«مسجد جلیلی تهران و فرهنگسازی برای انقلاب اسلامی» در گفتوشنود با دکترآیت گودرزی
سردار دکتر آیت گودرزی فرزند خادم مسجد جلیلی تهران در دوران امامت مرحوم آیتالله مهدوی کنی بوده است. از این روی اطلاعات زیادی از برنامههای متنوع این مسجد برای تبلیغ فرهنگ دینی و انقلابی دارد که شمهای از آن را در گفتوشنودی که در پی میآید، بیان داشته است. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب را مفید افتد.
□ به عنوان سؤال آغازین، شاید مناسب باشد تا از این نقطه آغازکنیم که شما چگونه با مرحوم آیتالله مهدوی کنی و مسجد جلیلی تهران آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. پدر بنده خادم مسجدی بودند که مرحوم آیتالله مهدوی امام جماعت آنجا بودند...
□ درچه سالی؟
از سال41. من حدوداً شش، هفت سال داشتم که مرا نزد ایشان بردند و گفتند: میخواهم خادم شما باشد!... و به این ترتیب بود که توفیق مکبّری نمازهای ایشان را پیدا کردم و تا آخر عمر شریف ایشان هم ارتباط نزدیک ما ادامه پیدا کرد.
□ چه ویژگیهایی در ایشان بود که اینگونه شما را جذب کرد؟
ایشان مدیر بالقوه بودند و لذا میتوانستند در هر سیستمی تحول ایجاد کنند و توانایی کادرسازی خارقالعادهای داشتند. ایشان در جایگاه روحانیت یک معلم به تمام معنا بودند. ایشان چه در مسندریاست کمیته، چه در وزارتکشور و چه در ریاست دانشگاه، فقط به انجام وظیفه اکتفا نمیکردند، بلکه همواره به ما توصیه میکردند: کادرسازی کنید، چون اگر مدیری پس از یک دوره دو ساله نتواند افرادی متناسب با آن سیستم تربیت کند، کار مفیدی را انجام نداده است و باید او را از سیستم حذف کرد، چون آدم بخیلی است و امکان رشد به دیگران نمیدهد. میگفتند: آدمها را رشد بدهید که بیایند و جای شما بنشینند. میگفتیم: آن وقت خودمان کجا برویم؟ میفرمودند: کسی را که چنین تفکری دارد، خداوند به جایگاه به مراتب بهتری میرساند. به همین دلیل بود که ایشان از دامن مسجد جلیلی، چند صد مسئول در جایگاههای کلان نظام تحویل دادند. بعضی از آنها خردسال بودند که به مسجد جلیلی آمدند و در آنجا رشد کردند و تربیت شدند. در کمیته که بودند بیش از300 مدیر کارآمد از زیر دست ایشان بیرون آمد. دانشگاه هم که اصولاً با هدف تربیت مدیر برای نظام جمهوری اسلامی تأسیس شد. هموراه این روایت را از مولا علی(ع) نقل میکردند که فرمودهاند: « ارزش هر کسی به میزان کاری است که انجام میدهد». اگر کاری را که به شما محول میکنند، درست انجام دادید، ارزش شما بالا و والا ست، اگر درست انجام ندادید، بالاترین منصب هم که باشد، ارزش شما پایین خواهد بود. خود ایشان دقیقاً به این روایت عمل میکردند. از وقتی که امام جماعت بودند، امام جماعت خوبی بودند تا بعدها که مناسب مختلف به ایشان واگذار شد.
□ از منظر ایشان،امام جماعت خوب چه بود؟
انسان وقتی به امام جماعت نگاه میکند، رفتارش شکل میگیرد و رویکرد پیدا میکند. امام جماعت خوب کسی است که هم قرائت و هم کیفیت و سرعت نمازش خوب باشد. در تمام طول این سالها، ندیدم که حتی یک نفر به یکی از اجزای نماز ایشان ایراد بگیرد. پیر و جوان و مرد و زن و حتی نوجوانانی که به ایشان اقتدا میکردند، راضی بودند. ایشان دعا را هم خیلی زیبا میخواندند و مأموم کیف میکرد. این ویژگیها را هر امام جماعتی ندارد. همیشه میفرمودند: مسجد مقدسترین و در عین حال خطرناکترین جاست!
