاب اسلامی به رژیم پهلوی و دولت بختیار مهلت عملی کردن لایحه انحلال ساواک را نداد و پیش از آنکه این سازمان توسط رژیم منحل شود، توسط نیروهای انقلابی برای همیشه محو شد.
نعمتالله نصیری در حال دادن نشان به یک مقام ساواک
شماره آرشیو: 829-288م
پی نوشت:
1.تقی نجاریراد، ساواک، تهران انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، ص 149.
2.کریستین دلانوآ، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک گوهر، تهران، طرح نو، 1371، ص 152.
3.تقی نجاریراد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 121.
4.فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح-1 مهران، تهران، اطلاعات، ص 317 .
5.آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، 1373، ص 302 .
6.فرد هالیدی، ایران: دیکتاتوری و توسعه، تهران، ترجمه محسن یلفانی و علی طلوع، تهران، علم، 1358، ص 76.
7.روحالله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 185.
8.باقر عاقلی، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1370، ص859 .
9.احمد فاروقی و ژان ولورویه، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1358، ص149.
10.سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1369، صص 177-176.
11.اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج 2، ص55، سند شماره 2.
12.جیمز بیل، عقاب و شیر، ترجمه مهوش غلامی، ج1، تهران، نشر کوبه، 1371، ص 299 .
13.روحالله حسینیان، همان، ص 187.
14.اکبر هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ج1، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، صص 205-217 .
15.روحالله حسینیان، همان، ص 192.