□ منظورشان چه بود؟
به مسجد همه جور آدمی میآید و در مسجدبه روی همه تیپ آدمی باز است. هنر عجیبی میخواهد که بتوانید همه اینها را جذب کنید و جواب سؤالات همه اینها را بدهید و حاجآقا این هنر را داشتند. قبل از انقلاب حتی کسانی بودند که سر و شکل مناسب برای ورود به مسجد نداشتند و حاجآقا میرفتند دم در و جوابش را میدادند. بخش زیادی از افرادی که ظاهراً متدین نبودند، با همین طرز برخوردهای محترمانه و مشفقانه حاجآقا مسجدی میشدند. این ویژگیها را که خداوند ذاتاً به ایشان نداده بود. ایشان انتخاب وتحصیل کرده بودند، بنابراین هر کسی میتواند چنین انتخابی داشته باشد، مشکل اینجاست که اکثر آدمها تحمل و صبر برای این نوع برخوردها را ندارند. نتیجهاش هم معلوم است. فرار افراد از مسجد و مسجدیها! ایشان از بدترین تا بهترین آدمها را دلسوزانه راهنمایی میکردند. هیچ وقت به خاطر شکل ظاهر و قیافه کسی لحن خود را تغییر نمیدادند و حتی اگر طرف کفر هم میگفت، به سؤالش با همان دقت و دلسوزی و توجهی پاسخ میدادند که به کسی که دائماً ذکر میگفت! برای ایشان مهم این بود که پاسخ صحیح به سؤال بدهند. به همه ماها هم یاد میدادند که جواب سؤالات مردم را چگونه بدهیم.
□ این شیوه از طرف افراد ظاهربین مورد انتقاد هم واقع میشد؟
بله، یکی از مشکلات مسجد جلیلی در آن دوران، همین بود که بعضیها انتقاد میکردند که: چرا همه جور آدمی به این مسجد میآید؟ جالب است برایتان بگویم که صدمتر آنطرفتر از مسجد، یک مغازه مشروبفروشی بود، ولی همان موسیو پاشای مشروبفروش، رفتاری از حاجآقا دیده بود که به ایشان سلام و احترام میکرد! شاگردی داشت که حدود ظهر که حاجآقا میخواستند به مسجد بیایند یا حدود مغرب، جلوی در مغازه میایستاد و حاجآقا که از سر خیابان میپیچیدند، به موسیو خبر میداد و به احترام ایشان کرکره مغازه را پایین میداد که داخل مغازه دیده نشود. موقعی هم که مسیو داشت فوت میکرد، پیغام داد که بگویید: آقای مهدوی بیایند... و ما به دیدنش رفتیم. میگفت: حاجآقا درس بزرگی به من داد. هر وقت از جلوی مغازه من رد میشد، با اینکه مسیحی و مشروبفروش بودم، به من سلام میداد و حالم را میپرسید. این موسیوپاشا از حاجآقا پیش اقوامش تعریف کرده بود و یک خانم ارمنی بچهاش را آورد و در کلاس تابستانی مسجد اسمش را نوشت که به قول خودشان، درس انسانیت یاد بگیرد! این یعنی امام جماعت خوب که البته کار هر کسی نیست. این یعنی امام جماعت همه بودن. اسباب تأسف است که بسیاری از ائمه جماعات، همراه با عدهای به مسجد میروند و نماز را میخوانند و میآیند بیرون. همیشه میگفتند: برای هر کسی که میخواهد نماز بخواند، امکاناتش را فراهم کنید. لذا اگر خانمهایی میآمدند که چادر همراهشان نبود، برایشان چادر فراهم کرده بودیم. بعد هم آن چادر به اسم آن خانم ثبت میشد که هر وقت آمد، چادر خودش را بردارد و نماز بخواند.
ویژگی دیگر امام جماعت این است که روضهخوان باشد، نه خواننده. این روزها خواننده مذهبی زیاد داریم، صدایشان خوب است، گاهی شعرهای خوبی هم میخوانند، ولی خواننده هستند، به اشتباه به آنها میگویند مداح. اغلبشان میخواهند صدایشان را به رخ بکشند، در حالی که مداحی یعنی برای عزیزترین کس، از عمق جانت بخوانی. مادری که برای بچهاش نجوا میکند، مداحی میکند. مادری که فرزندش را از دست داده و نوحه میخواند، مداحی میکند. فکر این را نمیکند که با خواندنش کسی را مرعوب کند. برای امام حسین(ع)، برای اهل بیت(ع) باید مداحی کرد، نه خوانندگی. مرحوم آقای مهدوی عاشق روضهخواندن بود. ایشان خیلی روی این مسئله که امام جماعت واقعاروحانی باشد، حساس بودند. منظور این نیست که حتماً لباس روحانیت داشته باشد. منظورشان این بود که از جسم خارج شود و منیت نداشته باشد. ایشان معتقد بودند که امام جماعت باید مسئللهدان باشد. امام جماعتی که صوت قشنگ داشته باشد، ولی فقیه نباشد و مسئله نداند، امام جماعت موفقی نیست. اگرایشان امام جماعت موفقی بود، به خاطر این بود که میخواست پویایی ایجاد کند، کادرسازی کند و مسجد را جایی نمیدید که صرفاً در آن نماز بخوانند و بروند. مسجد را محل کادرسازی میدید. برای کادرسازی باید آموزش داد و تربیت کرد. به همین دلیل هم در مسجد کلاسهای متعدد گذاشت، آن هم بدون محدودیت، برای همه افراد در هر شرایطی. هم خود ایشان مربی بود، هم مربیهای خوب آورد. مخصوصاً جمعهها، ایشان خودش قرآن میخواند و تفسیر میکرد. کل کلاس هم یک ساعت، که کسی خسته نشود. حدیث اگر میگفت، یکی بود. خود ایشان میخواند و ترجمه و تفسیر میکرد. همین طور کلاس اخلاق. ما از سال44، در مسجد جلیلی کلاس اخلاق داشتیم. ایشان پیش از هر چیزی به اخلاق اهمیت میداد. برای زن و مرد و کوچک و بزرگ و پیر و جوان هم، در سطح خودشان اخلاق میگفت. از همه مهمتر، سلوک و روش خود ایشان هم اخلاقی بود. برای همین هم حرفش اثر میکرد. ایشان در درس اخلاق یاد میداد که در خانواده چه رفتاری داشته باشیم. مسئله نمیگفت، بلکه مسئله را شرح میداد. ما خودمان یک دوره رساله خوانده بودیم. ایشان گفتند که: چی؟ میتوانید مسئله بگویید، آن هم طوری که بقیه بفهمند چه میگویید؟ مسئله گفتن که کاری ندارد. هنر این است که مخاطب مسئله را بفمند و عمل کند. ایشان مقید نبود که کلاسها پر شود. می گفت: یک نفر هم که باشد درس میدهم!... خیلیها به همین تربیت طلبه شدند.
□ یکی از ویژگیهای ایشان تسلط به مباحث اقتصادی بود. در این مورد هم توضیح بدهید؟
همین طور است. اقتصاد اسلامی درس دادن در دوره شاه، کار دشواری بود، ولی ایشان اعتقاد داشت که کشور اسلامی است، پس مردم باید اقتصاد اسلامی را بدانند. شهید مطهری و شهید بهشتی هم همین اعتقاد را داشتند. برای همین روی این مسئله فکر کردند. در دو جا بحث اقتصاد اسلامی مطرح میشد. یکی حسینیه ارشادتوسط شهید آیتالله مطهری. یکی مسجد جلیلی توسط آیتالله مهدوی کنی. بعد هم تایپ و تکثیر میشد تا روی آنها نظرخواهی شود و هفته بعد به اشکالاتی که گرفته میشدند، پاسخ داده شود.
□ صندوق مسجد جلیلی هم در ابعاد گوناگون فعال بود.از این جنبه از فعالیتهای مسجد چه خاطراتی دارید؟
بله، در آنجا صندوقی به نام صندوق خیریه «کمک به بیماران مستمند» دایر شده بود. این صندوق صدقات و خیرات،هم مردم را درمسجد جمع میکرد و هم به داد کسانی که گرفتاری داشتند، میرسید. ما در مسجد جلیلی یک شبکه درمانی با چند بیمارستان و چند ده پزشک داشتیم. آدمهای گرفتار میآمدند، نامه میگرفتند و میرفتند نزد پزشک، مجانی ویزیت میشدند و مجانی دارو میگرفتند و اگر لازم بود مجانی در بیمارستان بستری میشدند. ویزیت پزشکان را مسجد میداد. البته بیش از60درصد آنها پول نمیگرفتند. بقیه هم درصد کمی را میگرفتند. این یعنی مدیریت صحیح. از طریق همین صندوق به خانوادههای زندانیان سیاسی ــ که در نبود سرپرست خانواده مستأصل میشدند ــ کمک میشد. البته این کار بسیار مخفیانه صورت میگرفت، چون اگر لو میرفت مسئله داشت.
□ مسجد در زمینههای فرهنگی چه فعالیتهایی داشت؟
در ایام عید تقویمها و کارتپستالهای چهار رنگ زیبا با احادیث و آیات قرآن چاپ و در سطح وسیعی توزیع میشد. همچنین حاجآقا اصرار داشتند که کتابهای خوب در مسجد فروخته شوند. از جمله خود ایشان کتاب الغدیر را آوردند. من مسئول فروش کتاب بودم و درصدی را هم به خودم می دادند. ایشان کتابخانه مسجد را با طیف وسیعی از کتابهای خوب احیا کردند. حتی کتابهای رمان و مجلات روز را هم برای کتابخانه میخریدیم.کتابخانه هم برای عموم باز بود. مسابقه کتابخوانی هم داشتیم و به برندهها پول و کادو جایزه میدادیم.
یکی از مواردی که ایشان بسیار حساس بودند این بود که آدمهای خوشصدا اذان بدهند. یکی از موذنهای ما مرحوم آقای صبحدل بود. همین طور حتماً تأکید داشتند که قرآن با صوت زیبا خوانده شود.ایشان به جوانهای مسجدی تأکید میکردند که حتماً ورزش کنند. ما هم یک تیم ورزشی مفصل درست کرده بودیم که حتی طلبهها هم در آن ورزش میکردند. روی ورزش دو و میدانی تأکید داشتند. علت هم این بود که وقتی قرار است گیر بیفتیم بتوانیم زود در برویم. مجموع این خصال و ویژگیها موجب شده بود که دراین مسجد، نیروهای سالم و انقلابی ساخته شوند و خروجی آن ارزشمند باشد.